کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت امام علی علیه السلام۶

 ×××××××××××××××××××

ولی الله کلامی زنجانی

صفای طیبه دارد صفای ماه رجب

که عالمی شده مست از دعای ماه رجب

ولادت سه امام و رسالت نبوی

فزوده بربرکات و صفای ماه رجب

مقام و منزلتش نیست کمتر از رمضان

بلند باد شکوه نوای ماه رجب

بخوان ترانه یا ذوالجلال و الاکرام

که مشکلت بگشاید خدای ماه رجب

به روز اول این مه ولادت باقر

شدست موجب عز علای ماه رجب

به روز دهم امام جواد آمده است

به پاسداری رحمت سرای ماه رجب

به سیزدهم مه از فروغ روی علی

جلا گرفته رخ دلگشای ماه رجب

به بیست و هفتم مه بعثت رسول خدا

به حق شده سبب اعتلای ماه رجب

بخوان نماز و مناجات کن به خلوت شب

که بهرمند شوی از عطای ماه رجب

شبی خوش است(کلامی) برات می بخشند

به حرمت صلوات و دعای ماه رجب

××××××××××××××××××××××××××

سید رضا موید

ای برترین پدیده ی عدل خدا علی

در کشتی نجات بشر ناخدا علی

حق را چنانکه باید و شاید شناختی

ای ما سوی به حق تو نا آشنا علی

خواهی هر آنچه را که بخواهد خدا از آن

خواهد خدای هر چه بخواهی تو یا علی

سرچشمه ی بقایی و باقی چو ذات حق

راه محبت تو ندارد فنا علی

مات است روح علم ز نهج البلاغه ات

کردی چه خوب حق سخن را ادا علی

صاحبدلان صفات کمال تو یافتند

از ابتدای قرآن تا انتها علی

ز آن بیشتر بخوانم قرآن که بیشتر

مدح تو بشنوم ز بیان خدا علی

هر جان مبتلا ز تو گردد رها ز غم

هر درد بی دوا ز تو گردد دوا علی

با نیروی ولای تو هر لحظه می زنیم

ما دست رد به سینه ی رنج و بلا علی

می خواهم آن بهشت که دارد صفا ز تو

آری بهشت بی تو ندارد صفا علی

دستت خدا گرفت که دست خدا شدی

ای دستگیر مردم بی دست و پا علی

گیری رخت بر آتش و گویی به خویشتن

اندیشه کن ز آتش روز جزا علی

برداشت چون رسول خدایت به روی دست

ای لنگر زمین و زمان گفت یا علی

ای در نماز داده به سایل نگین خویش

اینک من گدا و تو کان عطا علی

××××××××××××××××××××××××××

حامد اهور

دارم دلی از شوق تو لبریز علی جان

آه ای تو بهار دل پائیز علی جان

عالم همه سرمست تو من نیز علی جان

جان همه عشاق سحر خیز علی جان

امشب به دل بی سر و پایم نظری کن

از حاشیه ی قلب سیاهم گذری کن

رخصت بده از قدر تو یک قدر بخوانم

رخصت بده در حلقه ی عشاق بمانم

من طوطیم و جز دم استاد ندانم

من مشتعل عشق علی ورد زبانم

ای جان جهان در دل چشمان سیاهت

ای شمس و قمر مشتری گاه به گاهت

ای سر زده از مشرق چشم تو اذانها

بر قله ی توحید تو، توحید نشانها

ای گمشده ی زلف سیاه تو شبانها

ای قدر تو مستور در اوج رمضانها

کی می شود از رفعت قدر تو قلم زد

باید فقط از وصله ی نعلین تو دم زد

کی می شود از قدر تو بی پرده بگویم

از کندن درهای چهل مرده بگویم ؟

تکبیر بگویم؟ یل سر کرده بگویم؟

هر معرکه ای رفته ، سر آورده بگویم ؟

من هیچ ندارم که بگویم چه بگویم ؟

باید که بفهمم ز تو چیزی که بگویم؟

هی خط زدم و باز نوشتم ولی از سر

سر می کشد از وصف تو دل بر در دیگر

از اشک تو احیا شده این نخل تناور

ای عشق مجسم شده، توحید مصور !

آهنگ تو دارند زمانها و زمینها

افلاکی همدم شده با خاک نشینها

بر دوش نبی رفتی و توحید سرودی

تو باب نبی بودی وتو راه گشودی

در کعبه که می رفت اگر که تو نبودی ؟

ای جان پیمبر چه فرازی چه فرودی!

ای آیه ی تو زینت قرآن محــمد

او جان تو بوده است و تو جان محــمد

ای مسلم اول  شه مردان  مه کامل

منظومه ی حسن نبی و بحر فضائل

ای رفته ز جا پای تو هر عارف واصل

در محضر تو هر چه بخوانیم چه قابل

یعسوبی و فاروقی و صدیقی و مولا

ای شیر خدا، فخر نبی، همسر زهرا

کم بود سپاه تو و بسیار تو بودی

سردار، نبی بود و علمدار تو بودی

دشمن شکن عرصه ی پیکار تو بودی

آری به خدا حیدر کرار تو بودی

هان تیغ بچرخان وسط معرکه هو هو

ای تیغ هم از جذبه ی رزم تو علی گو

ای دست تو در دست نبی دست ولایت

ای مشعر و مسعی و منا محو صفایت

ای بر لب هر عارف وارسته ثنایت

ای جان جهان ، جان دو عالم به فدایت

مائیم و تمنای نگاه تو علی جان

ای پای غدیر تو ، جان همه قربان

ای آنکه به شبهای دُژم بدر منیری

ای شعله عشقی که نمرده است و نمیری

تو عزت محضی که تبدل نپذیری

تو حکمت بر پا شدن بزم غدیری

ای صف زده در بیعت تو عالم و آدم

بخّ لک مولای ، ولی ا... اعظم

نستغفر من هر چه ولایت نپذیرد

نستبرء من هرکه تو را دوست نگیرد

حق است فقط آنچه نمرده است و نمیرد

کی اهل بهشت است کسی را که کنی رد

جز تو چه کسی وارث اوصاف عظیم است

بر دوزخ و جنت چه کسی جز تو قسیم است

××××××××××××××××××××××××××

محــمد علی مردانی

دیوان قضا خطی ز دیوان علی ست

سُکان قدر، در یَدِ فرمان علی ست

طبع من و مدح مرتضی، شرمم باد

آن جا که خدای من ثنا خوان علی ست

×××

تا حُبّ علی بُود مرا در رگ و پوست

رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست

جز نام علی لب به سخن وا نکنم

"از کوزه همان برون تراود که در اوست"

×××

چون گاه ولادت ولیّ حق شد

در خانه حق، علی به حق ملحق شد

گر مظهر حق ذات علی نیست چرا

از نام خدا نام علی مشتق شد؟

×××

در برج ولا مهر جهان تاب علی ست

در شهر علوم سرمدی، باب علی ست

از اول خلقت جهان تا محشر

مظلوم ترین شهید محراب، علی ست

×××

آن جا که علی واسطه ی فیض خداست

بر غیر علی هر که کند تکیه خطاست

با مدعیّان کور باطن گوئـیـد

آن جا که خدا هست و علی نیست کجاست؟

 ×××××××××××××××××××

سید حمیدرضا برقعی

ذره بودم که آفتابم کرد

خاک پای ابوترابم کرد

از ازل تا همیشه آینه ها

محو رخسار آن جنابم کرد

عقل من می رسید شکر خدا

جزء دیوانه ها حسابم کرد

آن قدر روی دست خود ماندم

تا ید الله انتخابم کرد

عشق او گاه آتشم می زد

غم دوری اش عذابم کرد

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت «لا یمکن الفرار» از عشق

زخمی ام التیام می خواهم

التیام از امام می خواهم

السلام علیک یا ساقی

من علیک السلام می خواهم

گاه گاهی کمی جنون دارم

من جنونی مدام می خواهم

من نمکدان شکسته ام آقا

بی مرامم، مرام می خواهم

لحظه ی مرگ چشم در راهم

از تو حُسن ختام می خواهم

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت «لا یمکن الفرار» از عشق

××××××××××××××××××××××××××

غلامرضا سازگار

خرد را یافتم گفتم علی کیست

بگفت آنکس که وصفش حد کس نیست

علی حسینست در آئینه غیب

که وصفش از زبان ما بود عیب

علی ویران نشین عرش پیماست

از این پایین تر از آن نیز بالاست

گه از اوج فلک بر خاک بیینش

گهی از خاک بر افلاک بینیش

نه لوح و نه سپهر و نه قلم بود

علی عبد خدا پیش از عدم بود

همه در هر زمان وصفش شنیدند

نمی دانم ورا کی آفریدند

علی روشنگر پیش از زمان هاست

علی خورشید آنسوی مکان هاست

علی سری مگو در ذات معبود

علی عبدی که پیش از بود هم بود

علی چشم خدا دست خدا بود

خدا داند که کی بود و کجا بود

چه می گویم که میداند علی کیست ؟

علی اعجوبه ای در ملک هستی است

علی با آن که از هر اوج بالاست

بهر کس بنگری گوید وی از ماست

علی با حق و حق با او چو پرگار

یدور الحق علیه حیثما دار

علی ماهی که در هر دل درخشید

بیک شب در چهل منزل درخشید

علی هم حق بود هم محور حق

گواهی می دهد پیغمبر حق

علی آه دل بشکسته دل هاست

علی فریاد از عصیان خجل هاست

علی شمعی که عمری بی صدا سوخت

چراغ عدل را در عالم افروخت

که غیر از او بقاتل شیر بخشید ؟

که جز او خصم را شمشیر بخشید ؟

شب معراج نشنیدی که احمد

در آن خلوت سرای حی سرمد

بهر جانب که چشم خویش بگشود

علی بود و علی بود و علی بود

گهی بالا نشین بزم دادار

گهی ویرانه را شمع شب تار

چنان با مستمندی می شدی دوست

که میپنداشتند این مقتدا اوست

سراپا اشک بود و خنده می

نشاط کودکی را زنده می کرد

بیابان را چنان از اشک پوشید

که هر نخلی ز چشمش آب نوشید

علی ای سر نامعلوم هستی

علی ای اولین مظلوم هستی

علی ای ناشناس آفرینش

علی ای انبیاء را از تو بینش

قلم لرزان زبان قاصر سخن پست

تهی دستم تهی دستم تهی دستم

چه گویم تا نریزد آبرویم

تو خود گو کیستی تا من بگویم

تو ابر فیض و ما دشت کویریم

تو فریاد رهائی ما اسیریم

تو شاه هر دو عالم ما گدائیم

تو دست حق و ما بی دست و پائیم

شجاعت تکیه بر تیغ تو داده

جوانمردی به پایت ایستاده

ادب تعظیم برده بوذرت را

شرف بوسیده دست قنبرت را

بزرگی بنده کوچکتر تواست

بلندی خاک مقداد در تو است

بلاغت را سخن های تو

فصاحت تکیه بر تیغ تو  داده

ولایت آب از جوی تو خورده

محبت میوه از باغ تو برده

عبادت بوسه زن بر بوریایت

شهادت خاک محراب دعایت

تو حقی و حقیقت را زعیمی

طریقت را صراط المستقیمی

تو از صبح ازل با حق نشستی

تو تا شام ابد هستی و هستی

تو ممدوح خدا در هل اتائی

تو مصداق نزول انمائی

تو در از قلعه خیبر گرفتی

تو جا بر دوش پیغمبر گرفتی

الا رنج دو عالم را خریده

الا فریادهایت ناشنیده

الا ای از رعیت دیده آزار

سخن با چاه گفته در شب تار

غمت را از شرار آه پرسم

روم در کوفه و از چاه پرسم

الا چاهی که رازت در درون خفت

بگو شبها علی با تو چه میگفت

چرا راز علی در دل نهفتی

چرا خاموش ماندی و نگفتی

کدامین گنج در گنجینه داری

برون ریز آنچه را در سینه داری

بگو تا باز دانش جان بگیرد

بگو تا تیرگی پایان بگیرد

بگو تا نور از عالم برآید

شرار از سینه میثم برآید

××××××××××××××××××××××××××

مهدی علی قاسمی

در آن دلی که حبّ تو باشد گناه نیست

اعمال شیعیان تو آقا تباه نیست

ایل و تبار ما همگی بنده ی تواند

هرکس که بنده ی تو نشد سر به راه نیست

هرشب به ذکر و یاد شما مست می شوم

من آن کسم که جز تو مرا پادشاه نیست

هرکس به مقتدا و امامی پناه بُرد

ما را به جز امیر نجف سرپناه نیست

گویم به هر کسی که سراغ بهشت رفت

اینجا بهشتِ ما به جز آن بارِگاه نیست

یکسال می شود حرمت را ندیده ام

حالم بدون یاد نجف رو به راه نیست

هرکس جوانیش شده وقف حسین تو

فردا به نزد فاطمه ات روسیاه نیست

××××××××××××××××

نظرات  (۱)

پایگاه رسمی مدافعان حرم http://www.modafeon.blogfa.com
ما را با درج لینک در وبگاه خود حمایت نمائید
یاعلی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی