کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار عید سعید غدیر خم 9

*********************

درظهر غدیر تا که موسای نبی

بوسه به رخ منور هارون زد

چشمان حسودان و بخیلان عرب

از شدت غم ، از حدقه بیرون زد

**

از مشرق دستهای پر مهر نبی

خورشید ولایت و امامت تابید

با شوق ملائک همه فریاد زدند:

« تا کور شود هر آنکه نتواند دید»

**

فرمود نبی به امر معبود وَدود

بر امت من علی امام است امام

این مژده ی من به شیعیانش، دوزخ

بر شیعه ی مرتضی حرام است حرام

**

گُل کرد سپیده ی تبسم به لبش

تا آیه ی «اکملتُ لکُم» نازل شد

فرمود: خوشا به حالتان ای مردم

با حُب علی دین شما کامل شد

**

فرمود خدا ولایت حیدر را

بر آدم و نسل بعد او واجب کرد

در روز ازل کلید فردوسش را

تقدیم ِ علی بن ابیطالب کرد

**

فرمود: برادرم علی مَحرم ماست

از عالم غیب مثل من آگاه است

قرآن چقدر مدح و ثنایش را گفت

او نقطه ی زیر باء بسم الله است

**

فرمود که یادگار من بین شما

تا روز حساب، عترت و قرآن است

باید که به هر دوشان تمسک جویید

این راه نجات اصلی انسان است

**

ذکر صلوات عرشیان می آمد

تا رفت به سوی آسمان دست ِ علی

از عرش بلند و یک صدا می گفتند:

اَلحَق که امیرمومنان است علی

**

جبریل به خدمت علی آمد و گفت

تبریک؛ که این مقام زیبنده ی توست

ای حضرت بوتراب درهر دو جهان

هارونی ِ این قوم برازنده ی توست

**

جبریل به جانشین پیغمبر گفت

ای مظهر افتادگی و آقایی

مردم اگر امروز امامت خوانند

عمریست امام عالم بالایی

**

این قوم تو را هنوز نشناخته اند

ای مرد غیور صاحب تیغ دو سر

از خانه نشینی شما می ترسم

لعنت به سقیفه و ابوبکر و عمر

**

از فتنه ی بین کوچه ها می ترسم

از سیلی و بغض یک پسر می ترسم

دلواپس غربت تو هستم آقا

از آتش و میخ پشت ِ در می ترسم

**

با دیدن این برکه و گودال غدیر

یکباره به یاد کربلا افتادم

در گودی قتلگاه خود را دیدم

بر پای حسین سر جدا افتادم

وحید قاسمی

***********************

نو بهاری که زمین تشنه دیدار شماست

زرد را سبز نمودن حیطه کار شماست

 

عقل درمانده و ادراک نمیفهمدتان

کار عشق است که تمّار سر دار شماست

 

این فقط از پس چون توست که بر می آید

صفی از لیلی و مجنون که گرفتار شماست

 

از همان پیرزن آموخته ام یوسف را

هرکسی که نخ اگر داشت... خریدار شماست

 

از اضافه گِلتان بود که انسان شده ایم

همه مدیون شماییم مسلمان شده ایم

 

ای که لب تشنه تان ذائقه باران ها

ای مسلمان شده از درک شما سلمان ها

 

یک طرف حضرت قرآن و هدایت گری ات

آن طرف سر ببر از جهل ابوسفیان ها

 

غیرتان هیچ کسی نیست عنایت بکند

این چنین سفره گسترده بر این مهمان ها

 

همه از نان جوی سفره تان سیر شدند

سر دوش و دل شب در دهن طفلان...ها

 

ها خداییش به ایتام پدر یعنی این

ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بشر یعنی این

 

با صدای تو خدا مدحیه خوانی می کرد

پرده بردار شد و عشق عیانی می کرد

 

چشم پراشک و دلی شوق زده در آتش

آب با آتش عشق تو تبانی می کرد

 

شوق دیدار تو باعث شده که ماهی در

آسمان حرمت چشم چرانی می کرد

 

نفست باد صبا شد همه جا مشک فشاند

پیر هم از نفس عشق جوانی می کرد

 

کعبه را چاک زدی و به زمین خندیدی

تو گلی بودی که از دل حق روییدی

 

گفت که روز جزا منکر دین می افتد

آنکه روحش نشده با تو عجین می افتد

 

مفتی و عالم و هرکس که علی را نشناخت

جای مُهرم که اگر داشت یقین می افتد

 

سنت واقعی و بنیه اسلام علی است

چون نفهمید اگر چله نشین، می افتد

 

او یدالله است که دنیاست به زیر دستش

دست خود را بکشد حتم، زمین می افتد

 

قسم نون و قلم خورد خدا که شعرا

هر که از او نسراییده جزا، واویلا

 

شأنتان نیست که بر روی زمین ها باشی

باید از عرش خدا شاهد اینجا باشی

 

شب معراج که جبریل پرش سوخت شما

هم تراز نبی و عرش معلّی باشی

 

پس سزاوار شما بود که در روز غدیر

دست در دست رسول آن همه بالا باشی

 

این همه اوج نیاز است که تنها نشوی

بی سبب نیست که تو همسر زهرا باشی

 

اوج ایمان و یقینی که به ما راه شدی

أشهد أنّ علیّا ولیّ الله شدی

 

پر پرواز رساندند کبوتر باشیم

دشمن هرچه که بدخواه پیمبر باشیم

 

بعد پیغمبر علیٌّ ولیّ اله یعنی

دشمن دشمن پیغمبر و حیدر باشیم

 

شکر لِلّه خود حق خواست که با مِهر علی

از همان نطفه مان پاک و مطهر باشیم

 

مُهر تأییدیه حضرت زهرا داریم

ما اگر مست می ساقی کوثر باشیم

 

ما نبودیم اگر عشق تو در کار نبود

ما نبودیم اگر حیدر کرّار نبود

 

نوکر نوکر اولاد و تبارت آمد

خاک پای تو در صحن غبارت آمد

 

این گدا را بپذیر حضرت آقا شاید

گه گداری دل ما نیز به کارت آمد

 

بگذارید که پایان نجفت باشد چون

آخرین خسته پی قول و قرارت آمد

 

تا شما مظهر عشقید نباید ترسید

آن که عاشق شده، از مرگ نخواهد ترسید

مجتبی فلاح نیا

*********************

این صدای گرد و خاک بال کیست؟
این تلاطم های موج یال کیست؟

اولین بار است میخواند سرود
آخرین بار است می آید فرود

آمد و شوقی شد و در سینه ریخت
برسرم بارانی از آئینه ریخت

بند تسبیحم برایش دانه شد
مسجد قلبم کبوترخانه شد

آیه ای آورده سنگین و ثـقیل
زیر این آیه تلف شد جبرئیل

آیه ای از حضرت قدوس خم
شیعیان ، الیوم اکملت لکم

آیه ای آورد و خود پرواز کرد
باب عشق و عاشقی را باز کرد

آیه اش ظرفیت سی جزء بود
وه که هم اعجاز وهم ایجاز کرد

میشود با گفتن یک واژه اش
یکصدو ده مرتبه اعجاز کرد

میشود با خواندنش جبریل شد
سینه ی هفت آسمان را باز کرد

گفت باید از همین ساعت به بعد
روز را با یا علی آغاز کرد

گفت و گفت و گفت از حمد خدا
با عبارات و اشاراتی رسا

گفت حمد آن که باران آفرید
از کویر و ابرها نان آفرید

استجابت را شبیه آب کرد
آه را از پشت طوفان آفرید

شیعه ی خورشید ، یعنی ذره را
آفرید اما فراوان آفرید

از نکاح اسم رحمن و رحیم
طفل اقیانوس امکان آفرید

بعد از آن که شانه ای بر باد داد
حال دریا را پریشان آفرید

خود نمایی کرد بر جن و ملک
حیدری از جنس انسان آفرید

سایه را دنباله ی خورشید کرد
نور را بر ذره ها تأکید کرد

گفت زین پس هر کسی دارد نیاز
سوی حیدر پهن سازد جانماز

هر که را من قبله بودم تا به حال
کعبه اش باشد علی ، تم المقال

ابن که دستم منبر دستش شده
این که جبرائیل هم مستش شده

روی این آئینه حق تابیده است
عکس تجریدی خود را دیده است

حرف حق را می زند آئینه وش
با لب شمشیر تیز و مخلصش

دستهایش بوی خیبر میدهد
خستگی را از همه پر میدهد

منبری از خطبه های ناب خواند
در غدیر اسم علی را آب خواند

السلام ای آب دریای صمد
ای زلال قل هو الله احد

ای که میگردی شبیه انبیا
بر هدایت کردن قومت بیا

ای رسول مردم آئینه ها
بعثت غارت، حرای سینه ها

ای به بالای جهاز اشتران
شأن تو بالاست در بالا بمان

از تو میریزد صفات کبریا
ذات تو ممسوس ذات کبریا

نردبان وصف تو بی انتها
پله ی این نردبان سوی خدا

چون تکلم میکنی موسائی ام
تا که خلقم میکنی عیسا ئی ام

جفت دردم کشتی توحن کجاست؟
جسم سردم گرمی روحت کجاست؟

ای مسح دردهای لاعلاج
ما همه دردیم ، ظرف احتیاج

ما همه زخم یتیم کوچکیم
کن مدارا با همه ، ما کودکیم

ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم
حاجیان فصل تندیس توأئیم

کوچه را میگردی و طی میکنی
کوزه را ظرفیت می میکنی

روی دوشت کیسه ی خرما و نان
میروی در کوچه ها دامن کشان

کیسه نه دل میبری بر روی دوش
شیعه هستم شیعه ی خرما فروش

ای سفیدی ای کبودی ای بنفش
ای به چشم پای سلمان ، جای کفش

ای به هر گام تو صدها التماس
کیسه بر دوش سحر ای ناشناس

ما همه مدیون شمشیر توئیم
تشنه ی نان جو و شیر توئیم

در پی گنجیم ما را راه بر
با خودت تا اشتهای چاه بر

رضا جعفری

********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی