کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار عید سعید غدیر خم 11

************************

بحر طویل عید غدیر

ساقی از خمّ ولایم بچشان باده که امشب به تولای علی مست شوم، بی خبر از هست شوم، عاشق یکدست شوم، سر بکشم، پر بکشم، حلقه ی اقبال زنم، از قفس خاکی تن بال زنم، لب به سخن باز کنم، خوانم و پرواز کنم، گویم و اعجاز کنم، بر دو جهان ناز کنم، مدح علی بر همه آغاز کنم، هان منم و عشق امیرم، به همین عشق اسیرم، که کشد سوی غدیرم، روم و دامن دلدار بگیرم، نگهی افکند آنگونه که صد بار شوم زنده و صد بار بمیرم، چه غدیری، چه امیری، چه بشیری، چه مه و مهر منیری، چه قیامی، چه پیامی، چه امامی، چه مقامی، همه جا بحر عنایت، همه جا نور لایت، شده از خالق معبود روایت، که بود عید ولایت، ملک و حور و پری، ارض و سما، کوه و چمن، دشت و دمن، ریگ و حجر، نخل و شجر، جنّ و بشر، یکسره کوشند مگر تا شنوند، از دو لب ختم رُسل، فخر سُبل، هادی کل، مدح علی شیر خدا را
*****
جبرئیل آمده از سوی خداوند تعالی، به رخش نور تجلی، به لبش حکم تولّی، که الا ختم رسالت، گهر بحر جلالت، نبی امی خاتم، پدر عالم و آدم، صلوات از سوی حق بر تو بر آل تو هر دم، به علی باش مبلّغ، به تو امر از طرف خالق سرمد شده، بلّغ، برسان حکم خدا را، وَ بگو گفته ی ما را، که خدا یار تو باشد، اگر امروز زبان را نگشایی و تولای علی را به خلایق ننمایی و دل اهل ولا را نربایی، به خدایی که تو را داده چنین قدر و جلالت، به تو و حیدر و آلت، همه ابلاغ تو باطل شود از بدو رسالت، بگشا لعل لب و بانگ به عالم بزن و سیطره ی کفر و دو رویی همه بر هم بزن از شیر خدا دم بزن اینک بچشان بر همگان جام ولا را
***
چو شنید این سخن از پیک خدا خواجه ی عالم، شرف دوده ی آدم، نبی پاک و مکرم، همه توحید مجسم، لب جانبخش مسیحایی او غنچه صفت باز شد از هم، که الا ای همه حجاج، زن و مرد، ز پیر و ز جوان، خُرد و کلان، باز بگیرید عنان، کز طرف ذات خدای دو جهان آمده فرمان، که بگویم به شما آنچه شده وحی به من از سوی خلاق زمن، خلق در آن برکه شده جمع، چو پروانه که بر دور و بر شمع، بفرمود نبی تا ز جهاز شتران گشت به پا منبر و چشم همه بر قامت پیغمبر و بگذاشت نبی پای بر آن منبر و فرمود بسی حمد و ثنای احد داور و پس خواند یکی خطبه ی غرّای ز هر نقص مبرا، به نوایی که بسی بود دل آرا، به ندایی که زن و مرد شنیدند ز لعل لبش آن طُرفه ندا را
*****
سخن ختم رسل برد ز سر هوش زن و مرد، سراپا همگان گوش، به جز نطق محــمد  همه خاموش، الا ای همه را بار ولایت به سر دوش، مبادا شود این قصه فراموش، که ناگاه نگاه نبی افتاد به رخسار علی، حجت حی ازلی، شیر خداوند جلی، آن به خداوند ولی، فارس میدان یلی، خواند ورا بر روی منبر به کنارش به چنان عزّ و وقارش، صلوات همه ی خلق نثارش، نگه ختم رسل سوی علی، شیفته ی روی علی، گشته ثناگوی علی، آی همه امت احمد بشتابید و بیایید و ببینید، همه دست علی را به سر دست محــمد ، دو لب خویش گشوده، دل یک خلق ربوده، که هر آنکس که منم رهبر و مولاش، بود تا ابدالدهر علی رهبر و مولاش، علی سرور و آقاش، علی حصن حصین است، علی سرّ مبین است، علی یاور دین است، علی یار و معین است، علی فخر زمان است، علی میر سماوات و زمین است، علی حبل متین است، امام است و امین است، همین است و همین است، علی رهبر و مولاست شما را
*****
علی صوم و صلات است، علی حج و زکات است، علی صبر و ثبات است، علی خضر حیات است، علی نیت و تکبیر، علی حمد و رکوع است، وَ قیام است و قعود است، علی حج و علی کعبه، علی مروه، علی سعی و علی رکن و مفاف است و طواف است، علی اول اسلام، علی آخر اسلام، علی محور اسلام، علی رهبر اسلام، علی سرور اسلام، علی یاور اسلام، علی ردّ و قبول است، علی بحر عقول است، علی جان رسول است، علی زوج بتول است، علی عرش و علی فرش، وَ علی مهر و علی ماه، وَ علی آدم و نوح است، وَ خلیل است و کلیم است و مسیح است، علی یوسف و یعقوب و سلیمان و علی یونس و خضر است، علی فاتح بدر و اُحد و خیبر و احزاب، علی اصل خطاب است، ثواب است و عِقاب است، ظهور است و حجاب است، به ربّی که کریم است و رحیم است و ودود است و غفور است و حلیم است و عظیم است، خدا مثل علی شیر ندارد، دو جهان مثل علی میر ندارد، نتوان یافت همانند علی گر چه بگردید همه ارض و سما را
*****
علی شاهد و مشهود، علی عابد و معبود، علی قاصد و مقصود، علی حامد و محمود، علی ذاکر و مذکور، علی ناصر و منصور، علی آمر و مأمور، علی ناشر و منشور، علی ناظر و منظور، علی باب مراد است، علی مرد جهاد است، علی کیست ولی الّه و وجه الّه و عین الّه و باب الّه و نور الّه و سر الّه یکتاست، علی آیت عظماست، علی عالِم اسماست، علی عالی و اعلاست، علی والی و والاست، علی شوهر زهراست، علی واسطه ی فیض الهی است، علی آمر و ناهی است، علی مُهر گواهی است، علی را علی را، بجز هو نشناسد، خدا را خدا را، به جز او نشناسد، بخدا غیر خدا و نبی و غیر علی، عالم خلقت نشناسند علی را، به همه خلق بگوئید که بی مهر علی هیزم نار است، گر آرید همه طاعت و تقوا و عبادات و دعا را
*****
سخن ختم رسل را همه حجّاج شنیدند، وَ زدل نعره ی تکبیر کشیدند، به حیدر گرویدند، وَ مقامش همه دیدند، بدو روی نمودند و پی بیعت او دست گشودند و علی را همه از جان و دل خویش ستودند، بسی نغمه ی تبریک سرودند، گروهی شده مسرور، گروهی ز حسد کور، که بر خواست ز قلب کره ی خاک به نُه قلّه ی افلاک ندای علی مولا علی مولا، همه آئید و ببینید چه غوغای عظیمی شده بر پا که زن و مرد، چه از پیر و چه برنا، همه پروانه ی مولا، همگی مست تولا، همگی غرق تجلی، همه دلداده ی مولا، علی عالی اعلی، همه دیدند که عطر گل لبخند محــمد  به بهشت ابدی کرده مبدّل همه جا را
*****
علی ای سرّ ودودم، علی ای بود و نبودم، علی ای غیب و شهودم، علی ای رکن و سجودم، تو قیام و تو قعودم، به تو پیوسته برازنده بود از طرف ختم رسل خلعت زیبای خلافت، تو امامی، تو قیامی، تو سلامی، تو شه عرش مقامی، تو صلاتی، تو صیامی، کرم و عزت و ایمان و شجاعت بود از تو، تو ولیّی، تو علیّی، تو همان وجه خدایی، تو همان شمس هدایی، تو همه هستی مایی، تو به هر درد دوایی، تو شفیع دو سرایی، تو شه ارض و سمایی، تو همان نفس رسولی، تو همان زوج بتولی، تو دَرِ شهر علومی، تو هماره ز دل ختم رسل عقده گشودی، تویی آنکس که همه خلق نبودند و تو بودی، به خدایی که تو را داد چنین جاه و جلالت، به ولایت، به رسالت، به فضیلت، به عدالت، که ره غیر تو کفر است و ضلالت، همه عالم ز تو گوید، دم «میثم» ز تو گوید، تو امامی، تو امامی، تو امامی، تو وصیّی، تو وصیّی، تو وصیّی، به خداوند قسم شخص رسول دو سرا را

غلامرضاسازگار
***********************

دلها اگر که بال برای تو میزنند
هر شب سری به سمت سرای تو میزنند

جبریل میشوند تمام کبوتران
وقتی که بال و پر به هوای تو میزنند

از وصله های کهنه نعلین خاکی ات
پیداست سر به سوی خدای تو میزنند

هر شب فرشته ها که به معراج می روند
دستی به ریشه های عبای تو میزنند

بینند اگر خیال تو را بت تراش ها
تا روز حشر تیشه برای تو میزنند

بر سینه ام نوشته خدا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

وقتش رسیده تا که زمین امتحان دهد
وقتش رسیده تا که زمان را تکان دهد

فصل ظهور نفس رسالت رسیده است
میخواهد ازخدای به گامش توان دهد

باید سه روز صبر کند در غدیر خم
تا که به روی منبری از دل اذان دهد

میخواست حق که آینه ای در برابر …
… آئینه تمام نمایش مکان دهد

میخواست حق که عین نبی را عیان کند
میخواست حق که دست خودش را نشان دهد

شوری میان عرصه ی محشر بلند شد
دست علی به دست پیمبر بلند شد

وقتی غضب کند همه زیر و زِبر شوند
جنگاوران معرکه ها در به در شوند

وقتی غضب کند همه در خاک میروند
گیرم که صد سپاه بر او حمله ور شوند

چشمش اگر به پهنه میدان نظر کند
گردن کشان دهر همه بی سپر شوند

از ضرب ذوالفقار، خدا فخر می کند
سرهای بی شمارِ جدا بیشتر شوند

فرقی نمی کند که یسار است یا یمین
آنقدر سر زند که دو سر، سر به سر شوند

این مرد تکیه گاه نبرد پیمبر است
این شیر ، شیر حضرت حق است حیدر است

سر می دهیم و از درتان پر نمی زنیم
موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم

وقتی که حرف ؛حرف ولایت مداری است
ما دم ز غیر، تا دم آخر نمی زنیم

وقتی که امر نائبتان فرضِ جان ماست
سنگ کسی به سینه باور نمیزنیم

فصل بصیرت است به جز با لوای او
حتی قدم به صحنه محشر نمی زنیم

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند
ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

با ذوالفقار و نام علی پا گرفته ایم
ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

عطری بده که غنچه نیلوفرم کنی
تا در حضور خویش شبی پرپرم کنی

اصلاً مرا نگاه تو در صبح روز عهد
پروانه آفرید که خاکسترم کنی

دُرّ نجف دلم شده شاید به دست خویش
روزی مرا بگیری و انگشترم کنی

من را جلا بده که تو را جلوه گر شوم
بهتر همان که آینه دیگرم کنی

نان جوئی به دست تو دیدم چه میشود….
…هم سفره غلام خودت قنبرم کنی

همراه ظرف خالی شیر آمدم که باز
دستی کشی به روی سرم سرورم کنی

آقا نظر به چشم تر مادرم نما
بوی محرم آمده عاشق ترم نما

حسن لطفی
********************
مولا برای از تو سرودن غزل کم است
تلمیح و استعاره ، مجاز و بدل کم است

قرآن ناب لایق وصف مقام توست
شعر و حدیث و قصه و ضرب المثل کم است

آن لحظه که حلاوت نام تو بر لب است
شیرینی شکر که چه گویم، عسل کم است

باید برای مدح تو از صبح بدر گفت
هیجای نهروان و شکوه جمل کم است

ای دست اقتدار خدا، فارس العرب
اصلا برای شان تو تعبیر «یل» کم است

هر قدر هم که دم بزنم ای امیر عشق
از شوکت و جلالت تو، ما حَصَل کم است

شهره شده میان عرب تک سواری ات
آوازه های صاعقه‌ی ذوالفقاری ات

ای آفتاب علم و یقین یا ابوتراب
همواره در مدار تو دین یا ابوتراب

صبح نگات شمس ضحی یا ابالحسن
تار عبات حبل متین یا ابوتراب

از ابتدای خلقت خود کسب فیض کرد
در محضر تو روح الامین یا ابوتراب

مولای من ولایت تو از ازل شده
با روح و جان شیعه عجین یا ابوتراب

الطاف بی کران تو ای قبله گاه جود
می بارد از یسار و یمین یا ابوتراب

در رستخیز صبح قیامت برای ما
عشق تو است حصن حصین یا ابوتراب

با عطر و بوی هر نفست در مشام شهر
جاری شده ست خلد برین یا ابوتراب

چشمان روشن تو بهشت پیمبر است
اصلاً سرشت تو ز سرشت پیمبر است

تفسیر کن برای همه محکمات را
اسرار ناب آیه‌ی صبر و صلات را

مصداق بی بدیل «أولی الامر» روشن است
معلوم کرده ای یؤتون الزکات را

مولای من تمام صفاتت الهی است
آئینه ای تلألؤ انوار ذات را

شرط حیات طیبه نور ولایت است
از ما مگیر حضرت عشق این حیات را

با نعمت ولایتت آقا خود خدا
بی شک گشوده بر همه باب النجات را

یک لحظه در ولایت تو شک نمی کند
هر کس شنیده زمزمه‌ی کائنات را

تو آمدی کمی به زمین آسمان دهی
تا که تجلیات خدا را نشان دهی

تسبیح انبیاء معظم علی علی ست
نقش لب پیمبر خاتم علی علی ست

رمز نجات حضرت موسی میان نیل
فریاد استغاثه‌ی آدم علی علی ست

هر گوشه را که می نگرم ذکر خیر توست
آقای من عبادت عالم علی علی ست

رمز تقرب همه‌ی اهل کائنات
آوای هر فرشته دمادم علی علی ست

لبیک کعبه و حجر و مسجد الحرام
زیبا ترین ترنم زمزم علی علی ست

وقتی علی تجلی اسماء اعظم است
بی شک تجلیات خدا هم علی علی ست

تو آمدی و عزت توحید پا گرفت
نور خدا زمین و زمان را فرا گرفت

مستیم از زلالی جام غدیر خم
هستیم شیعیان امام غدیر خم

مولا شدن فقط و فقط شأن حیدر است
این است لحظه لحظه، تمام غدیر خم

بر مسلمین تمام شده نعمت خدا
در خطه ای شریف به نام غدیر خم

آری نظام ناب ولایت بنا شده
آری بنا شده ست نظام غدیر خم

معنا شده ولایت عام و ولی خاص
در واژه واژه خطبه‌ی تام غدیر خم

راه علی ست راه ولی فقیه مان
این است سرّ ناب پیام غدیر خم

ای نائب امام زمان ! جان فدای تو
آقا طنین فکنده در عالم صدای تو:

پویا ترین طریق حقیقت بصیرت است
گویا ترین پیام ولایت بصیرت است

ای تشنگان فیض حقیقی آفتاب!
تنها صراط صبح سعادت بصیرت است

جوینده‌ی حکومت مولای متقین!
شرط حلول روح عدالت بصیرت است

اینجاست سرّ معجزه‌ی خون هر شهید
شیوایی شکوه شهادت بصیرت است

در این غروب غیبت خورشید، ضامنِ
پیروزی حقیقی امت بصیرت است

در فتنه خیزِ عصر حوادث، طلیعه‌ی
صبح ظهور حضرت حجت بصیرت است

دلهای ماست گوشه‌ی محراب جمکران
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
یوسف رحیمی
**********************
تا ملائک همگی دور علی چرخیدند
حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند

حاجیانی که همگی منتظر حق بودند
در بر احمد مختار علی را دیدند

با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت
چون که از برکت حیدر همه را بخشیدند

مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم
اختران را طرف عرش خدا پاشیدند

تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی
دست او را همه ی آینه ها بوسیدند

آسمان ها همگی خم شده و مثل زمین
روی خود را به کف پای علی ساییدند

زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند
کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند

یا علی بود که از عرش خدا می بارید
نور مولا به سر ثانیه ها می بارید

عاشقان تو علی دل که به دریا بزنند
این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند

بارها خواسته قلب بهشت این بوده
مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند

عده ای که رخ ایوان شما را دیدند
قید دیدار جنان حین تماشا بزنند

قصد کردند ملائک همه در عید غدیر
پرچم عشق تو را بر سر دلها بزنند

امر و دستور خدا بوده که باید عالم
بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند

کاش میشد بشوم فرش حریم تو علی
تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند

مردمانی که به دنبال خدا میگردند
باید آقا که در بیت شما را بزنند

از غدیر تو به معراج رسیدیم علی
کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی

تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود
چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود

هرکسی دیده تو را لحظه شمشیر زدن
تا ابد شیفته درس شهامت بشود

در مقام تو همین بس که در این راه دراز
حضرت فاطمه حامی ولایت بشود

عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا
بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود

مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست
باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود

نوکری تو مدالی ست که زهرا داده
آنقدر نذر نمودم که عنایت بشود

همه حرف من این است شب عید غدیر
دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود

بخدا میرسد آنکس که تو را پیدا کرد
زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد

من مریض توأم ای شاه شفا میخواهم
بی سرو پایم و آقا سر و پا میخواهم

من بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم
تازه امشب سفر کرب و بلا میخواهم

تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز
روزی نوکری از دست شما میخواهم

دامنت را دمی از دست من آقا نکشی
بهر شالم نخی از کنج عبا میخواهم

التماست بکنم میکنی آقا نظری
چادر سوخته فاطمه را میخواهم

یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود
کارم از کار گذشته ست دعا میخواهم

روزیم را شب عید است کمی اشک بده
راضی ام ؛ اشک مرا هم زهمان مشک بده

مهدی نظری
********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی