کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار عید سعید غدیر خم 8

*********************

دست‌هایت را که در دستش گرفت آرام شد

تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
دست‌هایت را گرفت و رو به مردم کرد و گفت:

مومنین! ( یک لحظه اینجا یک تبسم کرد و گفت(
خوب می‌دانید در دستانم اینک دست کیست؟

نام او عشق است، آری می‌شناسیدش : علی ست

من اگر بر جنگجویان عرب غالب شدم

با مددهای علی ابن ابی طالب شدم
در حُنین و خیبر و بدر و اُحُد گفتم: علی

تا مبارز خواست «عمرِو عبدِوُد» گفتم: علی

با خدا گفتم: علی، شب در حرا گفتم: علی

تا پیام آمد بخوان «یا مصطفی»! گفتم: علی

هر چه می‌گویم علی، انگار اللّهی ترم

مرغ «او ادنی»ییم وقتی که با او می‌پرم

مستجار کعبه را دیدم، اگر مُحرِم شدم

با «یَدُ الله» آمدم تا «فُوقِ اَیدیهِم» شدم

تا که ساقی اوست سرمستند «اصحابُ الیمین »

وجه باقی اوست، «اِنّی لا اُحبُّ الافِلین»

دست او در دست من، یا دست من در دست اوست

ساقی پیغمبران شد یا دل من مست اوست

یکصد و بیست و چهار آیینه با هر یک هزارـ

ساغر آوردند و او پر کرد با چشمی خمار

آخرین پیغمبر دلداده‌ام در کیش او

فکر می‌کردم که من عاشقترینم پیش او

دختری دارم دلش دریای آرامش، ولی

شد سراپا شور و توفان تا شنید اسم علی

کوثری که ناز او را قلب جنت می‌کشید

ناگهان پروانه‌ شد دور سر حیدر ‌پرید

روزگارش شد علی، دار و ندارش شد علی

از ازل در پرده بود آیینه دارش شد علی

رحمتٌ للعالمینم گرد من دیو و پری

می‌پرند و من ندارم چاره جز پیغمبری

بعد از این سنگ محک دیگر ترازوی علی است

ریسمان رستگاری تارِ گیسوی علی است

من نبی‌اَم در کنارم یک «نبأ» دارم «عظیم»

طالبان «اِهدنا» اینهم «صراطَ المستقیم»

چهره‌اش مرآتِ «یاسین»، شانه‌هایش «مُحکمات»

خلوتش «والطور»، شور مرکبش «والعادیات»

هر خط قرآنِ من، توصیفی از سیمای اوست

هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست

قاسم صرافان

************************

چو شهر علم بنا گشت در، علی بشود

بدا به حال آن کسی که بر علی بشود

غدیر! صحنه اوج ولایت است ببین

پیامبر آمده از هر نظر علی بشود
چه محشری شده بر پا به روی بار شتر

حساب کن که نبی ضرب در علی بشود

در این معادله اصلا درست هم این است

خبر رسان که نبی شد، خبر علی بشود

نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است

قرار بود دعای سفر علی بشود

تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم

نبی است بت شکن اما تبر علی بشود

چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر

قرار هست فقط یک نفر علی بشود

به غیر فاطمه آن هم نه در تمام جهات

نمی شود که کسی اینقدر علی بشود

فقط برای حسین است این فضیلت که

پدر علی و هر آنچه پسر علی بشود

نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا

حسین‌تر شود عباس تر علی بشود

چه در زمان نبی و چه در دل محراب

همیشه باعث شق القمر علی بشود
مهدی رحیمی

*********************

تو ای شاهی که سرها خاک راهت
دل مستان خمار یک نگاهت
شهنشاهی و نامت بهترین است
و عشقت بر دلم همچون نگین است
خدا را شکر مولایم علی شد
چراکه راه او راه نبی شد
الهی کن نظر تا عشق گویم
نفس ده عشق را با عشق گویم
دوباره از پی نامش شدم مست
چه خوش گفتند تا بوده همین است
همین است و همین است و جز این نیست
کسی جز او امیرالمومنین نیست
***
خطاب صحبتم بر اهل بدعت
بر اهل کینه و هتاک حرمت
امیرالمومنین، تنها علی است
به فرمان خداوند او ولی است
غدیر خم شما را یاد رفته ؟
سخن های نبی بر باد رفته ؟
شما گویید مقصود پیمبر
در آن جمع کثیر روی منبر
فقط این بوده که گوید به مردم ...
علی در نزد من بهتر ز مردم !!!
علی اسطوره ی یکتا پرستی ست
علی دروازه ی اسرار هستی ست
علی سرمشق شب های دلیران
علی بابای طفل کنج ویران
علی مرد خطر مرد دیانت
علی را داده حق بهر شفاعت
علی تصویری از حق شد وجودش
و نا مفهوم عدالت در نبودش
علی یعنی امامت در رکوعش
که آیه زد خداوند از وقوعش
علی قرآن حق را ناطقش شد
خدایی شاهکار خالقش شد
علی یعنی نبوت را ادامه
همانی که گذاشت پا به شانه
علی بالاتر از بالاترین ها
علی استاد جبریل امین ها
بروی درب جنت این نوشتند
محبان علی اهل بهشتند
هر آنکس که علی را کرده باور
رضایت دارد از او حی داور
ولی هر کس که با حیدر به جنگ است
نوشتن از برایش عین ننگ است
***
سخن در باب ایشان بی شمار است
و اهل دل برایش جان نثار است
کنم مخلص کلامم بهر مولا
اگر خواهی سعادت در دنیا
سعادت منحصر در حب مولاست
فقط کافیست گویی حیدر آقاست
فرشید یارمحــمد ی

********************

نشسته ام لب ایوان خانه ام تنها

که یک غزل بنویسم بدون چون وچرا

غزل برای کسی که مرا بزرگم کرد

کسی که داده به من خرج آب و نانم را

غزل برای همان کس که سفره اش پهن است

برای هرچه فقیر و برای هرچه گدا

همان که اوج فلک هست خاک نعلینش

همان که مرتبه اش میرسد به عرش خدا

همان که دست دلم ازل اسیرش بود

اسیر برکه ی سبز خم غدیرش بود

***

دلم شکسته وخسته ز جنب و جوش شده

دلم چه گوشه نشین و چه بی خروش شده

دلم دوباره خمار پیاله ی ساقیست

دلم خراب شرابی ز می فروش شده

صدای قمری ام از چه دگرنمی آید

قناری ام به قفس ازچه رو خموش شده

دلی که ازهمه دل ها بریده ام حالا

اسیر غمزه ی یک پیر کهنه پوش شده

برای اینکه "علی" بشنوم من از زهرا

ببین چگونه زبانم شبیه گوش شده

خدا کند که دگر تا همیشه خواب شوم

فدای خاک قدم های بوتراب شوم

***

دوباره بازهوای نجف به سر دارم

از اینکه بال ندارم دو چشم تر دارم

به جان مادر پیرم بدان که ممکن نیست

که دست از دراین خانه ی تو بر دارم

به خاطر نظر مهربان حضرت توست

میان این قفس سینه جان اگر دارم

همه مرابه خدابنده ی تو میگویند

به جای کعبه ز بس بر رخت نظر دارم

تویی که لطف وعطا خانه زاد خانه ی توست

تمام ثروت دنیا کم ازخزانه ی توست

***

تو شاه هستی ومن سائل درت هستم

گدای دائمی دست قنبرت هستم

کبوترانه به سوی تو بال و پر زده ام

که باورت بشود من کبوترت هستم

میان این همه اسم و لقب که داری تو

هلاک نام خدایی حیدرت هستم

خداست شاهد حرفم که از طفولیت

همیشه ماهی آن حوض کوثرت هستم

امام اول من آخرین پناه منی

تو نور مطلق حق درشب سیاه منی

محــمد  حسن بیاتلو

*********************

سال ده در هیجده ذی الحجه بود

کاروان حج ز حج برگشته بود

در غدیر خم چون آمد نبی

امر رب آمد به تعیین ولی

جبرئیل آن پیک رب العالمین

پرکشان از عرش آمد بر زمین

گفت خدا فرموده بلغ یا رسول

ورنه رسالت نمی باشد قبول

کرد اجرایش نبی امر خدا

گفت جمع گردند حجاج خدا

جمع گشتند از یمین و از یسار

جمع آنها شد بیش از صد هزار

برکه شد دریای مواج بشر

هر کسی می گفت چه باشد این خبر

از جهاز اشتران شد منبری

پا نهاد بر آن مقام رهبر ی

بر فراز منبرش چون جا گرفت

دست دامادش علی بالا گرفت

گفت هر کسی را منم مولا و دوست

ابن عم من علی مولای اوست

پیروی از او فرض است بر شما

دشمنش هرگز نبخشاید خدا

دوست دارش ای خدا دوست علی

دشمنی کن دشمنانش را ولی

شد خدا راضی ز کردار رسول

دین اسلام گشت در نزدش قبول

مهر تایید خورد بر آیین ما

گشت دشمن نا امید از دین ما

دین حق گردید کامل با امام

کرد نعمت با ولایت او تمام

هیجده ذی الحجه روز عید شد

نزد شیعه بلکه خیرالعید شد

ای غدیر ای برکه خاک حجاز

رود اقیانوس دین شد از تو باز

نور حق گردید در تو منجلی

گشت کشتیبان دریایت علی

ای غدیر نام تو آوازه گرفت

با ولایت نام تو سازه گرفت

افتخار شیعه هستی ای غدیر

نام تو در قلب شیعه کرده گیر

شیعه اندر روز تو شد شادمان

سربلند با نام مولای جهان

شیعه باشد زنده با روز غدیر

ای علی جان دست عشاقت بگیر

ما غدیری ایم تا روز ابد

یا علی گوییم و الله و احد

راجی امیدش به احسان علی است

داروی دردش ندای یا علی است

محــمد  رجب زاده

*******************

خدا جلال دگر داد ای امیر تو را

که داد از خم کوثر، می غدیر تو را

امیر! دست تو را دست عشق بالا برد

که اهل کوفه نبینند سر به زیر تو را

جهان به سجده در افتاد و عرشیان خدای

به احترام نشاندند بر سریر تو را

کلید سلطنت و گنج عافیت با توست

که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را

ز جور خلق، پیمبر ز پای می‌افتاد

اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را

پنـاه پیـری و نـان آور یتیمـانی

چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را

تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا

به خوابگاه، یکی بافۀ حصیر، تو را

تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد

اگر چه بود به پا زهر خورده تیر، تو را

یقین که تا به ابد پایبند مهر تو شد

چگونه بود مگر، رحم بر اسیر، تو را؟

ز ابر رحمت تو بادها چه دانستند

که خوانده‌اند همه در تبِ کویر، تو را

به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت

کسی کـه دیـد در آیینۀ غدیـر تو را

محــمد  سعید میرزایی

****************************

چه صدایی ست که احساس مرا می خواند

مثل آوازحرا سمت خدا می خواند

 

چه شگفت است که باران صدا می بارد

واژه در واژه غزل های رها می بارد

 

واژه هاطعم اهورایی کوثردارد

وحی می بارد وحس خوش باوردارد

 

باوراین است که تا قافله ها برگردند

واجب اینجاست همه نافله ها برگردند

 

شد مقدر که رسالت به ولایت برسد

دین شکوفا به درختی که نهایت برسد

 

دین شکوفا برسد آینه لبریز شود

عشق در ذوق غدیر عاطفه انگیزشود

 

دستی ازسلسله ی  نور به بالا برسد

اوج من کنت به سرشانه ی مولا برسد

 

هرکه مولای من اویم...و محــمد  می گفت

نور از نور هرآیینه مجدد می گفت

 

پیش از این گفت نه یک بار ولی نشنیدند

هر چه با صوت رسا گفت علی، نشنیدند

 

ولی امروز غدیر است و شنیدن جاریست

همه جا زمزمه ی روشن دیدن جاریست

 

و شنیدیم نبی گفت علی تان مولاست

و پس از این نفس سبز ولی تان مولاست

 

یازده مرتبه این نور سفر خواهد کرد

نسل ها را نفسی تازه خبر خواهد کرد

 

که غدیر آمد تا جاری کوثر باشد

چهارده آینه گسترده ی باور باشد

 

باور این است که هر لحظه ولایت با ماست

از غدیری که نفس های هدایت با ماست

 

باز ای همنفسان حس شکوفا دارم

بویی از پیرهن یوسف زهرا دارم

 

ناگهان می رسد آن ماه که هستی با اوست

خم سربسته ی راز است که مستی با اوست

 

مست مهدی شده ام ساز سکوتی بزنید

در غدیری که شکوفاست قنوتی بزنید

خلیل عمرانی

**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی