کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام۲۴

*****************

محمود ژولیده

رسم رفاقت را ادا کردن چه خوب است

مزد رسالت را ادا کردن چه خوب است

حق ولایت را ادا کردن چه خوب است

روح اطاعت را ادا کردن چه خوب است

من پیشوای خویشتن را می شناسم

ابنُ الحسینِ وَ الحسن را می شناسم

من پیرو شهزادۀ نسل خلیلم

من پیشمرگ یک سلاله  از سلیلم

من شاکر درگاه آن رب جلیلم

که مُلهَم از روح القدس چون جبرئیلم

تا صحبت از شبه پیمبر میشود باز

خود فتح باب وحیِ داور میشود باز

با مرغ دل تا کوی او پر میگشایم

پر در هوای آل کوثر میگشایم

لب را به تبریکات دلبر میگشایم

باب سخن با نام اکبر میگشایم

میگویم از زلف پریشان و پری وار

وز آن لب لعل دُر افشان و علی وار

او را خدا مثل پیمبر آفریده

روح شجاعش را ز حیدر آفریده

اصل نهالش را ز کوثر آفریده

اما کجا مانند اکبر آفریده

گویید بابا را به سیمایش بخندد

حرزی به دست و پای زیبایش ببندد

خُلق عظیمش برتر از پیغمبرانست

خوی کریمش هم تَرازِ دلبرانست

تدبیرهایش راهبُردِ رهبرانست

رفتار و گفتارش ره پیر و جوانست

هم قبله و هم کعبۀ دلهاست اکبر

هم مایۀ گرمی محفلهاست اکبر

در مذهب ما جلوه شاه نجف اوست

آئینه کردار میر لو کشف اوست

سر تا بپا ، پا تا بسر مجد و شرف اوست

شور و نشاط و شادی و شوق و شعف اوست

پس بهجت قلب حسین بن علی را

خواهی ببینی سِیر کن  راه ولی را

او را محبین کفوِ عصمت می شناسند

آئینه تام امامت  می شناسند

پیغمبران او را قیامت می شناسند

حتی قدیمی ها ز قامت می شناسند

ای کاش در میدان نقاب از رو نگیرد

تا دشمن کوفی رهش هر سو نگیرد

ای وای اگر قدِّ رسایش را ببینند

مانند پیغمبر صدایش را ببینند

هنگام رفتن خنده هایش را ببینند

احوال بابا و دعایش را ببینند

هر کینه ای دارند بر رویش بریزند

تیغی ز سر تا بین ابرویش بریزند

لفظی نمی آید به بالای بلندش

شب ، رنگ  می بازد  به گیسوی کمندش

دُورش نگه دارد خدا از هر گزندش

از چشم بد محفوظ ماند بند بندش

مِهرش نمیگردد عوض با کل دنیا

او را ببخشاید خدا بر  ام لیلا

قرآن که میخواند دل از دلها بریزد

از صوت گرمش سوره ی طاها بریزد

از غمزه هایش سیّدِ  بطحا بریزد

وز نام او بند دل  ماها بریزد

باید مرام او شود سرلوحه ی ما

تنها نه از اکبر بماند نوحه ی ما

چون قصد میدان میکند بلواست بلوا

هر جا به میدان پا نهد غوغاست غوغا

تیغ از نیامش چون کشد مولاست مولا

رمز عبور او مدد زهراست زهرا

هرگز کسی تاب هجومش را ندارد

کس چشم دیدار قدومش را ندارد

ای کاش خصمش اربا اربایش نسازد

این قوم ،پرپر پیش بابایش نسازد

یک دشت ،پُر از قدّ و بالایش نسازد

دریای خون از جسم رعنایش نسازد

ای کاش اگر شد ارباً اربا پیش دلبر

زینب نیاید بر سر بالین اکبر

 ************************

مهدی علی قاسمی

ماندم کنار ارباب پایینِ پای ارباب

از بس که هست نایاب پایینِ پای ارباب

قلبش رود به تاراج گویا که رفته معراج...

...مَن زارَ اِبن الارباب پایینِ پای ارباب

امشب عجیب مستم ساقی گرفته دستم

نوشیده ام میِ ناب پایینِ پای ارباب

شبه پیمبر آمد هم نام حیدر آمد

امشب شده چومهتاب پایینِ پای ارباب

هستم فقیر و نوکر عبد علیِ اکبر

سجده کنم از این باب پایینِ پای ارباب

کلّ حرم بهشت است اما همیشه روی...

...دیوارِ خانه شد قاب پایینِ پای ارباب

بیچاره ام...فقیرم ...خیلی خدا حقیرم

بیچاره را تو دریاب پایینِ پای ارباب

بر من شده است روشن کرده بروز قطعا 

این اسم ذاتِ وهّاب پایینِ پای ارباب

من از بهشت سیرم کرده حرم اسیرم

هستم خراب و بی تاب پایینِ پای ارباب

«در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند»

ما را بَرید در خواب پایینِ پای ارباب

شد کشته ارباً اربا در خون عزیز لیلا

از غصه می شوم آب پایینِ پای ارباب

یک روز پای عهدی تحت لوای مهدی

حاضر شوند اصحاب پایینِ پای ارباب

 **********************

محــمد جواد شیرازی

دون عشق تمام وجودم افسرده است

بدون عشق دلم مثل پیکری مرده است

چه می شود که کریمان به داد من برسند؟

چرا که باغ دلم از گناه پژمرده است

منم جوانم و بد جور بر زمین خوردم

سرم به سنگ، سرِ خوابِ غفلتم خورده است

نمی شود بشود عبد خانه ی ارباب

به شاهزاده دلش را کسی که نسپرده است

من آمدم که غلامش شوم ولی دیدم

کریم بود و مرا تا خود خدا برده است

خوشم نشسته به عرش دلم علی اکبر

نشان عاشقی یار بر دلم خورده است

نشسته ام که برای رضایت حیدر

بخوانم از نوه ی فاطمه، علی اکبر

اجازه هست که میخانه را بهم بزنم؟

دم از رسیدن مولود محترم بزنم؟

اجازه هست بیافتم به آستانه و بعد

به زیر قبه و پایین پا قدم بزنم؟

همیشه کار من افتاده با علی اکبر

چگونه حرف از این شاهزاده کم بزنم

بدون دوست، مُخیر به آب لب نزنم

کنار دوست ولی باده پشت هم بزنم

غلام هستم و پس حق بده که در گوشم

نشان حلقه ی ارباب ذوالکرم بزنم

کسی که بوسه زده روز و شب به دست حسین

به زیر پاش فقط بوسه می برم بزنم

خصال و وصفِ کمالش محــمدی است، علی

جمال و نور هلالش محــمدی است، علی

اذان بگو که مسیحا شوی علی اکبر

مسیح عالم بالا شوی علی اکبر

رجز بخوان وسط کارزار تا این که

دلیل بهجت لیلا شوی علی اکبر

دعای ام بنین بوده که میان نبرد

قرین حضرت سقا شوی علی اکبر

رقابتی است که قبل از عمو بیایی و

رکاب زینب کبری شوی علی اکبر

بمان کنار پدر تا که نیرویش باشی

عصای پیری بابا شوی علی اکبر

از این نسیمِ گل یاس پهلویت پیداست

شبیه حضرت زهرا شوی علی اکبر

خودت کمک بده هر طور می شود به حسین

درون سطح عبا جا شوی علی اکبر

هنوز جای لبت بر لب پدر مانده

ببین کنار تنت "...بَعْدَکَ الْعَفٰا " خوانده

 ***********************

علی زمانیان

 آسمان باز پر قمر شده است

شب اندوهمان سحر شده است

به همه سائلان نظر شده است

چونکه اربابمان پدر شده است

آمد از راه قرص ماه حسین

دومین حیدر سپاه حسین

خلق و خویش پیمبرى دیگر

على اکبر نه،حیدرى دیگر

پهلوان دلاورى دیگر

تو بگو شیر لشکرى دیگر

هست پیغمبرى سراپایش

به عمو رفته قدوبالایش

چهره اش ماه آسمان حرم

سایه اش قوت زنان حرم

حنجرش گرمى اذان حرم

چشم بد دور از جوان حرم

مثل عباس سایه ی سرهاست

سرپناه تمام خواهرهاست

آمد از هر نظر على باشد

از همه بیشتر على باشد

بازهم یک نفر على باشد

چقدر این پسر على باشد!

مثل حیدر قویست او عزمش

چند بیتى بگویم از رزمش

بین گرد و غبار مى آید

روى مرکب سوار مى آید

پسر ذوالفقار مى آید

حیدر روزگار مى آید

عشق مى ریزد از سر و رویش

ذوالفقار است تیغ ابرویش

پاش تا در رکاب مى افتد

دشت در پیچ و تاب مى افتد

سر ز تن بى حساب مى افتد

به تلاطم عقاب مى افتد

بهت در چشمهاى این دشت است

بسکه در حال رفت و برگشت است

خوب فهمیده رزم فن دارد

هنر جنگ تن به تن دارد

فن از روبرو زدن دارد

این شگرد از عمو حسن دارد

آى لشکر ببین جوان این است

پسر شیر نهروان این است

خشم او تیغ و نیزه و تیر است

هرنگاهش دو قبضه شمشیر است

چقدر رزم او نفسگیر است

نوه ی شیر غالبا شیر است

تیغ مى زد همین که از چپ و راست

ازحرم بانگ یاعلى برخاست

رزم با این جوان گره خورده

حنجرش با اذان گره خورده

در دهان ها زبان گره خورده

ابرویش آنچنان گره خورده

که همه یاد حیدر افتادند

یاد آن روز خیبر افتادند

رعد و برق است یا که طوفان است

که دقیقا میان میدان است

یا جوان حرم رجز خوان است

روى لب هاى عمه ها جان است

شور و غوغاست در دلش هرچند

دارد ارباب مى زند لبخند

مى رود دشت را به هم بزند

وسط معرکه علم بزند

خواست تا حرف مى روم بزند

دید باید کمى قدم بزند

پیش چشم پدر جوان مى رفت

داشت ازجسم شاه جان مى رفت

رفت در نیزه زارها افتاد

بین گرد و غبارها افتاد

زیر پاى سوارها افتاد

وسط نیزه دارها افتاد

پاى نیزه به پیکرش وا شد

به زمین خورد اربااربا شد

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی