کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعرشهادت امام جواد علیه السلام - 8

***********************

اُفتاده است رویِ زمین و برابرش


لبخند می زند به تقلاش همسرش


اُفتاده است رویِ زمین دید مثلِ او


اُفتاده است در وسطِ کوچه مادرش


جُرعه به جُرعه آب زمین ریختند و او


از بس که آب گفت تَرَک خورد حنجرش


قسمت نبود آب بنوشد بجای آن


خاکی شده است حیف لبان مطهرش


باب الحوائج است ولی می توان شنید


از بینِ حُجره ناله یِ موسی بن جعفرش


این دفعه می زدند به دَف تا که جان دهد


کَف می زدند وقتِ نفسهای آخرش


از پا گرفته و بدنش می کشند...وای


تا پشتِ بام ریخته گُلهایِ پرپرش


خون گریه می کند لبه یِ تخته سنگ ها


از بَس که خورد بر لبه یِ پله ها سرش


این پشت بام گودی گودال نیست شُکر


با پا نیامده است کسی رویِ پیکرش


سخت است فکر این غم و سخت است باورش


مردی که قاتلش بشود زخمِ همسرش


 حسن لطفی

***********************

امشب دلم لبریز احساسی جدید است


آقا غلامت در دو عالم روسفید است


ذکر قنوتم «یا جواد ٱلاجودین» شد


دادی مرادم را اگر این دل مرید است


انداختم حرز تو را بر گردن خود


عشق تو در نزدیکی ِ حبلُ ٱلورید است


نقش نگینت بود "نِعمَ ٱلقادرَ ٱللّه"


این افتخار ِ سنگ زیبای حدید است


دستان پر مهرت مرا محتاج کرده


با دست خالی رد کنی؟! از تو بعید است


ذریّهٔ دردانهٔ سلطان طوسی


گفتیم در وصفت: شهید إبن شهید است


باب ٱلجواد مشهدم را دوست دارم


آنجا برای قفل حاجاتم کلید است


مولای گندمگون؛ نقاب از چهره بردار


نه! برنداری! چشم بعضی ها پلید است


از علم بی حدّ تو مأمون غرق حیرت


در محضرت علّامه از خود ناامید است


جانم فدای جای جای کاظمینت


نذر تو چندین آیه قرآن مجید است-


یاسین و ٱلرحمن و حمد و قل هوَ ٱللّه


می آیم و هنگامهٔ وعده وعید است


إذن از تو میخواهم مدد از مادر تو


پابوسی ات وٱلله که عید سعید است


خادم فراوان داری اما چند سالی ست


ذکر لبم؛ -ایکاش ما را می خرید- است


تفسیر حُسن عاقبت یعنی همین که؛


پایینِ پایت مرقد شیخ مفید است


مرضیه عاطفی

 ***********************

تویی که جود و عطا بر امام ها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟

جواد فاطمه ارث از کریم او بردی
غریب خانه شدن را ز مجتبا داری

اگر که زهر زمینت زده است، می دانم
به سینه مثل حسن داغ کوچه را داری

صدای هلهله و رقص و پایکوبی ها
نمی گذاشت بگویی به دل چه ها داری

شرار زهر لبت را چقدر خشکانده!
به حجره روضه ی عطشان کربلا داری

تنت رها شده است پشت بام خانه، بناست
سه روز روضه ی ارباب را به پا داری

سلام ای تن بی سر، سر بدون بدن
چرا درون تنور و به نیزه جا داری؟

تو روی نیزه حواست به عمه ها بوده
تو سایه بر سر بی روسری ما داری...
امیر عظیمی

**********************

با دلی پرغم سیه پوش عزایت میشوم
آستان بوس حریم باصفایت میشوم


از دعای حضرت زهرا(س)و لطف بی حَدش
باز هم مهمان بَزم روضه هایت میشوم


تا که حرف از کاظمین و مرقد تو میشود
جان تو بَدجور دلتنگ هوایت میشوم


چشم را می بَندم و همراه کفترهای طوس
زائر بارانی صحن و سرایت میشوم


پشت سر باب الجَواد و روبرو باب المُراد
هر طرف رو میکنم غرق عطایت میشوم


پَرشکسته میکِشم خود را به سمت و سوی تو
مُعتکف در گوشه ی ایوان طلایت میشوم
نوید طاهری

***********************

علی سپهری


به لطف خــدایِ جوادالائــمّه
گدایم ، گـــدایِ جوادالائــمّه


غریبم نخوانید یاایّهاالنّاس
شدم آشنایِ جوادالائــمّه


 رسیدم به آزادگی تا دلم شد
اسیــرِ ولایِ جوادالائـــمّه


ازآن صورت گندمین بوی گندم
گرفتــه هوایِ جوادالائـــمّه


رضایِ خُدایِ امامِ رضا را
بِـجُوْ در رضـایِ جوادالائـــمّه


اگر عاشقی هر نفس مثل سایه
برو در قفایِ جواد الائـــمّه


تو و جنّت و قصر و حور،آی زاهد
من و خـاک پــایِ جوادالائــمّه


مَلَـک در لباس کبوتر می آید
به ایوانْ طلایِ جوادالائـــمّه


نه تنها فلک،عرش هم تکیه داده
به گلدسته هایِ جوادالائــمّه


شمیم دل انگیز مشهد می آید
ز صحن و سرایِ جوادالائـــمّه


در این آخر ماه ذی القعده باید
بسوزم برایِ جوادالائـــمّه


مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم
لباسِ عــزایِ جوادالائـــمّه


زنی بود و ظلم و دَف و پایکوبی
عطش بود و نایِ جوادالائـــمه


در حجره را بسته اند، آه خانه
شده کــربلایِ جوادالائــــمّه


بریده بریده ، شکسته شکسته
می آید صدایِ جوادالائــــمّه


دم العطش شد دم وا حسینا
عوض شد نوایِ جوادالائـــمّه


شبیه حسین ، آه آبش ندادند
صدا زد ، بمیرم جوابش ندادند


محــمدقاسمی

***********************

داغِ تنهاییِ تو دیده ای از ما تر کرد
جگرت سوخت و از ما جگری پرپر کرد


ستم اینگونه روا نیست، به دشمن حتی
که دلِ سنگ و جفا کار چنین همسر کرد



ام فضل است؟نه ام الفتن است این نا زن
کاینچنین زهر به کامِ نوه ی کوثر کرد


در جواب “جگرم سوختِ” تو میخندید
کج دهانی به جگر گوشه ی پیغمبر کرد


دست و پا میزنی و یاد حسین افتادم
روضه را اسم حسین است که دردآور کرد


با گریزی دلم از حجره به گودال رسید
نیزه ی در دهن شاه مرا مضطر کرد


بدنی رفت به بام و بدنی ماند زمین
لشگری نیّت غارت ز تنی بی سر کرد


بدنی دست نخورد و بدنی پا خورده
بدنی را سم ده اسب پریشان تر کرد


یکی عمامه،یکی خود،یکی شال و عبا
ساربان هم هوس بردن انگشتر کرد


***********************

زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود
از او توانِ مختصرش را گرفته بود

پروانه در هجوم ملخ ها پرش شکست
آتش تمام بال و پرش را گرفته بود

از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد
با دست های خود کمرش را گرفته بود

رقص و صدای هلهله های بلندشان
تأثیرِ دادِ پر شررش را گرفته بود

غیر از کنیزها که کسی یاورش نشد!
یک عدّه پست دور و برش را گرفته بود

دور از مدینه، غربت بغداد را چشید
ارث غریبیِ پدرش را گرفته بود

شکر خدا نه پیرُهنش دست خورده بود
نه نیزه ای تمام پرش را گرفته بود



در پیش چشم مادرِ پهلو شکسته ای
شمر از قفا سرِ پسرش را گرفته بود

با ضربه های ممتدِ او، استخوان شکست
در پیش خواهری که سرش را گرفته بود


بردیا محــمدی

*********************** 

و جنس درد  تو از جنس روضه ی حسن ست
غریب خانه ی خود! ، غربت تو در وطن ست

چگونه و به چه قیدی؟ چه نام باید داد؟
به ام فضل و به جعده اگر رباب زن ست

زبان به شکوه گشوده ست زهر و می داند
که این دو روح و دو تن نیست، بلکه یک بدن ست

همیشه خون جگر نقش بسته بر دل تشت
چنان که زینت هر باغ، سبزی چمن ست

اگر چه با حسن افتاده روی درد دلت
ولی حسین هم این بین با تو هم سخن ست

گریز روضه اگر ناگزیر از غم اوست
حدیث اشک و غم دیده ی اباالحسن ست

شدند بر تن تو سایبان کبوترها
هنوز روی زمین، آفتاب، بی کفن ست


سید جواد میر صفی

***********************

خاکستر وجود مرا میدهد به باد
سنگینی عزای تو یا حضرت جواد
تشنه، میان خانه ی خود دست و پا زدی
یک جرعه آب، همسر تو، دست تو نداد
***
زهری که ذره ذره تنت را مذاب کرد
خونی به قلب فاطمه و بوتراب کرد
سوزانده تر ز زهر جفا، ظلم همسر است
غربت میان خانه، دلت را کباب کرد
***
پاره جگر شدی و کنارت طبیب نیست
اینجا کسی به فکر امام غریب نیست
وقتی که پای بغض علی در میان بُوَد
جسم امام و هلهله، اصلاً عجیب نیست
***
گرچه به لب رسیده نفسهای آخرت
لب تشنه ای، شبیه لب جدّ اطهرت
اما هنوز یاد گل یاس پرپری
یاد مدینه کرده ای و یاد مادرت
***
در پیچ و تاب بودی و می دید ام فضل
بر اشک و ناله های تو خندید ام فضل
گرچه کنار جسم تو در رقص و شادی است
دیگر سر تو را که نبرّید ام فضل
***


هم نیت بریدن زیر گلو نکرد
هم اینکه نیزه بر دهن تو فرو نکرد
خندید بر نوای جگر سوز تو، ولی
با پای خویش، جسم تو را زیر و رو نکرد
***
شکر خدا که دور و برت خواهری نبود
در وقت دست و پا زدنت، مادری نبود
شکر خدا کنیزکی از نسل ساربان
آنجا به فکر غارت انگشتری نبود


محمود مربوبی

**********************

افتاده بین حجره و آبش نمی دهند
میگوید آب آب و جوابش نمی دهند


این قوم جاهلی که به دست امام خویش
آب از برای کسب ثوابش نمی دهند


حاجت به آبِ روی زمین ریختن نبود
یک رو به قبله را که عذابش نمی دهند


از بسکه کف زدند و شده هلهله به پا
ماندم درون خانه عروسی است یا عزا


در کودکی ای آنکه زدی مشت بر زمین
حالا به جاش آمده زهرا بیا ببین


تو از شنیده های غمش قد خمیده ای
اکنون ببین هرآنچه که قبلا شنیده ای


در پشت درب بسته ی حجره نشسته است
یک مادری که خسته و پهلو شکسته است


مادر تلاش کرد ولی درب بسته را
دست شکسته اش نتوانست وا کند


این پشت در نشسته یا افتاده از نفس
دستش بلند شد پسرش را دعا کند



میگفت ای خدا نکند مثل کربلا
این بار هم کسی سری از تن جدا کند


آمین فوج فوج کبوتر بلند شد
تا سایه ای برای تنت دست و پا کند

لب تشنه ، دست وپا زده است مانده بی پناه
این حجره جلوه ایست ز گودال قتلگاه


 حمید کریمی

***********************

یا جواد الائمه  ادرکنی


ذکرروی لبان من هرگاه


میزنم  دم  زغربت آقا


میزنم دم دلت شود آگاه


********


غربتی که دل مراسوزاند


نه من حتی ستاره هم سوزد


اگرم  غم  فرو کشد بازم


دل من ازدوباره هم سوزد


********


سوزش من کجا وسوزش او


سوزش یک جگرزآتش زهر


دل  او را به غم فروبرده


بی وفایی و نامردی شهر


********


نه برون جای اوبود نه درون


همه ی این دیار ناامن است


نه کنارش بود یک مَحرَم


هرپیاده،سواره ناامن است


********


نه به کوچه امان به او میدند


نه به خانه  دگر امان دارد


نه کسی دیده حالتی مضطر


این چه حال است این جوان دارد


********


مگر او پور بخشش ورأفت


پاره  ای از تن رضا نَبوَد


این چنین خونه دل به جانش شد


به خداوند حق  سزا  نبود


********


ازچه روزهرکین به اودادند


گُنه اومگر به جزخوبیست


کارمامش دگرازاین پس غم


وعزاداری وبه سرکوبیست


********


جگرش را به تاب افکندند


درحجره رارویش بستند


به غم وناله اش میخندند


این زنانی که نانجیب هستند


********


نه به اوآب میدهند نه دوا


که دگرتشنه لب جان  ندهد


مثل جّدغریب ومظلومش


جان خودراهم این چنان ندهد


********


بعدازاین که زجسم اوجان رفت


بدنش را به پشت بام  بردند


که سه روزی به زیر آفتاب


بعد جان جسم اوهم آزردند


********


اما با این همه غم واندوه


دل من ناله ازدگر دارد


ازغم شاه  دشت کرببلا


ناله هاوفغان به سردارد


********


ازغم غربت وغریبی اش


از غم  خشکی  لبان او


از غم  جسم ارباً اربا


که شده ازجفا جوان او


********


ازغم راس از بدن رفته


از غم بوریا و بی کفنی


ازغم سیلی وکتک هایی


که دل شب زدن به یاسمنی


مجتبی دسترنج

**********************

ی  دلبر درد آشنا ، مولا جواد ابن الرضا


یک دم نظربنمابه ما، مولا جواد ابن الرضا


ای جود تو جود خدا،ای خادمت اهل سما


لطفی نما براین گدا، مولا جواد ابن الرضا


تو وارث پیغمبری،هم سروری هم دلبری


آرام جان مادری ، مولا جواد ابن الرضا


                 عشقت به سرمی پرورم،نامت همیشه میبرم


ای اول وای آخرم، مولا جواد ابن الرضا


راهت بود برمن هدف،ای قلب عالم راشعف


ای گوهراَندَرصدف، مولا جواد ابن الرضا


توخالق شوری وشین،ای بهترین عالمین


ای بررضا نوردوعین، مولا جواد ابن الرضا


                هستی بودبردست تو،ارض وسماهم مست تو


هستی من ازهست تو، مولا جواد ابن الرضا


ای در ره جانان  فدا، کردند  با زهر جفا


ازکینه وعصیان تورا، مولا جواد ابن الرضا


آقا غمت بسیار بود،هم  تعنه و آزار بود


غم برسرت آواربود، مولا جواد ابن الرضا


آتش زدن برحاصلت،برحاص وآب وگلت


بگرفته ازاین غم دلت،مولا جواد ابن الرضا


درحجره جسمت نیمه جان،کردند قوم کافران


حتی ندادندت امان ، مولا جواد ابن الرضا


بعدازجفاهای مدام، بگرفت ازجسمت زمام


بردندجسمت پشت بام، مولا جواد ابن الرضا


چون جّدپاک واطهرت،خورشیدسوزاندپیکرت


ای من فدای آن سرت، مولا جواد ابن الرضا


اما شما  را  سایبان ، دادند  بال  کفتران


ای وای برحال زمان، مولا جواد ابن الرضا


در کربلا نه سایبان، ای وای براین ناکسان


میتاختند برجسم وجان، مولا جواد ابن الرضا


مجتبی دسترنج

************************

 محمود ژولیده


یارب به سینه تاب نمانده ز یاد تو


شرمنده ام که یار ندارد جواد تو


موسی به طور بهر مناجات می رود


من مانده ام به حجره ی در بسته یاد تو


باب المرادم و اَجَلم مژده می دهد


آقا بیا که فاطمه داده مراد تو


مادر بگو به همسر نامهربان من


باید چگونه جلب کنم اعتماد تو


وقتی امام تشنه ز دل ناله می زند


آبی رسان که می رسد آخر به داد تو


اطراف محتضر که کسی کف نمی زند


چندان وفا نمانده به لبخند شاد تو


محشر جواب مادر ما را چه می دهی


این بغض و کینه نیست شفیع معاد تو


دور امام هلهله کردن روا نبود


گویا به اهل کوفه کشیده نژاد تو


حتّی کسی نبود که گرید به حال من


بابا بیا که جان بسپارد جواد تو


جدّ غریب! بال کبوتر نخواستم


باشد جواد گریه کنِ خانه زاد تو


محمود ژولیده

***********************

 یوسف رحیمی


لب تشنه بود، تشنه ی یک جرعه آب بود


مردی که درد های دلش بی حساب بود


پا می کشید گوشه ی حجره به روی خاک


پروانه وار غرق تب و التهاب بود


از بس که شعله ور شده بود آتش دلش -


حتی نفس نفس زدنش هم عذاب بود


در ازدحامِ هلهله های کنیزکان


فریاد استغاثه ی او بی جواب بود


یک جرعه آب نذر امامش کسی نکرد


رفع عطش اگر چه کمال ثواب بود


آخر شبیه جد غریبش شهید شد


آری دعای خسته دلان مستجاب بود


غربت برای آل علی تازگی نداشت


در آن دیار کشتن مظلوم باب بود


تا سایه بان پیکر نورانیش شوند


بال کبوتران حرم را شتاب بود


امّا فدای بی کفن دشت کربلا


آلاله ای که زخم تنش بی حساب بود


هم تیغ و نیزه خون تنش را مکیده بود


هم داغدیده ی شرر آفتاب بود

 ***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی