کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت امام هادی علیه السلام ۷

*******************

در پادگان غربتش ماندم

از غصه آزادی نمی خواهم

وقتی حریمش رنگ غم دارد

من رنگ آبادی نمی خواهم

 

گرچه کبوتر در قفس دائم

 فکر و خیالش روز آزادی است

من جلد صحن سامرا هستم

از بند، آزادی نمی خواهم

 

هر عاشقی از چای این جا خورد

زیر لبش این جمله را می گفت:

ته مانده ی چای شما عشق است

 حلوای بغدادی نمی خواهم

 

عشاق دورش گرچه‌ کم اما

در رتبه هریک لشکری هستند

شاگرد عشاق حرم هستم

 شیرین و فرهادی نمی خواهم

 

وقتی اذان دیگران صوتش

 آمد میان صحن ها گفتم:

یارب همین حس شنیدن را

هرچند تو دادی... نمی خواهم

 

زیباترین نام جهان هادی

ذکرم شده در هر زمان هادی

جز نام زیبای امام خود

 اذکار و اورادی نمی خواهم

 

اصلا بهشت ارزانی زاهد

 انعام جنت قسمت عابد

فردای محشر من سکونتگاه

 جز جنت الهادی نمی خواهم

 

هستم اگر کوچک تر از این عشق

 بیمارم و در به در از این عشق

من راضیم از عاشقش بودن

 باور کن امدادی نمی خواهم

 

خونم بریزد در حرم ای کاش

 در صحن های محترم ای کاش

شمشیر غیر از حضرتش هرگز

جز دوست صیادی نمی خواهم

محــمد جواد شیرازی

*************************

هنوز پرده نیانداختیم امیر شدیم

هنوز جلوه نکردیم بى نظیر شدیم

 

فقیر خانه مایند بندگان خدا

براى آنکه خداوند را فقیر شدیم

 

غذاى سفره ما از تجلیات خداست

شبانه روز ازین سفره بود سیر شدیم

 

بلند شانه ما را بلا شکسته نکرد

از اشتیاق خدا بود زود پیر شدیم

 

همین که ریخته شد خون ما به جوش آمد

پس از شهید شدن چند تا غدیر شدیم

 

به جان خویش خریدیم درد را اما

براى دوستمان جوشن کبیر شدیم

 

اگرچه بسته شود دست ما ولى باز است

به دست بسته مان باز دستگیر شدیم

 

قرار بود اگر حرف بد به ما بزنند

چرا شهید شدیم و چرا اسیر شدیم؟!!!

 

درست وقت زمانش به آسمان رفتیم

نه زود آمده بودیم ما نه دیر شدیم

 

حاج اکبر لطیفیان

*********************

انی احبُّ هرچه که دارد هوای تو
شرمنده ام قدم نزدم جای پای تو
انی برئتُ هرکه بخواند به جز تو را
انی عجبتُ هرکه ندیده عطای تو
ویلٌ لمن یرید اطاعت ز غیر تو
تبّت یداه هرکه نشیند به جای تو
انی عصیتُ خواسته ات را مکررا
اما بگو کجا بروم جز سرای تو
گفتی که شرط دلشدگی سرنهادن است
این سر چه قابل است وجودم فدای تو
بازار مصر جمع شود چون تو پا نهی
صد یوسف و هزار زلیخا بهای تو
گویند دل اسیر همان شد که دیده دید
این دل شنید وصف تو شد مبتلای تو
هر صبح جمعه منتظرت ندبه می کند
یابن الحسن کجاست محل لقای تو
پرکرده های و هوی غیر فلک را ولی چه غم
روزی رسد ز کعبه به عالم ندای تو
خواهد زهیر تا که نگاهش کنی به لطف
این لب مباد دور ز وصف و ثنای تو

زهیر دهقانی آرانی

****************************

تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید

خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید


شهر از زبان این یتیمِ پاک و معصوم

واژه به واژه آیه‌ای فوقِ بشر دید


از بس که دل می‌بُرد از اطرافیانش

یک عمر از دستِ حسودان دردسر دید


این بار سرّ من رأی مغلوب غم شد

وقتی که مهمان را به کویش در به در دید


در چشم ابراهیمی‌اش اما غمی نیست

باید که این ویرانه را از آن نظر دید


در کوچه‌ها، پای برهنه، سیدِ شهر
...

اینجا مگر شام است؟ ای مردم! چه کردید؟


قبری که پیشاپیش در این خانه کَندید

تنها به چشمش سجده و آهِ سحر دید


در شهر غربت‌خیزتان بهتر که تنهاست

از همجواری با شما خیری مگر دید؟


مردی گریبان‌چاک افتاده به خاکش

می‌شد پدر را مو به مو در این پسر دید


بر خاک، شیون زد کسی: «وای از دوشنبه
!

انگار آنجا مادری را پشت در دید...

انسیه سادات هاشمی

************************

ای عرش نشین، در این دنیا چه میکنی؟

در بین این خلائق و تنها چه میکنی؟

وقتی بهشت را به تو داده خدای تو

در بین کاروان گداها چه میکنی؟

وقتش رسیده ای متوکل حیا کنی

بزم شراب و حضرت آقا ، چه میکنی؟

ای بدترین خلیفه ، تو در نیمه های شب

با بهترین سلاله ی زهرا چه میکنی

آقا ، امام هستی و باور نمیکنم

تو پا برهنه در دل صحرا چه میکنی؟

داری هوای نوکر خود را و میخری

با آبروت آبرویش را ، چه میکنی

مهدی برجلو

************************

اشک را روز جزا با نور قیمت می کنند
برتو هرکس گریه کرده وقف جنت می کنند
ایهاالهادی گدایان در تو تا ابد
برهزاران حاتم طائی کرامت می کنند
اشکهایی را که در این روضه هایت ریخته
قطره قطره وصل بر دریای رحمت می کنند
سینه زنهای تو با سینه زدن در روضه ات
مثل موسی در میان طور عبادت می کنند
مردم ایران به یاد صحن نورانی تو
حضرت عبد العظیمت را زیارت می کنند
عده ای با پرچم یاهادی ات روز جزا
ازتمامی گنهکاران شفاعت می کنند
نام تودارد جهانی را هدایت می کند
علتش این است برنامت اهانت می کنند
کاش می شد ما فدایی نگاهت می شدیم
کاشکی در سامرای تو سپاهت می شدیم
ای کلام تو کلام ناب قرآن یانقی
زنده شد از برکت نام تو انسان یا نقی
حرمت نام تو ای مظلوم شهر سامرا
واجب عینی شده برهر مسلمان یا نقی
مردم ایران زمین بااحترام و ومؤمن اند
کاش جای سامرا بودی در ایران یا نقی
با دعای جامعه مارارساندی تاخدا
ای کلید اصلی ابواب ایمان یا نقی
مهبط وحیی تو آقا معدن الرحمه تویی
ای مصابیح الدجی ای باب احسان یا نقی
ای که اعلام التقی هستی وهم کهف الوری
هرکسی شد نوکرت شد از بزرگان یانقی
منتهی الحلمی ستون علمی ارکان البلاد
ای امام مهربان بهتر ازجان یا نقی
باگدایی ازتو دارم پادشاهی می کنم
مرغ دل را سوی ایوان تو راهی می کنم
آمدم کنج حریمت با دوتا چشم تری
آمدم پیش تو آقاجان برای قنبری
آمدم مثل غلامی بر سر بازار تو
جان زهرا حضرت هادی مراهم می خری؟
ای غریب سامرا ای آشنای عالمین
تو امام،عسگری هستی وخود بی عسگری
هرزمانی آمدم دیدم حریمت خاکی است
باضریح تخته ای ات اشک در می آوری
ای فدای نام تو جان تمام شیعه ها
ایهاالهادی النقی تو یک علی دیگری
درخرابه جاگرفتی پیش یک دسته گدا
پادشاهانه نشستی در کنار نوکری
نیمه ی شب ریختند آقاسرسجاده ات
قدری انگاری در این روضه شبیه حیدری
بردنت از خانه ات اما دری دیگر نسوخت
درمیان شعله دست وپای یک مادر نسوخت
گرچه برروی لبت نامی بجز مادر نبود
روی دوشت کنده زنجیر زجر آور نبود
آمدی بزم شراب وحرمتت آنجا شکست
در عوض آقادراین مجلس که تشت زرنبود
دورتو پربود از نامردهای سامرا
درعوض دور وبرت بالای نیزه سرنبود
دور تو کف می زدند وعده ای باده به دست
سخت بود اما کنارت خواهری مضطر نبود
گرچه تنها بودی آقاجان دراین مجلس ولی
دورتو خولی و شمر و لشگری دیگرنبود
جای صدهاشکر باقی مانده در بزم شراب
خیزران بالا نمی آمد لبی هم تر نبود
خوب شد حرف از کنیزی هم نشد در آن میان
خوب شدچشم پلیدی خیره بر دخترنبود
وای از شام بلاو مجلس شوم یزید
بعداز آن دنیا دگر برخود چنین بزمی ندید

مهدی نظری

*************************

دهمین نــــور آسمان خدا
نظمِ منظومِ کهکشان خدا

دوستدار تو دوستدار خداست
مشـــــــتری یاب آستان خدا

لحن تو مثل لحن قرآن است
ای قدیمی تــــرین لسان خدا

تـــو خدایی خدا نکرده مگر...
"
جامعه"چیست جز بیان خدا؟

بی تو بودن مسیر گمراهی است
دهمــــــین اصــل امتحان خــــدا

دوستت دارم ای امــام غریب
عاشقم...عاشقت...به جان خدا

سامــرا رفته را بهشت نبر
به هزار و یکی بهانه خدا!

تا بماند به زیر دندانش
تـا ابد طعم آسـتان خدا

میروم روضه خوان شوم حالا
با اجــــازه غریب ســـــامرا !

زهر خوردی،پرت نخورد دگر
ضربه ای بر سرت نخورد دگر

حرمتت را شکسته اند ولی
لگدی خواهرت نخورد دگر

خوب شد کوفه دور بود از تو...
سنگ بــر پیکرت نخورد دگر

حجم گـــودال پر نبود از تیر
نیزه دور و برت نخورد دگر

دخترت آمـــد و تو را بوسید
کعب نی دخترت نخورد دگر

بگذریم از گریز های دگر...
تیــر، آب آورت نخورد دگر

پیش از ابراز ما عطا کردی
سائلی بـــر درت نخورد دگر

***************************

تمام اهل نظربرتوالتجا بکنند
به نام پاک نقی خاک راطلابکنند

هنوزبردن نامت کمال بی ادبی است
به لفظ" حضرت آقا" توراصدابکنند

فرشته هاهمه هنگام سجده حیرانند
که روبه قبله ویا روبه سامرابکنند

چقدرروی دلت زخم کهنه بسیاراست
به زهرزخم دلت راچرا دوابکنند

دوباره یک دونفررابه کربلابفرست
که زیرقبه برایت کمی دعابکنند

خداکندکه شبانه تورادگرنبرند
زنام مادرتان لااقل حیابکنند

خداکندکه غریبانه دست وپا نزنی
ملائک ازپرشان فرش دست وپابکنند

دوباره ازلب خشکت سلام میریزد
همینکه روی توروسوی کربلابکنند...

سلام بربدنی که سه روزبعد آن را
زدست نیزه گرفته که بوریابکنند....
محسن حنیفی

**********************

جان، مرغ خوش الحان علیّ بن محــمد

دل طایر ایوان علیّ بن محــمد

هستی یم احسان علیّ بن محــمد

جان همه قربان علیّ بن محــمد

لب گشته ثنا خوان علیّ بن محــمد

دست من و دامان علیّ بن محــمد

چارم علی، از سه علی باد سلامش

روح سخن چار محــمد به پیامش

جاه حسنین است نمایان زمقامش

جدّ موسی جعفر بود و فاطمه مامش

خیزد همه دم عطر نبوّت زکلامش

دانش گُل بستان علیّ بن محــمد

بحری که عطایش گهر ناب ولایت

مهری که فروغش همه انوار هدایت

ابری که در اوج زند عنایت

نوری که چو انوار حقش نیست نهایت

هادی به کتاب و به حدیث و به روایت

حقّ محور و میزان علیّ بن محــمد

تا مهر بر افروزد و تا ابر ببارد

تا مه دل شب، گردد و اختر بشمارد

تا نخل شود سبز و گل سرخ بر آرد

تا دست قضا امر قدر را بنگارد

در منطق قرآن و نبی فرق ندارد

حکم حقّ و فرمان علیّ بن محــمد

نطقش همه توحید و بیانش همه تنزیل

ایمان به تولاّی وجودش شده تکمیل

نامش همه بردند به تعظیم و به تجلیل

محصول کمال از کلماتش شده تحصیل

آیات خداوند تعالی شده تأویل

از نطق دُر افشان علیّ بن محــمد

تا خاک دهد سبزه و تا گُل دمد از گِل

اوراست ولایت به حریم حَرم دل

با آنکه بود درک غمش بر همه مشکل

نوراست به هر وادی و هر منزل و محفل

کو شوکت مأمونی چون شد متوکّل

خلق اند ثنا خوان علیّ بن محــمد

او ماه فروزنده و سادات ستاره

از سامره دارد به همه خلق نظاره

وصفش نتوان کرد به اعداد شماره

ماراست سر طاعت و اوراست اشاره

از اوست اگر «جامعه» خوانیم هماره

ای جامعه قربان علیّ بن محــمد

افسوس که دادند زبیداد عذابش

چون شمع، فلک کرد به هر حادثه آبش

بردند زبیداد سوی بزم شرابش

از دیده روان شد به گل چهره گلابش

فریاد که کُشتند در ایّام شبابش

پر زد به جنان جان علیّ بن محــمد

او را که وجود آمده تسلیم اراده

دشمن به دل خسته بسی زخم نهاده

بردند به دنبال عدو پای پیاده

پیش متوکّل به روی پای ستاده

این ذکر حقش بر لب و آن مست زباده

وای از دل سوزان علیّ بن محــمد

داد متوکّل که چه ها کرد چه ها کرد

پیوسته جفا کرد، جفا کرد، جفا کرد

سر از تن سادات جدا کرد، جدا کرد

نه شرم زاحمد نه، زدادار  حیا کرد

بر حضرت صدّیقه جسارت کرد

در پیش دو چشمان علیّ بن محــمد

افتاد خزان در چمن حضرت هادی

خون شد جگر و سوخت تن حضرت هادی

شد بی کس و تنها حسنِ حضرت هادی

در سامره شد دفن حضرت هادی

خاموش به لب شد سخن حضرت هادی

«میثم» شده گریان علیّ بن محــمد

غلامرضا سازگار

************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی