کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت مهدی عجل الله فرجه۲۰

*******************

سحر زبیت ولایت دمید نور خدا

گرفت پرده ز رخ آفتاب برج هدی

به شهر سامره ماهی گرفت پرده زرخ

که آفتاب، به لبخند گفت صلِّ علی

دمید لالۀ زهرا به دامن نرگس

شکفت غنچۀ نرگس به گلبن زهرا

خدای عزّوجل آفرید یکتائی

که قامت ابدیت به پیش اوست دو تا

ترانۀ زَهَق الباطل است و جاءالحق

که سر کشیده زعمق زمین به اوج فضا

بگو به موسی عمران به طور سامره رو

ببین رخی که ندیدی به سینۀ سینا

عزیز کصر وجود است کامده به وجد

هزار یوسف مصرش به یک اشاره فدا

خدا به صورت مهدی جمال خویش نمود

برای بحث چه دارند منکران خدا

اگر خداش بخوانم به حق خطا گفتم

و گر جداش بدانم به او جفاست جفا

هنوز شیر ننوشیده بود از مادر

هنوز چشم نیفکنده بود بر دنیا

گشود لب به کلام  خدا و گفت سخن

نهاد سر به سوی آسمان و خواند دعا

زمین گرفت شرافت زوی نه بیت حسن

سپهر یافت تجلّی از اونه سامرّا

به دست باب، به لب راند چون علی قرآن

به مهد ناز، سفر کرد چون نبی به سما

به عرشیان همه جا از جلالش معلوم

به فرشیان همه سو از تجلّیش پیدا

کمال اقدس جلّ جلاله ربّی

جمال حضرت سبحان ربی الاعلی

نهاد پای، نماز مجسّمی به جهان

که در نماز به وی اقتدا کند عیسی

سکوت محض کند حکم بر وجودآن روز

که او زکعبه دهد بر نجات خلق ندا

از آن ندا همه مستضعفین بپا خیزید

وز آن صدا همه مستکبران فتند زپا

به خاک مرگ درافتند سرکشان آن روز

چنان که در شب میلاد مصطفی بت ها

زخشم، بر همه قابیلیان زنند نهیب

زمهر بر همه هابیلیان زنند صلا

به خاک دفن شود ظلم و جور و کفر و ستم

چنان که لشکر سفیان به عرصۀ بیدا

چنانچه موم شد آهن به پنجۀ داود

چنانچه چوب شد اژدر به معجز موسی

سپاه های مجهّز به حکم آن سرور

سلاح های مخرّب به امر آن مولا

چنانچه پاک زآئینه می شود زنگار

چنانچه سبز به باران شود رخ صحرا

***********************
غلامرضا سازگار

این عطر بهشت است که خیزد زکلامم

این فیض مسیح است که ریزد زپیامم

در هر نفسی اجر صلات است و صیامم

با قدمی ذکر سجود است و قیامم

شد آتش دل آیه، برداً و سلامم

زد بوی خوش لالۀ نرگس به مشامم

بر گوش خلایق سخن نصر مبارک

انوار جمال ولی عصر مبارک

امشب به دلم شعلۀ تاب و تب مهدی است

روشن شب تنهائیم از کوکب مهدی است

من می شنوم ذکر خدا بر لب مهدی است

افلاک پر از زمزمۀ یا رب مهدی است

از فرش الی عرش خدا مکتب مهدی است

لبخند برآرید که امشب شب مهدی است

چون صوت هَزاران که زطرف چمن آید

از ارض و سما نغمۀ یابن الحسن آید

انوار خدا می دمد از خانۀ نرجس

زن های بهشتی شده پروانۀ نرجس

خورشید درخشد به سرشانۀ نرجس

یا ماه دمیده است به کاشانۀ نرجس

لبریز زکوثر شده پیمانۀ نرجس

فردوس کشد ناز زریحانۀ نرجس

خیزید زجا عطر و گل وعود بیارید

جان در قدم مهدی موعود بیارید

موسی به زمین شیفتۀ آتش طورش

عیسی به فلک منتظر روز ظهورش

یعقوب نگه یافته از پرتو نورش

یوسف شده دلباختۀ فیض حضورش

داود کند مدح سرائی به زبورش

با خنده سلیمان شده هم صحبت مورش

خوانند همه منتقم خون خدایش

جان من و جان همه عالم به فدایش

این راهبر و دادرس و دادگر ماست

این مظهر حق، حجّت ثانی عشر ماست

این ختم رسل را پسر است و پدر ماست

این ماه شب قدر و چراغ سحر ماست

این همقدم خون دل و اشک بصر ماست

این صاحب ما مهدی ما منتَظر ماست

لبخند به لب قلزم اشکش به دو عین است

ناخورده لبن در طلب خون حسین است

دستی به زمین دست دگر سوی سمایش

چشمش به پدر باز و توسّل به خدایش

آوای خدا در نفس روح فزایش

آیات نبی بر لب توحید سرایش

افکند طنین از همه سو ذکر دعایش

پاسخ به تمام شهدا بود صدایش

این طرفه صدا قصّه عهد ازلی بود

یادآور فریاد حسین بن علی بود

آن روز که از کعبه رخش جلوه گر آید

وز بیت خداوند چو خورشید برآید

وز پرده رخ یوسف زهرا به در آید

در سلک شبان حجت ثانی عشر آید

چون ختم رسل بهر نجات بشر آید

بینند همه منتظِران منتَظَر آید

خوانند همه قصّۀ هم عهدی او را

عالم شنود بانگ انا المهدی او را

عالم چو کف دست، به پیش نظر او

گردون به دم تیغ حوادث سپر او

ارواح رسل زیر لوای ظفر او

افواج ملک بنده صفت خاک در او

عمّامۀ پیغمبر اکرم به سر او

پیراهن سالار شهیدان به بر او

از هر نفس اوست برای همه مفهوم

هفتاد و دو فریاد زهفتاد و دو مظلوم

آن روز که آن روی، خدا نور فشاند

از تیرگی جهل، بشر را برهاند

بیدادگران را به هلاکت برساند

داد دل مظلوم زظالم بستاند

با تیغ خدا سینۀ شیطان بدراند

در مسجد کوفه چو علی خطبه بخواند

بس آیت ناگفته که نقل دهن اوست

فریاد خروشان خموشان سخن اوست

در دولت او ثبت شود دولت عترت

با تیغ کجش راست شود قامت عترت

بینند همه عالمیان رجعت عترت

معلوم شود بر همگان عزّت عترت

آرند فرو سر همه بر طاعت عترت

بر بام جهان سایه زند رایت عترت

آن روز محــمد بود و مکتب نابش

منشور قوانین جهان است کتابش

ای یوسف گم گشتۀ کنعان محــمد

ای آرزوی عترت و قرآن محــمد

ای جان همه عالم و ای جان محــمد

ای لالۀ امید گلستان محــمد

تا چند خزان حاکم بستان محــمد

تا چند به زیر پا، فرمان محــمد

کی می شود ای لالۀ گم گشته به صحرا

خیزد زلبت پاسخ یا مهدی زهرا

بازآی که گیتی بزند سکّه به نامت

بازآ که به حق جان دهی از فیض کلامت

بازآی که باطل فتد از پا به قیامت

بازآ که شهیدان همه گویند سلامت

بازآ که خلایق بشناسند مقامت

بازآ که جهان نظم بگیرد زنظامت

بازآی که باز از همگان دل بربائی

زنگ غم از آئینۀ (میثم) بزدائی

*********************
غلامرضا سازگار

ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت

یا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت

سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت

جبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت

کعبۀ پیغمبران یا طور سینا خوانمت

قبلۀ امید فرزندان زهرا خوانمت

هر چه هستی طور دل سینای جان می‌دانمت

زادگاه مهدی صاحب زمان می‌دانمت

نو عروس فاطمه امشب محــمد زاده‌ای

دختر شاهنشه رومی و احمد زاده‌ای

اختر برج ولایی، ماه امجد زاده‌ای

هیکل توحید یا روح مجرّد زاده‌ای

عابدی معبود و یا عبدی مؤید زاده‌ای

پای تا سر مظهر دادار سرمد زاده‌ای

انبیا را اولیا را، جان جان است این پسر

مصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر

کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است

رهنمای آدم است و مقتدای عالم است

انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است

هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است

هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است

نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است

شیعه تنها مصلح کلّ بشر می‌داندش

عالم خلقت امام منتظر می‌داندش

نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش

صبحدم چشم انتظار وعدۀ دیدار باش

دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باش

در رخ دلدار محو جلوۀ دادار باش

شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش

در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش

شب دعایت روح را غرق حلاوت می‌کند

صبح مهدی در برت قرآن تلاوت می‌کند

ای عروس فاطمه ام العلوم الکامله

ای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله

ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله

خیز از جا و بجا آور نماز نافله

نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله

کاروان دل به پا آمد امید قافله

حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده

یوسف گم گشتۀ زهرا به بازار آمده

نرگس امشب موسِئی با نور طور آورده‌ای

یا مگر داور دیگر باز بور آورده‌ای

آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده‌ای

یا بدامن مظهر الله نور آورده‌ای

آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده‌ای

سید الاشهاد را بدر البدور آورده‌ای

از زمین یک آسمان توحید داری در بغل

ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل

قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این

ناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این

لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این

آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این

نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این

ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این

نامش از اهل زمین و آسمان دل می‌برد

چهره‌اش نادیده از خلق جهان دل می‌برد

والد خلق خدا در نقش مولود آمده

در جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده

آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمده

بحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده

با لوای حمد بشتابید محمود آمده

آی مظلومان بپا مهدی موعود آمده

روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید

از کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید

ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا

ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا

ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا

ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا

ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا

ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا

زینب کبرا سر بازار می‌خواند تو را

فاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را

آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟

ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟

باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟

یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟

احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟

مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟

از جگرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا

خون ثارالله می‌جوشد که یا مهدی بیا

گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت

گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت

گه کنار خانه برگرد جهان می‌جویمت

در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت

که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت

گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت

هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را

تو مرا می‌بینی امّا من نمی‌بینم تو را

دیده‌ها اختر شمار صبح دیدار تؤاند

اختران آئینه‌دار ماه رخسار تؤاند

گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند

شهریاران خاکسار پای زوّار توأند

سربداران پایدار دار ایثار توأند

دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند

یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی

از تو عالم می‌شود چون نظم «میثم» با صفا

***********************

سید هاشم وفایی

قدسی نفسان به عرش غوغا کردند

بزمی زسرور و عشق برپا کردند

در بین زمین و آسمان با شادی

طاووس بهشت را تماشا کردند

********************

ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدی

خورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدی

سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی

بنیان‌کن اساس ضلالت! خوش آمدی

با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت

روی ندیـدۀ تـو دل از آسمـان گرفت

دیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت

«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»

جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

ای از خدا سلام به جسم و به جان تو

آوای وحـی می‌شنــوم از زبــان تو

دل‌بـرده از پـدر ز مـلاحت بیان تو

قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو

ای عمر وحی از نفست گشته جاودان

عجل علـی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

میـلاد تو ولادت خوبان عالم است

عید هزار موسی و عیسی‌بن‌مریم است

میـلاد اهـل‌بیت رسول مکرم است

میـلاد دیگـر شهـدای مکرم است

میـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

بازآ که اولیای خـدا چشم‌شـان به توست

یـاران سیدالشهــدا چشم‌شـان به توست

سرهای تشنه گشته جدا، چشم‌شان به توست

مکه، مدینه، کرب‌و‌بلا چشم‌شان به توست

کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

***

ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست

روی ندیـده‌ات همـه جا نور عین ماست

چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست

جمعـه گــواه نالـۀ ایـن الحسین ماست

یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

تو خود شبان و این رمه در انتظار توست

چشم جهانیـان همـه در انتظار توست

مولا! بیـا کـه فاطمـه در انتظار توست

خورشید نهـر علقمـه در انتظار توست

بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان

عجـل علی ظهـورک یا صاحب‌الزمان

****

تو غایبی و خلق جهان در حضور توست

ملک خـدای عزوجـل غـرق نـور توست

جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست

آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست

از چشم ما نهانی و در عالمی عیان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

***

بی تـو شـب سیــاه شـده روزگار ما

بی ‌تو شده است خنده گل نیش خار ما

رنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار ما

بــازآی ای قــرار دل بـی‌قــرار ما

بازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

کی می‌شود که پای به چشم بشر نهی؟

عمامــۀ رسـول خـدا را به سر نهی

بر قلب دشمنـان ولایت شـرر نهی

تا یک نظر به جـانب اهل نظر نهی

رخ بر تمـام منتظـرانت دهـی نشان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

ای زخــم پیکـر شهــدا بی‌قرار تو

چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو

فریـاد انتقـام شهیـدان شعـار تو

لبخند می‌زند عموی شیرخوار تو

کای دست انتقـام خداونـد لامکان!

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

***

دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی

بهـر ظهـور، بیـن امامان علم تویی

بگشای رخ که هادی کل امم تویی

مـولا! بیـا! بیـا! کـه امام حرم تویی

گویـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذان

عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

****

ای دست اولیــای الهـی به دامنت

جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت

پیـــراهن حسیــن، بـرازندۀ تنـت

«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت

چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان

عجـل علـی ظهورک یا صاحب‌الزمان

غلامرضا سازگار

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی