کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام رضا علیه السلام-7
************************
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می خوانم

قبولم کن من آداب زیارت را نمی دانم

نمی دانم چرا این قدر با من مهربانی تو

نمی دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

نگاهم روبروی تو، بلاتکلیف می ماند

که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم

به دریا می زنم دریا ضریح توست غرقم کن

در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم

سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه

بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم

تماشا می شوی آیه به آیه در قنوت من

تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم :

که من یک شاعر درباری ام مداح سلطانم

سید حمید رضا برقعی

****************************

حج  واجب آقا

بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد


دلبری هست به هر حال به پا برخیزد


لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است


هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد


آه در سینه ی عشاق به هم مرتبطند


وقت نقاره زدن ناله ی ما برخیزد


جرأتش نیست کسی حرف جهنم بزند


گر پیِ کار ِ گنهکار ز جا برخیزد


زائر آن است که در کوی تو اُتراق کند


آنکه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟


تا به دستِ کرم تو به نوایی نرسد


از سر ِ راه محال است گدا برخیزد


بر سر خاکم اگر آهوی تو گریه کند


از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد


حرمت زودتر از کعبه مرا حاجی کرد


حج ما آخر ذی القعده به پا برخیزد


علی اکبر لطیفیان

***********************

اى غریبى که ز جدّ و پدر خویش جدائى
خفته در خاک خراسان ، تو غریب الغربائى
چه ثنا گویمت ، اى داور هفتاد و دو ملّت
که ثنا خوانده خدایت ، تو چه محتاج ثنائى

   
این رواق تو و صحن و حَرَمَت ، همچو بهشت است


روضه ات ، جنّت فردوس و مسمّى به رضائى


آه ، از آن دم که ز سوز جگر و حال پریشان


ناله ات گشت بلند، آه تقى جان به کجائى


اى شه یثرب و بطحا، تو غریبى به خراسان


سرور جمله غریبان و معین الضّعفائى


اغنیا مکّه روند و فقرا سوى تو آیند


جان به قربان تو اى شاه که حجّ فقرائى

**************************

بیا که مظهر آیات کبریا اینجاست


بیا که تربت سلطان دین ، رضا اینجاست


بیا که گلبن گلزار موسى جعفر


بیا که میوه بستان مصطفى اینجاست


بیا که خسرو اقلیم طوس ، شمس شموس


بیا که وارث دیهیم مرتضا اینجاست


کنند حُور و ملایک ، چو توتیا اینجاست


ا گر کلید در رحمت خدا جوئى


بیا کلید در رحمت خدا اینجاست


در مدینه علم و کمال و زهد و ادب


در خزینه بخشایش و عطا اینجاست


ز قبله گاه سلاطین بخواه حاجت خویش


شهى که حاجت مسکین کند روا اینجاست


قدم ز صدق و ارادت در این حرم بگذار


که مهد عصمت و ناموس کبریا اینجاست


بیا که منبع فیض و عنایت ازلى


بیا که مطلع و الشّمس و و الضّحى اینجاست


امام ثامن و ضامن ، رضا که بر حرمش


نهاده اند شهان ، روى إ لتجا اینجاست


به خضر کز پى آب بقاست سرگردان
 
دهید مژده که سرچشمه بقا اینجاست

****************************

آنانکه عاشقند به دنبال دلبرند
هر جا که می روند تعلق نمی برند

از آنچه که وبال ببینند خالی اند
عشاق روزگار ، سبکبال می پرند

پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست
گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند

دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند
دلداده ی قدیمی آل پیمبرند

آنان که عاشق علی و فاطمه شدند
مدیون خانواده موسی بن جعفرند!

ما عاشقیم عاشق زهرا و حیدریم
ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم

آدم بدون مهر تو انسان نمی شود
سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود

آن گردنی که تیغ تو را بوسه می زند
سوگند می خوریم ، پشیمان نمی شود

وقتی کبوتران حریمت ، گرسنه اند
گندم برای سفره ما ، نان نمی شود

باید هزار قرن ، حکومت کنی مرا
سلطان چند روزه ، که سلطان نمی شود

تو خوب جایی آمده ای سروری کنی
هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود

تو هشتمین پیمبر قرآنی منی
حق خدا و حق مسلمانی منی

تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی
خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی

تو سجده ای و ساجد و مسجود و مسجدی
تو عابدی و معبود و معبدی

تو کربلایی و نجفی و مدینه ای
یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

نُه چشمه از علوم ، به قلب تو جاری است
با این حساب ، عالم آل محــمدی

تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت
مانند آفتاب تو در رفت و آمدی

ای آبروی جن و ملک خاکبوسی ات
عالم فدای جلوه شمس الشموسی ات

زائر شدم نسیم ، صدای مرا گرفت
از دستم التماس دعای مرا گرفت

یک شب کنار پنجره فولاد ، مادرم
آن قدر گریه کرد ، شفای مرا گرفت

یک پارچه گره زد و تا سالهای سال
«
سهمیه امام رضا » ی مرا گرفت

صحن تو ، آسمان تو ، گنبد طلای تو
حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت

ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا
تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت

ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات
هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

ای مهربانترین کرم سفره ی گدا
یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا

امشب خدا کند که تو را ای حضور سبز
این قوم اشتباه نگیرند با خدا

ای لطف بی نهایت شبهای زائران
یکبار ما ، سه بار شما ، پیش ما بیا
. . . .
با گریه های توست اگر گریه می کنیم
ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها

یابن شبیب گریه فقط بر غم حسین
یابن شبیب گریه فقط بهر کربلا

یابن شبیب جد مرا سر بریده اند
پیش نگاه عمه ما سر بریده اند
علی اکبر لطیفیان

**************************

اى آنکه شبیه تو شه خونجگرى نیست


در راه غم و غربت تو همسفرى نیست


یک یار وفادار کنار تو نبوده


از شیعه مخلص به کنارت اثرى نیست


آن زهر جفا با دل ناز تو چه کرده؟


سوزنده‏‌تر از سوز دل تو شررى نیست


آن زهر چرا قد تو را کرده کمانى؟


ز آن قامت رعناى تو دیگر خبرى نیست


چون مارگزیده به روى خاک فتادى


آیا به برت خواهر نیکو سیرى نیست


اى کاش به مأمون ستم پیشه بگویند


مظلوم کشى در دل غربت هنرى نیست


هستى تو نماینده زهرا که به غربت


واللَّه که مظلوم‏‌تر از تو پسرى نیست


************************

ما زلف داده ایم پریشان شود همین


دل داده ایم دستِ تو حیران شود همین


آئینه ی مرا سحری تکّه تکّه کن


باشد که خرج گوشه ی ایوان شود همین


دردِ مرا علاج مکن با طبابتت


با خاکِ زیر پای تو درمان شود همین


حالا که هم غذای غلامان خانه ایم


خوب است آدمی ز غلامان شود همین


آن که به مهربانی ات ایمان نیاورد


در ازدحام حشر پشیمان شود همین


لطف تو را به خاطر این آفریده اند


که آتشِ خلیل، گلستان شود همین


کلِّ زمین بناست اگر کشوری شود


بهتر که پایتخت خراسان شود همین


از جلوه ات کنار بزن این نقاب را


تا آفتاب، پاره گریبان شود همین


سلمانی ات نیامده ظرفش طلا شود


این جا نشسته است که سلمان شود همین


حالا که محمل تو رسیده ست شهر طوس


حرفی بزن که شهر مسلمان شود همین


این بندگیِ ما به قنوتِ تو کامل است


توحیدِ ما به شرط و شروطِ تو کامل است


جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس


هرگز نمی شویم هوادار هیچ کس


از آن زمان که با حرمت آشنا شدیم


اصلاً نرفته ایم به دربار هیچ کس


این جا به زائرانِ تو فیضی که می رسد


آن را نمی دهند به زوّار هیچ کس


نانِ کسی به غیر تو من را حلال نیست


خود را نمی کنم بدهکار هیچ کس


حالا که تو امامِ رئوفِ جهان شدی


دیگر نمی شویم گنهکار هیچ کس


شب های قدر غیر تماشایِ رویِ تو


دل خوش نمی کنیم به دیدار هیچ کس


فردا بگیر دستِ مرا ایّها الرئوف


یا ایّها الامام رضا ایّها الرئوف


هر چند ناتوان شدی، اما ز پا نیفت


ای هشتمین عزیز، عزیزِ خدا نیفت


می ترسم آن که دست بریزد به پهلویت


باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نیفت


کوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته


دیوار را بگیر و در این کوچه ها نیفت


مردم میان شهر تماشات می کنند


این بار را به خاطر زهرا بیا نیفت


دامان هیچ کس به سرت سر نمی زند


حالا که نیست خواهر تو پس ز پا نیفت


تکّه حصیرِ خویش از این حجره جمع کن


اما به یاد نیمه شبِ بوریا نیفت


ای وای اگر به کرب و بلا بوریا نبود


راهی برای دفن شه کربلا نبود


علی اکبر لطیفیان

***********************

مهدی رحیمی


آمدی در خاک ایران، خاک ایران سبز شد


از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد


ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار


هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد


می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد


چون به هرجایی که باریده ست باران، سبز شد


خواستم دورت بگردم در خیابان رضا


تا که گفتم السلام از دوور میدان سبز شد


در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش


بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد


بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و


تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد


گندم پس مانده های کفترانت را شبی


ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد


روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم


در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد


**


دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد


بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد


گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر


هشتمین پیغمبر آل محــمد سرخ شد


 مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل


تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد


مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها


رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد


در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد


دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد


زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف


زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد


در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛


راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد


سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود


گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود


با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا


پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود


گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛


هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود


از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب


زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب


اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت


حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب


در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش


در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب


در میان علقمه عباس از بس تیر خورد


پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب


حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما


حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب


آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که


زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب


عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛


در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب

مهدی رحیمی

*********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی