اشعار عید سعید غدیر خم 19
************************
ظهردم بود و برکه هم تشنه ؛ برکهای که تب بیابان داشت
دل او مثل تکه های سفال ؛ اشتیاق نماز باران داشت
ظهر یک روز آفتابی بود ؛ برکه پلکی زد و نگاهش رفت
باز هم تا به انتهای کویر؛ حسرت جانگداز آهش رفت
آه من برکه نگاه توام؛ من به جز چشم تو نمی نوشم
تا نیایی و هم دمم نشوی؛ به خدا لحظه ای نمیجوشم
آه من برکه های یعقوبم؛ که به دشت فراق جاری شد
من همان رود نیل موسایم؛ که به سمت عراق جاری شد
من همان برکه نمک گیرم؛ کز سر سفره ات نمک خوردم
من کویر حجازی صبرم؛ که به شوق شما ترک خوردم
برکه از درد و دل لبا لب بود؛ برکه آن روز در تلاطم بود
برکه آن روز فکر آب نبود؛ فکر یک برکه پر از خم بود
ظهر زیبای روز نوروزی، باز پلکی زد و نگاهش رفت
نه ولی مثل اینکه این دفعه، صد و ده بار سوز آهش رفت
ماه او در حوالی خورشید، با هزاران ستاره می آمد
بشنو و شک نکن صدای خدا، از سر هر مناره میآمد
اشهد ان ذاته مستور؛ اشهد ان نوره منشور
اشهد ان مومنون به؛ یسکن الله فی بیوت النور
آیه ای روی بال جبرائیل، پر زد و لحظهای تلاوت شد
بعد از آنکه رسول آن را خواند، پر زد و محو در ولایت شد
آیه پرواز کرد تا برکه؛ از تجلای آب صحبت کرد
برکه خالی سفالی ما، گریه کرد و دوباره بیعت کرد
گفت: بالماء کل شیء حی؛ من همان خاک مرده ام ای آب
من اگر برکه ای پر از آبم، از شما آب خورده ام ای آب