کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت امام علی علیه السلام۱۹

×××××××××××××××××××

با ذکرِ یاد و نام علی مست می شوم

هر لحظه با کلام علی مست می شوم

دانه ز دست هر کس و نا کس نمی خورم

چون که به روی بام علی مست می شوم

وقتی که نام ساقی کوثر می آورم

آن جا به احترام علی مست می شوم

جمع اند دور نور علی عاشقان و من

همواره با غلام علی مست می شوم

رو می کنم به سمت نجف نیمه های شب

از دور با سلام علی مست می شوم

بعد از نماز موقع تسبیح گفتنم

هو هو کنان ز جام علی مست می شوم

ذکرم شده علی مددی والی الولی

یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

×××

عطرش ز کعبه آمد و عالم بهار شد

دنیا برای دیدن او بی قرار شد

از سینه چاک بودن کعبه مشخص است

آئینۀ صفات خداوندگار شد

وقتی ز کعبه شمس جمالش طلوع کرد

خورشید از ریاست خود بر کنار شد

هر شب در آسمان، رخ ماه اعتبار داشت

تابید روی حیدر و بی اعتبار شد

کعبه ندیده بود کسی را به این مقام

از برکت علی ست ولایت مدار شد

نیرو گرفت بازوی پیغمبر خدا

از قدرت حمایت و نیروی مرتضی

×××

دنیا اگر نداشت علی را بقا نداشت

بی مرتضی و فاطمه دنیا صفا نداشت

کار تمام خلق به پایان رسیده بود

دنیا اگر ولایت شیر خدا نداشت

این طور شسته رفته به ماها نمی رسید

اسلام اگر حمایتی از مرتضی نداشت

دنیا اگر که عاشق روی علی شده

چون که از اولش چو علی مقتدا نداشت

پیراهنش اگر چه چنین وصله دار بود

مولا به جز خدا به کسی اعتنا نداشت

آمد خدای را به زمین ها بیاورد

کفوی برای حضرت زهرا بیاورد

×××

وقتی که جنگ را به عدو مثل نار کرد

سیل هجوم لشکریان را مهار کرد

وقتی شبیه شیر به خیبر هجوم برد

به به ببین که هیبت مولا چه کار کرد

در جنگ خندق این اسدالله را ببین

غُرش نکرده لشکر دشمن فرار کرد

تا بر کمان ابروی خود تیر را نهاد

پلکی به هم گذاشت یلان را شکار کرد

با نعره ها و عربده ی تیغ ذوالفقار

دنیا به ناز شست علی افتخار کرد

آن دم که نام فاطمه روی لبش نشست

با ذوالفقار خود همه را تار و مار کرد

بی خود که نیست او اسد الله حیدر است

دنیا حقیرِ حضرت ساقی کوثر است

×××

دل را اگر که مست مِیِ تاک می کند

بار گناه قلب مرا پاک می کند

اعجاز می کند به خدا حضرت علی

این خاک را به یک نظر افلاک می کند

زهرا که هست تیغ علی خوب می بُرد

او با دعای فاطمه کولاک می کند

او صاحب صفات خداوند اکبر است

در گود معرفت همه را خاک می کند

هرگز عجیب نیست اگر بیت کعبه هم

سینه برای آمدنش چاک می کند

او از ضریح خویش به من شور می دهد

وقتی که تشنه می شوم انگور می دهد

×××

این دست ما و دامن احسان تو علی

هر شب نشسته ایم سر خوان تو علی

قوم عجم که نسل به نسل عاشق توأند

باید دعا کنند به سلمان تو علی

آقا به جان حضرت زهرا مرا بخر

تا که روم به زمرۀ خوبان تو علی

ماه رجب شده نظری کن امام عشق

بی برکت است سفره به جز نان تو علی

مستم هنوز مثل تمام ملائک از

عطر نماز صبح در ایوان تو علی

آقا چه می شود که مسلمانمان کنی

ما را نجف دوباره تو مهمانمان کنی

مهدی نظری

××××××××××××××××××××

امشب خدا با خلق خود دارد سرور دیگری

پوشانده بر تن کعبه را دیبای نور دیگری

بخشید خاص و عام را فیض حضور دیگری

عشاق را در هر سری افکنده شور دیگری

کرده است در سینای دل ایجاد طور دیگری

ای هستی باغ چنان گیتی بین رشک ارم

××

قدوسیان تقدیس خوان ، گرد حرم بستند صف

سبوحیان تسبح گو استاده هر سو جان بکف

مکه شده دارالصفا کعبه شده بیت الشرف

هر سو نظر می افکنم وجد و سرور است و شعف

خیزد سروش از هر مکان آید ندا از هر طرف

کامشب نهد ماه قدم در بیت خاص خود قدم

××

شهری که در وصفش بود لااقسم هذا البلد

بیتی است در دامان آن خاص خدای لم یلد

در پای دیوارش زنی یکتا بپاکی چون احد

سر تا بپا پا تا بسر مرآت الله الصمد

نام نکویش فاطمه مام علی بنت اسد

در اشتیاق او حرم آغوش بگشاده ز هم

××

آنشب طنین انداز شد در گوش جانش این صدا

مادر برای دعوتت از بیت می آید ندا

بیتی که بر میلاد من بنیاد شد از ابتدا

برخیز کامشب در حرم تو با منی من با خدا

برخیز ای جان  جهان در مقدمت بادا فدا

برگیر ره سوی حرم بنما حرم را محترم

××

فریاد زد حجر و حجر کای بانوی عالم بیا

لبخند زد دیوار و در کای مفخر آدم بیا

رکن یمانی زد صدا کای با خدا همدم بیا

زمزم گلاب افشان برخ کای بهتر از مریم بیا

بیت از درون خواندش که هان ای در حرم محرم بیا

ای خانه از تو محترم و ی زاده ات صاحب حرم

××

بخشید رونق بیت را رخ بر حرم بنهادنش

دل برد اهل ذکر را ، ذکر خدا سر دادنش

پیچید بر خود ناگهان بگرفت درد زادنش

نی طاقت بنشستن و نی قدرت استادنش

لرزاند ارکان را بهم بیم ز پا افتادنش

دستی بسوی حق علم دستیش بر دل از الم

××

گفت ای به سویت دستها بهرنیاز از هر طرف

یا رب به این دری که من پوشیده دارم در صدف

یا رب به بیت و زمزم و رکن و مقام و مزدلف

یا رب به آنکو ساخته بیت تو را با این شرف

یا رب بقرب آن سلف یا رب بجاه این خلف

راهی برایم بازکن تا وا رهم از درد و غم

××

بشکافت دیوار حرم کی عصمت یکتا بیا

آمد ندا از میزبان کای میهمان ما بیا

ای دخت والای اسد ، ای ما در مولا بیا

وی حسن ناپیدای ما در دیده ات پیدا بیا

وی در حریم خاص ما از دیگران اولی بیا

در خانه خود نه قدم ای حامل نور قدم

××

در بیت شد حق بگذاشت پا دیگر نمیدانم چه شد

شد میهمان کبریا ، دیگر نمیدانم چه شد

آن بیت شد بیت الولا دیگر نمیدانم چه شد

او بود و مولا و خدا دیگر نمیدانم چه شد

آمد بدنیا مرتضی دیگر نمیدانم چه شد

انگشت باید بر دهان خاموش باید لاجرم

×××

برگرد دیوار حرم برپاست شور و ولوله

فوجی ز حیرت خامش و خیلی دگر در هلهله

گفتی که شهر مکه را لرزاند در هم زلزله

رفته است تا پای جنون هوش از سر هر سلسله

یاد زنی بی یاوز و بی همدم و بی قابله

غافل که پبش ذوالنعم غرق است در موج نعم

××

در مکه کس پیدا نشد کاین راز را افشا کند

ممکن نشد میر حرم باب حرم را واکند

گردون بی گردید کان گمگشته را پیدا کند

میخواست زمزم کعبه را از اشک خود دریا کند

می رفت تا دنیا بپا هنگامه فردا کند

نزدیک بود افتد وجود از غصه در چاه عدم

××

ناگه ز دیوار حرم نوراله آمد برون

سیاره برج اسد با قرص ماه آمد برون

ماهی که مهرش خنده زن از خاک راه آمدبرون

در اشتیاق دیدنش دل بانگاه آمد برون

یعقوب کو ، تا بنگرد یوسف ز چاه آمد برون

عیسی عیان شد بر فلک موسی برون آمد زیم

××

بحر شرف زاد از صدف آن گوهر یکدانه را

یکباره در انوار او پوشیده دید آن خانه را

چون جان شیرین در بغل بگرفت آن جانانه را

می دید در سیمای او ، سیمای حق سبحانه را

می خواست بندد در قماط آن بازوی مردانه را

کان بندها را شیر حق بگسست چون تاری زهم

××

کی زاده یزدان را اسد بستن چرا این دست را

بالله نداند بست کس جز کبریا این دست را

خواندند از صبح ازل دست خدا این دست را

گویند تا شام ابد مشکل گشا این دست را

فرموده ختم الانبیاء صاحب لوا ، این دست را

هر جا خدا فاتح شود آنجا منم صاحب (علم)

××

این دست اندازدز پا گردان خون اشام را

این دست باید بشکند در یکدیگراصنام را

این دست یاری میکند توحید را اسلام را

این دست دارد از خدا خود اختیار تام را

این دست گرداند همی گردون نیلی فام را

این دست باشد لوح را با عزم ربانی قلم

××

مادر مبند این دست را کاین دست از حیدر بود

این دست بر جسم علی از ان پبغمبر بود

این دست بر اوج سماء افلاک را رهبر بود

این دست در ویرانه ها ایتام را یاور بود

این دست جندالله را چون ظل حق بر سر بود

این دست  آمد دستگیر افتادگان را از کرم

××

در خاطرت ناید مگر ای مادر پاکیزه خو

روزی که با شیری شدن در چشمه ساری روبرو

اهریمن وحشت تو راشد حمله ور از چارسو

بهر نجاتت ناگهان آمد جوانی ماه رو

او شیر را رد کرد و تو دادی گلوبندی به او

آنکو که دادی هدیه ای ای مهربان مادر منم

غلامرضا سازگار

×××××××××××××××××××××××

دیدار زیبا می شود با چشم هایت

غرق تماشا می شود با چشم هایت

لب تشنه ای که زیر پلکت می نشیند

سیرابِ دریا می شود با چشم هایت

مریم مقدس می شود در سایه ی تو

عیسا مسیحا می شود با چشم هایت

هر دردمندی که مسیرش بر تو افتاد

حتماً مداوا می شود با چشم هایت

سلمان فرستادیم تا ایمان بیارد

سلمانُ مِنّا می شود با چشم هایت

مستم کُنَد آن خوشه ی چشمی که داری

ای من فدای گوشه ی چشمی که داری

×××

از دست تو باید دوایم را بگیرم

بنویس از تو نسخه هایم را بگیرم

از جانِ بیمارم بلا را دور بنویس

من آمدم از تو شفایم را بگیرم

گلدسته می سازم برایت شمع ها را

وقتی که وام شعرهایم را بگیرم

ای کاش زهرا هم شبیه تو حرم داشت

تا اذن پیش تو بیایم را بگیرم

از پنجره فولاد، اذنت را گرفتم

می خواهم از تو کربلایم را بگیرم

بسیار داری مثل من دورت بگردم

خود را مثال پنج تن دورت بگردم

حیدر شدی تا پشت در هِی در بکوبند

جای ملائک نیست بال و پر بکوبند

×××

زهرا دلش می خواست نام یا علی را

روی عقیق سرخ پیغمبر بکوبند

سنگ علی را فاطمه بر سینه کوبید

باید که بر دُرِّ نجف حیدر بکوبند

معراج تازه ابتدایت بود باید

نام تو را از این مقرب تر بکوبند

اسم تو اسم اعظم پروردگار است

این مُهر را باید به هر منبر بکوبند

ما کوه را پیش تو جز کاهی ندیدیم

از دست تو غیر از ید اللهی ندیدیم

×××

تیغت برهنه می شود ابروت در هم

این گونه عالم را تو خواهی ریخت بر هم

آغاز جنگ تو همان پایان جنگ است

وقتی نمی ماند به لشگر یک نفر هم

مأمور قبض روح پشت قبضه ی توست

حالا که در دست تو باشد در کمر هم

در معرکه هر اتفاقی خواهد افتاد

از رقص شمشیر تو روی خاک بر هم

ای لا فتی الّا خودت لا سیف تیغت

کیفَ بشر هم هستی و خیرٌ بشر هم

قسمت شود پای تو را باید ببوسم

دست پسرهای تو را باید ببوسم

×××

دارد هنوز از کعبه بوی تو می آید

حجش قبول است آن که سوی تو می آید

تو آب ها را مهر کوثر کرده ای پس

جوشانده ی زمزم ز جوی تو می آید

خورشید در خورشید شد نورٌ علی نور

وقتی که زهرا روبروی تو می آید

معراج هم حتی نبی با تو سخن گفت

صوت خداوند از گلوی تو می آید

شب می شود یک سمت عالم آن زمان که

بر روی پیشانیت موی تو می آید

بنـتِ اسد الله اکبر داشت حق داشت

دیوار کعبه گر ترک برداشت حق داشت

×××

ممنونم از ایل و تباری که تو داری

از لطف بیش از انتظاری که تو داری

ما دست و پا گیریم اگر تو دست گیری

ما معتبر از اعتباری که تو داری

خشم تو را مرحب به لکنت گفت وقتی

ابرو گره زد ذوالفقاری که تو داری

حیثیت هر منکری زیر سؤال است

روی حسابِ بی مزاری که تو داری

هر کس تو را دارد چرا باید بترسد

مثل تو تنها از خدا باید بترسد

×××

تو رفتی و با کوفه در افتاد زینب

بعد از تو جانش در خطر افتاد زینب

انگار باید بچه های تو بیفتند

هر وقت در بین گذر افتاد زینب

گفت اُسکُتوا و خطبه ی غرّا بیان کرد

حتی خودش یاد پدر افتاد زینب

زینب که بیهوده نمی افتاد از پا

از نیزه سر افتاد اگر افتاد زینب

یک عمر سعی ات بر حجابِ دخترت بود

اما تو رفتی و دگر افتاد زینب

می خواستی چشم کسی بر او نیفتد

برگَرد زینب را ببر افتاد زینب

پشت در و دروازه که فرقی ندارد

مانند زهرا پشت در افتاد زینب

از سر گذشتند و اسیر سر نوشتند

بعد از پسرها دخترانت در گذشتند

حامد خاکی

×××××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی