کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار مناجات ماه رمضان - 7
**************

دوباره در خونت اومد گدا
دوباره زدی بنده هاتو صدا
شده موقع رحمت عام تو
منم اومدم اومدم ای خدا!
***
ببین توشه ام خالی و در عوض
پرم از خجالت پرم از گناه
ندارم امیدی به جز تو خدا
من موسپید و من روسیاه
***


جز اینجا اگه جای دیگه برم
ردم می کنن با سرافکندگی
امیدم به لطفت نشه ناامید
دوباره بده رخصت بندگی
***


یه عمره گره خورده تو کار من
من اما هنوزم نمی فهممو
منو توی خوبا بخر ای خدا!
شبای دعا کم نکن سهممو
***
به هرجا که رفتم شدم ناامید
دلم رو به هر جا سپردم ، نشد
کم از تو طلب کرده بودم خدا!
ولی ذره ای لطف تو کم نشد
***
تو هر بار بخشیدی اما ببین
که توبه شکوندن دیگه کارمه
حسابش دیگه رفته از دست من
نمی دونم این چندمین بارمه
***
نفهمیدم این که نفهمیدمت
تو رحمی به این عبد کج فهم کن
تو رو جون زهرا ببخشم خدا!
تو رو جون مولا به من رحم کن
***
با این سرکشی ها که من می کنم
چه جور روم میشه که بگم بنده ام
مجازات می بنده هر کی کنه
به جز تو قضاوت رو پرونده ام
***
تو جوری عنایت به من می کنی
که انگار من بی گناهم خدا!
هنوزم تو رو خوب نشناختم
هنوزم توی اشتباهم خدا!
***
نشد وقف تو لحظه های شبم
دیگه وصف روزامو اصلن نگو
دلم با همه هست و پیش تو نیست
خدا!هست و نیستم رو کن زیر و رو
مظاهر کثیری نژاد


************************


ببخش ای خدا واژه اراییم را
نجابت  بده حس بیناییم را
ندیده بگیر انچه را دیدی از من
ببخش این غلطهای املاییم را

 
کجا بهتر از این شبای قشنگش
ابوحمزه و واژه های قشنگش
به اون ربنایی که ما روزه دارا
میشینیم سر سفره های قشنگش

 
خدایا من اون بندهء روسیاتم
که سنگین شده شونهء سیئاتم
رسیدم دوباره همونجا که بودم
همون ساحلی که تو دادی نجاتم
امیرحسین الفت


************************


وا شده درای رحمت خدا


می رسن یکی یکی گنهکارا


یکی با روی پشیمون اومده


اون یکی به زیر بارون اومده


با گناهای فراوون اومده


گرچه بنده ی تو تحبس الدعاس


می دونه که بخشش از بزرگتراس


مهربون منو ببخش خداجون منو ببخش


توی ماه رمضون منو ببخش


*****


کرمت بدعادتم کرده خدا


غرق در خجالتم کرده خدا


پای این سفره ی پر خیر کثیر


بیا رحمی کن به این عبد فقیر


خلوتای منو نادیده بگیر


صابخونه به روی بازت اومدم


به در بنده نوازت اومدم


ای خدا منو ببخش با وفا منو ببخش


به حسین و مجتبی منو ببخش


رضا تاجیک


************************


در سحر چشم که گریان بشود خوبترست
سائلت، پاره گریبان بشود خوبترست
گرچه موساست مناجاتی طور تو ولی
گر خدا همدم چوپان بشود خوبترست
روسیاهی که دهد نادی خوبان به رهت
بر در کهف، نگهبان بشود خوبترست
ابر رحمت تویی و از همه من تشنه ترم
چشمه گر خرج بیابان بشود خوبترست
اندکی نیز مرا هم بنشان پیش خودت
میزبان همدم مهمان بشود خوبترست
به طبیبان دگرنسخه ی ما را مسپار
درد با دست تو درمان بشود خوبترست
تا درستم نکنی دست از این در نکشم
این گدا دست به دامن بشود خوبترست
بعد هر معصیت از خوف بهم می ریزم
عبد اگر زود پشیمان بشود خوبترست
آنقدر سینه زنم تا که نجاتم بدهی
آتش اینگونه گلستان بشود خوبترست
گر بنا هست کسی واسطه ی ما بشود
ضامنم شاه خراسان بشود خوبترست
اشک خوبست که با مرثیه آغشته شود
فیض وقتی که دو چندان بشود خوبترست
دوست دارم دم افطار کمی تشنه شوم
نوکر شاه که عطشان بشود خوبترست
نام ارباب خودش مظهر اسماء خداست
ذکر العفو، حسین جان بشود خوبترست


*************************


باز پوشاندی گناهم را، مشتم وا نشد
باز هم این بنده پیش هیچ کس رسوا نشد
مانده ام تا که گناهم را کجا مخفی کنم
این گناهان کبیره، هیچ جایی جا نشد
خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم
هرچه گشتم خوبتر از تو کسی پیدا نشد
خواستم مثل تمام بندگان خوب تو
چند روزی بنده ی خوبی شوم، اما نشد
خواستم تا چند روزی توبه ام را نشکنم
هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد
آبرویی را که با بدبختی و بیچارگی
قطره قطره جمع کردم آخرش دریا نشد
خوش به حال آن کسی که رو سفید فاطمست
مثل من این روزها شرمنده ی زهرا نشد
دارد عمر ما که کم کم رو به آخرمیرسد
آخرش یک کربلا هم قسمت ماها نشد


**************************


سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد
جام اشکی که  سحر، دلدار دستم میدهد
همرهان بار سفر بستند و من جا  مانده ام
گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد!
وای از نفسم که در راه خطا خوارم نمود
او بهانه از سر اجبار دستم میدهد
آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم
تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد
معصیت کردن برایم عادی گشته چرا؟
این بلا را  نفس با  تکرار دستم میدهد
من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه
برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد
ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه ای
 
که  سبویی  لحظه دیدار دستم میدهد
 
زیر دِین کس نباشم تا دم جان دادنم
جام کوثرحیدر کرار دستم میدهد
بوسه دارد دست آن ساقی که از روز ازل
باده را  بی منت و آزار دستم میدهد
در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم
جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد
دانم آخر حق، ز باب القبله کرب وبلا
برگ تضمین امان از نار دستم میدهد
قاسم نعمتی


****************************


من کیم عبد گنهکار، الهی العفو
من کیم بنده‌ی سربار، الهی العفو
منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست
نه که یک بار، چه بسیار، الهی العفو
نَفْس من ول‌کن من نیست، خدایا چه کنم
خسته از این همه آزار، الهی العفو
با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو
چیده شد این همه دیوار، الهی العفو
من زمین خورده‌ام و آمده‌ام توبه کنم
با چنین وضع اسفبار، الهی العفو
بزنی یا نزنی مال توام، جانِ علی
پس بیا رحم کن این بار، الهی العفو
چیزی از سوختن من که نصیبت نشود
پس نجاتم بده از نار، الهی العفو
مهربانی کن و این‌بار مرا نیز ببخش
ذوالکرم!، حضرت غفار!، الهی العفو
زیر چتر کرمت آمده‌ام رب کریم
با علی حیدر کرار، الهی العفو
ای خدای علی و فاطمه، ای رحمت محض
می‌زنم در همه جا جار، الهی العفو
ذکر من بعد سلامی به حسین‌بن‌علی
می‌شود لحظه‌ی افطار، الهی العفو
محمد فردوسی


***************************


اینجا کریمی هست که بسیار می‌ بخشد
در وا نکردی تا کنی اقرار، می‌بخشد
تأثیر استغفار اوج باور عبد است
قبل از گنه کردن تو را غفار می‌بخشد
وقت گنه پرده به روی ما می‌اندازد
مشغول عصیانیم که ستار می‌بخشد
این صبر که دارد خدا شرمندگی دارد
هر چه گنه را می‌کنی تکرار می‌بخشد
پیچیدگی زندگی تمرین رشد ماست
این‌ها مقاماتی‌ست که دلدار می‌بخشد
در میهمانی هوشیاری جزءِ ارکان است
این صاحبِ خانه به ما اسرار می‌بخشد
آب حیاتی که خدا فرموده این اشک است
این هدیه را بر دیده‌ی بیدار می‌بخشد
فرموده است شیخ‌الائمه، حق کسی را که
اشکی بریزد در عزای یار می‌بخشد
ذکر حسین در تشنگی تسبیح ما باشد
جان را صفا این ذکر گوهربار می‌بخشد


*****************************


اگر بناست رحمتِ کسی به ما کمک کند
خدا کند که زودتر خود خدا کمک کند
ضیافت کریم‌ها که بی‌گدا نمی‌‌‌شود
کرم کن و بگو کسی به این گدا کمک کند
من اشتباه کرده‌ام، ولی مرا رها مکن
به جز تو کیست که به این بی سر و پا کمک کند
گناه کردنم به آبروی من لگد زده
به این بدون آبرو، کسی چرا کمک کند؟
اگر هوار می‌زنم اگر که جار می‌زنم
میان راه مانده‌ام، یکی مرا کمک کند
نگو که تحبس‌الدعا شدم، نگو رها شدم
بگو چه حربه‌ای به من به جز دعا کمک کند
برای من که قبح ذلت و گناه ریخته
حیاست بهترین دوا، حیا به من کمک کند
بیا مرا درست کن، بیا ضرر نمی‌کنی!
نمی‌شود خدا همه‌ش به خوب‌ها کمک کند!
به هر کجا که می‌روم ضمانتم نمی‌کنند
به طوس می‌روم مگر امام رضا کمک کند
اگر که خورده کار من گره، گره گشا که هست
به عاشقان رقیه ی گره گشا کمک کند
چقر تا دم سحر، سر بریده‌ی پدر-
به دختر سه ساله روی نیزه‌ها کمک کند-
***
ز ناقه زجر لعنتی مرا ز مو بلند کرد
به دختر تو عمه زیر چکمه‌ها کمک کند


**************************


رحیمی


شده غصه‌ی نان و دنیای ما
حجاب میان حبیب و مُحِبّ
توکل نکردیم بر او که گفت:
وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب
فقط فکر دنیای خود بوده ایم
غم دیگران چه؟! ملالی که نیست
ندارد اثر در عبادات ما
همین رزق های حلالی که نیست
سحرها و افطارها فکر مان
شده خوردن و سفره‌ی التذاذ
مجالی نمانده برای عروج
برای مناجات و راز و نیاز
شکم های تا خرخره پر شده
دوباره زمین گیرمان کرده است
همین لقمه‌ی شبهه، نان حرام
ز پرواز دل سیرمان کرده است
چه کردیم با بال دل هایمان
مناجات ها ، ربّناها چه شد
دعامان شده حبس در سینه ها
خدایا ، خدایا» خدایا ! چه شد  
تمامی ندارد افاضات نفس
اسیران بند تکاثر شدیم
اگر از حقایق تهی مانده ایم
ولی از غرور و ریا پر شدیم
تجمّل شده همّ و غمّ همه
چه شد فرش های حصیری چه شد؟
که دیگر به نان و نمک قانع است؟
مرام علی! دستگیری! چه شد؟
به ظاهر خداجو ولی در عمل
همه بنده‌ی جاه و مال و مقام
فقط صاحب قدرت و ثروت است
به چشمان ما واجب الاحترام
دگر قدر و شایستگی بی بهاست
ملاک عمل هر کجا شهرت است
همه پایبند روابط شدیم
دگر حرف ها بر سر قیمت است
به دنیای خود خوب خو کرده ایم
دگر در سری فکر پرواز نیست
در آسمان باز باز و چه حیف
برای پریدن پری باز نیست
به دنیای فانی چنان رو زدیم
که از عزّت نفس غافل شدیم
سر دل به دریا زدن داشتیم
اسیر تماشای ساحل شدیم
کجایند مردان بی ادعا
چه شد اشک ها ، دردها ، ناله ها
چه کردیم با عشق و انسانیت
چه کردیم با حرمت لاله ها
اگر چه معاصی و جرم و خطا
شده همدم ما شده خوی ما
ولی هر زمانی پشیمان شدیم
در توبه باز است بر روی ما
بیا لحظه ای سوی نورانیت
بیا یک نفس غرق تقوا شویم
بگو مرد و مردانه یک یا علی
که راهی عرش معلّی شویم
چه می‌شد اگر حضرت آفتاب
به دل های تاریک ما یک نگاه ...
توانی دهد، نیمه جانی دهد
به این عبد درمانده‌ی رو سیاه
بیا یک قدم مانده تا آسمان
بیا التجا کن خدایی شویم
حسین است سرّ رهایی ما
پری باز کن کربلایی شویم


************************


مهمان دل و چشم باز دارد
این ماه، عجیب راز دارد
خوابیدن ما بود عبادت
این جا نفس امتیاز دارد
در میکده ی علی، سحر ها
ساقیّ گدا نواز دارد
آغوش به بنده می گشاید
تا هر که سر نیاز دارد
آید به حریم کبریایی
تا ناله و سوز و ساز دارد
دردش به که گوید این گنهکار
تا مثل تو چاره ساز دارد
من تازه که نیستم گدایت
این قصه سر دراز دارد
ما را به امور خویش مگذار
این بنده به تو نیاز دارد
از کوی توام که می توان راند؟
وز عفو توام که باز دارد
افطار و سحر در این ضیافت
دل شوق مه حجاز دارد
بر طاق دو ابروی نگارم
یوسف، هوس نماز دارد
تنهاست چرا میان صحرا؟
تا شیعه سرفراز دارد
با ما سحری نمی نشیند
دلدار ز بس که ناز دارد
در صبح ظهور رایتش را
عباس، در اهتراز دارد
ای طالب خون کربلایی
برگرد که مردم از جدایی


****************************


نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی
به خداییت قسم برتر از آنی که برانی
به تو مأنوسم و یک دم ز تو مأیوس نگردم
چه به عرشم بکشانی چه به خاکم بنشانی
بنوازی بگدازی تو حکیمی تو بصیری
بکشی زنده کنی مصلحت از توست تو دانی
من بیچاره به غفلت ز تو هر سو بگریزم
تو کرامت کنی و باز به سویت بکشانی
که مرا می دهد از لطف پناهی؟ تو پناهی
که تواند گره از من بگشاید؟ تو توانی
چه عذابم کنی از خشم و چه از مهر ببخشی
این محال است که از مملکت خود تو برانی
هر چه خواهی به سرم آر ولی روی مگردان
هر چه دادی بستان لیک خودت را نستانی
وای از سختی جان کندن و از لحظهٔ مرگم
تو مگر پیشتر از مرگ، علی را برسانی
"
میثم" از کوی تو جایی نرود گفتم و گویم
نروم از سر کویت چه برانی چه بخوانی


***************************


باور نمی کنم که مرا هم خریده ای!
آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای؟
لایق نبوده ام بنشینم کنار تو
با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای!
هرگز به روی من نزدی عبد عاصی ام
اصلاً نگفته ای که تو پرده دریده ای!!!
با این همه گناه و خطایی که داشتم
هرگز ندیده ام ز گدایت بُریده ای!
گفتم دگر ز چشم تو افتادم ای خدا
امّا هنوز در بر من آرمیده ای!
من بی توجّهی به تو کردم ولی مُدام
ناز مرا به خاطر زهرا کشیده ای
ماه مبارک است و دلم شد سرای تو
از روح خود دوباره به جسمم دمیده ای
شرم از عذاب نوکر زهرا نموده ای
گفتی بیا که نوکر قامت خمیده ای
وقتی میان کوچه زمین خورد مادرم
آنجا صدای ناله ی او را شنیده ای


****************************


مناجات با خدا


مانده در درد و رنج... درمانده
با دلی پرگناه آمده ام
این منم؛ بنده ای خطاکارم
خسته و روسیاه آمده ام
 
این منم آنکه بعد مدت ها
عقل او یادی از جنون کرده
نوکری بد که با گناهانش
قلب ارباب خویش خون کرده
 
داد و فریاد می زنم اینجا
تا که شاید توجهت را جلب
بس که کردم گناه آخرسر...
...
اندک اندک شدم قسی القلب
سفره گسترده و برای من
لقمه ای از کرم نمی آید
اشک من توی چشم زندانی ست
در دعا گریه ام نمی آید
سائلان را ز خانه رد کردن
تو خودت گفته ای که ننگین است
دست من سوی تو دراز شده
ما گدائیم، شغلمان این است
هر چه کردی گناه بود ای دل!
گاه با نیت ثواب اما.
آبرویم چو آب از کف رفت
خانه ات... خانه ات خراب اما.
 
من کبوتر ... سپید... زاده شدم
که مرا غرق در سیاهی کرد
مهربان! با تمام این اوصاف
با من خسته دل چه خواهی کرد؟


طالبی


*************************


ایزدی


با لطف تو به منت باران نیاز نیست
دست طلب به سوی کریمان نیاز نیست
لب وا نکرده حاجت من را روا کنی
این جا به اشک و دیدۀ گریان نیاز نیست
با یک کرشمۀ تو جهان زیر و رو شود
چشم تو کافی است، به طوفان نیاز نیست
هر کس غلام تو شده، او شاه عالم است
با تو به تاج و تخت سلیمان نیاز نیست
در بند زلف تو دل من می شود اسیر
آن را که عاشق است به زندان نیاز نیست
لبخند تو دوای همه درد های من...
دیگر به نسخه های طبیبان نیاز نیست
من بی خبر شدم ز خودم در کنار تو
هوش از سرم پریده به نسیان نیاز نیست


*************************


قاسمی


هیچ کسی بار بَدم رو نخریده آخدا
تو فقط مشتریشی، اونم ندیده آخدا
می دونم دلت نمیاد دوباره ضرر بدم
یه جا، با هم می خری؛ کال و رسیده آخدا
تویِ زندگیم نشد به در بسته بخورم
اسم پاکت واسه قفل غم، کلیده آخدا
می خوام امشب مثِ اون چوپونه دردِ دل کنم
اون که از آدم خوبا طعنه شنیده آخدا
می زنی بیا بزن؛ صاحب بندتی ولی
چی گیرت میاد از این رنگ پریده آخدا !؟
مُشتی پوست و استخوون دیگه جهنم نداره
درخور قهر تو نیستش این تکیده آخدا
کی می خوای اسم منُ از تو بَدا خط بزنی ؟
نوبتم کی میشه ؟ وقتش نرسیده آخدا !؟
روتُ برنگردون از من، نگو منت نکشم
دل شکستن از شما خیلی بعیده آخدا
کاری کن تا که سری تویِ سرا در بیارم
قسمت میدم به اون سر بریده آخدا
 
نکنه داری درِ بهشتُ روم وا می کنی!
عطر سیب تازه ای اینجا پیچیده آخدا


************************


یا رب اگر ز کرده‌ی ما پرده وا کنی
ما را به خجلت ابدی مبتلا کنی
ابلیس ‌وار جامه‌ی طغیان به بر کند
گر یک نفس به خویش کسی را رها کنی
هر کس به جان خویش جفا بیشتر کند
بر وی تو بیشتر ز ترحم وفا کنی
روزی دهی به مردم بیگانه صد هزار
کز صد هزار یک نفری آشنا کنی
از فعل خویش عارف و عامی کنند شرم
روزی که دستگاه عدالت به پا کنی
کس را مجال چون و چرا در بر تو نیست
با بندگان هر آن چه نمایی به جا کنی
گر گبر رو کند به برت بهر التجا
هر دم ز مهر حاجت او را روا کنی
هر کس به هر لباس که با عجز و التماس
در حضرت تو رو کند او را رضا کنی
چندین هزار مجرم و عاصی و رو سیاه
در یک نفس ز آتش دوزخ رها کنی
غیر از تو نیست راه پناهی برای خلق
باید تو روی لطف به احوال ما کنی
جز تو طبیب نیست امید است هر دو کون
این دردهای بی حد ما را دوا کنی
یارب تو قبله‌گاه امیدی و چون کنم؟
گر دست ما ز دامن لطفت جدا کنی
باشد امید ما به درت آن که جمله را
از دوستان درگه آل عبا کنی
اندر شمار ما همه را در صف‌شمار
از شیعیان پادشه لافتی کنی
در روز رستخیزِ قیامت شفیع ما
سر خیل کائنات و شه انبیا کنی
شایسته‌ی محبت لطف تو گر نه‌ایم
رحمی به ما به خاطر شیر خدا کنی
یارب همین بس است تمنای ما که تو
هنگام مرگ، مدفن ما کربلا کنی
در آفتاب گرم قیامت مقام ما
زیر لوای احمد صاحب ‌لوا کنی
از لطف بی حساب تو یارب بعید نیست
گر رحمتی به «صامت» بی دست و پا کنی


صامت

*************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی