کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار استقبال محرم - 7

************************

علی اکبر لطیفیان

عمرم گذشت اما به درد تو نخوردم


شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم


تو فکر من بودى ولیکن من نبودم


اصلا به فکر نوکرى کردن نبودم


من دور بودم تو مرا نزدیک کردى


راه مرا از کربلا نزدیک کردى


گفتى اگر تو بى پناهى من حسینم


حتى اگر غرق گناهى، من حسینم


گفتى بیا پاک از گناهت میکنم من


تو رو به چاهى، رو به راهت میکنم من


گفتى بیا مثل تو خیلى خار دارم


حتى براى مثل تو هم کار دارم


آواره ام، آواره را آواره تر کن


بیچاره ام، بیچاره را بیچاره تر کن


آوارگى در این حسینیه می ارزد


بیچارگى در این حسینیه مى ارزد


هرشب اسیرم میکنى پاى بساطت


دارى تو پیرم میکنى پاى بساطت


من چاى میریزم گناهم را بریزى


یکجا تمام اشتباهم را بریزى


شان نزولت میکند آخر بلندم


سر را تو دادى جاى آن من سربلندم


وقتى گذر کردند خیلی ها ازینجا


رفتند تا معراج تا بالا ازینجا


اینجا گرفته از خدا عیسى دمش را


اینجا خدا بخشید آخر آدمش را


من خام بودم غصه و غم پخته ام کرد


این پخت و پزهاى محرم پخته ام کرد


میبینم اینجا پنج تا نور مقدس


این آشپزخانه ست یا طور مقدس


اینجا همانجایی ست که مولا میاید


زینب میاید، بیشتر زهرا میاید


پخت و پز آقاى بى سر را به من داد


درکارهایش کار مادر را به من داد


من عالمى دارم در اینجا با رقیه


هروقت دستم سوخت گفتم یا رقیه


منت ندارم بر سرت...تو لطف کردى


حالا که هستم نوکرت تو لطف کردى


یک شب غذاى خواهرت را بار کردم


یک شب غذاى دخترت را بار کردم


باید که دست از هرچه غیرکربلا شست


دیگ تو را شستم خدا روح مرا شست


خدمت تجلى ارادتهاى شیعه ست


بالاترین نوع عبادتهاى شیعه ست


ما به ولایت میرسیم از این مودت


ما به مودت میرسیم از راه خدمت


خدمت در این خانه تنها فرصت ماست


گفتند:اینجا پنج روزى نوبت ماست


این پارچه مشکى-فداى روى ماهش-


دارد سفیدم میکند رنگ سیاهش


از سوخته دلها نگیر آقا غمت را


یک وقت از دستم نگیرى پرچمت را


بگذار یک گوشه به پاى تو بمیرم


کنج حسینیه براى تو بمیرم


منکه به غیر از لطف تو یارى ندارم


منکه به غیر از کار تو کارى ندارم


آنقدر بین دسته هایت ایستادم


نذر على اصغر تو آب دادم


اى کاش بین ایستادن ها بمیرم


آخر میان آب دادن ها بمیرم


خوب است نوکر آخرش بى سر بمیرد


خوب است بین نوکرى نوکر بمیرد


خوب است ما هم گوشه اى عطشان بیفتیم


در زیر پاى این و آن عریان بیفتیم


خدمت به این بى رنگ و رو هم رنگ و رو داد


این کفش ها را جفت کردن آبرو داد


درهرکجا که نام پیراهن میاید


زهرا میاید پیش ما حتما میاید


من دست بر سینه دم در مینشینم


در مجلس فرزند مادر را ببینم


من مینشینم کار و بارم پا بگیرد


شاید به من هم چادر زهرا بگیرد


 ************************
سید پوریا هاشمى


شادی جهان هیچ است عشق است همین غم را


هرثانیه میخواهیم  این عالم ماتم را


همدست ملائک شد شد آبرویش تضمین


دستی که در این شب ها برداشته پرچم را


کشتی حسین افتاد یکبار دگر برآب


از دست نباید داد هرفیض فراهم را


هرجا که حسین آمد احسان خدا آمد


از برکت آقا بود بخشید اگر آدم را


در ماه خدا حتی ما با دهن روزه


هرروز طلب کردیم شبهای محرم را


هر وقت دو دم دادیم هر مرده ای احیا شد


آقا تو نگیر از ما دم های دمادم را


نذری حسینیه از بس به همه چسبید


انداخته از رونق آوازه ی حاتم را


یا مثل رسول ترک یا اینکه چنان طیب


از لطف زیادش کن این معرفت کم را


اسلام حسینی شد اسلام حسینی ماند


مدیون خودت کردی پیغمبر اکرم را


ای وای از آن دم که با قامت خم زینب


دارد بروی دستش یک پیکر در هم را


چه با سر و چه بی سر احیاگر زینب شد


دیدند همه بر نی عیسای معظم را


  ************************
  علی سپهری


یک وقت از ما نوحه و دم را نگیری


سینه زنی و شور و ماتم را نگیری


خیلی میان روضه هایت سود کردیم


یک موقع از ما روضه و غم را نگیری


سینه زدم تا که گناهم را بریزی


این کمترین چیزی که دارم را نگیری


حال بد ما با وجود روضه خوب است


از دست نوکرهات مرهم را نگیری


آقا برای ما محرم خیرها داشت


از ما گنهکاران محرم را نگیری


با هم خریدی خوب و بد را بین روضه


این گریه کردن های با هم را نگیری


در بین روضه التماست می کنم من


جانم بگیری،گریه هایم را نگیری


در بین هیأت کار من پرچم زدن شد


دستان من خالیست...پرچم را نگیری!


یک شب میان روضه ات گفتم خدایا


از نوکران شاه دو عالم را نگیری


************************


مجتبی شکریان


بر دل بی درد ما غم لطف کن


زخم دل را باز مرهم لطف کن


بر کویر چشمهای خشک ما


چشمه ای مانند زمزم لطف کن


گریه ای بی وقفه می خواهم ز تو


مثل اشک نوح و آدم لطف کن


بیرق تو آبروی عمر ماست


ناله را در زیر پرچم لطف کن


تا که پا بر جا بمانم پای تو


اعتقادی خوب و محکم لطف کن


روزی روزانه ما را بگیر


جای آن اشک محرم لطف کن


روضه سربسته را پایان بده


روضه ای باز و مجسم لطف کن


سفره دار روضه تو فاطمه است


درک آن بانوی اعظم لطف کن


در میان روضه های آتشین


دیدن آن قامت خم لطف کن


دیده ام را زائر مهدی نما


در کنارش کربلا هم لطف کن


من که نشناسم کسی غیر از خودت


چون که عمری دیده ام خیر از خودت


 ************************


 مهدی رحیمی


رنگ عالم شد سیاه


درجهان عاطفه پیراهن غم شد سیاه


تکیه تکیه یاحسین


درغمت پیراهن این شهر کم کم شد سیاه


چونکه بالاتر نداشت


درمیان ماه ها ماه محرم شد سیاه


در مِنا امسال آه


علقمه شد روسپید و روی زمزم شد سیاه


جلد مانند لباس


بر اَمالی و لهوف و بر مُقرّم شد سیاه


پوست درسینه زنی


سرخ شد، شد نیلگون و آخرش هم شد سیاه


بین این رنگین کمان


دل سپید و چشم سرخ و رنگ پرچم شد سیاه


برتن مسلم هم آه


رد تیر و تیغ ها قدر مُسلّم شد سیاه


************************


خوب است که از خود خبری داشته باشم


بر حال خرابم نظری داشته باشم


ای کاش که در روضه ی شب های مُحَرَّم


با لطف شما چَشمِ تَری داشته باشم


از آتش این عشق که افتاده به جانم


پیوسته دلِ شُعله وری داشته باشم


صد شکر که قسمت شده تا باز برایت


شعر و غزل مختصری داشته باشم


افسوس نشد ماه عزاداری ات آقا


جز شعر سرودن هنری داشته باشم


محسن زعفرانیه


 ************************


  این بیرق و سیاهی ماتم مقدس است


آب و هوای تکیه برایم مقدس است


اشک برای تو بخدا ارث مادری ست


این قطره های جاری شبنم مقدس است


فرمود امام صادق علیه السلام که


چون گریه کرد بر غمت آدم مقدس است


در شش شبانه روز زمین آفریده شد


شش گوشه ات برای خدا هم مقدس است


تو انتهای دار و ندار منی حسین


دیدی چقدر دار و ندارم مقدس است


در بین ماه های خدا جور دیگری


بر ما هلال ماه محرم مقدس است


محمود یوسفی


 ************************


مجتبی روشن روان


 به آه ، دود دلش را به آسمان می داد
به سینه می زد و تنها سری تکان می داد

شنید کرببلا....چشمِ او سیاهی رفت
فقط به این تنِ بی جان،حسین جان می داد

تمام عمر به لب داشت که خدا نکند
تمام عمر در این راه امتحان می داد

غبار بود و عطش بود و خار و دلشوره
تمامِ دشت فقط بویی از خزان می داد

به آهی از جگرش قافله به هم می ریخت
دل شکسته غمش را به کاروان می داد

نگاه کرد به مَشک و عَلَم خدا را شکر
نگاه کرد کنارش علی اذان می داد

یکی به دوش عمو و یکی به آغوشش
یکی نشسته و گهواره را تکان می داد

برای بردن اصغر غزالها جمع اند
رباب کودک خود را به این و آن می داد

سه ساله چادر او می کشید عمه ببین
سه ساله گودیِ گودال را نشان می داد

سپاه آنطرف اما دلش چه می لرزید
اگر تکان به سرِ نیزه اش سنان می داد

رسید شامِ دهم مَحرمی نبود،ای کاش
به دخترانِ یتیمش کسی امان می داد

برای آنکه حرامی به کودکی نرسد
شکسته قامت او ، بوی خیزران می داد

برای آنکه ببوسد برادرش را باز
تمامِ قوتِ خود را به زانوان می داد

امان نداد به او تازیانه ور نه خودش
عقیقِ خونی او را به ساربان می داد
 


میان شام به پیشش کنیز خود را دید
کسی که داشت به خانم دو تکه نان می داد
حسن لطفی
 
************************


 حس می کنی زمین و زمان گریه می کنند


وقتی که جمع سینه زنان گریه می کنند


باز این چه شورش است که در خلق عالم است


در ماتم تو پیر و جوان گریه می کنند


این سیل، سیل اشک عزادارهای توست


چون ابر با تمام توان گریه می کنند


تو کیستی که در غم از دست دادنت


مردان ما شبیه زنان گریه می کنند...


امیر تیموری


 ************************


 از محرم ، حرمی دور و برِ ماه کشید


از دو چشم من و تو تا حرمش راه کشید


در کویر من و تو روضه گرفت و آنگاه


آب شیرین حیات از دل این چاه کشید


روضه خواند و ره صد ساله ی ما یک شبه شد


این همه فاصله را یک شب ِکوتاه کشید


مجلس روضه ی خود را که مزیّن فرمود


تا بهشتش همه را برد و به همراه کشید


عده ای را به هوای حرمش مهمان کرد


عده ای را دم در خادم درگاه کشید


این  بهشتی که است نهر و می و ساقی دارد


این  بهشتی است که ارباب به دلخواه کشید


در محرم ، حرمی دارم و دلخوش هستم


که مرا گریه کن این حرمِ ماه کشید


گریه ی من به فدای جگر سوخته اش


که دلش آب شد از بس جگرش آه کشید


رحمان نوازنی


 ************************


نسیم ماه محرم به سوز وسازآید
گذشت سالی وایام عشق باز آید
مه عزای حسینی دوباره درراهست
هرآنکه هست حسینی به پیشواز آید
تمام شهر بپوشد لباس سوگ وعزا
زخیمه های عزا صوت جانگداز آید


دوباره پرچم مشکین سوگ خون خدا
به "یاحسین"منقش،به اهتزاز آید
دوباره هیات عشاق خردسال حسین(ع)
چه بی ریا شده تشکیل ودلنواز آید
بساط هیاتیان هرکجا به پا گردد
نیازمند توسل پی نیاز آید
بگو هرآنکه شده در زمانه بیچاره
محرم است برای تو چاره ساز آید


اسماعیل تقوایی


************************


باز این چه شورش است، پریشان شدم حسین
ماه محرّم آمد و گریان شدم حسین
تا که هلال ماه عزایت حلول کرد
دل بیقرار و بی سرو سامان شدم حسین
این سفره های روضه پر از رزق و برکت است
شکر خدا دو مرتبه مهمان شدم حسین
ممنونم از نگاه کریمانه ات که باز
ماندم، گدای بزم محبّان شدم حسین
با اینکه پر گناهم و شرمنده ام ولی
بخشیده ای که شامل احسان شدم حسین
از لحظه ایکه اذن محرّم گرفته ام
بی تاب قصه ی لب عطشان شدم حسین
وقتی ز خون تو رگ اسلام تازه شد
قطعاً به خاطر تو مسلمان شدم حسین
دستم به کربلا شب اوّل نمی رسید
پس عازم بهشت خراسان شدم حسین


جابر عابدی

 ************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی