کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر حرمهای امامان بقیع علیهم السلام - 6

************************

ویرانه ای که هست قدمگاه قدسیان
ناید شکوهِ وصف جلالش به هر بیان

افلاکیان به خاک زمین غبطه میخورند
کو دارد اندرون خودش این فلک مکان

نامش بقیع و مدفن انوار ایزد است
گشته دخیل تربت او روحِ اِنس و جان

 
گفتیم کربلاست اگر جنت الحسیــــن(ع)
پس دارد او به سینه ی خود چهارتا جنان

سایه نشین لطف و عطاشان تمام خلق
اما مزارشان تُهی از صحن و سایبـــان

گرچه بدون شمع و چراغ است در زمین
روشن ز نور اوست دل هفت آســــــمان

باید اِزای یکصــــده جبـــــران غربتش
صحنی بنا کنند به پهنـــای بی کـــران

دیگر به جز بقیع ، حرم درخوری نداشت!!
اما فقط بقیع  ندید از حــــــــــــرم نشان

در ظاهر این قبــــــور  ندارند بارگـــاه
اما به سینه هاست حرمهاش جاودان
محـمد جواد حیدرے


***********************


اشکم به رخ، خونم به دل، آهم به سینه است


ای زائرین، ای زائرین این جا مدینه است


شهری که خاکش آبرو بخشد به جنّت


شهر محـمد شهر قرآن، شهر عترت


در هر وجب صدها چراغ راه دارد


نقش از قدم های رسول الله دارد


ای جا محـمد عالمی را رهبری کرد


هم یار امّت بود و هم پیغمبری کرد


ای جا ستمکاران کافر عهد بستند


پیشانی و دندان پیغمبر شکستند


این جا شرار آه جبریل امین ریخت


خون از سر و روی محـمد بر زمین ریخت


این جا علی پروانه سان گرد پیمبر


گردید تا آمد نور زخمش به پیکر


این جا دل پیغمبر اسلام خون شد


این جا جگر از پهلوی حمزه برون شد


این جا محـمد داغها بر سینه اش ماند


زنگ غم و اندوه بر آئینه اش ماند


این جا قدم بر عرش اعلامی گذارید


چون پا به جای پای زهرا می گذارید


این جا مراد از قبّة الخضراء بگیرید


این جا سراغ از تربت زهرا بگیرید


این جاست کعبه نه، زکعبه بهتر این جاست


هم فاطمه هم تربت پیغمبر این جاست


آوای وحی آید زدیوار رفیعش


هم باب جبرائیل و هم باب البقیعش


در بین آن محراب و منبر جا بگیرید


بوسه زقبر مخفی زهرا بگیرید


گلزار وحی و روضۀ طاهاست این جا


آتش گرفته خانۀ زهراست این جا


پشت در این خانه نزدیک همین قبر


زهرا کتک خورد و علی بگریست چون ابر


خورشید در این کوچه ها گردید نیلی


بلبل سراپا سوخته گل خورد سیلی


این جا امیرالمؤمنین را دست بستند


تا با لگد پهلوی زهرا را شکستند


این جا کشیده بر فلک آتش زبانه


این جا گلی پرپر شده با تازیانه


این جا به زیر پای مردم کوثر افتاد


تنهای تنها فاطمه پشت در اوفتاد


پیوسته چشم شیعه اینجا خون فشان است


زیرا زیارتگاه قبری بی نشان است


قبری که هر قلبی بیاد او کباب است


قبری که تنها زائر او آفتاب است


قبری غریب و بی رواق و بی نشانه


بر خاک آن صورت نهد طفلی شبانه


قبری که مخفی در دل تنگ زمین است


خاکش گل از اشک امیرالمؤمنین است


قبری که ما گشتیم و پیدایش نکردیم


از دور هم حتی تماشایش نکردیم


این قبر، قبر دختر پیغمبر ماست


با آن که پیدا نیست چون جان در بر ماست


این قبر احمد، این بقیع و قبرهایش


گلهای پرپر گشته اما با صفایش


آن فاطمه بنت اسد آن ام عباس


این قبر ابراهیم، احمد را گل یاس


این مجتبی این قبر بی شمع و چراغش


این سید سجاد با آن درد و داغش


این باقر و این صادق آل محـمد


این قبر عباس آن عموی پیر احمد


این قبرها را یک به یک دیدیم اما


یابن الحسن، یابن الحسن، کو قبر زهرا


این جا محـمد رازها در پرده دارد


این جا امیرالمؤمنین گُم کرده دارد


این جا شرار، از سینۀ عالم برآید


جا دارد ار جان از تن میثم برآید


غلامرضا سازگار


 ***********************


ای مدینه جلوگاه کبریا


ای تجلی گاه انوار خدا


ای مدینه ای تو مشکوی بهشت


عطر خاکت خوشتر از بوی بهشت


ای زمینت لاله زار اهلبیت


ای امین و راز دار اهلبیت


ای حریمت قبله گاه اهل دل


ای نسیمت با رگ جان متصل


ای به گِردَت  کعبۀ دل در طواف


خفته در تو اسوۀ شرم و عفاف


در تو خورشید نبوت خفته است


درتو ناموس ولایت خفته است


"نقش هستی نقشی از ایوان توست"


"آب و باد و خاک سرگردان توست"


ای گلستان گل و آلاله ها


ای نیستان تمام ناله ها


ای وصیتنامۀ درد علی


نخل هایت دست پرورد علی


ای مدینه جانِ جان ما توئی


آیه های صبر را معنا توئی


ناله های مرتضی در گوش توست


هستی او خفته درآغوش توست


لب گشا از محنت زهرا بگو


از غم و درد علی با ما بگو


فاش کن آن گوهر ناسفته را


راز های گفته و ناگفته را


گرکه عمری سخت پابند توام


چون «وفائی» آرزومند توام


سید هاشم وفائی


***********************


سید مهدی حسینی


آید آنروز که آییم به ایوان طلات


با چراغ و علم و پرچم و گلدان طلات


چارده صحن بسازیم برای حرمت


چارده باب شود باز به دالان طلات


اسم هر باب بنام یکی از معصومین


زینت سر در هر باب به عنوان طلات


وسط صحن که افتد حرم پیغمبر


دور تا دور بسازیم شبستان طلات


صوت منصور شود نذر کمیل سحرت


چارده صحن کند پخش ز رضوان طلات


سی شب ماه مبارک حرمت می چسبد


هر سحر روضه یاس است و گلستان طلات


تازه آنجاست که ما روضه مادر داریم


پشت هر در سخن از غنچه پرپر داریم


محمود ژولیده


 ***********************


بقیعا السلام ای تربت عشق


سلام ای بارگاه غربت عشق


سلام ای خاک پاکت نورباران


سلام ای مرقد زهرا تباران


سلام ای مهد زوار خدایی


انیس دردهای مجتبائی


سلام ای ناظر تبلی السرائر


دلیل غربت سجاد و باقر


سلام ای قبله دلهای عاشق


سلام ای بوستان پاک صادق


چرا ای بقعه بی شمع چراغی


نگیرد از تو جز شیعه سراغی


فدای آن زمین و آسمانت


که چندین گنج داری در نهانت


که گفته بارگاهت خشت خشت است


که خاکت بهتر از باغ بهشت است


تو باب باب جبریل امینی


زیارتخانه ام البنینی


نشان از عطرو بوی یاس داری


که در خود ریشه عباس داری


گلی که می دهد بوی علی کیست؟


گلی جز فاطمه بنت اسد نیست


انیس گنبد خضرا تو هستی


قرین تربت زهراتو هستی


تو سفره دار مهمانی عزیزی


غبار مهدوی بر سر بریزی


کنی هر روز و شب تجدید عهدی


به یک بوسه زخاک پای مهدی


بقیعا در دل شهر مدینه


تویی تنها انیس زخم سینه


تو تنها شاهد صوت الحزینی


شنیدی نالۀ فضه خذینی


بده اذن دخولی تا بیائیم


به مژگان آب و جارویت نمائیم


 محمود ژولیده


 ***********************


«روزی رسد که صحنِ حسن‌ را بنا کنیم


در زیرِ قُبِّه اش همه با هم دعا کنیم»


 


یک گنبدِ بزرگ برای چهار قبر


برپا چو گنبدِ حرمِ سامرا کنیم


 


شکلِ مناره های حرم را موافقی


مثلِ مناره هایِ قشنگِ رضا کنیم؟


 


بالای قبرِ حضرتِ اُمّ‌البنین فقط


شایسته است «خانه‌ی سقّا» به پا کنیم


 


یک پنجره برای حرم جور می کنیم


اَمْراضِ لاعلاج در آن جا دوا کنیم


 


چون مُنْتـهای جود و سخا و کرامت است


انبوهِ زائرانْ همه حاجت‌روا کنیم


 


چون مسجدالنّبی به موازاتِ بابِ بَدْر


بابُ‌الجَمَل برای حرم رو‌به‌را کنیم


 


ذکرِ کتیبه های حرمْ یا‌محـمد و


زهرا، حسین، حیدر و یامجتبی کنیم


.


از بابِ قاسمش به حرم می رویم تا


إذنِ دُخول خوانده و او را صدا کنیم


 


هر سال و ماه و هفته زِ تقویم‌هایمان


روزِ زیارتیِ حسن را جدا کنیم


 


هر کس بخوانَد آیه ی «اِکْمالِ عشق» را


با یک برات راهیِ کرب و بلا کنیم


 ***********************


رخـصـت بـده دمـی بــنـشـیـنـیـم در بـقیـع


پــا هـا فــتــاده از نــفـــس انــگـار در بـقیـع


این کوله بار بغض که بر دوش سینه هاست


ای کاش سـر گـشـوده شـود بر سـر بـقیـع


با چـشم های حـسرتمان روضـه خوانده ایم


در عــرش خــاک هـای ســمــاواتـی بـقیـع


چـیـزی شـبیـه حـال عـلـی در مدینه است


بـی اشــک گـریـه کـردنـمـان در دل بـقیـع


از شـعله های چـشم تو می سوخت کربلا


پــــروا کــــن آفــتــــاب ز بـوسـیـدن بـقیـع


 محـمد عابدینی


 ***********************


بقیع از دست زمونه شــاکیه
غربتش از یه چیزایی حاکیه
مگه یادش میره اون روزایی رو
که دیده چادر مادر ، خاکیه
نمیخواد صحن و سرا داشته باشه
نمیخواد سنگ بنا داشته باشه
وقتی که فاطمه زائر نداره
نمیخواد برو بیا داشته باشه
بقیعم مثل حسن دلش پُره
هنوز از اهل مدینه دلخوره
آقامون مهدی همینجا میشینه
غصّه هاشو یکی یکی میشمُره
مگه یادش میره کِی در و زدن
مگه یادش میره مادر و زدن
مگه یادش میره که چند نفری
تو کوچه ناموس حیدر و زدن
مگه یادش میره که امّ بنین
اینجا می نشست غروبا رو زمین
مگه یادش میره با چه حالتی
روضه می خوند برا مقطوع الیمین
محـمدقاسمی


 ***********************


غبار صحن تو بر درد جان دواست بقیع!


خرابه‌های تو، باغِ‌ بهشتِ ماست، بقیع!


تو هم چو فاطمه در شهر خویش تنهایی


غریبی و، همه کس با تو آشناست، بقیع!


اگر چه روی به کعبه نماز می‌خوانیم


تو قبله دلِ مایی، خدا گواست، بقیع!


به آن چهار امامی که در بغل داری


برای ما حَرَمت مثل کربلاست بقیع!


به یاد چهار پسر، در کنار چار مزار


هنوز ناله اُمُّ البنین به پاست، بقیع!


علی نگفت، به جان علی قسم، تو بگو


که قبرِ گمشدۀ فاطمه کجاست بقیع؟


هنوز نالۀ زهراست از مدینه بلند


هنوز لرزه بر اندامِ مجتبی‌ست بقیع!


قوی‌ترین سندِ غربت علی در تو


عِذار نیلیِ ناموسِ کبریاست، بقیع


 غلامرضا سازگار


***********************


 همیشه خاکی صحن غریب‌ها بد نیست


بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست


چه دست‌ها که رسیده‌ست تا بقیع از دور


که قد کشیدن زائر به قامت و قد نیست


نه صحن مانده، نه ایوان، نه آینه، نه رواق


اگرچه خاک، دلیل نبود مرقد نیست


همیشه حس زیارت حرم نمی‌خواهد


که گاه عرض ارادت به رفت و آمد نیست


برای بودن در زیر آفتاب اینجا


میان ماندن و رفتن کسی مردد نیست


دعای سوته دلان مستجاب، خواهد شد


در این حرم که اجابت به طاق و  گنبد نیست


بقیع، خاکی عشق است پس بگو شاعر


اگر به شوق ضریح آمده، نیاید، نیست


محسن ناصحی


 ***********************


دنیای ما از هشتم شوّال ، ویران شد
وقتی بُقاع آسمان با خاک یکسان شد
افتاد گنبد از نفس، گلدسته ها خُفتند
دیوارهای آستانش نوحه بَندان شد


وقتی ضریح از جا در آمد آسمان بارید
رُکن رکین عرش از این درد، لرزان شد
خورشید سر در ابرها بُرد از خجالت ، آه
تا صورتِ خاکیِ مرقدها نمایان شد
شد سُرخ رنگ گنبدِ خضرای پیغمبر
موی رسول الله از این غم پریشان شد
شد زیر و رو خاک بقیع و یاد من آمد
حیدر چرا آن روز چون شیر خروشان شد
از قصّه ی تخریب این درگاه فهمیدم
مادر چرا قبر شما از دیده پنهان شد
یک ردّ خون مانده ست بر این خاک از وقتی
تابوت آقای کریمــان تیــرباران شد


محـمد قاسمی


 ***********************


پر و بالم اگر که وا میشد
غصه ازروی سینه پا میشد


پرتویی از نگات می آمد
قسمتم باز روشنا میشد


مژه های غریبه ام ای کاش
با کف پات آشنا میشد


یا که روزی کبوتر قلبم
از روی دست تو هوا میشد


همه اش از عنایتت بوده
بر درت منصبم غلامی شد


آرزوی همیشه ام این است
در بقیع هم حرم بنا میشد


روی هرطاق و گوشه های رواق
وسط صحن پر کنیم چراغ


دوست دارم خودی نشان بدهم
همه ی عرش را تکان بدهم


در هوای مدینه می خواهم
بال خودم را به آسمان بدهم


می روم تا به آستان بقیع
به دلم گر کمی امان بدهم


هر چه هم بر نیاید از دستم
می توانم که سایبان بدهم


پای آن قبرهای خاکی هم
آخرش عاشقانه جان بدهم


میکند یاد روضه های بقیع
به قلم فرصت بیان بدهم


یاد ام البنین و مرثیه اش
واحسینای در حسینیه اش

محـمدحسن بیات لو

 ***********************

علی

بقیع

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی