کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام ۱۴

*******************

علی زمانیان

آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!

شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود

آیا دلیل غصّه ی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود

یک بی حیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود

یک شهر دشمن از همه جانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود

آنجا کشنده بود که در پیش دختران
می زد یزید چوب،… وَ آب آوری نبود

ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود

فریاد می کشید صدای گرفته ای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!

وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود

******************

احسان محسنی فرد

به یمن تو گدای اهل بیتم
گدای هل اتای اهل بیتم

به لطف آستان مستجابت
مسلمان دعای اهل بیتم

به نام تو پس از عمری غریبی
غلام آشنای اهل بیتم

زیارت جامعه خواندی و حالا
سگ کهف الورای اهل بیتم

به احسان هدایت کردن توست
اگر تحت لوای اهل بیتم

اگر چه کربلایی هستم اما
گدای سامرای اهل بیتم

ولی کبریا جانم فدایت
امام سامرا جانم فدایت

منم از مبتلایت مبتلاتر
منم از آشنایت آشناتر

اگر لطف کریمان به نداری است
منم از بینواها بینواتر

تو حالا که هزاران فیض داری
دل من از گدایانت گداتر

تو راه باز توحیدی،هر آنکه
به تو نزدیک تر پس با خدا تر

برایت دشمنت هم نذر می کرد
تو هستی از همه مشگل گشا تر

علی هستی و جدت هم علی بود
تویی با این حساب ابن الرضاتر

تو هم مثل پدر زهرا نژادی
عزیز خانه ی باب المرادی

تو در یکتائی ات یکتا شناسی
تو در آقایی ات آقا شناسی

لباس بندگی بر تن گرفتی
تو الحق بنده مولا شناسی

تو هنگام کریمی از گداها
نمی پرسی غریبی یا شناسی؟

تو در سیر نزولت هم صعود است
تو در روی زمین بالا شناسی

امام غائبت را مدح کردی
تو در امروز هم فردا شناسی

زیارت جامعه در اصل این است
زیارت نامه ی زهرا شناسی

زیارت جامعه یعنی ولایت
زیارت جامعه یعنی هدایت

دلت سرمنشاء خلق عظیم است
تجلی گاه رحمان و رحیم است

اقامت کن میان دل که عمری
دلم در کوی دلدارش مقیم است

هدایت کن مرا باگوشه چشمی
صراط تو صراط مستقیم است

اسیر گریه ام، ری زاده هستم
که از عشاق تو عبدالعظیم است

بهشت شیعه باشد سامرایت
حریمت عرش جنات النعیم است

بیا و شیعه را دریاب، آقا
قرار ما دم سرداب، آقا

*****************

در نقشه ها کوفه مکان دیگری دارد
در شهرسامرا نشان دیگری دارد

رفته علیِّ دیگری در خیبری دیگر
تاریخ در نقلش بیان دیگری دارد

یعنی پس از «نهج البلاغه» پشت این صورت
با «جامعه» شیعه، دهان دیگری دارد

بر دشمنان آمد علی تا چاربار از نو
این زلزله هردم تکان دیگری دارد

وقت غضب گاهی شبیه زلزله اما
در رحمتش هردم جهان دیگری دارد

در خاک سامرا علیِّ چارمین آمد
این جسم دیگرگونه جان دیگری دارد

هم دوستانی مثل سلمان و ابوذر نه؛
هم اینکه قطعا دشمنان دیگری دارد

با تیغ زهرآلود،نه با زهر چونان تیغ
جان دادنش هم داستان دیگری دارد

با زهر سر می بُرّد ازلب تشنه ای، این بار؛
گودال سامرّا سنان دیگری دارد

مثل علی از جنس اصغر گونه اش اما
این قصه گویا قهرمان دیگری دارد

آن جا که غیر از اکبرش ارباب ما تازه؛
با ذبح اصغر امتحان دیگری دارد

دنیا گمان دارد که اصغر می شود سیراب
تیر سه پر اما گمان دیگری دارد

غیر از کمانش حرمله بر زجرکُش کردن
من مطمئن هستم کمان دیگری دارد

آن جا که بعد از تیر می بینم علی اصغر؛
انگار بر حنجر دهان دیگری دارد

آن جا که بعد از تیر خوردن حس شد این کودک؛
درپشت گردن استخوان دیگری دارد

درگوشه ی گودال هم غیر از سنان ارباب
با چکمه هایش میهمان دیگری دارد

پشت سر هم می زند گویا یزید اصلا
در دست هایش خیزران دیگری دارد
مهدی رحیمی

*******************

السلام ای ابوالحسن هادی
وارث غصه و محن هادی

السلام ای امام مظلومان
تا ابد هم کلام مظلومان

 

حرمت بوده حسرت شیعه
ای چراغ هدایت شیعه

باز کن از کرامتت گره ای
تو امام غریب سامره ای

تو به درد همه دوا هستی
نوه ی حضرت رضا هستی

بوده است حافظ تو با اولاد
بین گهواره ی تو حرز جواد

ذولفقاری سینجلی داری
تا نشانی تو از علی داری

گرچه مظلومی و غریبی تو
گرچه بی یار و بی حبیبی تو

گرچه بزم شراب را دیدی
آن همه اضطراب را دیدی

شمر و زجر و سنان ندیدی که
چکمه روی دهان ندیدی که

پیرمردی عصا زنان نرسید
به تنت نیزه و کمان نرسید

گرچه بسیار درد و غم داری
باز هم شکر که حرم داری

امیر فرخنده

********************

سلام حضرت هادی، سلاله ی زهرا

سلام ، عاشر آل محــمد طاها

 

بگیر دست گداهای بی شمارت را

فدای نام هدایت گرت شوم آقا

 

دلم برای حریمت چقدر بی تاب است

بگیر صحن خودت را ز دست دشمن ها

 

چقدر غربتتان در جهان نمایان است

حرم که هیچ… به نام تو شد اهانت ها

 

همیشه خواسته ایم از شما هدایت را

ولی اگر نشد آقا ، ذلیلشان فرما

 

به شاه دین قسم ، این «شاهْ ئینِ» بد دل را

سپرده ام به دو دست بریده ی سقّا

پوریا باقری

*******************

دهم امامِ غریبی که جود کارش بود
زمین سامره امروز بی قرارش بود

اگرچه آخرِ عمری غریب و تنها شد
ولی دقایق آخر پسر کنارش بود

ملایکه همه پوشیده اند رخت عزا
برون ز هجره اجل هم در انتظارش بود

نبود ماندنِ در کاروان سرا، جایش
کسی که عالم هستی در اختیارش بود

شکست حُرمتِ سنِ چهل و دو سالگی اش
به مجلسی که فقط آه، غم گسارش بود

امامِ طاهرِ ما را تعارفِ مِیْ کرد
همان کسی که نجاسات، زهرِمارش بود

سه بار دشمنِ دون حمله کرد بر قتلش
پیمبر آمد و اینجا خلاصه یارش بود

ولی حسین خودش بود و نیزه و شمشیر
که خواهرش نگران بود و داغدارش بود

رسید شمر و سرش را برید و بر نی زد
همان دقیقه که ارباب، احتضارش بود

رضاباقریان

*******************

رق نگاهت ریگ صحرا را طلا کرد

شب را به نور صبحگاهان آشنا کرد

 

قبل تو شهر غصه و غم بود اما

حسن وجودت سامرا را سامرا کرد

 

گرچه مسیحا زنده کرده یک نفر را

لطف تو بر جمع غلامان،جان عطا کرد

 

با جامعه کار عصا کردی و موسی

ذکر دعایت، جامعه را باخدا کرد

 

همچون نشا بودیم، لطف گریه هات

ما را درخت سرو ایمان و حیا کرد

 

سنگینی دل های ما بی مشتری بود

احسان تو جنس بدل را کیمیا کرد

 

برگ خزان گردیده از مرکب فتادند

اوج شکوهت دشمنت را مبتلا کرد

 

باد از نشان پلکهایت تا وزیده

راز مگوی پرده ها را بر ملا کرد

 

عیاش را اشعار تو بر سجده افکند

شیطان انسی را کمی هم باخدا کرد

 

اشک دوچشمانت روان شد آن دمی که

دشمن مزار کربلا را بی بنا کرد

 

تبعید و غربت،بی کسی، ارثیه ات شد

کاری که دشمن با رضا و مجتبی کرد

 

رسم جگر آتش زدن را باب کردند

هرکار کرده با جگر زهر جفا کرد

 

این تعارف شربت پر از کینه ست والله

باید که دست رد زد و از آن ابا کرد

 

عالم بمیرد چونکه تنها بودی آقا

اصلا غریبی تو ما را در عزا کرد

 

شعر رثای صیمری باید بخوانیم

از داغ تو اینگونه ابیاتش صدا کرد

 

بار عزای تو چو زلزال است آقا

باید از این غصه برایت جان فدا کرد

قاسم احمدی

*******************

دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد

زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد

بار اول که در این خانه نبوده اما
کاش می شد بکنار پسرش پا نکشد

سینه وقتی که بسوزد نفست می گیرد
نیست امید که کارش به تقلا نکشد

پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چکند دست اگر بر سرِ بابا نکشد

ظرف آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نفسی نیست اگر وای حسینا نکشد

کربلا آب رسیدو به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد

دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید
لحظه ی آخرِ او کار به دعوا نکشد

ضربه ها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد

شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
می دَود تا که کسی گیسوی او را نشکد

بیشتر می شود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ای کاش که این شعله به بالا نکشد

می برد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد

خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حال این خواهر تنها به تماشا نکشد

حسن لطفی

*******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی