کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت امام علی علیه السلام۴

×××××××××××××××××××

حبیب الله چایچیان(حسان(

حریم کعبه را بنگر، که دارد منظری جالب

ملائک با ادب استاده، صف در صف به هر جانب

زمین همواره کسب نور اگر از آسمان می کرد

بود نور زمین امشب، به نور آسمان غالب

همان کو جذبه مهرش، مدار کهکشان ها شد

کنون بر قبله گاه دل، شهاب حسن او ثاقب

یدالله و امین الله و سر الله می آید

که شد میلاد مسعود علی بن ابی طالب

چه مهماندار و مهمانی، چه دلداری چه جانانی

همه جان ها بدو قربان، همه دل ها به او راغب

بدون حبّ او ایمان، به دل ها ره نمی یابد

بدون عشق او انسان ز کوثر کی بود شارب؟

خدای او نمی خواهد، عبادت بی مودّت را

که اجر مصطفی در هر عبودیّت بود واجب

علی ایمان علی قرآن علی در هر عمل میزان

علی بر انس و جان شاهد، علی روز جزا حاسب

به خلوتگاه الاّ هو، صراط مستقیم است او

ولای او بود شرط قبول توبه تائب

حریم کعبه همچون جسم بی جان بود پیش از این

خدا از نفخه رحمت، دمیدش روح در قالب

حریم کعبه پیش از این که بی نام و نشان بودی

ز لوح یا علی امشب معیّن شد و را صاحب

امیر المومنین فاروق و صدّیق است القابش

نباشد سارق القاب او، جز کافری کاذب

علیٌّ حبّه جنّه امام الانس و الجنّه

قسیم النّار والجنّه نبی را اوّلین نایب

نگر بر بت شکن حیدر، به روی دوش پیغمبر

بود یک روح و دو پیکر، عیان زین منظر جالب

اگر مظلوم شد قرآن، بود مظلوم اول او

که خود معنای قرآن است و قرآن را بود کاتب

علی پیروز میدان ها، علی شبگرد ویران ها

علی ما فوق انسان ها علی مطلوب هر طالب

شگفت از قدرت صبرش که پیش چشم عین الله

حریم عصمت اله را بسوزاندی یکی غاصب

حسانا پرده از این راز عالم سوز بردارد

چو آید حجّت آل محــمد، مهدی غایب

××××××××××××××××××××××××××

مجیدلشگری

مجنونتان شدیم که لیلای مان شوید

سربارتان شدیم که صهبای مان شوید

تشبیه می کنیم شما را به کعبه تا

محرابمان شوید و مصلّای مان شوید

آن کعبه ی «یُزار» اگر چه «وَ لا یَزُور»

آن سعی مروه های مُصفّای مان شوید

دیگر شکاف کعبه عجیب و غریب نیست

وقتی دلیل قلب و تَرَک های مان شوید

ما نیل تشنه ایم و گرفتار قبطیان

با کوثری دوای تلذّای مان شوید

آن دم به روز واقعه چون مسجد الحرام

با آن عصا به ما زده موسای مان شوید

ما را تبار عار یهودا تباه کرد

شمعون با وفای مسیحای مان شوید

تحریر و و نَسخ و ثُلث و چلیپای مان شوید

خطّ شکسته نه که معلّای مان شوید

اوّل ضمیر اشرفِ مفرد نبی، شما

والا ضمیر ناب مثنّای مان شوید

هو هو زنان باطل صوفی به ما چه کار؟!

تا «إهدنا الصّراطِ» سویدای مان شوید

با ذوالفقار صف شکن خیبر و اُحُد

در جزر و مدِّ هیمنه، هَیجای مان شوید

«قَوِّ» علی به خدمت خود این جوارحم

«وَ اشْدُدْ عَلَی العَزیمه» ی اعضای مان شوید

آسان نمی شود ز شما گفت یا شنید

حتّی اگر جواب معمّای مان شوید

مَجلای منجلیِّ جلال و جمال حق

ذکر تجلّیات مجلّای مان شوید

از مصطفی و فاطمه و شُبَّر و حسین

آیینه ای به منظر و مرآی مان شوید

مسکین و سائلیم و یتیمیم یا علی!

با «یُطعِمُونِ» روزه پذیرای مان شوید

در این شکسته بسته قصیده به اعتذار

تک بیت بی بدیل مُقفّای مان شوید

××××××××××××××××××××××××××

محــمدجوادغفورزاده (شفق)

دل پر از شوکت و فرّ شد، شب میلاد على

میوه ى صبر ظفر شد، شب میلاد على

فرشى از بال ملک، روى زمین گستردند

آسمان زیر و زبر شد، شب میلاد على

سبز پوشان فلک، خنده کنان مى‏ گفتند

شب عشاق، سحر شد شب میلاد على

دل که با یاد على، گرد جهان مى ‏گردید

راحت از رنج سفر شد، شب میلاد على

تا سحر زمزمه ى ناد على، بر لب داشت

هر که زین مژده خبر شد، شب میلاد على

چه مبارک سحرى بود که هر بنده ز خود

تا خدا راه سپر شد شب میلاد على

سرو توحید ،که سر به فلک افراخته بود

قد برافراشته ‏تر شد، شب میلاد على

مطلع الفجر هدایت، ز افق سر زد و گفت

لیلهالقدر دگر شد، شب میلاد على

نور جاوید ولایت، به نبوت پیوست

صحبت از شیر و شکر شد، شب میلاد على

نخل ایمان عدالت، که برومندى یافت

سبز از این راهگذر شد شب میلاد على

کعبه تنها صدف بود که در قلب کویر

دامنش حِجر و حَجَر شد شب میلاد على

زمزم از زمزمه ى نام ‏على شد شیرین

ناودان زمزمه گر شد، شب میلاد على

تازه شد بار دگر، شیوه ى ابراهیمى

سهم بتخانه تبر شد، شب میلاد على

دید بت ها همه در قبضۀ این بت شکن ‏است

کعبه ‏آینده نگر شد شب میلاد على

کعبه میقات دل ‏انگیز خدا جویان بود

قبله ى ‏اهل نظر شد، شب میلاد على

بسکه تأثیرپذیر است از این مژده (شفق)

صاحب حسن اثر شد شب میلاد على

××××××××××××××××××××××××××

محسن عرب خالقی

چه شد که خشت سر خشت چیده شد کعبه

برای چیست که این قدر کشیده شد کعبه

مگر که؟ از دل این خانه می زند بیرون

که ناز مقدم او آفریده شد کعبه

که آمد و چه شنید و چه گفت می دانی؟

که پیش خلق گریبان دریده شد کعبه

سر هم آمد و دوباره شکافت

که تا قیام قیامت پدیده شد کعبه

درخت بود و پر از میوه های کال اما

علی رسید و سه روزه رسیده شد کعبه

نمونه خط خدا را که دیده است کجاست؟

علی قشنگ ترین دست خط دست خداست

سه روز بر در کعبه نظاره می کردند

دعا برای شکافی دوباره می کردند

منجمین همه مبهوت در پی چاره

توسلی به ضریح ستاره می کردند

دوباره ریخت به هم طرح کعبه و مردم

به سوی مادر و کودک اشاره می کردند

رسید ماه و زلیخائیان ز یوسف ها

به خانه هر چه که بود عکس، پاره می کردند

ز حکم خنده وَ یا گریه های کودکی اش

از آن به بعد همه استخاره می کردند

گشود چشم و زمین را پر از حلاوت کرد

بجای گریه دو سه آیه ای تلاوت کرد

قسم به ذات تو که لایزال می ماند

زبان زمان بیان تو لال می ماند

تو پیر عالم و سلمان چند صد ساله

کنار تو پسری خورد سال می ماند

چنان که آمده ای هیچ کس نیامده است

شکوه آمدنت بی مثال می ماند

به روی سینه ی کعبه اِلی الأبد آقا

نشان آمدنت چون مدال می ماند

در آخر غزل ای پاسخ سئوالاتم

برای من فقط این یک سوال می ماند

از این علی که چنین آمده است در دنیا

چقدر فرق بود تا علیّ عرش خدا

که بود آمد و رفت و کسی نفهمیدش

چه کرد او که بشر چون خدا پرستیدش

صدای ساده ی نعلین پاره اش رفت و

فلک ندید کسی را به گَرد تقلیدش

خدا که گفت علی هست سوره ی اخلاص

خدا که گفت علی هست عین توحیدش

چو دید مزّه ی او را کسی نمی فهمد

به شاخسار زمین دست برده و چیدش

خلاصه خسته شد از نور دل خفاش

علی الصباح پلیدی شکست خورشیدش

به عرش حک شده نامش به نام آب ترین

همین که هست زمین را ابوتراب ترین

اگر چه شیعه ی مانند من فراوان است

کسی که مورد طبع علی است سلمان است

کسی که پای ولایت تمام قد مانَد

کسی که در ره رهبر گذشته از جان است

کسی که مثل علی پیش دشمنان طوفان

کسی که مثل علی پیش دوست، باران است

دعا کنید بصیرت دهد خدا ما را

بصیرت است که میزان کفر و ایمان است

اگر بصیر نباشید بعد پیغمبر

به روی مسند او جایگاه شیطان است

اگر بصیر نباشید باز می بینید

که مثل فاطمه ای پشت درب سوزان است

اگر بصیر نباشی امام بر حق را

به سجده کشته و گویی مگر مسلمان است؟!

اگر بصیر نباشی ببینی آن دم را

که چوب تو به لب قاریان قرآن است

حسین را بخدا بی بصیرتان کشتند

کنار آب لب تشنه بی امان کشتند

 ×××××××××××××××××××

سیدحمیدرضابرقعی

به سمت کعبه ملک هم دخیل می آورد

که مادری پسری بی بدیل می آورد

گشود لب به سخن کعبه، داشت بی پرده

برای خلقت عالم دلیل می آورد

ز اشک شوق ملک، زیر پاش دریا شد

و کعبه غرق کلیمی که نیل می آورد

خلیل با تبر آمد به بُتکده، اما

به روی دوش، محــمد، خلیل می آورد

علی برادری اش را به عدل ثابت کرد

که شعله جانب دست عقیل می آورد

چگونه وصف شه لافتی کنم، که خدا

به مدح او صفت از این قبیل می آورد

××××××××××××××××××××××××××

حسن لطفی

بازهم آمد شب حیران شدن

وقت جنون وقت پریشان شدن

شکر نوشتند برای دلم

آئینه ای گوشه ی ایوان شدن

کار من و حضرت جبرئیل شد

تا به ابد دست به دامان شدن

پرده بر افتاده خدا خواسته

با همه ی خویش نمایان شدن

تازه از امروز به پیغمبران

واجب عینی ست مسلمان شدن

فصل شراب است به ما واجب است

قبله ی ما ابن ابی طالب است

هست مرا حسرت تمارها

شیعه شدم شیعه ی این دارها

مادر من تا که مرا شیر داد

ناد علی خوانده مرا بارها

نام تو گفتیم بزرگی کنیم

سایه ی گل هست بر این خوارها

ما نه فقط ریخته پیغمبران

پیش کش تو سر و دستارها

تا که پیمبر شب معراج دید

روی تو را در همه تالارها

بر لب او نام تو سوگند شد

نام تو چو نام خداوند شد

کعبه گرفته به کفش جان خویش

خاک شده خاک سلیمان خویش

صاحب خانه به در خانه بود

کعبه پس از این شده مهمان خویش

با همه بت های خودش سجده کرد

بر قدم حضرت سلطان خویش

کعبه به خود گفت که آخر رسید

آنکه تو را ساخته دربان خویش

باید از این راه نیاید امیر

راه گشا راه به دستان خویش

کعبه قدم بر سر افلاک زد

پیش علی سینه ی خود چاک زد

تا رخت ای ماه پدیدار شد

یوسف یعقوب گرفتار شد

کعبه فقط خاک و گل سنگ بود

آمدی و معدن اسرار شد

کعبه در آغوش زمین خواب خواب

با نفس قدس تو بیدار شد

کعبه نمی خواست که بیرون شوی

چشم نبی دیده و ناچار شد

کعبه در بسته ی خود باز کرد

معنی توحید پدیدار شد

آمدی از عرش خبر می رسد

تن تنه ی کیف بشر می رسد

وقت نبردت شد و پروردگار

باز به وجد آمد از این تار و مار

مانده ام اینجا که تویی وقت رزم

یا که خدا آمد در کارزار

وای که حتی ملک الموت هم

میکند از پیش نگاهت فرار

پشت ندارد زرهت پشت تو

نیست به جز یک سر سنگ مزار

خصم به میدان نزده شد دو نیم

به به از این حیدر و این ذوالفقار

نقش به پیشانی تو فاطمه است

ذکر رجز خوانی تو فاطمه است

نیست غمی شوق شما تا که هست

هست گدا سفره ی آقا که هست

گفت به مجنون که چه داری برو

گفت در این دل غم لیلا که هست

هر چه بلا هست چه غم باک نیست

بر سر ما سایه ی مولا که هست

پیش تو گیریم نداریم جا

خب قسم حضرت زهرا که هست

خصم کجا و حرم دخترش

بر سر آن پرچم سقا که هست

شکر امیر آمد و نعم الامیر

دست تهی آمده دستم بگیر

آنکه سری پای شما داشته

آبرویی در همه جا داشته

با تو حسینی حسنی زاده ایم

با تو دل ما همه را داشته

دست سر جمع یتیمان بکش

خانه ات از قبل گدا داشته

حق بده  آقا به دلم سوخته

حسرت ایوان طلا داشته

حال مرا هرکه چنین دید گفت:

آرزوی کرببلا داشته...

قسمت او شد به نجف بال زد

آنکه براتی ز رضا داشته...

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده...

×××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی