کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت امام علی علیه السلام۷

 ×××××××××××××××××××

حسین ایزدی

ما را نوشته اند به پای تو از ازل

خلقت تمام، بوده برای تو از ازل

ابلیس بوده و ز جنان رانده می شود

هر کس نکرد سجده برای تو از ازل

آدم بهانه بود تو مقصود سجده ای

حق بوده در مدار ولای تو از ازل

مشکل گشای آدم و جبریل و نور، تو

عین اجابت است دعای تو از ازل

پیوند خورده است به هم این دو حادثه

معراج مصطفی و صدای تو از ازل

تنها خلیفه ای که به بت سجده ای نکرد

تو بنده ای و اوست خدای تو از ازل

هر کس ک زیر سایه تو بود، بنده شد

کهف هدایت است عبای تو از ازل

××××××××××××××××××××××××××

علی اکبر لطیفیان و احسان محسنی فر


در نور چشمانت دل ناهید گم شد

در طرح لبخندت هزاران عید گم شد

تا اینکه نابینا نگردد دیدگانش

پشت نقاب ابرها خورشید گم شد

مهر تو را تا ناکجاها عرضه کردند

آنکس که از مهر تو سرپیچید گم شد

خیل ملک مشغول تفسیر تو بودند

آنقدرها که سوره‌ی توحید گم شد

در چشمهایم شوق ایوان طلایت

باران گرفت و شأن مروارید گم شد

گفتند تصویر خدایی؛ خوب گفتند

گفتند تو شیر خدایی؛ خوب گفتند

آیات چشمان تو ما را با خدا کرد

مهر تو زنگار دل ما را طلا کرد

از کوله‌بار خویش جز پاکی ندیدیم

انگار لبهای شما ما را دعا کرد

من دوزخی بودم نه اهل جنّتُ‌ُالعشق

جای مرا آقایی تو جابجا کرد

یک عمر در سجّاده‌ها نام تو بردیم

تا در کنار تو خدا ما را صدا کرد

خیر از جوانی‌اش ببیند آنکسی که

بال مرا در آسمان تو رها کرد

من کنج ایوان طلا می‌خواهم آقا

بعد از نجف، یک کربلا می‌خواهم آقا

سجّاده‌ی تو بوی جبرائیل می‌داد

چشمت هزاران آبرو بر نیل می‌داد

تو جمله‌ی پیغمبرانی و به دستت

گاهی خدا تورات و گه انجیل می‌داد

هر شب به پاس احترام تو خدایت

در آسمانها مجلسی تشکیل می‌داد

پروردگارت کارهای خانه‌ات را

هر روز و هر شب دست میکائیل می‌داد

گرد و غبار لحظه‌ی جنگیدن تو

همواره بوی صور اسرافیل می‌داد

تو بی‌نظیر عالمی همتا نداری

تو شاهکار حضرت پروردگاری

ای آنکه ختم‌الانبیا را جانشینی

شایسته‌ی نام امیرالمؤمنینی

زیبایی گلواژه‌ی مهر و محبّت

از بهترین‌های خدا روی زمینی

ای بی‌بدل، ای بی‌مَثَل، ای مرد اوّل

در هر صفاتی که بگویم بی‌قرینی

با ذوالفقار و شهسواری‌ات همیشه

از میمنه تا میسره طوفان‌ترینی

ای حیدر کرّار ای شیر خداوند

تو ریشه‌ی شیر نر امّ‌البنینی

تو از همان روز ازل شیر خدایی

فرمانروای عرصه‌ی قالو بلایی

یک پرده از حُسن تو جنّاتُ النّعیم است

دستت تجلّی‌گاه رحمان و رحیم است

نام تو معراج تمام انبیا بود

یک گوشه از مصداق آن طور کلیم است

شأن نزول آیه‌های مؤمنونی

عطر نفس‌های تو بر دوش نسیم است

از روی تو وجه خدا را می‌توان دید

با حُبّ تو هر کافری عبدالکریم است

اینجا اگر خانه‌نشین بودی غمی نیست

تنها زمان بعثتت یوم‌العظیم است

هر شیعه بشناسد علیّ این زمانش

در ضربه‌ی احزاب تو بی‌شک سهیم است

بی معرفت آنکه رهی جز تو گزیند

راه علی تنها صراط‌المستقیم است

لعنت به آنکه دشمن حقّ الیقین است

تا به ابد حیدر امیرالمؤمنین است

باید شما را در فراسوی زمان دید

در آسمان بیکرانِ بیکران دید

باید سوار بال‌های سال نوری

پرواز کرد و آنسوی هفت‌آسمان دید

در لابلای آیه‌های سبز توحید

در ابتدا تا انتهای یک اذان دید

از چه مسلمان دو چشمانت نباشم؟

وقتی خدا را در نگاهت می‌توان دید

سنّ تو را وقتی که پرسیدم ز مردم

چشمم فقط سرهای در حال تکان دید

روزی یتیم کوچه‌گرد کوفه خود را

بر شانه‌های پیرمردی مهربان دید

یاد صدای گریه‌یِ چاه تو کردم

وقتی نگاهم بلبلِ آتشفشان دید

من با صدای پای تو مأنوس هستم

با نان و با خرمای تو مأنوس هستم

دستان تو حالا شده بالاترین دست

جبریل بوسه می‌زند بر اینچنین دست

وقتی که دستان تو را بالا گرفتند

تا داد، یزدان با امیرالمؤمنین دست

یادِ تو و دست تو افتادیم وقتی

در علقمه افتاد بر روی زمین دست

هر سه حکایات نگاهت را نوشتند

پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست

این دست از وقت ولادت باز بوده‌ست

از پشت بسته می‌شود روزی همین دست

پشت و پناه محکمی بودند این‌ها

زهرا توقع داشت در کوچه از این دست

دست مغیره، دست زهرا، دادِ بی داد

افتاد دست بدترین‌ها بهترین دست

 

بندهای اول و آخر سروده آقای لطیفیان 
و سایر بندها سروده آقای محسنی‌فر می‌باشد

××××××××××××××××××××××××××

محــمد میرزایی

هر کجا مجلس مدح تو به پا مى گردد

اشک شوق از قفس دیده رها مى گردد

با شما مى شکفد غنچه اگر مى شکفد

یا که برگى اگر از شاخه جدا مى گردد

روى خورشید اگر از تو درخشان نشده ست

پس زمین دور سر شمس چرا مى گردد؟

"بأبى أنت و أمّى" که سعادتمند است

هرکه در مسلک عشق تو فدا مى گردد

کعبه از عشق تو بى پرده گریبان چاک است

بى سبب نیست اگر قبله ى ما مى گردد

دور باطل زده، سرگرم تسلسل شده است

هرکه بى مهر تو دنبال خدا مى گردد

درد ما درد خمارى ست، که با یک بوسه

روى انگور ضریح تو دوا مى گردد

عاقبت مى رسد آن مرد و چون ایوان نجف

گنبد همسرتان نیز طلا مى گردد

××××××××××××××××××××××××××

علی اکبرلطیفیان

شیرش حلال آنکه مرا خاک پاش کرد

نانش حلال آنکه مرا مبتلاش کرد

هر آنچه می دهد کرمش کم نمی شود

باید کریم بلکه کرم را گداش کرد

پایم اگر به سمت جهنم نمی رود

دستم توسلی به ضریح عباش کرد

موسی و خضر و یوسف و عیسی به جای خود

هنگام مشکلات، نبی هم صداش کرد

تصویر اوست عکس تمام پیمبران

او را خداش آینه انبیاش کرد

کعبه برای آمدنش بود نه طواف

پس کعبه را برای قدومش بناش کرد

خیلی گره زدند به اسلام باز کرد

هر آنچه کرد پنجه مشکل گشاش کرد

در کودکی ش نیز علی مرد جنگ بود

پس ذوالفقار نیست اگر لافتی ش کرد

در آستان یک نخ عمامه سرش

باید تمام خلق جهان را فداش کرد

رد می شد از محله ی ما دلدل علی

افتاد سنگ زیر سم او، طلاش کرد

××××××××××××××××××××××××××

محسن زعفرانیه

سفره ی احسانتان تا اینکه برپا می شود

لفظ شیعه با کرامات تو معنا می شود

در بساط واژه های ذهن خود دنبال عشق

هرچه می گردم فقط نام تو پیدا می شود

لطف تو با روزهای عمر من همراه شد

از دعای خیر تو امروز، فردا می شود

نام مولایم همیشه ذکر لبهای من است

تا که گویم یا علی این دل چه شیدا می شود

از فضیلت های حیدر هر چه بنویسم کم است

گوشه چشمی گر نماید قطره دریا می شود

از صحابه بهترین باشد برای مصطفی

چون فقط مولای ما هم شأن زهرا می شود

جز امیرالمومنین هرگز در این عالم نبود

پادشاهی که طعامش نان و خرما می شود

××××××××××××××××××××××××××

محسن زعفرانیه

دیوانه ی تو هــر که شد عاقل نمی شود

یک لحظه هم ز عشق تو غافل نمی شود

مـــولا جـواز نوکریم چــون به دســت تو

امضاء و مهر خورده که باطل نمی شود

باشــد رضـای حــضــرت حـقّ آرزوی دل

امــا بــدون حـبّ تو حـــاصل نمی شود

الطاف بی نـهایت و احسان بی حدّت

کی گفته است روزی قاتل نمی شود؟

حتی هوای دشمن خود را تو داشتی

چیزی میان عدل و تو حائل نمی شود

حالا که این غزل شده مشغول مدح تو

پس ناتـمام مـانده و کامـل نمی شود...

××××××××××××××××××××××××××

سید هاشم وفایی

باعشق هرآن دلی که خویشاوند است

از شـور محبت و وفا خرسند است

هرکس که به سینه اش تولای علی است

سوگند به زهرا که سعادتمنداست

×××

ماهی که ز خورشید ضیایی دارد

خورشید که آئینه سرایی دارد

با زمزم و کعیه یکصدا می گویند

ایوان نجف عجب صفایی دارد

××××××××××××××××××××××××××

علی‌اکبر لطیفیان

غیر ازین در، خواهش احسان نمی‌آید به کار
التماس از دست این‌وآن نمی‌آید به کار

اهل تعارف نیستم جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار

یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار

بی‌سروسامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را  سروسامان نمی‌آید به کار

خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بی‌گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار

کار؛کار پنجه مشگل‌گشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار

کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی ‌آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار

دوستانت خاک را این‌قدر ارزش داده‌اند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار

×××

در میان بی‌قراری‌ها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست

روز هجران می‌کشیم و شب تقاضا می‌شویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست

نیستم گرچه کلیم‌الله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست

هرچه را بخشید می‌ریزم به‌پای فاطمه
خرج یارش می‌کنم هر چه ز یار آمد به دست

خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست

گفت خالق بعدازاین تو خلق کن گفتی به چشم
چشم‌ باز و بسته کردی روزگار آمد به دست

ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعدازآن لا سیف الا ذوالفقار آمد به دست

کعبه شد شأن نزولت پس تو رب الکعبه­ای
این‌چنین  شد که طواف هفت بار آمد به دست
×××

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی

روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمه‌ی دیگر علی

این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی

می‌نویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
می‌نویسم تا ابد اول علی آخر علی

ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی

او خودش جای خودش نامش چنان مشکل‌گشاست
که شفاعت می‌کند فردای محشر هر علی

یا ابا آدم! ابا شبر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی

شهریار و شهسوار و بنده پروردگار
حضرت دُلدُل­سوار و خواجه قنبر علی

انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی
×××

گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف

سفره مولاست گر پهن است هر جا سفره‌ای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف

دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست
می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف

آرزوی دیدن جنت نکردم هیچ‌وقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف

نیست مدیون کسی الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دین ایوان نجف

به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ­جا
می‌خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف

ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف

رزق آب‌ونان ما دست حسین است و علی
سال‌ها خوردیم آب کربلا نان نجف

نیمه ماه رجب از راه دارد می‌رسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف

××××××××××××××××

نظرات  (۱)

ذاکر از ته دل، 
*عیدت مبارک* 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی