کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ولایت شهدا دفاع مقدس» ثبت شده است

اشعارشهدا و دفاع مقدس-9

*********************

این روزها

این روزها حس می‌کنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یک‌ریز باران است...

گاهی دلم مثل مصلّی غرق تنهایی‌ست
چشمم قم است و قلب دلتنگم خراسان است

یا حضرت معصومه! قم تنهاست این شب‌ها
شمس‌الشموسِ من ببین! حالم پریشان است

در خانه‌ها و کوچه‌ها دردی‌ست پنهانی
هر ‌لحظه بُهتی تازه در چشم ‌خیابان است...

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-8

*************************

فداییان زینب

ماه حماسه و شکوه آمده است
مهر حسین از دل ما سر زده است

بیرق خون خدا، بر شانه‌های ماست
هر طرف که رو کنیم، کرب‌وبلا به‌پاست

راه ما، راه عزت است
عاشقان، فصل بیعت است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روح کرامت و خروش غیرتی
شکوه جاودانۀ شهادتی

خون سرخ تو هنوز، می‌جوشد از زمین
در طواف مقتلت، عشاق اربعین

نذر تو جان عالمین
کشتۀ عشقی یا حسین

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-7

*************************

بابای گلم!

یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر می‌گفت:
بابای تو زنده است... هر چند که نیست

انشام دوباره بیست، بابای گلم!
موضوع: «کسی که نیست» بابای گلم!
دیشب زن همسایه به من گفت «یتیم»
معنای یتیم چیست؟ بابای گلم!

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-6

*************************

بوی گل سرخ

شمیم عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلب‌ها شده روشن در آستانۀ عید

پرنده‌ها همه از راه دور برگشتند
بهار با چمدانی پر از شکوفه رسید

درخت، پیرهنی از شکوفه پوشیده‌ست
شکوفه‌های بنفش و شکوفه‌های سفید

هزار دشت بنفشه... هزار لالۀ‌ سرخ
شکفته با نفس گرم دختر خورشید

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-5

*************************

دلت صبر ندارد مادر

خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید...

مادر از پَر زدنم داشت دگر بو می‌برد
از قطاری که به اهواز پرستو می‌برد

دل نمی‌کندم و خندید گره را وا کرد
آب را پشت سرم ریخت مرا دریا کرد

سفر از ساحل امنی به دل طوفان بود
چه قطاری که پُر از موج و پُر از باران بود...

پرکشیدیم و رسیدیم و ز خود سیر شدیم
و رسیدیم به جایی که زمین‌گیر شدیم...

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-4

*************************

کربلا در کربلا

آتش داغی به جان مؤمنین افتاده است
گوییا از اسب، کوهی بر زمین افتاده است

شانه‌های مرتضی لرزید ازاین داغ سترگ
مالک اشتر مگر از روی زین افتاده است؟

عطر جنت در فضا پیچیده از هر سو؛ مگر،
کاروان مُشک در میدان مین افتاده است؟

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-3

*************************

ابتدای پیروزی

شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
یاد لبخندی آسمانی تو
زده آتش به جانمان هر روز

ای جهان‌پهلوان! عزیزِ وطن!
یار دین! پاسدار آزادی!
چقدر خالی است فرمانده!
جای تو در بهار آزادی

دیشب الله اکبر مردم
گرم و کوبنده در خروش آمد
گویی از حنجر همه ناگاه
صوت تکبیر تو به گوش آمد

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-2

*************************

عباس‌های لب‌تشنه

در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بی‌کران دارد

سرفه‌هایش پر از جراحت بود، از لبش قطره قطره خون می‌ریخت
چفیۀ خاک خورده‌اش حالا نقشی از باغ ارغوان دارد

بین سینه بلال مجروحش غربت و داغ را اذان می‌گفت
باز هم روی شاخۀ لب‌هاش مرغ اندوه آشیان دارد

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-1

*************************

خونین‌شهر

به سوگ نخل‌های بی‌سرت گیسو پریشانم
شبیه خانه‌های خسته‌ات در خویش ویرانم

شب طوفان نباشد، صبح ساحل از صدف خالی‌ست
که من این روزهای سخت را از عشق می‌دانم

تو رفتی ای قنوتت تشنه با یکریز باران‌ها
و من چون مشک خالی در کنار رود می‌مانم

به هرجا ذکر خیر توست با اروند با کارون
به هر موجی روایت‌هاست از تو ماه تابانم

کدامین صفحۀ قرآن جیبیِ تو ترکش خورد
که عطر یاس و یاسین می‌دهد امروز قرآنم

علی

شعر شهادت سردار قاسم سلیمانی-6

****************

محمدرضا زائری

ای قهرمان سپهبد کرمانی

‏سردار دل، عزیز سلیمانی

‏فرماندهان امیر تن و جسمند

‏تو صاحب تسلط بر جانی

‏بازیچه صلابت تو داعش

‏مقهور توست نصره شیطانی

‏آنجا که جنگ عرصه‌ی تو باشد

‏جز چیرگی و نصر نمی‌دانی

‏در زیر حکم حکمت و تدبیرت

‏ایرانی و عراقی و افغانی

‏رمز صلابت تو چه بود اسلام

‏زان مرزدار عزت ایرانی

‏آنجا که این و آن پی دنیایند

‏همراه و هم قطار شهیدانی

علی

شعر شهادت سردار قاسم سلیمانی-5

****************

مهدی مقیمی

در دل خون و خاک خوابیدن
تازه گاهی شروع بیداریست
پیش چشمان عمهء سادات
اربٱ اربٱ شدن چه تکراریست

راستی روضه خوان شدن ساده است
باز، آتش به جانمان افتاد
عکس انگشتر تو هر کس دید
یاد انگشت و ساربان افتاد

حاج قاسم، اگر چه سربسته
گفته بودی، شهید خواهی شد
حرفی از سوختن نبود اما....
آخر روضه خیمه گاهی شد

علی

شعر شهادت سردار قاسم سلیمانی-4

****************

علی‌‌محمد مؤدب

تو از  فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دهشت تا سحر با ماه  بیداری
تو دهقان زاده از فضل پدر مهری ست در جانت   
که  می روید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری
دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدند بر دستت کبوترهای بسیاری
چه خوش  رم می کند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری
دلت را سر به زیری ها، سرت را سربلندی هاست
خوش آن معنا که بخشیده است چشمانت به سرداری

علی

شعر شهادت سردار قاسم سلیمانی-3

****************

ایوب پرندآور

پای ما محکم بر این جاده است، آمریکا ببین
صف به صف این امت آماده است، آمریکا ببین

قدرت شیطان کجا و قدرت ایمان کجا
قوت ما را خدا داده است، آمریکا ببین

تکیه چون بر بیرق عباس دارد رهبرم
پرچم از دستش نیفتاده است، آمریکا ببین

سر اگر بر نی نباشد لایق معراج نیست
نام ما با کربلا زاده است، آمریکا ببین

کربلای دیگری را هم اگر بر پا کنی
بیست ملیون قاسم آماده است، آمریکا ببین

بد رقم در سینه‌اش بغض تو را پرورده است
در زمین هرکس که آزاده است، آمریکا ببین

امپراطوران عالم یک به یک زانو زدند
قرعه بر نام تو افتاده است، آمریکا ببین

علی

شعر شهادت سردار قاسم سلیمانی-2

****************

حسین مفیدی فر

عشق من قاسم سلیمانی است
او که نامش نماد ایرانی است

آن دلیری که خارج از ایران
پیشه اش از وطن نگهبانی است

او که بر دشمنان فقط نامش
باعث وحشت و پریشانی است

آن دلاور نظیر نادر شاه
حمله هایش سریع و طوفانی است

تیر آرش به دست او امروز
در قلوب جنود شیطانی است

بر کند ریشه های داعش را
هرزه ای را که انگلستانی است

علی

شعر شهادت سردار قاسم سلیمانی-1

****************

محمود تاری

می خروشد از داغش دیده‌های توفانی
ریزد از گلو بیرون ناله‌های زندانی
قاسم سلیمانی پر کشید و رفت، اما
می جهد برون از دل خشم‌های ایمانی
خون او هزاران گل روی شاخه بنشانده
شد مکرر‌ای یاران قاسم سلیمانی
دست حق برون آید با نشانی از قدرت
می رود که بر چیند لانه‌های شیطانی
پایگاه آمریکا، پایگاه اسرائیل
محو می شود هر دو در طلوع بحرانی

علی

اشعار چهل سالگی انقلاب اسلامی

*********************

شاعر: محمود تاری

 

چهل سال از نسیم عشق بگذشت

ز ایجادِ حریم عشق بگذشت

چهل سال آسمان گل می فشاند

بهار از دامن خود می تکاند

چهل سال آفتاب آئینه ی ماست

تجلّی در افق پیشینه ی ماست

چهل سال ابرِ باران زای عشقیم

شکوه رویش گلهای عشقیم

چهل سال انقلاب ، این است بودن

طلوع صبح را یعنی سرودن

چهل سال از امام نور گفتیم

شبیه آسمان روشن شکفتیم

علی

ده سرود برتر انقلابی به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامی

*********************
    بهمن خونین جاویدان
شاعر:  همافر
آهنگ ساز: دکتر حمید بهبود
خواننده: گروه کر
***

آمده موسم فتح و ایمان

شعله زد بر افق نور قرآن

در دل بهمن سرد تاریخ

لاله سر زد ز خون شهیدان

لاله ها قامت سرخ عشق اند

سرنوشت تو با خون نوشتند

پیکر پاکت ای جان به کف را

از ازل با شهادت سرشتند

پیکر پاکت ای جان به کف را

از ازل با شهادت سرشتند

 

بهمن خونین جاویدان

تا ابد زنده بادا قرآن

بهمن خونین جاویدان

تا ابد زنده یاد شهیدان

تا ابد زنده یاد شهیدان

تا ابد زنده یاد شهیدان

علی

اشعار حماسه 9 دی

  • ۴۰۲ نمایش
  • اشعار حماسه 9 دی

    ***************

    روز نه دی ستاره باران گشتیم
    بر فتنه و فتنه گر چو طوفان گشتیم
    صد سجده ی شکر بهر هر فریادی
    که ثبت نمود جز یاران گشتیم
    ***
    در فتنه غبارهای غمگین آمد
    امید به دلهای شیاطین آمد
    روز نه دی روز خدا شد به وضوح
    ملت همگی به یاری دین آمد
    علی

    اشعار حماسه 9 دی

  • ۳۳۳ نمایش
  • اشعار حماسه 9 دی

    ***************

    حجت الاسلام جواد محمد زمانی

    بال پرواز گشایید که پرها باقی است
    بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است

    پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم
    بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است

    گفت فرزانه‌ای، امروز شما عاشوراست
    جبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی است

    جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود
    شور آن واقعه در جان پسرها باقی است

    گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود
    شرط‌ها باقی است، اما و اگرها باقی است
    علی

    اشعاری برای امام خمینی رحمت الله علیه

    ***

    علی انسانی

     

    آن آینه از آب پیام آور بود

    از خیر کثیر و زاده ی کوثر بود

    او را همه در خلوص باور کردند

    کو در ره داورش، همه باور بود

    *****************************
    علیرضا قزوه

     

    با آن که آبدیده ی دریای طاقتیم

    آتش گرفته ایم که غرق خجالتیم

    امروز اگر به سایه ی راحت نشسته ایم

    مدیون استقامت آن سرو قامیتم

    دیری ست چشم ها همه مبهوت آن لب است

    عمری ست سر سپرده ی آن خال وحدتیم

    این دست ها ادامه ی دست وفای توست

    امروز اگر بزرگ تر از بی نهایتیم

    ما بی تو چیستیم؟ چه می دانم ای عزیز!

    ما هیچ نیستیم ، سراپا حقارتیم

    علی

    شعر حضرت روح الله

  • ۱۴۲۶ نمایش
  • اشعاری از امام خمینی رحمت الله علیه

    ***

    به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا

    جُز تو ای جان جهان، دادرسی نیست مرا

    عاشق روی توام، ای گل بی مثل و مثال

    به خدا، غیر تو هرگز هوسی نیست مرا

    با تو هستم، ز تو هرگز نشدم دور؛ ولی

    چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مرا

    پرده از روی بینداز، به جان تو قسم

    غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا

    گر نباشی برم، ای پردگی هر جایی

    ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا

    مده از جنت و از حور و قصورم خبری

    جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا

    علی

    شعر ابوالفضل سپهر برای شهدای گمنام

    آی قــصــــه قــصــــه قــصــــه نــــون و پنیـــــــر و پسـتـــــه

    یــــک زن قـــد خـمـیــــــــــده روی زمیـــــــن نشـسـتــــــه

    یــــک زن قـــد خــمیــــــــــده یـــــــــک زن دلشــکسـتـــــه

    کـــه چــادرش خــاکیـــــــه روی زمیـــــــن نــشسـتـــــه

    دست میذاره رو زانــــــــوش زانـــــوشــــو هی میمالــــه

    تندتند میـگه یا علــــــــــــی درد میــــــکشـــــه مینالــــه

    شـکسـتــــه و تـکیـــــــــــده صــــورت خیــس و گلفـــــام

    دست میکشه روی قبــــــــر قبـــــــر شهیـــــــد گمنـــــام

    علی

    شهید شلمچه

  • ۱۳۹۰ نمایش
  • السلام علیکم یا انصار دین الله

    در این ایام نورانی و پر برکت ماه مبارک رمضان ، تصادفا به برگه ای برخورد کردم که چند سال پیش در آن شعری ناتمام برای شهید غلامحسین فتحی نوشته بودم.

    این نوشته را، اگر چه نتوان نام شعر بر آن گذاشت ، و اگرچه ناتمام است، ولی برای من خیلی ارزشمند و خاطره انگیز است. اکنون آن را به ارواح نورانی همه شهیدان ، به خصوص شهید عملیات کربلای پنج در شلمچه (غلامحسین فتحی) تقدیم می کنم:


    *

    آن شب که سیمای شلمچه لاله گون بود

    گاه ظهور عشق در محراب خون بود

    آن شب که بر مهمانی لاهوت رفتی

    پاسخ به بانک ارجعی، لبیک گفتی

    پیر جماران در نیایش با خدا بود

    ذکرخمینی هم به یاد کربلا بود

    آنجا تو بودی و خدا بود و شلمچه

    آن شب نسیم کربلا بود و شلمچه

    زخمی هجران و قرین رنج بودی

    مهمان فیض کربلای پنج بودی

    سنگر به سنگر کربلا را سیر کردی

    با هر قدم یک الوداع با غیر کردی

    آنجا « کمال الإنقطاع » ت دیدنی بود

    سربند یازهرای تو بوسیدنی بود

    آن شب وضوی عشق تو خونین ادا شد

    تیر اجابت با دعایت هم صدا شد

    ذکر قنوتت تا خدا پرواز می کرد

    سبحان ربی بر لبانت ناز می کرد

    خیل ملائک صف به صف همراهت آمد

    مهرشهادت بر دل آگاهت آمد

    آن صبح زیبا در اذان خون چه خواندی؟

    اینسان براق عشق تا معراج راندی

    چون مرتضی فزت و رب الکعبه گفتی

    آرام در آغوش لطف دوست خفتی

    عارف


    علی

    کرامات و عجایبی از شهید یونس زنگی آبادی

    «یونس زنگی آبادی» سال 1340خورشیدی در خانواده ای مستضعف و متدین در روستای« زنگی آباد» در «کرمان » به دنیا آمد. پدرش «ملاحسین» مردی مومن و عاشق اهل بیت بود. وقتی در سن هفتاد و پنج سالگی از دنیا رفت یونس دوازده سال بیشتر نداشت. پس از پدر؛ مادر خانواده با سختی و مشقت برای تامین معاش زندگی همت کرد.

    باپیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و در سال1360 لباس سبز پاسداری را رسما به تن کرد.

    ادامه دارد...

    آغاز زندگی مشترک

    حاج یونس همان طور که به من گفته بود، همه وظیفه خود را خدمت در جنگ می دانست و به هر طریقی شده؛ مردم زنگی آباد را برای بردن به جبهه تشویق می کرد...

     

    ... پس از این، حاج یونس به تک تک افراد مراجعه می کرد و می کوشید آنها را برای رفتن به جبهه تشویق کند و اگر مانعی بر سر راه دارند ،از میان بر دارد. ادامه دارد

     

    ..... آن روز خانه مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازه هفت شهید عملیات کربلای پنج از زنگی آباد انجام می گیرد. من به مادرم گفتم: احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.

    به خانه خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانه مادرم آمدیم.

    مادر حاج یونس گفت: من دلم گرفته، می خواهم بروم بیرون تا ببینم بلند گو ها چه می گویند؟ ادامه دارد

     

    شروع به خواندن مطلب نمودم و هر چه بیشتر پیش رفتم؛ ناامید تر شدم؛ زیرا متوجه شدم از این همه خاطره که مجموعه ای است از گفتار خانواده و دوستان و هم رز مان آن شهید؛ چیزی به هم نمی رسد که قابلیت تبدیل شدن به اثری داستانی را داشته باشد؛.....

    صدای زنگ تلفن هر چند مرا به شدت از جا پراند؛ اما بهترین و به جاترین پایانی بود که می شد بر افکاری چنین نا امیدانه که هر لحظه صاحبش را بیشتر در خود فرو می برد؛ قائل شد. گوشی راکه برداشتم؛ حال کسی را داشتم که نزدیک به غرق شدن بوده ودر لحظات آخر توسط نجات غریق نجات یافته است. فکر می کنم صدای سرزنش آمیز نجات غریق که تو شنا بلد نیستی؛ چرا رفتی توی چهار متری؟ به اندازه صدای پدری مهربان نوازش بخش باشد.

     

    ..... این دیگر زنگ نیست، بلکه زینگ است و اصلا بگذارید ببینیم این کیست که دست بر نمی دارد و با سماجت منتظر و امید وار است که یکی از این سوی خط پس از زنگ بیست و پنجم او گوشی را بردارد: بله؟

    سلام علیکم.

    علیک
    می خواستم بگویم شما می توانی برای رفع این به ظاهر مشکل از صناعات داستانی برای پرداخت خاطره استفاده کنی و جای دست بردن در آن کاری کنی که خواندنی تر شود.سکوت

    ...سنگین شدم.. حیرت کرده ام
    _شما؟
    _من زنگی آبادی هستم.
    _ببخشید، کی؟!
    _یونس زنگی آبادی.
    وحشت زده گوشی را گذاشتم و با چشمانی از حدقه در آمده به پنجره خیره شدم که در پس خود از میان تاریکی دو چشم را خیره من کرده بود.
     ادامه مطلب را مطالعه فرمایید

     

    علی

    دو امام بت شکن

  • ۸۶۴ نمایش
  • دو امام بت شکن

    بت پرستان عقده دارند ازامام بت شکن

    لرزه بر اندامشان افتد زنام بت شکن

    ظالمان پیوسته در اندیشه تاراج ما

    مانع اهدافشان فکر و مرام بت شکن

    مردم آزاده در عالم همه سر داده اند

    داستان محو طاغوت و قیام بت شکن

    آن یکی مومن نما، همداستان با بت پرست

    کینه می ورزد بسی با یاد و نام بت شکن

    همره دیروز ما، امروز یار خصم شد

    دل بریده دیگر از درس و پیام بت شکن

    قلب پر حقد وحسد،بیگانه ازفهم حق است

    کور کی بیند ولی را بر دوام بت شکن؟

    رهبر بیدارما سید علی پاینده باد

    رهرو شایسته راه امام بت شکن

    « عارف»

    ×××××××××××××××××××
    علی

    از فدک تا محشر

  • ۱۷۷۲ نمایش

  • از فدک تا محشر

    چند سال قبل تولد حضرت زهرا سلام الله علیها، و هفته بسیج همزمان شده بود ومن توفیق یافتم که مثنوی "از فدک تا محشر" را تقدیم آن بزرگوار کنم . اینک ابیاتی ازآن مثنوی تقدیم شما به عنوان عرض تبریک

     ×××××××××××××××××××

    فاطمه می آید وگل می دهد 
    باغ هستی بوی سنبل می دهد
    دختر احمد زن خیرالورا
    مادر زینب چراغ نینوا
    فاطمه دریایی از لطف و صفاست
    نسخه ای از «عین ذات » مصطفاست
    روز مادر روز کوثر روز عشق
    روز میلاد وفا آموز عشق

    علی

    دو کلمه با دو رهبر

     

    اول =  تهران16/خرداد/68
    وقتی  که از تشییع پیکر امام راحل بر می گشتیم :

    ساقی عشق

    رفتم من و ماند بر زمین پیکر تو 
    شد خاک بهشت شهدابسترتو
    من می روم از کوی تو اما دل من
    چون کاسه خون فتاده  اندر برتو

    دوری تو بر باد دهد عمرمرا
    ایکاش بمیرم که بمانم  برتو
    من مست تو بودم همه ای ساقی عشق
    دیگر نرسد به کام من ساغر تو

    ایکاش مرا همره خود می بردی
    می سوخت همه هستی من آذر تو
    در غیبتت ای ماه ، دلم تاریک است
    سرداست و سیه زمانه بی اختر تو

    ای مرغ بهشتی زچه صیاد زمان
    بشکست به سنگ کینه بال و پرتو
    ای روح خدا زجای خیز و بنگر
    گریان زعزای تواست هریاورتو

    گویی که نداشت آسمان تاب غمت
    بارید سرشک حسرتش بر سرتو

    ××××

    دوم = 12 آبان 71  - پس از دیداری که با رهبرعزیزداشتیم :


             چشمه کوثر

    از افق سرزد رخ جانانه تو یا علی
    پرشد از فیض رضا پیمانه تو یاعلی
    ای گل زهراکه داری عطربستان حسین 
    بوی مهدی می دهد کاشانه تو یا علی

    ازکلامت می رسدصوت خمینی برجهان
    چون شود گویا لب مستانه تو یا علی
    دیدن رویت صفای تازه می بخشدبه جان
    قلب هر عاشق بود پروانه تو یاعلی

    بی نصیب از عقل باشدآنکه شیدای تونیست
    عاقل است آن کس که شد دیوانه تو یاعلی
    مست صهبای ولایت بی نیاز از عالم است  
    چشمه کوثر بود خمخانه تو یا علی

    ساقی میخانه رفت و میگساران در نوا 
    چشم ما بر ساغر جانانه تو یا علی
     «عارف »

    ×××××××××××××××××××
    علی

    جلوه های عشق

  • ۱۳۸۲ نمایش
  • بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمری است که شکوفه های آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق می دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنام است که پیروانش برگلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سرداده‌اند          (حضرت روح الله  12/9/67 )

    جلوه های عشق

     دل بیاتا عشق رامعنی کنیم              عقده های عا شقی راوا کنیم
    سردهیم ازشهرجان آوازدل               هرچه بادابادگفتم رازدل !!
    عشق تفسیرقشنگ بندگی است          عشق پروازبلند زندگی است
    عشق هر جاجلوه ای سرمی دهد         هرکجاگل می کند برمی دهد

    عشق فرداراتجسم میکند                  عشق باجانهاتکلم میکند
    عشق زیبامی کندلبخندرا                  بال می بخشد دل دربندرا
    عشق باخودآوردگل دسته را              شاخه های میخک آهسته را
    عشق یعنی یک لباس پولکی               باعروسک های خوب کودکی

    عشق لبریزاست ازناگفتنی                رازهای سربه مهردیدنی
    عشق غم هارا فزونی می دهد            عشق فریاد درونی می دهد
    عشق خواب ازچشمهایت می برد        باتمنا نازهایت می خرد
    عشق آغازجنون آدم است                عشق گردن گیرخون آدم است

    عشق پیغام جماران می دهد               عشق بوی یاس وباران می دهد
    عشق عین مرتضی آوینی است          باشهیدان خانه زاد دینی است
    عشق بویی ازخمینی می دهد             بر دلت رنگ حسینی می دهد
    عشق آتش می زندکانون دل              می بردمارابه باغ خون دل

    عشق هرجاگل کندآنجا خوش است         هرکه باگل خونگیرد ناخوش است
    ناخوش عشق از همه سالم تراست        عامی عشق از همه عالم تراست
    عشق مارا تا سلامت می برد               تالب نهر محبت می برد
    عشق راجای تجلی سنگر است            عاشق آن باشد که عبد رهبر است

    عشق هنگام اذان سر می دهد                بوی خوب نام دلبر می دهد
    عشق را درجبهه ها رنگی دگر              میرسد در گوش آهنگی دگر
    عشق سرخ کربلایی خوش تراست          باشهیدان آشنایی خوشتر است
    عشق می گیرد به آب خون وضو            در نماز دوست از زیر گلو

    عشق تا فردا نشانت میبرد                    عشق شک را از گمانت میبرد
    عشق را بادل ببینی بهتر است               عشق با چشم یقینی بهتر است
    عشق باسوز ودعا هم خانه است             عشق بارنگ وریابیگانه است
    عشق فریاد است مثل آسمان                 عشق می گوید بیا صاحب زمان

    عشق غوغایی است اما خامش است        اوسمیع است وبصیر است وهش است
    عشق هرکجا می رود گل می کند             رنج مارا هم تحمل می کند
    عشق شب رامی نویسد تا سحر             عشق تسبیحی است سوغات سفر
    عشق راباید نگه داری کنی                  صبرکن شاید تو هم کاری کنی

    عشق باعقلت تصادف می کند               جام زهری را تعارف می کند
    عشق یک جا آبرو را می برد                هرچه داری غیر ((هو)) رامی برد
    عشق دلها رازیارت میکند                   عقل سودای تجارت میکند
    عشق یک عالم صفا می آورد               عقل آدابی به جا می آورد

    عشق اشک دیده را جاری کند               عقل صورت راقلم کاری کند
    عشق می خواند نماز جمعه را              می دهد عطر خوش روح خد
    عشق پیغام ولایت می دهد                  بردلت نور هدایت می دهد
    عشق یعنی سیدی از خامنه                 نایب مهدی میان آینه

    عشق طوف خانه دلبر کند                   سعی بین زمزم و هاجر کند
    عشق اسماعیل را قربان دهد               سربریدن دشنه را فرمان دهد
    عشق سرپیچد زفرمان خلیل                برزبان آیدکه ینهانی الجلیل
    عشق رابارنگ وبی رنگی چه کار        نقش او پیداست در برگ بهار

    عشق می داند زبان خامه را               عشق می بیند دوروی نامه را
    عشق عطر جانماز دلبر است              در تب وتاب جهانی دیگر است
    عشق میثاقی است با عشق آفرین         عشق حرف اولین وآخرین

    « عارف »

      بسیجی یعنی علی (علیه السلام) که تمام وجودش وقف اسلام بود و آنچه رهبر و پیامبرش می خواست و خدا را خشنود می ساخت انجام می داد. 
                 ( مقام معظم رهبری )

    ×××××××××××××××××××
    علی