کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت امام علی علیه السلام۵

 ×××××××××××××××××××

سید هاشم وفایی

اشک محبتی که نشیند به روی ما

امید می رود که شود آبروی ما

ما را چه حاجت است به مینای دیگران

لبریز عشق دوست بود تا سبوی ما

دلدادگان گلشن سبز ولایتیم

زین باغ لاله خیز بود رنگ و بوی ما

فردا به احترام علی باز می شود

درهای رحمت احدیت به روی ما

بهر نماز عشق به محراب می رویم

آنجا که اشک می شود آب وضوی ما

سوگند می خورم به غمش ، وقف او بود

فریاد غم گرفتۀ  و بغض گلوی ما

چون شمع سینه سوز بسوز ای دل صبور

اینجا به قدر سوختن است آبروی ما

مارا چو می برند به غربت سرای خاک

دیدار روی اوست همه آرزوی ما

گمگشتگان عشق، امید است تا علی

فردای رستخیز کند جستجوی ما

نالیده ایم بسکه «وفائی» زداغ او

پیچیده است درهمه جا های وهوی ما

××××××××××××××××××××××××××

رضا اسماعیلی

ای علی ! ای ارتفاعت تا خدا

بی نهایت ، بیکران ، بی‌انتها

ای علی ! ای همسر بانوی آب

جلوه ی حق ، اسم اعظم ، نور ناب

ای علی ! ای خوب ، ای تنهاترین

ای ملایک با نگاهت همنشین

ای علی ! ای آفتاب حق سرشت

ای قسیم روشنی‌های بهشت

ای فراتر از تصور ، از خیال

بحر عرفان ، آفتاب بی‌ زوال

ای تو خورشید نهان در زیر ابر

کوه علم و کوه حلم و کوه صبر

چون تو مردی نیست در این روزگار

هیچ تیغی نیز ، همچون ذوالفقار

جان ما را کن ز عشقت منجلی

ای فدایت جان عالم ، یا علی !

××××××××××××××××××××××××××

قاسم صرافان

عشق یعنی یکی درون دو تن

عشق یک روح رفته در دو بدن

عشق زهراست روبروی علی

نظر آنهم فقط به سوی علی

عشق راهی بدون خاتمه است

آخر، این راه، راهِ فاطمه است

فاطمه قاب روبروی علی است

فاطمه غرق در وضوی علی است

فاطمه در کنار حیدر نه

فاطمه دختر پیمبر نه

خلق احمد به نور فاطمه بود

نور حیدر ظهور فاطمه بود

خلق عالم به خاطر زهراست

مادر ما و مادر باباست

دل شد از این حماسه بی‌پروا

حسبنا الله و حسبنا زهرا

یازده ماه دور گردن اوست

یازده گل به روی دامن اوست

یازده نور و یازده ساغر

یازده جوی جاری از کوثر

یازده عاشق از تبار علی

یازده عکس یادگار علی

یازده قبله یازده قرآن

یازده کهکشان بی پایان

یک دل او دارد و ازآن علی ست

فاطمه زور بازوان علی‌ ست

یا علی بر لبش که جاری شد

برق زد عشق و ذوالفقاری شد

ذوالفقاری که خواهر زهراست

سختیش برق باور زهراست

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

شکل لا بود و از فنا می‌گفت

با علی بود و از خدا می‌گفت

تا که در دستهای حیدر بود

صحنه‌ی رزم، روز محشر بود

تیغ در پنجه‌های حیدر گشت

یک نفر آمد و دو تا برگشت

تیغش از بس سبک رها شده بود

تن دوان بود و سر جدا شده بود

تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟

در هوا گیج مانده سر که چه شد؟

تا علی عزم سر زدن کرده

ملک الموت هم کم آورده

ضربدر بین ضربه‌ها می‌زد

اینچنین سر دو تا دو تا می‌زد

با هم افتد دو سر، نگو لاف است!

کمترش پیش حیدر اسراف است

شیر مست است و تیغ در دستش

جام در دست و عشق سر مستش

شور مولاست این ولی از توست

فاطمه! مستی علی از توست

با تو تیغ علی دو دم دارد

با تو حیدر بگو چه کم دارد؟

دل شد از این حماسه بی‌پروا

حسبنا الله و حسبنا زهرا

آه! این قصه آخری هم داشت

عاشقی روی دیگری هم داشت...

××××××××××××××××××××××××××

سید رضا موید

آمد آن چشمه رحمت که جهان خرم از اوست

آفتابی که درخشنده همه عالم ازاوست

در گلستان ولا لاله رخی چهره نمود

که صبا غالیه افشان و مبارک دم از اوست

در رحیم حرم کعبه کعبه به دنیا آمد

آنکه رکن حرم و پایه محکم از اوست

فاطمه بنت اسد را پسری بو العجب است

مرحبا دختر شیری که چنین ضیغم از اوست

آمد آن مظهر قدرت که به تأیید خدا

قامت بازوی پیغامبر اکرم از اوست

اسد الله علی ابن ابی طالب آنک

شرف آدم و رجحان بنی آدم از اوست

آمد آن میر ولایت که پس از ختم رسل

مسجد و منبر و  تیغ و زره خاتم از اوست

اوست باب حسن و همسر زهرای بتول

پسری همچو حسین نابغه اعظم از اوست

او نه از زادن در کعبه معزز شده است

بلکه خود بیت خدا محترم و معظم از اوست

تا بر افراشت چنان رایت مردانه چنین

علم کفر نگون پشت دلیران خم از اوست

گر جهان در کنف پرچم اسلام آید

عجبی نیست که افراشته این پرچم از اوست

کاخ ایمان نپذیرد خلل از فتنه کفر

این بنائیست که پاینده و مستحکم از اوست

مخزن علم خداوند علی باشد و بس

جز نبی هر که علیم است علی اعظم از اوست

آنچه گفتند بزرگان سخن مدح بر اوست

وآنچه دارند ادیبان همه بیش و کم از اوست

دوش دیدم که مؤید به صراحت می گفت

نه همین طبع روان هر چه که من دارم از اوست

××××××××××××××××××××××××××

غلامرضا سازگار

به راه توست شهادت به از ولادت من

عنایتی که شود مرگ من شهادت من

گدای سابقه دارم مرا مران که بود

کرم سجیۀ تو، التماس عادت من

هزار مرتبه ام گر برانی از در خویش

هماره بر تو فزون تر شود ارادت من

هزار مرتبه بیماری از سلامت به

تو گر کنی قدمی رنجه بر عیادت من

سرم فدای قدم های دلبری گردد

که برده دل زِ من از لحظۀ ولادت من

سعادت دو جهان بهر من سعادت نیست

تو گر مرا بپذیری بُود سعادت من

به بندگی درت می خورم قسم مولا

که بر در تو بود بندگی سیادت من

زبان "میثمی " ام وقف گفتگوی تو باد

که ذکر توست دعای من و عبادت من

××××××××××××××××××××××××××

ولی الله کلامی زنجانی

زبانی که بر ذکر وا می شود

ستایشگر مرتضی می شود

اگر بنده بیگانه شد با همه

به عشق علی آشنا می شود

دل افتاد اگر بر کمند علی

ز زنجیر ذلت رها می شود

علی در حرم پا به عالم نهاد

ورا کعبه مولد سرا می شود

حیات علی خاطرات صفاست

که گاهی مسرت فزا می شود

ز لوح لطایف حدیثی شنو

چو گویم گل عشق وا می شود

ندانم کی افتاده این اتفاق

که یاد آور مامضی می شود

عمر بود و بوبکر و مولا علی

که گاه این تقارن به جا می شود

علی در وسط آن دو همراه وی

گل اندر میان با صفا می شود

علی قامتی داشت کوته ولی

بلندی به همت سزا می شود

عمر گفت به خنده یا مرتضی

ببین خلق خیره به ما می شود

لنائیم و تو نون مابین ما

که کوتاه نون لنا می شود

علی با تبسم بدادش جواب

سخن یابن خطاب ادا می شود

یکی گفتی و حال بشنو یکی

زباندر دهان گه بلا می شود

سه حرف لنائیم گر ما سه تن

لنا لیک بی نون فنا می شود

اگر من نباشم شما نیستید

که بی نون لنا شکل لا می شود

علی نون نوراست و قاف قلم

به نون و قلم حق بنا می شود

علی بای بسم الله مصحف است

از کاخ ایمان بنا می شود

علی گر به موسی نگاهی کند

به دستش عصا اژدها می شود

علی نوح را می رهاند ز موج

علی خضر را رهنما می شود

قدکوتهش را مبین قدر بین

قدچرخ پیشش دو تا می شود

علی قهرمان حسین پرور است

کزو شور نهضت به پا می شود

علی قامتش را به عباسداد

که قد قامت کربلا می شود

××××××××××××××××××××××××××

ژولیده نیشابوری

بهترین رهبر ابناء بشر کیست علیست

به یتیمان ستم دیده پدر کیست علیست

داشت ایزدبه صدف یک دُر یک گوهر ناب

دُر یکدانه نبی هست و گهر کیست علیست

آنکه بر دوش رسول مدنی پای نهاد

تا کند بتکده ها زیر و زبر کیست علیست

کس نگفته است سلونی بجهان بهر بشر

انکه فرمود و به ما داد خبر کیست علیست

آنکه بر جای نبی خفت که از راه وفا

کند از جان نبی دفع خطر کیست علیست

آنکه با دیدن رخسار غم آلود یتیم

اشک می ریخت به دامن چو گهر کیست علیست

آنکه می برد غذای فقرا بر سر دوش

نیمه شب بر سر هر کوی و گذر کیست علیست

آنکه در خانه حق آمد و از خانه حق

بست از دار جهان بار سفر کیست علیست

آنکه شق القمر از تیغ عدو گشت سرش

بر سر سجده بهنگام سحر کیست علیست

××××××××××××××××××××××××××

علی اکبر لطیفیان

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند

آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

از هر دو تا نگار یکی ناز می کند

عشاق روزگار یکی در میان خوشند

نانی که می پزند به همسایه میرسد

این خانواده با خوشی دیگران خوشند

این سفره دارها که شدم میهمانشان

بعد ازبیا، برو ست، ولی با بمان خوشند

ما می خوریم و اهل کرم شکر میکنند

با این حساب بیشتر از میهمان خوشند

جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده

عشاق با معامله های گران خوشند

با اخم خویش راه فرار مرا ببند

صیاد اگر علیست همه با کمان خوشند

××××××××××××××××××××××××××

سید رضا موید

حمد مخصوص خدایی است که یزدان من است

رب من خالق من رازق و رحمان من است

آن خداییکه ز بس نعمت و لطف و کرم است

منتش بر رگ و بر ریشه و شریان من است

بهترین نعمت او موهبت مهر علی است

بخدا دوستیش مایه ی ایمان من است

بر جهان ناز کند سیزده ماه رجب

زاینکه میلاد علی روز فروزان من است

حرم آغوش گشوده است به استقبالش

سر و پا ناز که او صاحب و مهمان من است

مکه نازد که علی بت شکن شهر من است

کعبه نازد که علی علت بنیان من است

می کند نام علی زمزمه، زمزم، یعنی

جاری از خاک رهش چشمه ی جوشان من است

عرفات از جگر آواز دهد کای حجاج

شعله ی عشق علی مشعل عرفان من است

آفرینش همه را در عظمتهای علی

سخنی رفت که در طبع سخندان من است

آب گفتا که علی شد سبب خلقت من

خاک گفتا قدمش بر سر و چشمان من است

لوح گفتا که منم صفحه ای از منقبتش

عرش گفتا که علی دایره گردان من است

انبیاء نیز گواهی به مقامش دادند

بس روایت که در این مرحله برهان من است

آدم از توبه پذیرفتن خود گفته و گفت

نام اعلای علی باعث غفران من است

گفت یوسف که بود حسن من از او خبری

بی تولای علی مصر چو زندان من است

بت شکن مظهر توحید خلیل اله گفت

راز توحید من و قبله ی ایمان من است

نوح با کشتی طوفان زده لنگر زد و گفت:

حکم او باعث آرامش طوفان من است

از علی گفت سلیمان سخن این سان با مور

من سلیمان تو او نیز سلیمان من است

گفت موسی ید بیضای من از فیض علی است

جلوه ی اوست که ظاهر ز گریبان من است

گفت عیسی دم من از دم او بود و کنون

تا رسد مهدی او نیز نگهبان من است

گفت جبریل، علی مرشد من بوده و هست

گفت میکال که استاد سخندان من است

حمد حق کرده و فرمود محــمد که علی

حامی و هم نفس ظاهر و پنهان من است

همسرش فاطمه درباره ی او فرموده است

که امام من و مولای من و جان من است

او هم اندر صفت فاطمه اش فرماید

جان عالم منم و فاطمه جانان من است

ناگه از مصدر اجلال ندایی برخواست

کین علی زین عظمت بنده ی فرمان من است

من از او هستم و او از من و احمد از ماست

در کف این دو بود هر چه که از آن من است

خورده ام روز نخستین به جلالم سوگند

شافع دشمن او آتش نیران من است

چونکه در طاعت من آل علی کوشیدند

طاعت آل علی موجب رضوان من است

کره خاک از او ناز کنان می گوید

مهد یاران علی خطه ایران من است

روز میلاد تو من روی بسویت کردم

با سرودیکه ز سوز دل سوزان من است

باز خواهم که شبی در حرمت صبح کنم

این امید دلم از خالق سبحان من است

تا موید ز جگر نالد و گوید آنجا

که علی عشق من و دین من و ایمان من است

××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی