کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-۱
************************

مجتبی روشن روان

 

دختر نازنین پیغمبر

حاصل اربعین پیغمبر

 

در صدای تو مرتضی میدید

لهجه ی دلنشین پیغمبر

 

عرق چهره ی تو بنشسته

بر روی آستین پیغمبر

 

احترام تو و علی بوده

سخن آخرین پیغمبر

 

أینَ زهرا بُود به رستاخیز

جمله ی اولین پیغمبر

 

وصف تو در بیان نمیگنجد

روح تو در زمان نمیگنجد

 

آمدی ای بهار زیبایی

تا درآید علی ز تنهایی

 

هر که شد عاشق غمت بانو

میکِشد کار او به رسوایی

 

کرده عشقت مرا خیالاتی

نام تو میبرم به شیدایی

 

دانش ما ز روح تو اندک

ما همه قطره و تو دریایی

 

از کسی که به مجلست آید

مرتضی میکند پذیرایی

 

ای اسیر نگاه تو حیدر

دیده دارد به راه تو حیدر

 

ای که در اوج عشق و عرفانی

نشدی غافل از خدا آنی

 

فرصت زندگی تو کوتاه

قصه های غم تو طولانی

 

با مدالی که روی سینه ی توست

قهرمان تمام دورانی

 

در غم آن جمال پُر ابرت

دیده هایم همیشه بارانی

 

شأن تو کمتر از علی نبُود

هرچه داند علی تو میدانی

 

ای به درد دلم دوا زهرا

مدح تو میکند خدا زهرا

 

کوثری تو بدون مانندی

در به روی گدا نمیبندی

 

تو چه زیبا دل از همه بردی

ای بنازم بر این هنرمندی

 

چه کنم ای حبیبه ی طاها

که قبولم کنی به فرزندی

 

تا که دیدی غریبی حیدر

دل ز دنیای بی علی کندی

 

به خدا کن سفارش ما را

پیش ایزد تو آبرومندی

 

روی سینه پلاک حیدری ام

اولین مرتبه تو افکندی

 

هر کجا نام تو بُود زهرا

نظر مرتضاست بر آنجا

 

ای نگاهت سپیده ی حیدر

یار از ره رسیده ی حیدر

 

هر تپش قلب تو علی گوید

ای مصیبت کشیده ی حیدر

 

علی از دیدن تو دلخوش بود

روشنیِ دو دیده ی حیدر

 

دله مجنون او اسیرت بود

لیلی قد خمیده ی حیدر

 

تو به راه علی فدا گشتی

فاطمه ، ای شهیده ی حیدر

تو حمایتگر علی بودی

همه جا در بر علی بودی

 

************************

سید هاشم وفائی

روی بال نسیم رایحه ی

یاس مینو سرشت می آید

حوریان جنان به هم گفتند

فاطمه از بهشت می آید

فاطمه روشنی هر بدر است

شب میلاد او شب قدر است

آسمان حجاز از این خورشید

هم چو آئینه صاف و روشن شد

دشت و صحرای مکه از این گل

سبز شد با صفا و گلشن شد

قدسیان با نشاط خندیدند

عطر ناب بهشت پاشیدند

روی دامان خود خدیجه دید

پرتوی از جلال یزدانی

بهترین میزبان عالم گفت

فاطمه آمده به مهمانی

میزبان مصطفی و مهمان اوست

مصطفی جان و پاره جان اوست

گرد بام حریم عصمت حق

تا سحرگه فرشتگان جمعند

سوره ی نور و قدر می خوانند

همه پروانه های این شمعند

از فلک هر فرشته می آید

پیش او سر به خاک می ساید

بانوان بهشت محضر او

دست بر سینه از ادب دارند

دل ز کف داده اند و با شادی

این سخن را به روی لب دارند

کوثر باغ سرمدی زهرا

بانوی گل خوش آمدی زهرا

ای که حوا و ساره و هاجر

همچو مریم کنیز تو هستند

بانوی بانوائی و آنان

تاج گل بر سر تو می بستند

غیر تو ای ز سرّ حق آگاه

چه کسی شد وجیهه عندالله

ای فراتر ز عقل و اندیشه

درک وصف تو کی کند دنیا

به مقام رفیع تو فرمود

حق حدیث لما خلقتکما

ای که خلق عظیم طینت توست

آفرینش طفیل خلقت توست

ای که پیغمبر و علی هستند

شاهد و محرم تکلم تو

آفتاب بهشتیان باشد

در جنان پرتو تبسم تو

منبع نور هور هستی تو

سر اللهُ نور هستی تو

ای که مدحت لیذهب عنکم

وی به وصف تو هل اتی زهرا

ای یُطَهِّر گواه عصمت تو

گفته مدح تو را خدا زهرا

ای که خیر کثیر بر همه ای

چه بخوانم تو را که فاطمه ای

ایمن از آفتاب روز جزاست

هر که در سایۀ حمایت توست

بهترین گوهری که هست آن روز

به خدا گوهر ولایت توست

شکر لله که با شفاعت تو

داده یزدان به ما محبت تو

یش از این با محبتت زهرا

در ره دین مرا هدایت کن

عهد میثاق بسته ام با تو

به «وفائی» وفا عنایت کن

نکند بیش ازین عطا نکنی

از تو خواهم مرا رها نکنی

************************

احد ده بزرگی

 

نوبهار آمد گل آمد گل شکفته در برش گل 
گل چه گل، آن گل که باشد تا سراپا پیکرش گل 
گل بگو امشب که گل از دامن گل سر کشیده 
شد چمن‏ آرا گل نورى که باشد جوهرش گل 
لحظه میعاد آن یاس بهشت عشق سر مد 
گل به گل گردید عالم باختر تا خاورش گل 
قابلیت بین که آمد قابله از عرش داور 
بهر آن رنگین کمان دامن که باشد مادرش گل 
مریم و کلثوم و ساره آسیه با هاجر آن شب 
آمدند از آسمان با هودجى سر تا سرش گل 
جبرئیل عقل گشته مست مست از شادمانى 
دست افشان پاى کوبان ریزد از بال و پرش گل 
جلوه گر شد چلچراغ روح بخش آفرینش 
قطب گلهاى بهشتى آنکه باشد محورش گل 
شوکتش گل صولتش گل عصمتش گل عفتش گل 
جامه‏ اش گل چادرش گل تاروپود معجرش گل 
دست او گل پاى او گل قامت رعناى او گل 
علم او گل حلم او گل عقل او گل مشعرش گل 
نازم آن قامت قیامت را، که در دامان هستى 
با نسیم رحمت حق ریزد از مشک ترش گل 
روى او گل موى او گل خلق او گل خوى او گل 
جسم او گل جان او گل فطرت حق باورش گل 
در صفات و قول و فعلش هست چون ختم رسولان 
بینشش گل دانشش گل محفلش گل دفترش گل 
در جنان پرسید آدم کیست آن بانو که باشد 
گوشوار و سینه ریز و تاج زرین سرش گل 
پاسخ از عرش برین آمد بگوش هوش آدم 
او بود روحى که خوانده خالق جان پرورش گل 
اوست جان و اوست جوهر اوست رضوان اوست کوثر 
اوست ظاهر اوست باطن اولش گل آخرش گل 
اسم او گل رسم او گل اصل او گل نسل او گل 
باب او گل مام او گل همدلش گل همسرش گل 
راضیه مرضیه زهرا، طاهره، صدیقه طوبا 
طیبه انسیه حورا نام پاک دیگرش گل 
فاطمه ‏ام ابیها روح یاسین جان طاها 
هست همچو نخل طوبا ریشه وبار و برش گل 
در دل محراب عرفان بر سر سجاده باشد 
فکر او گل ذکر او گل نغمه جان پرورش گل 
ذات آن بانوى سرمد هست چون ذات محـمد 
شربتش گل مذهبش گل مکتب روشنگرش گل 
اوست رب المشرقین و مغربین چرخ گردون 
شرق و غربش خرم از گل مهر و ماه و اخترش گل 
مرج البحرین یعنى دامن دّر پرور او 
لؤلؤ مرجان او گل خوشه‏ هاى گوهرش گل 
هم حسن گل هم حسینش هم وجود زینبینش
هست آرى تا قیامت هم پسر هم دخترش گل 
خود نه تنها گل بود آن مهر بى همتا که باشد 
حاجبش گل خادمش گل فضه ‏اش گل قنبرش گل 
گشته نازل آیه تطهیر در قرآن به شأنش 
هست روشن اینکه مى‏ باشد وجود اطهرش گل 
قمرى دل مست و سر خوش گفت مرغان چمن را 
اى خوش آن عاشق که چون پروانه باشد دلبرش گل 
هر کسى گل را به گیتى مقتداى خویش داند 
بى گمان صبح قیامت میزند حق بر سرش گل 
شیعه ‏ى گل، عترتِ گل، را جدا از گل نداند 
آرى آرى هم محـمد گل بود هم دخترش گل 
ذکریا فاطر بحق فاطمه ‏اى اهل بینش 
مى‏ کند کارى که گردد پاى تا سر ذاکرش گل 
هر کسى با گل نشیند رنگ و بوى گل پذیرد 
واى اگر ما را به محشر دور سازد از برش گل 
صبحدم، بر، منبرِ گل، یا «احد» گو بلبل دل 
گفت نازم آنکه باشد شاعر گل پرورش گل

*****************************

صغیر اصفهانى

 

امروز عالمى ز تجلى منور است 
میلاد با سعادت زهراى اطهر است 
مولود پاکى آمده از غیب در شهود 
کز او وجود عالم و آدم سراسر است 
از ره رسیده موکب بانوى بانوان 
کائینه تمام نماى پیمبر است 
نور خدا ز فرش نتق میکشد بعرش 
روشن بروى فاطمه چشم پیمبر است 
در وصف او گر ام ابیها شنیده ‏اى 
این خود یک از فضائل آن پاک گوهر است 
هر مادر آورد پسر از اوست مفتخر 
بالنده مانده گیتى از این نیک دختر است 
احمد وجود پاک او را روح خویش خواند 
با آنکه خود به مرتبه روح مصور است
در حیرتم چه مدح سرایم به حضرتى 
کو را مدیحه خوان ز شرف ذات داور است 
تنها نه دختر است رسول خداى را 
کز رتبه بر ولى خدا نیز همسر است 
هستند گوشواره دو دلبند تو به عرش 
بى شک دل تو عرش خداوند اکبر است 
حاکى است از وقایع ما کان و ما یکون 
متن صحیفه‏ اش که به قرآن برابر است 
ربط رسالت است و ولایت جناب تو 
بل این دو را وجود تو معنا و مصدر است 
او هست عصمت و الله چندان شگفت نیست 
کز چشم خلق تربت پاکش مستّر است 
بر آستان توست ز جان منجلى صغیر

عمریست چشم و روى نیازش بر این در است

************************








نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی