کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام۱۸

*****************

چون خدا ما را ز خاک عالی و اعلا سرشت
از علی باید ســــــــرود و از علی باید نوشت
امن و ایمان و امان میــزان و عدل حق علی
بغض حیدر شد جهنم حـــــب مولا شد بهشت
گل ازاو زیبا شــــــد و بلبل از او آوا گرفت
شیعه ی حیدر چه زیبا منکر حیــدر چه زشت
روزه و حج و نمــــــــاز بی ولایت هرکه کرد 
پنبه خواهد شد ز اعمال و عبادت هر چه رشت 
بانی کعـــبه خدا بنّـــــــــــــای آن دست خلـــیل 
کعبه را کرده بنا با یا علی در خـــشت خشـــت
مطلع ترکیب بند من به نام حیدر است
امتداد آن به نام شاهزاده اکـــــبر است
****
ام لیلا هست امشــــــــــــب یا که بانو آمنه
احمد است این طفل یا تصـــــویر او در آینه
عشق می بارد زابرودشت گل رویانده است
پای این کوه صلابت غرقه شد تا دامــــــــنه
بارعام حضرت ارباب عالــــــــم امشب است
در ازای شادی هر مــــــومن و هر مومـــنه
بانگ تکـــــبیر موذن خاست بر بام حــــرم
مفتخــــــر با نام اکــــــــــبر شد اذان و مآذنه
هر که در دوران احمــــــد روی پیغمبر ندید
اکـــــــبر آمد تا که باشد بر پیمــــــــــبر بیّنه
ام لیلا گشته مادر فاطـــــــــمه مادربزرگ
می شودباحضرت عباس علی اکبربزرگ
گرحسین ابن علی رادرمثل گویم خلیل
بیگمان باشد علی اکبر برایش اسمعیل
ایه ی قالوا بلی و معنی ذبح عــــظیم
ذکر یاربّ تقــبل منی و هذا قلـــــیل
ازلبش جوشیده عشق وازلبش نوشیده شهد
کوثر و تسنیم و رضوان و شراب سلسبیل
خلـــــــــقاً و خُلقاً محــمد منطقاً مثل النبی
درشجاعت همچوحیدربی نظیرو بی بدیل
قامت موزون او را کربلا داده مجـــــــال
گرگ در پیش غزالی میشود خوار و ذلیل
بگذرم گر بیش از این گوییم غوغا میشود
قافیه از این به بعــــــد با ارباً اربا میشود

صمد علیزاده

******************************

همین که با دم ساقی دهان معطر شد

سبوی کهنهءمیخانه مستی آور شد

شبیه ساحل خشک کویر بودم که

پیالهء دل من قُل زد و لبم تر شد

پس از تراوُش عطر شراب در عالم

و بعد آنکه جهان مست بوی حیدر شد

خدا به خانهء ارباب،کوثر اعطا کرد

تمام میکده مستِ علیِ اکبر شد

رسید باده و از جام مِی خراب شدم

خمار و ملتمس کاسهء شراب شدم

تو از تشرف هر چشمه آبشارتری

تو از تبسم آلاله ها بهار تری

تو مرد راز و نیازی، برای ما شبها

سفارشی کن اگر با خدا ندار تری

برای اذن گرفتن، به قلب کفر زدن

تو از تمامیِ فامیل بی قرار تری

همیشه دست به خیری، پس از عمو حسنت....

نه در مدینه ، در عالم تو سفره دارتری

همیشه بر سر خان کریم ، احسان هست

کنار سفرهء مهمانیِ تو مهمان هست

به زیر پای تو جوشش گرفت زمزم ها

شدند کوثر جاری ز چشم ها، نم ها

به قول پیر غلامان کهنه کار، فقط

ز فیض بازدمت زنده می شود دم ها

به آن حقیقت سرخت  قسم گرفته شده

ز رنگ خون شما، رنگ سرخ پرچم ها

شدیم گریه کن اشک چشم باباها

شدیم سینه زن هشتم محرّم ها

چه دیدنی شده در کارزار کرب و بلا

تقابل علی و خیل اِبن مُلجم ها

خدا کند تنت از زخم در امان باشد

ستون خیمهء زنها و کودکان باشد

بیانگر قد طوباست، قامت و قدتو

همیشه سوی بهشت است رفت و آمد تو

هزار مرتبه شکر خدا که هم رنگ است

سیاه بخت من و گیسوی مُجَعّد تو

خود تو ، مکّه و تنها، سپاه اسلامی

فدای جان تو و لشگر محــمد تو

از این مبارزه گیرم همه فرار کنند

کسی نمی رهد از حملهء مجدّد تو

بزن به روی خود، عمّامه و نقابت را

بده اجازه، خودم زین کنم عُقابت را

همیشه وقت نشستن، زمان پا شدنت

زبانزد پدرت بود، مصطفی شدنت

قرار بود که میراث انبیا باشی

حکایتی شده در کربلا فدا شدنت

امید و آرزوی اهل خیمه هستی، پس

عجب حقیقت تلخی است روبه را شدنت

مصیبت بدن پاره پاره ات به کنار

خودش مصیبت عظماست این جدا شدنت

یکی به دامنت انداخت التماسش را

یکی به اشک تو ، تر می کند لباسش را

بگو چگونه مُشَبّک شده ضریح تنت

چه آمده به سرت، واشده زهم بدنت

کنار پیکر تو آمدم، که دیدم وای

شبیه یک گُل قالی به خاک دوختنت

از این تنی که به هر گوشه ریخته اثرش

مُسجّل است که با دشنه ، جا به جا زدنت

دهان که قفل شده، لثه ها  که خرد شده

چگونه لخته خون را بگیرم از دهنت

سپرده ام که عبا را بیاورد عباس

پیمبرانه خودم می کنم تو را کفنت

بلند شو علی ، یاد اذان ظهر به خیر

بمان که شب نرسد اختیار خیمه به غیر

حسین قربانچه

*************************

اى ورق روى تو عنوان حُسن

خال و خطت نقشه ى ایوان حسن

نسل جوان را به جهان رهبرى

جلوه ى توحید على اکبرى

ریخته‏ام از شرم رخت در شفق

گل به گلستان عرق از هر ورق

گر چه خداوند وجود و عدم

خلق نکرده دو نفر مثل هم

لیکن چو رخسار تو را آفرید

نقش تو را شکل محــمد کشید

چشم تو بیناى همه ماسوى

گوش تو گنجینه ى صوت خدا

روى تو از آب بقا صاف تر

وز دل عشاق تو شفاف تر

صبح تو از شام ابد دلرباست

شام تو تا صبح ازل جان فزاست

هر که هواى رخ احمد کند

در تو تماشاى محــمد کند

باد نقابت چو به بالا زند

فاطمه لبخند به لیلا زند

منطق شیواى جهانگیر تو

در لبه ى تیغه ى شمشیر تو

بسکه خدا خوب تو را ساخته

خصم تو در مدح تو پرداخته

دشمن سرسخت شما انجمن

بود معاویه که گفت این سخن

تاج خلافت که ز پیغمبر است

ساخته بر فرق على اکبر است

هر چه سخن گشت برازنده تر

مانده به مدح تو سر افکنده تر

حق سخن گشت به مدحت ادا

از لب جانبخش شه کربلا

گفت تویى اى پسر باوفا

اشبه مردم به رسول خدا

جسم تو شد اى همه را نور عین

جلوه ى شش گوشه ى قبر حسین

جان تو و جان حسین بُد یکى

قبر تو و قبر حسین شد یکى

اى ز تمام شهدا خوب تر

پیش حسین از همه محبوب تر

بین جوانان بنى هاشمى

جانى و جانان بنى هاشمى

بسکه بدت شور شهادت به سر

کشته شدى از همگى زودتر

خون سرت تا به جبینت چکید

موى سیاه پدرت شد سپید

خواست شود موى سپیدش خضاب

روى به روى تو نهاد آن جناب

روى تو و روى پدر رنگ شد

عاشق و معشوق هم آهنگ شد

چهره به رخسار منیرت گذاشت

تا دلش آرام نشد برنداشت

زینب مظلومه به حفظ امام

صیحه زنان گشت برون از خیام

تا که نبازد پدرت جان پاک

ناله کشید از جگر چاک چاک

گفت که‏اى تازه جوانم على

میوه ى دل، قوت جانم على

»میثم« اگر وصف تو را مى‏سرود

جز تو و الهام تو در او نبود

غلامرضا سازگار

*************************

حضرت علی اکبر(ع)

قلم امشب زمان تعظیم است

سجده آور که وقت تکریم است

غسل روحم به چشمه سار رجب

غسل روحت به آب تسنیم است

از چه ساکت نشسته ای برخیز

بهترین روز بین تقویم است

ساعت شادی دل ما با

شادی اهل بیت تنظیم است

آمد آئینه ی رسول الله

ای قلم باز وقت تقسیم است

نیمی از سیب عشق، پیغمبر

علی اکبر هم آن یکی نیم است

جمع پیغمبر و امام علی

از خدا آمدت سلام، علی

آی پیغمبر امام حسین

حضرت حیدر امام حسین

اولین بار بر لب تو رسید

بوسه ی نوبر امام حسین

دست های تو بعد از این دارد

حکم بال و پر امام حسین

ننشستی بجز به رسم ادب

لحظه ای محضر امام حسین

قسم راست به جوانی مان

به علی اکبر امام حسین

ما گداییم و شاهزاده تویی

آنکه ما را نجات داده تویی

مثل زهرا عبادتت بوده

مثل حیدر شجاعتت بوده

به حسن رفته ای زمان کرم

مثل بابا سخاوتت بوده

شب میلاد، عموی سرو قدت

محو در قد و قامتت بوده

«عَنهُمُ الرِّجس» در زیارت تو

حکم تثبیت عصمتت بوده

«اَوَلسنا عَلَی الحَقَت» بی شک

سندی بر بصیرتت بوده

بیش از این باید احترام شوی

شأنت این بود که امام شوی

نام تو کوه را تکان بدهد

روشنایی به آسمان بدهد

خط و مشیء تو ای جوان حسین

راه را یاد هر جوان بدهد

صبح روز دهم به مأذنه ها

با صدایت خدا اذان بدهد

پدرت نه امام تو باید

با فراق تو امتحان بدهد

داغت آن گونه بود که می رفت

پدر تو سه بار جان بدهد

موقع رفتنت، کنار تنت

وقت تشییع کردن بدنت

محسن عرب خالقی

*******************

کیست آن نور که این گونه تماشا دارد

 رَشَحات رخِ او نُزهَتِ طاها دارد

آیه آیه خبر از شاخه ی طوبی دارد

والضّحای نگهش این همه معنا دارد

باید از عرش برایش نفحاتی برسد

به تماشای رخ او صلواتی برسد

آیه ی روی نبی بود و مکرّر گشته

به صفای حَرَم عشق منوّر گشته

در شجاعت چو علی محشرِ محشر گشته

از رخ فاطمه گل کرد و معطر گشته

من که باشم که از آن خطّ نگارین گویم

از لب لعل تو آن شکّر شیرین گویم

از حرم آمده بیرون و خرامان در خود

به کجا می رود این خرّم و خندان در خود

وقت میدان شدنش این همه تابان در خود

همه را کرده هراسان و پریشان در خود

شور شیرینی احساس تو دیدن دارد

هر چه هم ناز کنی باز خریدن دارد

آمده هم چو علی تیغ مرتّب بزند

وَ بیآشوبد و بر پیکره ی شب بزند

ذوالفقاری شود و تیغ لبالب بزند

مثل خیبر سری از آن همه مرحب بزند

کربلا بوده و تکرار علی در اکبر

همه دیدند شده یکسره حیدر، اکبر

کربلا فرصت تکرار علی بود در او

مثل یک آینه دیدار علی بود در او

زور بازوی شرر بار علی بود در او

پنجه ی حیدر کرّار علی بود در او

مرتضی دیده در آن هیمنه تکرارش را

تا تماشا بکند فاطمه پیکارش را

آوخ آن لحظه که آن مصحف ایمان افتاد

پاره پاره ورق تازه ی قرآن افتاد

آن طرف تر به فغان عمه پریشان افتاد

حضرت فاطمه در عرش هراسان افتاد

آمدند از همه سو راه بگیرند از او

انتقامِ اسدالله بگیرند از او

هر که دارد ز علی کینه بیاید بزند

هر که یکبار زده تیغ مجدّد بزند

با دلِ سنگ خودش آید و ممتد بزند

وَ نگوید که جوان است مشدّد بزند

سال ها قصّه ی تلخی ست که در دل مانده ست

کینه از خیبر و بدر است که بر دل مانده ست

آه ای برگ گل تازه ی قرآن در خون

اربا اربا شده ی سوره ی رحمان در خون

آیه آیه همه ی لولو و مرجان در خون

می کشاند ز غمت عمه سر و جان در خون

لب گشا و زخدا بارقه ی نور بخواه

ساقی آمد به برت باده ی انگور بخواه

 علی کفشگر

************************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی