کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت امام علی علیه السلام۱۵

××××××××××××××××××××××××

جبرئیل امشب نهان در پردۀ جان من است

یا کلام وحی بر لب های خندان من است

یک جهان شادی درون بیت الاحزان من است

یا که در دل میهمان کعبه مهمان من است

با مدیح او سخن در تحت فرمان من است

من ثناخوان علی (ع) عالم ثناخوان من است

ذات حق در کعبه امشب میهماندار علی (ع) است

عالمی زوّار کعبه، کعبه زوّار علی (ع) است

×××

کعبه، امشب بر علی (ع) آغوش خود را باز کن

مکه، برگردِ حرم پرواز کن پرواز کن

چشمۀ زمزم بجوش اعجاز کن اعجاز کن

حجر هجران طی شده شعر وصال آغاز کن

ای حَجَر اسرار دل را با علی (ع) ابراز کن

اب بت امشب نغمه توحید با من ساز کن

در مه روی علی (ع) انوار حق سبحانه بین

چشم دل بگشا و صاحب خانه را در خانه بین

×××

در دل شب چشمه های نور جوشید از حرم

هزمان تابید با هم ماه و خورشید از حرم

نور صاحب خانه با مهمان درخشید از حرم

نقل شادی بر سما تا صبح پاشید از حرم

روی حق بر آفرینش نور بخشید از حرم

باز شد دیوار از هم دور باشید از حرم

دیده بر بندید تا از کعبه ماه آید برون

ورنه در دیدار او دل با نگاه آید برون

×××

شهر مکه عروة الوثقای دین است این پسر

اها کعبه کعبۀ اهل یقین است این پسر

پای تا سر مظهر جان آفرین است این پسر

اولیاء الله را حبل المتین است این پسر

راست میگویم امام متقین است این پسر

مؤمنین مولا امیرالمؤمنین است این پسر

این بود عبدی که خود کار خدایی میکند

دستهای کوچکش خیبرگشایی میکند

×××

این پسر وجه خدا چشم خدا دست خداست

این پسر ذات خدا را عبد پیش از ابتداست

این پسر شمس الضحا بدرالدجا، نورالهداست

این پسر از قلب ختم المرسلین محنت زد است

این پسر پیغمبران را چون پیمبر مقتداست

این پسر مولا امیرالمؤمنین روحی فداست

این پسر پشت ستمکاران سراسر بشکند

این پسر بت بر سردوش پیمبر بشکند

×××

کعبه می بالد که این نوزاد مهمان من است

مکه می خندد که این خورشید تابان من است

عقل می نازد که این پیر سخندان من است

عدل می گردد به دور او که میزان من است

روح می بوید وجودش را که ریحان من است

مصطفی آغوش بگشوده که این جان من است

میهمان حق در آغوش نبی منزل گرفت

با نگاهی هم به احمد داد جان هم دل گرفت

×××

غنچۀ لب را در آغوش محــمد (ص) باز کرد

نغمه های جان فزا از پردۀ دل ساز کرد

هر نفس روحش به دور مصطفی پرواز کرد

لحظه لحظه ناز احمد را خرید و ناز کرد

آیه از قرآن نازل ناشده آغاز کرد

با زبان دل به آن جان جهان ابراز کرد

 

یا محــمد (ص) من علی تنها طرفدار توام

نفس تو همگام تو همراه تو یار توام

یا محــمد (ص) من علی شیر خدا شیر توام

پشت تو بازوی تو دست تو شمشیر توام

تا ابد در اختیار بند زنجیر توام

هر کجا خواهی کمان برگیر من تیر توام

نغمۀ لاحول تو گلبانگ تکبیر توام

یار تو احیاگر دین جهانگیر توام

آمدم تا خصم را بر خاک ذلت افکنم

بر سر دوش تو پا بگذارم و بت بشکنم

×××

یا محــمد (ص) یا محــمد (ص) یار دیرینت منم

باز کن آغوش از هم جان شیرینت منم

چشمۀ انوار در چشم خدا بینت منم

جان بکف بگرفته و احیاگر دینت منم

رمز تحکیم بنای دین و آئینت منم

باغبان باغ سر سبز ریاحینت منم

نیست بیم از دشمنان هرگز که حیدر شیر تواست

دست من دست تو و شمشیر من شمشیر تواست

×××

آمدم ای تو مرا فرمانده من فرمانبرت

حکم کن تا مرغ روحم پر زند دور سرت

گو بخوانم از پی ایثار جان در بسترت

روز جنگ بدر پیروز است با من لشکرت

روز احزاب است با من روز فتح دیگرت

تو رسول اللهی من نیز باشم حیدرت

آنچه را حق وعده داده بر تو من آورده ام

دست قدرت بازوی خیبر شکن آورده ام

×××

هر که را مولا تویی بعد از تواش مولا منم

هر که را اولا به نفسی بعد تو اولا منم

حق زپا تا سر من و توحید سر تا پا منم

دین منم و قرآن منم ایمان منم تقوا منم

ظاهر و باطن منم دنیا منم عقبا منم

حیدرم آری علی عالی اعلا منم

خضر را پیر طریقم کس نخواند کودکم

با چنین اوصاف در پیش کس نخواند کوچکم

×××

یا محــمد (ص) کعبۀ من قبلۀ من روی توست

آفتابم، سایه ام سر و قد دلجوی توست

چشم عالم سوی حیدر چشم حیدر سوی توست

هر چه گفتم هر چه گویم از لب حق کوی توست

خلق و خلق و خوی من از خلق و خلق و خوی توست

دست من دست تو و بازوی من بازوی توست

هر که شد یار تو هستی را بدستش میدهم

هر که دشمن با تو گردد من شکستش میدهم

×××

آمدم در بحر عرفان تو گوهر پرورم

آمدم در سایه ات شُبّیر و شَبّر پرورم

آمدم تا مثل زینب بر تو دختر پرورم

آمدم تا با تو سلمان و  ابوذر پرورم

آمدم تا مکتب عمار پرور پرورم

آمدم تا در کلاس عشق قنبر پرورم

ما که از صبح قدم تا شام محشر باهمیم

دو پدر بر امتیم دو برادر باهمیم

×××

کیست حیدر آن که بر کف نظم عالم را گرفت

برق حسنش از زمین تا عرش اعظم را گرفت

تیغش از آئینه دین زنگ هر غم را گرفت

دختر پیغمبر پاک و مکرم را گرفت

با همان دستی کز اول دست آدم را گرفت

بر سر چاه ضلالت دست (میثم) را گرفت

او امام و رهبر و پیر مراد آدم است

رهنمای انبیا و دستگیر عالم است

غلامرضا سازگار

×××××××××××××××××××××

امشب ای کعبه زیارت کن زیارت کن خدا را

همچو جـان برگیر در بر جان ختم‌الانبیا را

چشم شـو سـر تا قدم، بنگر جمال کبریا را

بوسه زن خاک قـدم‌های علـی مرتضی را

رکـن ارکـان الهـی نــور حسـن ابتـدا را

پر کن از نور ولایت وسعت ارض و سما را

××××

کعبـه! امشب آبـرو از مقـدم حیـدر گرفتی

خانۀ حقـی و صاحـب‌خانه را در بـرگرفتی

دل به حیدر دادی امـا دل ز پیغمبر گرفتی

جاودان مانی که امشب زندگی از سر گرفتی

بلکـه آب زندگـی از ساقـی کوثـر گرفتی

ناز کن؛ از خضر هم دیگر مگیر آب بقا را

×××

ایـن محــمد را روان و روح قرآن است کعبه!

این امیرالمؤمنین ایـن کل ایمان است کعبه

این همان حبل‌المتین این رکن ارکان است کعبه

این بـه جسم پاک کل انبیا جان است کعبه

میهمـانت میزبان مـلک امکـان است کعبه

می‌دهد از امر حق روزی تمام ماسوا را

××××

فاطمه! بنت اسـد! وصـل خداوندت مبارک

بحر عصمت! گوهر بی‌مثل و مانندت مبارک

نقش لبخند علی بـر قلب خورسندت مبارک

عیـد میـلاد یگانـه طفـل دلبندت مبارک

مـادر شیـر خـدا! میـلاد فرزنـدت مبارک

داده ذات حـق بـه تـو آیینـۀ ایزدنما را

××××

فاطمـه! بنت اسـد! تهلیل گـو تکبیر زادی

نیمه‌شب در جوف کعبه مهر عالمگیر زادی

قـل هـوالله احـد را بهترین تفسیـر زادی

دختـر شیـری و از بهـر محــمد شیر زادی

بلکه بر ختم رسل هم شیر هم شمشیر زادی

شیر ده از شیرۀ جان در حرم شیر خدا را

××××

مادر مولا! نثـار خـاکت از گـردون ستاره

ای سـلام‌الله بـر فرزنـد دلبنـدت همـاره

از حرم بیرون بیا با قرص خورشیدت دوباره

دیده بگشا بین محــمد گشته سر تا پا نظاره

ذکر یا مولاست جاری بر زبانش بی‌شماره

تا بگیـرد در بغـل خورشیـد انوار الهدی را

××××

ای مقام و قدر و اجلال تو از مریم فراتر

ای حریم خاص حق را با قدومت داده زیور

دخـت شیـر و مادر والا مقـام شیر داور!

جان شیرین محــمد را تویی فرخنده مادر

بی‌قراری می‌کند بر طفل دلبنـدت پیمبر

هدیه کن بر مصطفی امروز جان مصطفی را

×××

یـامحــمد البشـاره! البشـاره! جـانت آمد

پیش‌تـر از روز بعثـت در بغل قرآنت آمد

همـدم دیـرآشنایـم بـاز در دامـانت آمد

آن که صدها بار جان خود کند قربانت آمد

ای فدایت جان خوبان جهان! جانانت آمد

در بغـل بگرفتـه‌ای روح تمـام انبیا را

××××

یامحــمد از تمـام عالم خلقت سـر است این

یامحــمد تو همانا شهر علمی و در است این

کفو تو، کفو کتاب‌الله، کفـو کوثر است این

فاتح احزاب و بدر و خندق است و خیبر است این

حیدر است این حیدر است این حیدر است این حیدر است این

باز کرده در حضورت پنجۀ مشکل‌گشا را

×××

ای به احمـد داده جان، آوای قرآنت علی‌جان!

ای جنان یک شاخه گل از باغ و بستانت علی‌جان!

ای تو جان مصطفی و مصطفی جانت علی‌جان!

ای همه اسلام در ایمان سلمانت علی‌جان!

گرچه قابل نیستم جانم به قربانت علی‌جان!

بی‌بهایم، چون شود بخشی بها این بی‌بها را؟

×××

تو یداللهی و من افتاده‌ای بی‌دست و پایم

تو تمـام هستیِ هست‌آفرینی من گدایم

تو امیرالمؤمنینی، من کی‌ام؟ عبد هوایم

هرکه هستم با همین پروندۀ جرم و خطایم

آشنــایم آشنـــایم آشنـــایم آشنــایم

داشتم پیش از ولادت در دلم مهر شما را

×××

من دهم از دست، دامان تو را؟ هرگز علی جان!

رو کنم یک لحظه بر غیر شما؟ هرگز علی جان!

بی‌تـو رو آرم به درگاه خدا؟ هرگز علی جان!

دامن مهـر تـو را سازم رها؟ هرگز علی جان!

تو کنی آنی مرا از خود جدا؟ هرگز علی جان!

کس نگیرد جز تو دست «میثم» بی‌دست و پا را

غلامرضا سازگار

×××××××××××××××××××××××

چه شد که خشت سر خشت چیده شد کعبه

برای چیست که این قدر کشیده شد کعبه

مگر که؟ از دل این خانه می زند بیرون

که ناز مقدم او آفریده شد کعبه

که آمد و چه شنید و چه گفت می دانی؟

که پیش خلق گریبان دریده شد کعبه

سر هم آمد و دوباره شکافت

که تا قیام قیامت پدیده شد کعبه

درخت بود و پر از میوه های کال اما

علی رسید و سه روزه رسیده شد کعبه

نمونه خط خدا را که دیده است کجاست؟

علی قشنگ ترین دست خط دست خداست

×××

سه روز بر در کعبه نظاره می کردند

دعا برای شکافی دوباره می کردند

منجمین همه مبهوت در پی چاره

توسلی به ضریح ستاره می کردند

دوباره ریخت به هم طرح کعبه و مردم

به سوی مادر و کودک اشاره می کردند

رسید ماه و زلیخائیان ز یوسف ها

به خانه هر چه که بود عکس، پاره می کردند

ز حکم خنده وَ یا گریه های کودکی اش

از آن به بعد همه استخاره می کردند

گشود چشم و زمین را پر از حلاوت کرد

بجای گریه دو سه آیه ای تلاوت کرد

×××

قسم به ذات تو که لایزال می ماند

زبان زمان بیان تو لال می ماند

تو پیر عالم و سلمان چند صد ساله

کنار تو پسری خورد سال می ماند

چنان که آمده ای هیچ کس نیامده است

شکوه آمدنت بی مثال می ماند

به روی سینه ی کعبه اِلی الأبد آقا

نشان آمدنت چون مدال می ماند

در آخر غزل ای پاسخ سئوالاتم

برای من فقط این یک سوال می ماند

از این علی که چنین آمده است در دنیا

چقدر فرق بود تا علیّ عرش خدا

×××

که بود آمد و رفت و کسی نفهمیدش

چه کرد او که بشر چون خدا پرستیدش

صدای ساده ی نعلین پاره اش رفت و

فلک ندید کسی را به گَرد تقلیدش

خدا که گفت علی هست سوره ی اخلاص

خدا که گفت علی هست عین توحیدش

چو دید مزّه ی او را کسی نمی فهمد

به شاخسار زمین دست برده و چیدش

خلاصه خسته شد از نور دل خفاش

علی الصباح پلیدی شکست خورشیدش

به عرش حک شده نامش به نام آب ترین

همین که هست زمین را ابوتراب ترین

×××

اگر چه شیعه ی مانند من فراوان است

کسی که مورد طبع علی است سلمان است

کسی که پای ولایت تمام قد مانَد

کسی که در ره رهبر گذشته از جان است

کسی که مثل علی پیش دشمنان طوفان

کسی که مثل علی پیش دوست، باران است

دعا کنید بصیرت دهد خدا ما را

بصیرت است که میزان کفر و ایمان است

اگر بصیر نباشید بعد پیغمبر

به روی مسند او جایگاه شیطان است

اگر بصیر نباشید باز می بینید

که مثل فاطمه ای پشت درب سوزان است

اگر بصیر نباشی امام بر حق را

به سجده کشته و گویی مگر مسلمان است؟!

اگر بصیر نباشی ببینی آن دم را

که چوب تو به لب قاریان قرآن است

حسین را بخدا بی بصیرتان کشتند

کنار آب لب تشنه بی امان کشتند

عرب خالقی

×××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی