کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام صادق علیه السلام -17

***********************

محمود ژولیده

هرچه خدا دعای مرا مستجاب کرد


خصم خدا امید دلم را خراب کرد


در حدّ یک نماز به من مهلتی نداد


سجّاده و نماز شبم را مُجاب کرد


عمّامه و عبای مرا از سرم کشید


دست مرا شبیه علی در طناب کرد


ابن ربیعِ بَد دهن از من حیا نکرد


با جمله ای سخیف به رویم عتاب کرد


گویا که در کِشاکِش بی حرمتی به من


گاهی حریمِ مادر من را خطاب کرد


پایم برهنه بود و سرم بی عمامه لیک


حرمت شکست و بی گنهی را عقاب کرد


شیخ الائمه را به اهانت کشید و بُرد


مثل سه ساله عمه مرا هم عذاب کرد


گفتم به آن سواره ، میایم ، مرا مَکِش


هربار با کنایه ، مرا بَد جواب کرد


همواره ذکر زینبِ مظلومه داشتم


آن بانویی که کوفه و شام انقلاب کرد


دیدم به دست دشمن خود تازیانه را


غمهای اهلبیت دلم را کباب کرد


سیلی کجا و دختر خورشید کاروان


دشمن به خنده جور و جفا بی حساب کرد


گودال را به یاد خود آوردم ای حسین


دشمن کجا محاسن من را خضاب کرد


هربار قصد جان مرا کرد ((نانجیب))


جدّم رسید و نقشۀ او را بر آب کرد


غیر از خدا شکایت خود را کجا برم


با زهر کینه در شب قتلم شتاب کرد


 ***********************


محـمد جواد پرچمی


دارد میان هیئت خود گریه می‌کند


با اهل بیت عصمت خود گریه می‌کند


با داغ هتک حرمت خود گریه می‌کند


دارد برای غربت خود گریه می‌کند


آتش گرفت خانه‌اش اما سپر نداشت


بینِ چهار هزار نفر یک نفر نداشت


مشعل به دستها وسط خانه ریختند


یک عده بی حیا وسط خانه ریختند


تا اینکه بی هوا وسط خانه ریختند


اموالِ خانه را وسط خانه ریختند


بین نماز بود و مجالش نداده اند


حتی امان به اهل و عیالش نداده اند


بین هجوم بی خبر و یاد مادر است


دیوارهای شعله ور و یاد مادر است


تنها میان درد سر و یاد مادر است


افتاده است پشت در و یاد مادر است


شکر خدا خمیده به دیوار بر نخورد


بال و پرش به تیزی مسمار بر نخورد


این پیرِ سالخورده عصا بر نداشته


آرام تر هنوز عبا بر نداشته


نعلین خویش را به خدا بر نداشته


شیخِ حرم عمامه چرا بر نداشته


او را کشان کشان وسط کوچه می‌کِشند


در پیش این و آن وسط کوچه می‌کِشند


آتش مسیر رفتن او را گرفته است


طفلی ز ترس دامن او را گرفته است


چه بد طناب گردن او را گرفته است


راه نفس کشیدن او را گرفته است


از بس دویده، خسته شده، بی رمق شده


این پیرمردِ غمزده خیس عرق شده


گیرم خمیده در بر انظار رفته است


پای برهنه از سر بازار رفته است


گیرم به پای هر قدمش خار رفته است


با دستِ بسته مجلس اغیار رفته است


شکر خدا که پیرهنش پا نخورده است


در زیر چکمه‌ها دهنش پا نخورده است


می‌گفت بین ازدحام: آه عمّه جان


افتاده بود یاد خیام؛ آه عمّه جان


آه از نگاه مردم عام؛ آه عمّه جان


از ماجرای بزم حرام؛ آه عمّه جان


دستش به روی خاک به سردی گرفته شد


بار دگر محاسن مردی گرفته شد...


 ***********************


قاسم نعمتی


باز هم پشت در خانه صدا پیچیده


بوی دود است که در بیت ولا پیچیده


عده ای بی سر و پا دور حرم جمع شدند


باز هم، همهمه در کوچۀ ما پیچیده


آن طرف نعره شیطانیِ "آتش بزنید"


این طرف صوت مناجات و دعا پیچیده


خلوت پیرترین مرد مناجات شکست


حرف حمله ست که در زمزمه ها پیچیده


چکمه از پای درآرید حرم محترم است


عطرِ سجادۀ آقا کفِ پا پیچیده


آبرو دارد و پیراهنِ او را نکشید


پیرمرد است به پاهاش رَدا پیچیده


دور تا دور گلویش شده زخمی بس کن


خُب! ببین گوشۀ عمامه کجا پیچیده


بین درگاهی خانه نفسش بَند آمد


گوئیا زمزمۀ فضه بیا پیچیده


شکر حق روسریِ دختری آتش نگرفت


چه صداهاست که در کرببلا پیچیده


دختری داد زد عمه عمو عباس کجاست؟


به پر و پای همه شمر چرا پیچیده؟


هر چه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند


پس چرا حرمله دور شهدا پیچیده؟


یک نفرنیست بگیرد جلوی چشم رباب


یک سری را به سرِ نیزه جدا پیچیده


***********************
قاسم نعمتی


حلقۀ اشک چو در چشم ترم می پیچد


ناله ی بی کسی ام بین حرم می پیچد


جای اصحاب که در خواب تغافل هستند


مثل گرداب بلا دور و برم می پیچد


با وجودی که شبانه کتکم زد دشمن


در همه شهر مدینه خبرم می پیچد


این یهودی چه وقیهانه به دور دستم


ریسمان بین قنوت سحرم می پیچد


دشمنم مثل علی پارچۀ عمامه


دور گردن عوض دور سرم می پیچد


تا ز درگاهیِ خانه گذرم می افتد


بی هوا درد میان جگرم می پیچد


مسئله باز برایم شده در کوچه چرا


گوشۀ چادر و پا هر دو به هم می پیچد


بعد از آن ضربه سنگین عدو چون مادر


همه عالم به خدا دور سرم می پیچد


گیرد او موی سرم در نگهِ اهل حرم


صحنۀ کرب و بلا در نظرم می پیچد


************************
قاسم نعمتی


پیرمردی بین آتش از نوا افتاده است


رهبری تنها میان کوچه ها افتاده است


با رخی نیلی به یاد مادرش فریاد زد


ماجرای کوچه بهرم خوب جا افتاده است


ضرب سیلی جای خود اما امان از حرف بد!


پور زهرا گیر مردی بی حیا افتاده است


دست بسته، مو پریشان، صورتش خاکی شده


با دلی پرغصه یاد کربلا افتاده است


دست بر زانو فقط میگفت: یازینب مدد


یاد آتش سوزیِ آن خیمه ها افتاده است


باز هم او مرد بود و هر دو دستش باز شد


یاد دسته بسته و شام بلا افتاده است


درد زینب این بُوَد در کل تاریخ بلا


کِی چهل منزل سر از پیکر جدا افتاده است


بنت حیدر دید و کاری بر نمی آمد ز او


رأس سلطان از سر نی زیر پا افتاده است


بی جهت سقا به نی سر برنمی گرداند چون


چشم نا محرم به ناموس خدا افتاده است


************************
قاسم نعمتی


شب بود ناگهان همه جا پر ز دود شد


بیت الحرام فاطمه جایِ یهود شد


نامرد تا که دید عزیز مدینه ام


بر این شکوهِ مادریِ من حسود شد


سجاده ام کشید و نماز مرا شکست


با ضربه ای قیام نمازم سجود شد


وقتی به رویِ خاک تنم را کشید و بُرد


جای عمامه دورِ گلویم کبود شد


بار دگر مدینه و یک مرد بد دهن


آنچه سزای آل پیمبر نبود شد


در بین شعله ناله زدم عمه جان کمک


در پیش دیده آتش خیمه شهود شد


شکر خدا ندید کسی سر برهنه ام


بر حفظ آبرو شب تاریک سود شد


آنکس که بین کوچۀ باریک ضربه خورد


داند چرا دو گونۀ مادر کبود شد


************************
غلامرضا سازگار


سال‌ها آب شدم سوخت ز پا تا به سرم


آخر ای زهر جفا شعله زدی بر جگرم


کشت منصور ستم پیشه ز بیداد مرا


کاش می‌کرد دمی شرم ز جد و پدرم


دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد


برد از خانه برون وقت نماز سحرم


سال‌ها داغ بنی‌فاطمه را می‌دیدم


کس ندانست که یک عمر چه آمد به سرم


من جگر پارۀ زهرایم و باید به چه جرم


عوض گل جگر پاره برایش ببرم


بارها تیغ کشیدند پی کشتن من


بارها سیل بلا برد به موج خطرم


دشمن آن لحظه که بر خانۀ من آتش زد


یاد آمد ز غم مادر نیکو سیرَم


دل شب خصم مرا برد به قصر منصور


یاد از بزم یزید آمد و از طشت زرم


«میثم» از تربت بی‌شمع و چراغم پیداست


که چو جد و پدرم از همه مظلوم‌ ترم


************************
سید جواد میرصفی


تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟


از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟


پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست


پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم


کیمیا خاک کف پای غلامان شماست


کیمیایی بده تا جابر حیّان باشم


نمی از چشمه ی توحید مفضّل کافی ست


تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم


غم حدیثی ست که در چشم تو جریان دارد


باید از حادثه ی چشم تو گریان باشم


جای این بیت برایت حرمی می سازم


تا در آیینه ی ایوان تو حیران باشم


حرف آیینه و ایوان شد و دلتنگ شدم


کاش می شد حرم شاه خراسان باشم


« صبح صادق ندمد، تا شب یلدا نرود »


کاش در صبح ظهور آینه گردان باشم


************************
قاسم نعمتی


منی که بر همه عالم گره گشا بودم


میان موج مصیبات مبتلا بودم


همیشه غفلت اصحاب دردِسر ساز است


به وقت فتنه چه بی یار و آشنا بودم


کنار منبر من مکتب جدید زدند


در آن غبار زمان چشمۀ هدی بودم


حیققت همه قرآن میان قلب من است


منم که بر همۀ خلق رهنما بودم


شبی که از همه سو ریختند در خانه


فقط به یاد غریبیِ مرتضی بودم


قیام داشتم و ناگهان زمین خوردم


سحر که غرق مناجات با خدا بودم


در آستانۀ در صورتم به جایی خورد


اسیر ضربۀ سیلیِ بی هوا بودم


میان کوچۀ باریک گیر افتادم


شبیه مادر خود زیرِ دست و پا بودم


همین که شعلۀ آتش به دامنم افتاد


نفس نفس زدم و یاد خیمه ها بودم


اگرچه شکر خدا دختری نسوخت ولی


به یاد شام غریبان کربلا بودم


سرم برهنه، شبانه کسی ندید چه شد


به یاد شام و نظرهای بی حیا بودم


کمی ز روضۀ گودال بر سرم آمد


به گیسوان پریشان چو در نوا بودم


نخورد یک نوک نیزه به پیکرم اما


به یاد قاری بالای نیزه ها بودم


************************
غلامرضا سازگار


آسوده شدم خصم ستم کار مرا کشت


یک بار مگوئید که صد بار مرا کشت


گه روز مرا برد پیاده سوی مقتل


گه تیغ کشید و به شب تار مرا کشت


بردند به مقتل به برم آل علی را


داغ غم صد لالۀ بی خار مرا کشت


هر روز به یک شعله زد آتش جگرم را


هر لحظه به یک محنت و آزار مرا کشت


من نجل علی بودم و دشمن به همین جرم


با دشمنی حیدر کرار مرا کشت


آن روز که زد خصم به کاشانه ام آتش


فریاد میان در و دیوار مرا کشت


آن شب که عدو از ره کین دست مرا بست


زنجیر و تن عابد بیمار مرا کشت


 (میثم) ز سرشک غم و خون جگر خود


بنویس که منصور جفا کار مرا کشت


************************
روح الله عیوضی


زیر این گنبد دوّار و کبود


کلبه ای سمت خدا در دارد


سال خورده پدری روحانی


حجره ای گوشه ی بستر دارد


 


ششمین مرد که یک دریا غم


آب جاری شده ی عِینش بود


قسمت بال و پر میکائیل


آستان بوسی نعلینش بود


 


وضع حالات وخیمش از صبح


روز را در نظرش شب کرده


بسکه بالاست دمای بدنش


چند دفعه به خدا تب کرده


 


زهر خیمه زده روی بدنش


می کشد پا به زمین می سوزد


سرفه ای خشک و عطش... این یعنی...


سینه ی عرش برین می سوزد


  


بخت برگشته کسی که دیشب


اذیتش کرده سر سجاده


آتش انداخت به جان درب


خانه ی حضرت زهرا زاده


 


زد به هر آتش و آبی جبریل


نکند حادثه تکرار شود


مادری پشت در خانه ی خود


مانده با طفل و گرفتار شود


************************
وحید محـمدی


باز از دعای مادر نام آشنای ما


امشب بساط روضه به پا شد برای ما


خون گریه می کنند تمام ستاره ها


همراه چشم های زمین پا به پای ما


از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است


بوی مدینه می دهد این گریه های ما


یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز


خون کرده اند بر جگر مقتدای ما


با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند


تا که نمک زنند به زخم عزای ما


یک پیرمرد پای پیاده! چه روضه ای!


خاکی به سر کنید از این ماجرای ما


شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست ؟


این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما


***********************
ژولیده نیشابوری


چنان پیچیده در نای زمان فریاد، یا زهرا!


که داده خرمن هستی ما بر باد یا زهرا!


سرت بادا سلامت ای گل گلزار پیغمبر


که بلبل از غم گل از نفس افتاد یا زهرا


بهار ما مبدّل بر عزا گردید و فرزندت


شده مسموم زهر کینه از بیداد یا زهرا


به یاد پهلوی بشکسته و آن سینۀ مجروح


بسانِ نی چنان نالید تا جان داد یا زهرا


درِ کاشانه اش از آتش بیداد می سوزد


به جرم اینکه می باشد تو را اولاد یا زهرا


سر و پای برهنه نیمه شب می برد آن جانی


پیاده بر در آن جانی جلاد یا زهرا


ز درد بازوانِ خستۀ تو حضرت صادق


به یاد تازیانه خوردنت افتاد یا زهرا

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی