کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار عید سعید غدیر خم 6

*********************

بیا دوباره برای ما بخوان تو خطبه‌ی خلقت را

که پرده پرده فرو ریزی از این زمانه جهالت را

نه خالِ «نقطه» تو می‌خواهی، نه گیرِ خطّ «الف» هستی

بدون خال و خط آوردی چه خوش عروس بلاغت را

چه اتفاق پر از نوری در ارتفاع دلت رخ داد؟

که از زبان تو جاری کرد هزار چشمه‌ی حکمت را

بگو برای زمینی‌ها از آسمان و از اسرارش

تویی که چشم خدا هستی که دیده غیب و شهادت را

آهای صاحب انگشتر! دلم چه خوش شده حالا که

به دست‌های تو بخشیدند کلید آتش و جنت را

حدود مُلک تو دل‌هایی است که گِرد روح تو می‌چرخند

چه باک اگر که بیندازی شبی مهار خلافت را

برای اینکه بفهمد عقل، گره گشای جهان عشق است

پر از شکوه «دیانت» کرد دلت قطار «سیاست» را

ابوتراب غزل‌هایم! لغات من همه از خاکند

تو روح دادی و باور کرد دلم وقوع قیامت را

دویده قنبر و می‌ترسد ببخشی‌اَش تو به اعرابی

چه کرده‌ای تو که از رو بُرد کرامت تو سخاوت را

علی پرست گناهش چیست؟ که تو شبیه خدا هستی

چرا که آینه هم اینقدر نشان نداده شباهت را

نماز رو به نجف چندی است نخوانده‌ام من و بیمارم

مریض گشته‌ام از وقتی که ترک کرده‌ام عادت را

برادران مسلمانم! قسم به کعبه که حیرانم

چگونه دم زده‌اید از عشق بدون آنکه ولایت را...

پرآب تر شده چشمم از قنات‌های مدینه، تا

به دست شیر خدا دیدم طناب‌های اسارت را

من و تو آن دو خطیم آری به هم رسیده به ناچاری

خط شکسته‌ چه دارد جز همین دو بیت ارادت را

قاسم صرافان

*******************

جلوه‏ گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر
ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر
 

رودها با یکدگر پیوست کم‏کم سیل شد
موج مى‏ زد سیل مردم مثل دریا در غدیر
 
هدیه جبریل بود ؟ الیوم اکملت لکم ؟
وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر
 
با وجود فیض ؟ اتممت علیکم نعمتى ؟
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر
 
بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت
آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
 
بر لبش گل واژه ؟ من کنت مولا ؟ تا نشست
گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر
 
 برکه خورشید، در تاریخ نامى آشناست
شیعه جوشیده ‏ست از آن تاریخ آنجا در غدیر
 
گر چه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت
مى‏ توان انکار دریا کرد حتى در غدیر
           
باغبان وحى مى ‏دانست از روز نخست
عمر کوتاهى‏ست در لبخند گل ها در غدیر
           
دیده ‏ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند
این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر ؟
 
دل درون سینه‏ ها در تاب و تب بود اى دریغ
کس نمى‏ داند چه حالى داشت زهرا در غدیر

محــمد  جواد غفورزاده

*************************

ظهردم بود و برکه هم تشنه ؛        برکه‌ای که تب بیابان داشت

دل او مثل تکه های سفال ؛            اشتیاق نماز باران داشت

ظهر یک روز آفتابی بود ؛            برکه پلکی زد و نگاهش رفت

باز هم تا به انتهای کویر؛              حسرت جانگداز آهش رفت

آه من برکه نگاه توام؛                  من به جز چشم تو نمی نوشم

تا نیایی و هم دمم نشوی؛                به خدا لحظه ای نمی‌جوشم

آه من برکه های یعقوبم؛                 که به دشت فراق جاری شد

ن همان رود نیل موسایم؛               که به سمت عراق جاری شد

من همان برکه نمک گیرم؛                کز سر سفره ات نمک خوردم

ن کویر حجازی صبرم؛                  که به شوق شما ترک خوردم

برکه از درد و دل لبا لب بود؛                 برکه آن روز در تلاطم بود

برکه آن روز فکر آب نبود؛                  فکر یک برکه پر از خم بود

ظهر زیبای روز نوروزی،                باز پلکی زد و نگاهش رفت

نه ولی مثل اینکه این دفعه،                 صد و ده بار سوز آهش رفت

ماه او در حوالی خورشید،               با هزاران ستاره می آمد

بشنو و شک نکن صدای خدا،                  از سر هر مناره می‌آمد

اشهد ان ذاته مستور؛                 اشهد ان نوره منشور

اشهد ان مومنون به؛                   یسکن الله فی بیوت النور

آیه ای روی بال جبرائیل،                 پر زد و لحظه‌ای تلاوت شد

بعد از آنکه رسول آن را خواند،                  پر زد و محو در ولایت شد

آیه پرواز کرد تا برکه؛                 از تجلای آب صحبت کرد

برکه خالی سفالی ما،              گریه کرد و دوباره بیعت کرد

گفت: بالماء کل شیء حی؛             من همان خاک مرده ام ای آب

من اگر برکه ای پر از آبم،               از شما آب خورده ام ای آب

تو همان بی کران اقیانوس؛            من همان کوزه سفال تو ام

که اگر آه لب به من بزنی،            مطمئنم همیشه مال توام

برکه از اشتیاق دریا شد؛               زیر پاهای ماه جاری شد

ماه عکسش به برکه افتادو          عکس آن روز یادگاری شد

رحمان نوازنی

*****************************

دوباره می کشد از دل سفیر وحی، صفیر

که جشن عید گرفته خدا به خُمّ غدیر

موالیان همه بر پا که با ترانه ی وحی

کنیم آیه ی اکملت دینکم تفسیر

به مؤمنین کند اعلام عقل کلّ احمد

که تا خداست خدا بر شما علی است امیر

کسی امام بود بر همه مسلمانان

که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر

به مؤمنین شده آزادی امیر امروز

که دیو نفس، ورا لحظه ای نکرده اسیر

کسی که بود امام و امیر، پیش از خلق

دوباره گشته امام و دوباره گشته امیر

کسی به کشور قرآن امیر می باید

که دین به دون تولاّی او شود تکفیر

تمام دین به همان معنی تمام، علی است

به هر کسی که مسلمان بود امام، علی است

نبود هیچ، فقط ذات پاک داور بود

علی امام و رسول خدا پیمبر بود

رسول، سیر به دریای نور حق می کرد

علی به آنچه که بود و نبود رهبر بود

علی معلّم جبریل بود و میکائیل

علی مدرّس خیل ملک سراسر بود

علی تمام نبیّ و نبی تمام علی

رسول، حیدر و حیدر رسول دیگر بود

هنوز از پدر و مادر نبود نشان

که با رسول خدا مرتضی، برادر بود

بسان طاق دو ابرو که در کنار همند

و یا دو چشم که با یکدگر برابر بود

و یا دو آینه در پیش روی یکدیگر

یقین کنید که یک روح در دو پیکر بود

قسم به احمد و حیدر قسم به جان بتول

رسول، نفس علیّ و علی است نفس رسول

غدیر عید خداوند و عید خلق خداست

غدیر عید علیّ و محــمد  (ص) و زهراست

غدیر عید کتاب است و عترت و سنّت

غدیر عید حسن، عید سیّدالشّهداست

غدیر مُهر خدا بر نبوّت نبوی

غدیر مِهر علی در تمامی دل هاست

غدیر عید کمال رسالت احمد

غدیر بعثت دوّم غدیر غار حراست

غدیر با همه گرمای سخت و سوزانش

خنک کننده ی دل های دوستان خداست

غدیر مرز وسیعی میان ظلمت و نور

غدیر خاطره ی عمر خواجه ی دو سراست

غدیر عید بزرگی که چارده قرن است

چو آفتاب درخشید است و ناپیداست

برای خلق به ملک خدا امیر یکی است

محــمد  و علی و شیعه و غدیر یکی است

بهشت وحی، خزان بود اگر غدیر نبود

به گلّه، گرگ، شبان بود اگر غدیر نبود

نماز و روزه و حجّ و جهاد تا صف حشر

چو جسم بی سر و جان بود اگر غدیر نبود

نه از کتاب خدا نور می گرفت کسی

نه از رسول نشان بود اگر غدیر نبود

جمال دین چو مه روی یوسف کنعان

به چاهِ کفر نهان بود اگر غدیر نبود

زمام کشور ایمان و دین و عقل و خرد

به دست بی خردان بود اگر غدیر نبود

به کوهسار غریبی فرشته ی توحید

همیشه اشگ فشان بود اگر غدیر نبود

به داوری که نگهبانِ عزّت شیعه است

که روز هجده ذیحجّه بعثت شیعه است

طلوع کوکب اسلام بی علی هرگز

دوام مکتب اسلام بی علی هرگز

از آن زمان که پیمبر پیمبری کرده

گذشته یک شب اسلام بی علی هرگز

قبولی همه طاعات خلق در صف حشر

قسم به صاحب اسلام بی علی هرگز

کلام وحی که توحید و رحمت و نور است

گذشته از لب اسلام بی علی هرگز

به زهد و پاکی و اخلاص و بندگی مؤمن

شود مقرّب اسلام بی علی هرگز

نبوّت همه ی انبیا به نزد خدا

قسم به زینب اسلام بی علی هرگز

به پیروان مذاهب پیام من ببرید

تمام مذهب اسلام بی علی هرگز

اگر زپرتو توحید مشعلی داریم

خدای داند و پیغمبر، از علی داریم

تمام خلقت عالم شد از برای علی

هزار مرتبه جانم شود فدای علی

خدای عزّوجل با علی چو خلوت کرد

هر آنچه گفت به او گفت با صدای علی

خدا به کتف نبی دست خود نهاد و عجب

که جای دست خدا گشت جای پای علی

خدای را به وجود علی قسم می داد

نبی که بود به لب های او دعای علی

به چشم پاک رسول خداغ توان دیدن

خدای را به جمال خدا نمای علی

به کار ختم رسل هر کجا گره افتاد

خدا گشود به دست گره گشای علی

اگر تمامی خلقت شود سراپا چشم

نگاه اوست به رخسار دلربای علی

چگونه غیر علی دیگری امام بود

لباس کعبه بر اندام بت حرام بود

به جنّ و انس و ملک پیرو مقتداست علی

کمال دین و همه نعمت خداست علی

تمام رحمت بی انتهای حق این است

که در کنار محــمد  (ص) امام ماست علی

به غزوه ی احد و بدر و خندق و خیبر

به زخم قلب رسول خدا دواست علی

به کعبه بت شکن است و به جنگ، مرحب کُش

به سجده اشگ فشان پای نخل هاست علی

طبیب درد همه، دردمند جهل بشر

غریب، با همه کس یار و آشناست علی

صراط و محشر و میزان و جنّت و کوثر

زنند روز قیامت صدا کجاست علی؟

زرهنمایی او می گریزی ای بد بخت؟

ندیده ای که به جبریل رهنماست علی

علی تمامی دین است و دین ولایت اوست

تمام عرصه ی محشر به ظّل رایت اوست

اگر جهان طلبی لاله ای زروی علی

وگرنه جان نگری گوشه ای زکوی علی

ببر نیاز به مولا و ناز خضر مکش

که هست آب بقا چشمه ای زجوی علی

تجسّم همه اوصاف انبیا پیداست

زقّد و قامت و رخسار و خُلق و خوی علی

زفیض دم، تن توحید را روان بخشند

اگر بتان به لب آرند گفتگوی علی

اگر چه چشمه ی کوثر مبارک است ولی

خوشا کسی که خورد کوثر از سبوی علی

هنوز خلقت جنبنده ای نبود که بود

تمام ملک خدا، پر زهای و هوی علی

به روز حشر کسی ناز می کند به بهشت

که سر زخاک بر آرد به جستجوی علی

خدای را به وجود علی دهید قسم

که خاک میثم تمّار او شود «میثم»

غلامرضا سازگار

************************

شروع عشق به نام خدا ،خدای شما

دوباره واشده لب بر ثنا ،ثنای شما

هدف از خلقت من چیست به گمانم که ...

من آفریده شدم تا شوم فدای شما

از آن زمان که می از حوض کوثرم دادند

خرید حضرت کوثر مرا برای شما

نه غیر عشق تو در سر هوای دیگر بود

نه در دلم بنشسته کسی به جای شما

دوید کودک طبعم به سمت مرغ غزل

پرید مرغ غزل باز در هوای شما

کبوتر غزلم پرزده به بام علی

علی امام من است و منم غلام علی

حیات بی تو ممات است یا علی مددی

ممات تو با حیات است یا علی مددی

مقام و مرتبه ات را فقط خدا داند

که اعظم الدرجات است یا علی مددی

گدا زخرمن فیض تو ارزنی خواهد

ببخش وقت زکات است یا علی مددی

طواف مروه و سعی و صفای من مولا

به گرد صحن و سرات است یا علی مددی

و بعد بردن نام تو به روی لبهامان

شکوفه ی صلوات است یا علی مددی

برای نوکر حیدر بهشت حاجت نیست

به او برت نجف هم اگر دهد کافیست

هزار شکر که آقا مریدتان هستم

غلام صحن و سرا و حریمتان هستم

مریض عشق تو هستم شفا نمی خواهم

به این خوشم که عمری مریضتان هستم

منم غلام حسینت و مادرم زهراست

اگر غلط نکنم قوم و خویشتان هستم

نشسته ام سر راهت گدای کاسه به دست

کرم نما به من آقا فقیرتان هستم

مرددم بنویسم خداست یا بنده است

چقدر رخت ولایت بر او برازنده است

لب تشنه ی دو لعل لبت آب زم زم است

آنکس که زنده شد ز دمت پور مریم است

صدها هزار جود و مسیحی غلامتان

با این حساب عشق تو در ذات آدم است

باغ بهشت وخده ی عشاق الحیدر است

با منکرش بگو که سرایت جهنم است

دست تو را پیمبر خاتم بلند کرد

یعنی فقط علی ولی الله اعظم است

زائر همیشه بعد نجف کربلا رود

یعنی غدیر اذن دخول محرم است

ایمان دهقانیان

***********************

تویی که ساغر چشمت رقیب می طلبد
سرودن از نفست عطر سیب می طلبد
مسیح آمده از تو صلیب می طلبد
بده سبو ، بده باده ، عجیب می طلبد
شده تمام مناسک،می آوری تشریف
مرا به خم برسان مانده ام بلا تکلیف
نوشته اند مرا سالکان،غلام امشب
نگاه کن که بیفتد دلم به دام امشب
بریز می که بگردم به دور جام امشب
که شد به یمن تو نعمت به من تمام امشب
تو وحی منزل جبریل در غدیر خمی
تو نور ممتدی و در شبِ قبیله گمی
به رخ بکش که ببینند ابتدایت را
ببر به عالم معراج رد پایت را
فرشته آمده بالا برد دعایت را
خضوع کن که بگیرد نخ عبایت را
ز بسکه می برد ازعرش ،نور چشمت، دل
نگاه قبله به سمت تو می شود مایل
خدا گذاشت جهان را به اختیار خودت
سرتو گرم شد از اولش به کار خودت
غدیر شد که بیایی سر قرار خودت
بایستی و بمانی خودت کنار خودت
قیام کن که بگیری زعاشقانت دست
قیام کن که ببینی چه محشری شده است
ندیده چشم ملائک کسی به دلبریت
بهشتی اند همه از دعای سر سریت
خدا به خیر کند با خودش برابریت
که ایستاده نبی روی حرف آخریت
دو دل شده که بخواند لبم میانه ی راه
تورا علی ولی ا...(ع)، یا رسول ا...(ص)
در این کویر از این مُو ،شراب می کاری
پیاله های خم بی حساب می کاری
قدم قدم نفس مستجاب می کاری
تو ریشه های خودت را درآب می کاری
کنارِ ساحل ِچشم تو موجی از دریاست
از ارتفاع نگاه تو کربلا پیداست
 رضا دین پرور

*************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی