کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعاراربعین حسینی -1


*************************

رسیده ام به تو اما ،چه جاى خوشحالى؟


نه رنگ بر رخ من مانده نه ز تو بالى

مرا ببخش نبودم کنار پیکر تو


هنوز هم که هنوز است بین گودالى


به صورتم بنِگر، من شکسته تر شده ام


ز غصه هاى خرابه ،ز شامِ جنجالى


دلم گرفته عزیزم دلم پر از حرف است


ولى من از چه بگویم به تو؟چه احوالى؟


به روى نیزه سرت بود و با خودم گفتم


به عرش رفته سرت ،جاى مادرم خالى

آرمان صائمى


***********************


اربعین حسینی

چهل روز گذشت و میهمان آمده است


بر پیکر من دوباره جان آمده است


برخیز بهار من خزان آمده است


خواهر به سرت نفس زنان آمده است


پیش تو نشستم لک لبیک حسین


حاجی تو هستم لک لبیک حسین


این مرقد بی نشان علم را کم داشت


یک زائر مو سپید و خم را کم داشت


سینه زنی اهل حرم را کم داشت


حال همه روضه خوانی ام را کم داشت

تو بی سر سربلند و من سرگشته


ای کشته ی تشنه خواهرت برگشته


یادت که نرفته پر من سالم بود


هنگام وداع سر من سالم بود


تا رفتن تو پیکر من سالم بود


هم چادر و هم معجر من سالم بود


گودال که رفتی جگرم ریخت به هم


در آتش خیمه ها سرم ریخت به هم


دستت که نبود دست ها بالا رفت


در همهمه چادرم به زیر پا رفت


صندوقچه ی قدیمی ام یغما رفت


هرکس به سراغ بچه ای تنها رفت

دزدیدن گوشواره را دیدم من


یک عالمه گوش پاره را دیدم من

در راه به خواهرت عجب سخت گذشت


زینب شده بود جان به لب سخت گذشت


همراه سپاه بی ادب سخت گذشت


با خولی بی اصل و نسب سخت گذشت

زنجیر به پای زخمی و دستم بود


دور و بر من نگاه نامحرم بود

در کوفه عقیله ات چه ها دید حسین


یک شهر نگاه بی حیا دید حسین


هر کوچه که رفت آشنا دید حسین


همسایه ی سابقم مرا دید حسین

با خون سرم وضو گرفتم فهمید


از ام حبیبه رو گرفتم فهمید

هرچند به اقتدار، گریان رفتم


هر سمت که شد بی سرو سامان رفتم


در شهر علی به کنج زندان رفتم


با چرخش شلاق نگهبان رفتم

خم بود سرم ولی دلیری کردم


با رخت اسیریم امیری کردم

از شام نگو نپرس اوقاتش را


بهتر که تو نشنوی حکایاتش را


دلشوره دروازه ساعاتش را


باید برسی حساب الواتش را

در پیش نگاه اشکبار تو زدند


هر طور که شد مرا کنار تو زدند..

از درد شدید جان به سر بودم من


معطل به میان هرگذر بودم من


زخمی هجوم صد نفر بودم من


آزرده ی قوم بد نظر بودم من

با سنگ یهودیان سرم زخمی شد


از کینه ی خیبر کمرم زخمی شد

یک ظهر به سوی مقصدی رفت حرم


با سیلی و فحش بی حدی رفت حرم


قصری که خودت هم آمدی رفت حرم


دیدی چقدر جای بدی رفت حرم

شد در دلت آشوب بمیرد زینب


دندان تو و چوب بمیرد زینب

بر این دل زار کوه غمها مانده


در بین خرابه دخترت جا مانده


هر چند غریب و تک و تنها مانده


آنجا سند اسیری ما مانده

مانده به دلم هزار زخم کاری


شرمنده شدم ازین امانت داری

سید پوریا هاشمی


************************

اربعین حسینی

ای پاره پاره تن بنگر کاروان رسید


زینب برای دیدن تو، قد کمان رسید

یک اربعین برای تو سینه زدم حسین


دم بوده وا حسینم و هر بازدم حسین


خم گشته قدِ من چو قدِ مادرم حسین

حالا ببین که خواهر تو نوحه خوان رسید

از کربلا به کوفه و شام غصه خورده ام


هرشب شمار زخم تنت را شمرده ام


بگذر اگر که در غم تو من نمرده ام


برخیز و بین که زینب تو ناتوان رسید


یادم نمیرود که صدا میزدی تو آب


یادم نمیرود که زخون کرده ای خضاب


بیچاره کرده قلب مرا ناله ی رباب

حالا رباب سوخته تر از کودکان رسید

یادم نمیرود که تو ماندی به زیر پا


یادم نمیرود که چه ها دیده ام اخا


بیشتر شکایتم بود از تازیانه ها

طعنه به من، و بر لب تو خیزران رسید

یک اربعین به روی لبم بود زمزمه


یادم نرفته هجمه ی بازار و هلهله


دیدم چگونه شد به سنان ماه علقمه


سقا نبود که پیکرمان نیمه جان رسید


یک اربعین برای تنت گریه کرده ام


بر غصه ها و بر محنت گریه کرده ام


شب ها به جسم بی کفنت گریه کرده ام

دیگر بریده، زینب بی خانمان رسید

رامین برومند


************************

اربعین حسینی


نشسته ام به مزارت نه بر مزار خودم


سیاه پوشِ تو ام نه که سوگوار خودم


تو زیرِ خاکی و من خاک بر سرم ریزم


که سینه چاکی و من خاک بر سرم ریزم


نمی‌شناسی ام اما زِ بس که مجروحم


زِ بَس که پیر شده چهره‌ام زِ اندوهم


به خاکِ سرخِ تو ای تشنه آب می‌ریزم


گُلی نمانده برایت گلاب می‌ریزم


بگو چگونه دلت آمد از بَرَم بروی


به رویِ نیزه ولی در برابرم بروی


ببین که بعدِ تو غمگین ترین صدا شده‌ام


شکسته ام زِ کمر دست بر عصا شده‌ام


چهل شب است که از دردِ پا نمیخوابم


پُر از جراحتم و غرقِ ردِ پا شده ام

چهل شب است که دائم زِ لای لایِ رباب


کنارِ نیزه‌ی اصغر پُر از عزا شده‌ام


چهل شب است که با چادری که خاکی بود


حجابِ دخترت از چشمِ بی‌حیا شده‌ام


چهل شب است که مهمانِ شامیان بودم


چهل شب است که مهمان خنده‌ها شده‌ام


حکایت من و کعبِ نِی از تنم پیداست


ببین شبیهِ تو ام مثلِ بوریا شده‌ام


رسیدم از سفری که غمِ تو را خواندم


برای زخم علمدار روضه‌ها خواندم


به روی نیزه مده دستِ باد گیسو را


بدین بهانه مپوشان شکاف اَبرو را


بگو به نیزه‌ی عباس خَم شود اینجا


که دشمنت نزند دختران کم رو را


نشسته خاک اگر چه به روی مژگانت


هنوز خیره کند چشم‌های آهو را

کنار ناقه‌ی عریان و جمعِ نامحرم


بگو دوباره بگیرد رکابِ بانو را


زِ تکه روسریِ دختران تو دیدم


گره زدند به سر نیزه‌ای سرِ او را

تو دستِ بادی و زنجیر‌ها نمی‌خواهند


که بوسه‌ای بزنم آن دو چشمِ جادو را


تو دست بادی و این سنگ های بی احساس


نمی کنند مراعات چشم کم سو را


هنوز لخته‌یِ خون می‌چکد زِ گیسویش


اگر چه حرمله بسته شکافِ اَبرو را


شکسته‌تر زِ همیشه کنارت آمده ام


برای دیدنِ سنگِ مزارت آمده ام

مرا ببخش که بی غنچه‌ات سفر کردم


که یاس بُرده‌ام اما بنفشه آوردم

پس از تو چشمِ کبودم پِیِ سرت می‌گشت


پس از تو غم همه‌جا گِردِ خواهرت می‌گشت


چه خوب شد پِیِ ما باز حرمله نیامده است


وگرنه باز به دنبالِ اصغرت می‌گشت


چه خوب شد که نیامد وگرنه نیزه‌ی او


به سینه‌ی تو پِیِ طفلِ پَرپَرَت می‌گشت


حسن لطفی


************************

اربعین حسینی

ای ابتدای غربت بی انتها فرات


ای شاهد همیشگی ماجرا فرات


با دسته بسته رفتم از این کربلا فرات


با داغ مانده بر دلم از یار رفته ام

واللهِ پیر کرده مرا در جوانی ام


خرده مگیر نیلی ام و ارغوانی ام


دانی چرا چنین شده قد کمانی ام؟


تا شام رفته ام، سر بازار رفته ام


آه ای فرات، خسته ام از ماجرای شمر


یادم نرفته طعنه و آن حرف های شمر


مانده هنوز روی پرم، جای پای شمر


با چشم تار و پای پر از خار رفته ام


آه ای فرات رنگ پر و بالمان که هیچ


آه ای فرات خستگی حالمان که هیچ


آه ای فرات زیور و خلخالمان که هیچ


بی معجر از میانه ی انظار رفته ام

بشنو که داغ روی دلم گشته منجلی


بازار شام و حرمله و دختر علی!!


آهسته تر که بلکه عمو نشنود ولی

با عمه ام به مجلس اغیار رفته ام

وحید محمدی

************************

اربعین حسینی

نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من


که می آمد صدای ناله های پنج تن از من


از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو


جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من


میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو


میان خیمه ها هم سوختن، هم ساختن از من


دلم خوش بود با پیراهنت، آن هم به غارت رفت


پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من


غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو


که می پرسد نشانی های زینب را وطن از من


ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق


کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من


از آن بتخانه ها چیزی نماند آنجا که بر می خاست


طنین تیشهء پیغمبران بت شکن از من


منم حسن ختام باشکوه داستان تو


پس از این اسوه می سازند اساطیر کهن از من

سیدحمیدرضا برقعی


************************

اربعین حسینی


هجران بهانه ای ست برای وصال ها


بهتر شده ست از برکات تو حال ها


از یاد رفته است جراحات بال ها


با عمه راحت است تمام خیال ها


عمه نگو که فاطمه ی کربلا بگو


عمه نگو حسین بگو مرتضی بگو


بابا سلام عمه رسیده بلند شو


در پیش پای موی سپیده بلند شو


از احترامِ قدِّ خمیده بلند شو


با گردن بریده بریده بلند شو


عمه اگر شکسته شده قد کمان شده


چون میهمان مجلس نامحرمان شده


دائم پیِ گذشتنِ از جان خویش بود


مأمور حفظ جان امامان خویش بود


زینب و لیک حیدر میدان خویش بود


گرم طواف قاری قرآن خویش بود


 صد کربلا پس از تو بلا دیده ایم ما


صد فاجعه به شام بلا دیده ایم ما


علی اکبر لطیفیان

************************

علی

اربعین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی