کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام۲۰

*****************

هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست

هر جا تب عشق است، دل در به دری هست

دیروز گدایان همه دنبال تو بودند

هر جا که شلوغ است یقیناً خبری هست

اجداد من از دیر زمان عاشق عشقند

دیدید که در طینت ما هم هنری هست

بازار مرا با قدمت گرم نکردی

یک چند غلامی که بیایی ببری هست

در غیبت شه روی به شهزاده می آرند

صد شکر که در خانه ی آقا، پسری هست

هر جا قد و بالای رشیدی ست، یقیناً

دنبال سرش نیم نگاه پدری هست

یا حضرت ارباب، دمت گرم و دلت شاد

یا حضرت ارباب کرم، خانه ات آباد

داریم همه محضر تو عرض سلامی

تو شاهی و ما نیز هر آن چه تو بنامی

تا خانه ی آباد شما بنده پذیر است

ویرانه ترینم نکنم میل غلامی

ای قامت قد قامت تو عین قیامت

قربان قدت صد قد و بالای گرامی

تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!

پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟

تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی

هر چند امامت نکنی، باز امامی

هر کس که هوای پدری داشته باشد

با عشق تو باید پسری داشته باشد

انگار رسول است، نمایی که تو داری

انگار بتول است، صدایی که تو داری

بد نیست که هر روز عقیقه بنمایی

با این قد انگشت نمایی که تو داری

باید که برای تو کرم خانه بسازند

از بس که زیاد است گدایی که تو داری

از شش جهت کعبه دل لطف تو جاری است

از سفره ی پر جود و سخایی که تو داری

تو آن قدر از خویشتن خویش گذشتی

که منتظر توست، خدایی که تو داری

فردای قیامت به خدا خوب ترینند

در بین شهیدان، شهدایی که تو داری

کاری نکن ای دوست مرا از تو بگیرند

بگذار که عشاق به پای تو بمیرند

ای سیر کمالات همه تا سر کویت

ای آب حیاتم، نمی از آب وضویت

ابن الحسنت گفته حسین بس که کریمی

مانند حسن جود بود عادت و خویت

عالم همه حیران ابوالفضل و حسینند

ماتند ابوالفضل و حسین از گل رویت

پایین قدم های حسین جای کمی نیست

جا دارد اگر غبطه خورد بر تو عمویت

این قدر مزن آب به سرخی لب خود

حیف است که پیچیده شود این همه بویت

حیف از تو مرا عبد و غلام تو بدانند

باید که مرا عبد غلامان تو خوانند

ای زاده ی زهرا! جگرت می رود از دست

امروز که دارد پسرت می رود از دست

ای کاش که بالای سرش زود بیایی

گر دیر بیایی ثمرت می رود از دست

بد نیست بدانی؛ اگر از خیمه می آیی

با دیدن اکبر کمرت می رود از دست

***

 افتادنت از زین پدرت را به زمین زد

برخیز و گر نه پدرت می رود از دست

برخیز که عمه نبرد دست به معجر

بر خیز به جان من و این عمه ات، اکبر

 علی اکبر لطیفیان

**********************

 صمد علیزاده

عاشقی را کمی خطر باید

دل مجنون و در به در باید

وصل بی درد سر گوارا نیست

همره وصل درد سر باید

تا رسیدن به خانه ی لیلا

بار بستن از این گذر باید

مهر اولاد را مجو از دل

جستجو کردن از جگر باید

صدقه دادن پسر داران

از همه هرچه بیشتر باید

این پدر را چنین پسر باید

این پسر را چنان پدر باید

کربلا درس میدهد به همه

زیر پای پدر ،پسر باید

السلام ای صفای شش گوشه

عرش پایین پای شش گوشه

آمدی جذبه ی چمن باشی

اسوه ی نسل سینه زن باشی

آمدی تا که غرق ذات خدا

آمدی غرق خویشتن باشی

امدی تا که بعد پیغمبر

حاجت مردم قرن باشی

آمدی ای عصای دست حسین

پسر دیگر حسن باشی

آمدی تا که نسل ابراهیم

را تو مهتاب انجمن باشی

روح زهرا و مصطفی و علی

سه نفر بین یک بدن باشی

با چه ظرفیتی توانستی

یک تنه کل پنج تن باشی

لیله القدر در نزول اکبر

اشبه الناس بالرسول اکبر

سدره المنتهی ثمر داده

باغ آئینه برگ و بر داده

نوکران را ز خانه ی ارباب

حضرت عشق تاج سر داده

خاک پای تو بر دل سنگم

ارزش کیمیا و زر داده

حاجت مانده ی مرا ارباب

با نگاه تو بیشتر داده

بس که سر مست گشته او گویی

به حسن هم خدا پسر داده

مرتضی اشک شوق می بارد

نوه داری چه لذتی دارد

یاد دادی بهار بودن را

نفس خود را مهار بودن را

و تو آموختی چه خوب آقا

از حسن سفره دار بودن را

دست تو هر صلاح و شمشیری

حسن حس کند ذوالفقار بودن را

به تو آموخته بوسه ی حیدر

فاتح کارزار بودن را

وسط معرکه ندارد خصم

چاره ای جز فرار بودن را

بال جبریل آرزو دارد

زیر پایت غبار بودن را

یاد دادی به ما کنار پدر

سر به زیر و کنار بودن را

یوسف اهل خانواده تویی

در امامت امام زاده تویی

از نگاه تو سروری می ریخت

معجزات پیمبری می ریخت

وجنات تو فاطمی بود و

از تو رفتار حیدری می ریخت

زیر سجاده ی مناجاتت

بال جبریل عجب پری می ریخت

سر بازار یوسف حُسنت

فقط از عرش مشتری می ریخت

از اذانت فقط نه از نامت

سرّ الله اکبری می ریخت

همه با وصله ی تو در خانه

بس که از تو برادری می ریخت

یاعلی زیر رقص شمشیرت

سر یل های لشگری می ریخت

تا شود دور چشم هر بد دل

صدقه می دهد ابوفاضل

از خداوند مان چه میگویی

از مسیر جنان که میگویی

دل بابا به وجد می آید

دم مغرب اذان که میگویی

تو بیا و خودت مرا برسان

به همان آسمان که میگویی

کاش باشم همان که میخوایی

کاش باشم همان که میگویی

از غلامان حلقه برگوشم

به روی چشم آن که میگویی

***

پشت پایت دعای بابا بود

ربنا ربنای بابا بود

 عطش تو مجال رفع عطش

از لب و بوسه های بابا بود

خواهران بعد رفتنت گفتند

علی اکبر عصای بابا بود

ولدی یا علی؛ علی ولدی

آخرین ناله های بابا بود

آنچه در بین خنده ها گم شد

گریه بی صدای بابا بود

به پسر ارث میرسد ز پدر

کفن تو عبای بابا بود

چشم تو روشن ای غیور حرم

عمه آمد میان نامحرم

   جواد پرچمی

************************

عاشق آن است که پر می گیرد

فقـط از  عشق خبر می گیرد

از جگر آتش اگر می گـیرد

عشق را مدّ نظر می گیرد

منطق منـطقه ی ما عـشق است

مذهب مطلقه ی ما عـشق است

بی دل آن است که دل داده به تو

کار و بارش فقط افتاده به تو

سجده کرده خود سجاده به تو

می رسد آخر این جاده به تو

راهی جاده ی مجنون شدنیم

بس که آماده ی مجنون شدنیم

مـا همه در به در لیلاییم

بیشتر دور و بر لیلاییم

سائل پشت در لیلاییم

زیر دِین پـسر لیلاییم

تو علی اکبر لیلا هستی

نوه ی اول زهرا هستی

کیستی محشر در گهواره

فاتح خیبر در گهواره

یا که پیغمبر در گهواره

خنده ات اکبر در گهواره

همه را یاد نبی می انداخت

یاد میلاد  نبی می انداخت

  صابر خراسانی

************************* 

وقتی که طبع من بدمد سورشعر را

در واژ ه ها به عشق تو محشر شود به پا

تا اینکه جایی از غزلت جایشان شود

هر واژه ای به سمت خدا دست بر دعا

در بین حرف ها به تمنای وصف تو

با عین و لام و یا بشود کعبه ای بنا

باید خدا خودش بنویسد ز وصف تو

یا این قلم به دست من و شعر از خدا

شاعر چه زود خسته شد و بر ورق نوشت

بی انتهایی و غزلت نیست کار ما

باید برای شعر شما جبرییل شد

حتما به وحی های الهی دخیل شد

آهوی طبع من به هوایت رمیده است

آوارگی عشق تورا برگزیده است

ابروی تو دوبیتی چشمت رباعی است

نامت غزل بلندی قدت قصیده است

باران شناسنامه دست کریم تو

مهر شناسنامه چشمت سپیده است

عباس و تو دوشعله عشقید ودیده ای

در آسمان دو قرص قمر را ندیده است

جاداشت تا ترک بخورد کعبه باز هم

وقتی شنید حیدر لیلا رسیده است

با خلق توخدا به نبوت اشاره کرد

با قامتت به روز قیامت اشاره کرد

باعشق تو تمام دلم عشق میکند

تا مینویسم از تو قلم عشق میکند

نه اینکه ما فقط به تو دلداده ایم بس

با عشق تو خدای تو هم عشق میکند

هم تو کریم و هم پدر و هم قبیله ات

بر خانواده تو کرم عشق میکند

وقتی به پیش چشم پدر راه میروی

بر قامتت قدم به قدم عشق میکند

وقتی کنارحضرت عباس میرسی

از این سپاه چشم حرم عشق میکند

قلب پدر از عشق تو تسخیر می شود

روحش به چشمهای تو زنجیر می شود

صاحب نفس شدی مسیحای دیگری

اصلا خودت بگو که علی یا پیمبری

می بینمت تورا به بلندای بالها

از تاق عرش یک سرگردن تو سرتری

با این قداستی که تو داری مساجدی

باید بنا شود به رهی گر تو بگذری

بر آسمان اگر که نگاهت گذر کند

خورشید را به نور خود از روی میبری

  آقا مگر که عاشق تو میشود نبود

لیلای زاده هستی و استاد دلبری

تصویر رفتن تو سر آغاز عاطفه است

معنای اوج قله پرواز عاطفه است

پر بود چشمهای حسین از محبتت

پربود چشمهای ترت از نجابتت

وقتی قدم به صحنه میدان گذاشتی

مومن شدند چندنفر بر نبوتت

اما تمام دشت به یک بار نیزه شد

وقتی شنید از رجز تو اصالتت

جاداشت از فلک برسد صوت لافتی

هنگام رقص تیغ تو در شان قدرتت

معراج تو میان حرایی زنیزه است

چیزی نمانده شبه پیمبر به بعثتت

بابا به پیش پیکر تو محتضر شود

در بین یک عبا بدنت مختضر مشود

 موسی علیمرادی

******************** 


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی