کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

 

مناسبت های ماه ذی الحجه

شرح حکمت های نهج البلاغه حضرت امیر علیه السلام

 

مناجات و نیایش با خداوند کریم

مناجات با حضرت مهدی عجل الله فرجه

هفتم- شهادت حضرت امام باقر علیه السلام

نهم- شهادت حضرت مسلم علیه السلام

نهم و دهم- عرفه و عید قربان

پانزدهم- ولادت حضرت امام علی النقی علیه السلام

هیجدهم- عید غدیر (عیدالله الاکبر)

بیستم- ولادت حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام

انقلاب، ولایت ، شهدا و دفاع مقدس

 

 

مناجات و نیایش با خداوند کریم

مشاهده اشعار

حضرت محمد صلی الله علیه وآله

مدح

مرثیه

حضرت امیرالمومنین علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

مدح

مرثیه

حضرت امام مجتبی علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام حسین علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام سجاد علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام باقر علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام صادق علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام کاظم علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام رضا علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام جواد علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام هادی علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام عسکری علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت امام مهدی علیه السلام

مدح

مناجات

حضرت زینب کبری سلام الله علیها

مدح

مرثیه

حضرت عباس علیه السلام

مدح

مرثیه

حضرت علی اکبر علیه السلام

مدح

مرثیه

بانوان و اصحاب اهل بیت علیهم السلام

مدح

مرثیه

اشعار بقیع و تخریب قبور مقدس آن

مشاهده

ولایت ، شهدا و دفاع مقدس

مشاهده

سایر اشعار

مشاهده

 

محرم و صفر

ترکیب بند محتشم کاشانی و شاعران دیگر

****

استقبال محرم- سیاه پوشی

حضرت مسلم و طفلان علیهم السلام

حضرت حر و اصحاب علیهم السلام

ورود کاروان حسینی به کربلا

حضرت رقیه سلام الله علیها

حضرت زینب سلام الله علیها وفرزندان

حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام

حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام

حضرت علی اصغر علیه السلام

حضرت علی اکبر علیه السلام

حضرت عباس علیه السلام

***

سبک های مشترک نوحه و شور محرم

عاشورای حسینی

شام غریبان

اسارت اهل بیت حسینی

اربعین حسینی

بازگشت کاروان حسینی به مدینه

لطفا با نظرات خود ما را در ارائه خدمت بهتر یاری فرمایید
اینجا نظربدهید

علی

کرامات و عجایبی از شهید یونس زنگی آبادی

«یونس زنگی آبادی» سال 1340خورشیدی در خانواده ای مستضعف و متدین در روستای« زنگی آباد» در «کرمان » به دنیا آمد. پدرش «ملاحسین» مردی مومن و عاشق اهل بیت بود. وقتی در سن هفتاد و پنج سالگی از دنیا رفت یونس دوازده سال بیشتر نداشت. پس از پدر؛ مادر خانواده با سختی و مشقت برای تامین معاش زندگی همت کرد.

باپیروزی انقلاب اسلامی به کردستان رفت و در سال1360 لباس سبز پاسداری را رسما به تن کرد.

ادامه دارد...

آغاز زندگی مشترک

حاج یونس همان طور که به من گفته بود، همه وظیفه خود را خدمت در جنگ می دانست و به هر طریقی شده؛ مردم زنگی آباد را برای بردن به جبهه تشویق می کرد...

 

... پس از این، حاج یونس به تک تک افراد مراجعه می کرد و می کوشید آنها را برای رفتن به جبهه تشویق کند و اگر مانعی بر سر راه دارند ،از میان بر دارد. ادامه دارد

 

..... آن روز خانه مادرم بودیم که اعلام کردند: فردا تشییع جنازه هفت شهید عملیات کربلای پنج از زنگی آباد انجام می گیرد. من به مادرم گفتم: احتمال زیاد دارد که حاج یونس خودش را برای تشییع جنازه شهدا برساند.

به خانه خودمان رفتم. اتاق را جارو کردم. کتری را هم پر از آب کردم و روی چراغ گذاشتم. بعد با مادر حاج یونس، اتاق را مرتب کردیم و به خانه مادرم آمدیم.

مادر حاج یونس گفت: من دلم گرفته، می خواهم بروم بیرون تا ببینم بلند گو ها چه می گویند؟ ادامه دارد

 

شروع به خواندن مطلب نمودم و هر چه بیشتر پیش رفتم؛ ناامید تر شدم؛ زیرا متوجه شدم از این همه خاطره که مجموعه ای است از گفتار خانواده و دوستان و هم رز مان آن شهید؛ چیزی به هم نمی رسد که قابلیت تبدیل شدن به اثری داستانی را داشته باشد؛.....

صدای زنگ تلفن هر چند مرا به شدت از جا پراند؛ اما بهترین و به جاترین پایانی بود که می شد بر افکاری چنین نا امیدانه که هر لحظه صاحبش را بیشتر در خود فرو می برد؛ قائل شد. گوشی راکه برداشتم؛ حال کسی را داشتم که نزدیک به غرق شدن بوده ودر لحظات آخر توسط نجات غریق نجات یافته است. فکر می کنم صدای سرزنش آمیز نجات غریق که تو شنا بلد نیستی؛ چرا رفتی توی چهار متری؟ به اندازه صدای پدری مهربان نوازش بخش باشد.

 

..... این دیگر زنگ نیست، بلکه زینگ است و اصلا بگذارید ببینیم این کیست که دست بر نمی دارد و با سماجت منتظر و امید وار است که یکی از این سوی خط پس از زنگ بیست و پنجم او گوشی را بردارد: بله؟

سلام علیکم.

علیک
می خواستم بگویم شما می توانی برای رفع این به ظاهر مشکل از صناعات داستانی برای پرداخت خاطره استفاده کنی و جای دست بردن در آن کاری کنی که خواندنی تر شود.سکوت

...سنگین شدم.. حیرت کرده ام
_شما؟
_من زنگی آبادی هستم.
_ببخشید، کی؟!
_یونس زنگی آبادی.
وحشت زده گوشی را گذاشتم و با چشمانی از حدقه در آمده به پنجره خیره شدم که در پس خود از میان تاریکی دو چشم را خیره من کرده بود.
 ادامه مطلب را مطالعه فرمایید

 

علی

اشعارشهدا و دفاع مقدس-9

*********************

این روزها

این روزها حس می‌کنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یک‌ریز باران است...

گاهی دلم مثل مصلّی غرق تنهایی‌ست
چشمم قم است و قلب دلتنگم خراسان است

یا حضرت معصومه! قم تنهاست این شب‌ها
شمس‌الشموسِ من ببین! حالم پریشان است

در خانه‌ها و کوچه‌ها دردی‌ست پنهانی
هر ‌لحظه بُهتی تازه در چشم ‌خیابان است...

علی