کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرفه و عیدقربان» ثبت شده است

اشعارعید سعید قربان

***********************

ای منای معرفت دل هایتان

 

روی جانان شمع محفل هایتان

 

در هوالهو خویش را فانی کنید

 

عید قربان است قربانی کنید

 

مشعر و خیف و منی را بنگرید

 

با نگاه دل خدا را بنگرید

 

سینه نورانی، نفس ها مشک خیز

 

چشم ها چون ابر رحمت اشگ ریز

 

خاک با مشک و عبیر آمیخته

 

اشگ مهدی در بیابان ریخته

علی

اشعارمناجات روزعرفه

 

 

*********************

 

 

قربان چشم یار که مانده به راه من

 

 

از دور هم به سوی تو باشد نگاه من

 

 

من از قرارگاه شب قدر آمدم

 

 

حالا غروب مزدلفه شد پناه من

 

 

بی چاره میشوم اگر از تو جدا شوم

 

 

دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من

 

 

دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی

 

 

با من بگو بیا که تویی از سپاه من

علی

مناجات روز عرفه

 

 

************************

چه خوش است اگر ببینم عرفات، کربلا را
حرم عزیز زهرا، شب مشعر و منی را

 

 

چه نکوتر ار ببینم رخ یار را در آنجا

 

 

که توان به روی او دید جلوات کبریا را

 

 

چه خوش است اگر بپوشم به بدن لباس احرام

 

 

به حرم روم بخوانم به زبان دل خدا را

 

 

به خدای کعبه سوگند همه حجّ من حسین است

 

 

به دو صد منا نبخشم عرفات کربلا را

 

 

عرفات باشد آنجا که خدای حقتعالی

 

 

به حسین خود ببخشد همه جرم ماسوی را

 

 

علی

مناجات روز عرفه

 

 

*******************

 

 

کیست از این بی نوا بیچاره تر
کیست در کویت ز من آواره تر
کیست در آوارگی صاحب مکان
هر کجا باشم کنار لا مکان
کیست این درمانده را گردد مجیب
غیر تو ای بهترین یار و حبیب
من بذکر نامت عادت کرده ام
مستی از جام سعادت کرده ام
وای اگر رویت بگردانی ز من
مستیِ کویت بگردانی ز من
من بدرگاه تو رو آورده ام
دیده ای در جستجو آورده ام
هرکه از درگاه خود می رانَدَم
نازنین ارباب من می خوانَدَم
من غبار کاروان را دیده ام
سوز زنگ قافله بشنیده ام
من هم آخر کربلایی می شوم
با دعایی نینوایی می شوم
با حسین و زینب و عباس او
می شوم همراه باغ یاس او
بر دعای اصغرش دل بسته ام
بر سه ساله دخترش دل بسته ام
با علی اکبر من و هم عهدی ام
تا ابد پای رکاب مهدی ام
خرّم آنروزی که عبدت می شوم
با سر و جان خرج عهدت می شوم
محمود ژولیده

علی