کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

مرثیه شهادت حضرت سجاد علیه السلام

**********************

محمد قاسمی

زهر هشام ، بر دل و جانت شراره زد

داغی بزرگ بر جگر سنگ خاره زد

در شرح حال گریه ی سجّاده ی تو بود

حرفی که ماه در دل شب با ستاره زد

لرزید پشت مسجدِ پیغمبر خدا

از ناله ای که روز فراقت مناره زد

زخمی که بود روی دل روضه سر گشود

ذکر وداع ، شعله به جان ها دوباره زد

شرمنده گشت زهر که با آن همه شتاب

پا در سرای آن جگر پاره پاره زد

هر ضربه ای رسید به تو ، جان مادرت

آن ترسوی سیاه دلِ بد قواره زد

زنجیر و غُل به گردن و دستت ، نه اهل شام

آن روز در سقیفه ، همان زشت کاره زد

از بس که خورد کعب نی و سنگ ، درد داشت

حتّی اگر کسی به سرت با اشاره زد

عمری شبیه بغض میان گلوت بود

تیری که خط به حنجره ی شیرخواره زد

می خواست دِق کنند تمام مُخدّرات

پَستی که با لگد به سرِ گاهـواره زد

می خواست ، ای غیور خدا زجرکُش شوی

دستی که بر سرش ، هوس گوشواره زد

**************************
همین که داغ رسید عمه را صدا کردی

نشستی و وسط خیمه ها دعا کردی

چقدر داغ که در نیم روز دیدی تو

چقدر عمر که دائم خدا خدا کردی

خدا نخواست که در کربلا شهید شوی

به جای آن همه جا را تو کربلا کردی

حسین قاری قرآن روی نیزه شد و

تو خطبه خواندی و تفسیر آیه ها کردی

زلال جاری گریه بهانه می خواهد

بهانه را چقدر خوب دست و پا کردی

زمان دیدن لبخندهای یک نوزاد

بنا نبود به گریه ولی بنا کردی

میان کوچه و بازار روضه خوان بودی

اساس هیئت ما را خودت به پا کردی

تو هم شهید همان سال شصت یک هستی

که سال ها به همان روز اقتدا کردی

************************
قاسم صرافان

مثل من هیچ کس در این عالم وسط شعله‌ ها امام نشد

در شروع امامتش چون من این قدر دورش ازدحام نشد

لشکری از مغیره می‌آمد ، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت

غیر زهرا به هیچ معصومی این قدر گرم احترام نشد

روضه از این شدیدتر هم هست : لحظه‌ای که حسین یاری خواست

و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام ... نشد

به لب تشنه ی علی اصغر به لب تیز ذوالفقار قسم

تا به امروز هیچ شمشیری این قدر تشنه در نیام نشد

رفتن شاهزاده‌ ای چون من به اسیری به یک طرف اما

در سفر این قدر غل و زنجیر گردن بنده و غلام نشد

آهِ زینب و صیحه‌ ی شلاق تا شنیدم ، ... از اسب با زنجیر

خویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا تمام نشد

تل و گودال و نعل و علقمه ... آه ! ذوالجناح و لب و گلو ... انگار

مثل زینب کسی دلش این قدر خون ز تکرار حرف لام نشد

آه ! زینب کجا و بزم یزید ، او کجا و جواب ابن زیاد !

باز هم صد هزار مرتبه شکر این که با شمر هم کلام نشد

این چهل سال گریه ام شاید از همان روز اربعین باشد

هر قدر عمه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد

دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس

رنج ها دیده‌ام حسین ! اما هیچ جایی شبیه شام نشد

چه مسلمانی عجیبی بود که در آن بر عیال پیغمبر

نان و خرما حلال بود اما سنگ انداختن حرام نشد

من سجاد این قدر خواندم در مدینه نماز و هیچ کدام

آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ ام خواند بی قیام نشد

غل و زنجیر و رشته  بر گردن ، یک نفس باده‌ ی بلا را من

سر کشیدم تمام ، اما شکر ! سفر عشق ناتمام نشد

*************************

یوسف رحیمی

از روزهای قافله دلگیر می شوی

هر روز چند مرتبه تو پیر می شوی ؟

در شام شوم زخم زبان ها چه می کشی ؟

کز روشنای عمر خودت سیر می شوی

زخمی ست لحظه های تو مانند پیکرت

از بس اسیر طعنه ی زنجیر می شوی

آیات صبح از لب قرآن شنیدنی ست

در کوچه های شام که تکفیر می شوی

خون جگر که می خوری از دستِ درد و داغ

بی تاب بغض های گلوگیر می شوی

با آه آهِ روضه ی ما ای امام اشک

در هر نگاه آینه تکثیر می شوی

خون گریه می شوی تو و تا آخر الزمان

از چشم ها همیشه سرازیر می شوی

*************************

وحید قاسمی

قسمت این بود بال و پر نزنی

مرد بیمار خیمه ها باشی

حکمت این بود روی نی نروی

راوی رنج نینوا باشی

 

چقدر گریه کردی آقاجان !

مژه هایت به زحمت افتادند

قمری قطعه قطعه را دیدی

ناله هایت به لکنت افتادند

 

سر بریدند پیش چشمانت

دشتی از لاله و اقاقی را

پس گرفتید از یزید آخر

علم با شکوه ساقی را !؟

 

کربلا خاطرات تلخی داشت

ساربان را نمی بری از یاد

تا قیام قیامت آقا جان

خیزران را نمی بری از یاد

 

خون این باغ ، گردنِ پاییز

یاس همرنگ ارغوان می شد

چه خبر بود دورِ طشت طلا

عمه ات داشت نصفِ جان می شد

 

کاش مادر ، تو را نمی زایید !

گله از دستِ زندگی داری

دیدن آب ، آتشت می زد

دل خونی ز تشنگی داری

**************************

غلامرضا سازگار

غم با اراده ی تو زمینگیر می‌ شود

قدّت کمان ، ولی نفست تیر می‌ شود

آیات صبر بر در دروازه‌ های شام

با خون ساق پای تو تفسیر می‌ شود

بشکن به پیش اهل ستم بغض خویش را

وقتی شکست ، بغض تو تکبیر می‌ شود

قد تو زیر بار فراق پدر خمید

دردانه ی سه‌ ساله چرا پیر می‌ شود ؟

تنها نه با خطابه که با غیرت شما

آه سه‌ ساله تیغه ی شمشیر می‌ شود

خواندند خارجی و نگفتند وصف تو

تفسیر قدر و کوثر و تطهیر می‌ شود

اطفال شام ، سیر ز نانند و ای عجب

طفل شما به شام ز جان سیر می‌ شود

خون دلی که کرب‌ و‌ بلا شد نصیب تو

جاری ز جای حلقه ی زنجیر می‌ شود

گر آسمان نگاه به زخم تنت کند

بر خاک ، اوفتاده ؛ زمینگیر می‌ شود

" میثم " ز اهل شام بپرس این همه ستم

با آل فاطمه به چه تقصیر می‌شود ؟

**************************

محمود ژولیده

مظلومم و به داغ و بلا مبتلا منم

عمری سفیر واقعه ی کربلا منم

یک عمر گریه کرده ام از غربت حسین

بنیان گذار نهضت اهل بُکا منم

دارم به دوش خود علم انقلاب اشک

از کربلا پیمبر اشک و دعا منم

من پاره ی تن بدنی پاره پاره ام

نور نگاه خامس آل کسا منم

جای کفن برای تن بی سر حسین

آن کس که خواست بهر پدر بوریا منم

از مقتل امام ، عبورم ، که داد خصم

در قتلگاه عابد افتاده پا منم

با کعب نی تمام تنم را کبود کرد

با ریسمان و سلسله ها آشنا منم

من دیده ام هجوم حرامی به خیمه را

دل خون ترین امام پس از نینوا منم

*************************

علی اکبر لطیفیان

کوچه های مدینه و بوی

زخم های تنی که می آید

چشم های سپید یعقوب و

بوی پیراهنی که می آید

 

مرد سجاده ای که درک نکرد

هیچ کس آیه ی مقامش را

در هیاهوی شهر کوفه نداد

هیچ کس پاسخ سلامش را

 

تا عزاداریش شروع شود

دیدن شیرخواره ای کافی ست

تا صدایش به گوش ما برسد

دیدن گوشواره ای کافی ست

 

وقت افطار کردنش هر شب

تا که چشمش به آب می افتاد

تشنگی ضریح لب هایش

یاد طفل رباب می افتاد

***********************

یوسف رحیمی

با تو هر لحظه‌ ی من بوی خدا می گیرد

عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد

بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را

سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد

تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم

رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد

تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن

عشق از گوشه‌ ی چشمان تو پا می گیرد

آن قدر بنده نوازی که دل چون من هم

عاقبت تذکره‌ ی کرب و بلا می گیرد

بانی روضه‌ ی اربابی و باران باران

چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد

 

از تو بر گردن اسلام چه دِینی مانده

با فداکاری تو شور حسینی مانده

 

رهبر جان به کف اهل ولایی آقا

مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا

به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند

علم افراشته‌ ی خون خدایی آقا

بیرق نهضت ارباب به روی دوشت

وارث سرخی خون شهدایی آقا

خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند

دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا

کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی

همه دیدند که مصباح هدایی آقا

مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد

راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا

دیده‌ ی غرق به خون تو گواهی داده

تو عزادار چهل سال منایی آقا

اشک هم از غم چشمان تو خون می‌ گرید

زائر جان به لب کرب و بلایی آقا

 

چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند

دم به دم در همه جا داشت مصیبت می خواند

************************

علی اکبر لطیفیان

درد بسیار ، مداوا گریه

ارث جامانده ی زهرا گریه

روزها ناله و شب ها گریه

آب می خورد ، ولی با گریه

گریه بر آب وضویش می ریخت

خون دل بر سر و رویش می ریخت

گریه بر شاه شهیدان خوب است

گریه بر کشته ی عریان خوب است

گریه بر دامن طفلان خوب است

گریه بر آن لب و دندان خوب است

خواسته هر سحرش گریه کند

در فراق پدرش گریه کند

گریه بر ناله ی آن مادرها

گریه بر گریه ی آن دخترها

گریه بر غارت انگشترها

گریه بر وا شدن معجرها

***********************

سید رضا موید

از گلستان لاله های پرپرم آید به یاد

از نیستان داغ های خاطرم آید به یاد

با دل خود هر زمانی را که خلوت می کنم

در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد

سال ها از ماجرای کربلا گذشت و باز

هر نظر آن صحنۀحزن آورم آید به یاد

هرکجا آب است آتش می زند بر جان من

چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد

هر جوانی را که می بینم به یاد کربلا

گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد

چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش

از رباب و گریه های اصغرم آید به یاد

می شوم از آتش شرم و محن چون شمع آب

چون زحال عمّه ی غم پرورم آید به یاد

من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن

روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد

حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع

وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد

چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی

سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد

از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز

از نظر نارفته داغ دیگرم آید به یاد

**********************
آقا چه شد که روی تو در آفتاب سوخت؟

هر وقت خورد بر لب خشک تو آب سوخت

آقا چه شد که خیمه ات آتش گرفته بود؟

در بین شعله های جهنم کتاب سوخت

پای تو را به ناقه ی رم کرده بست شمر

از کربلا به کوفه تنت زین عذاب سوخت

در گیر و دار رد شدن همسرت ز شام

آتش سراغ معجرش آمد نقاب سوخت

رجاله ها بصورتتان سنگ میزدند

از طعنه های شهر دلت بی حساب سوخت

بر روی زخم گردن تو مرهمی نبود

وقتی که از حرارت سرب مذاب سوخت

دیدی چگونه چوب به لبهای عشق خورد؟

دیدی چگونه از غم این سر رباب سوخت؟

یعقوب دل شکسته چهل سال آزگار

چشمت به یاد روضه بزم شراب سوخت

گفتم رباب و روز و شبم رنگ غم گرفت

"بس کن رباب"عمۀ سادات دم گرفت

پوریا هاشمی
**************************

جواد پرچمی
بسته راه چاره دید و گریه کرد

طفل بی گهواره دید و گریه کرد

دختر آواره دید و گریه کرد

روسری پاره دید و گریه کرد

او چهل سال است کارش گریه است

این چهل سال افتخارش گریه است

دست بسته از زنان شرمنده شد

از تمام کاروان شرمنده شد

بیشتر از دختران شرمنده شد

مجلس می، آنچنان شرمنده شد

در میان راه تنها مرد بود

بین یک جمعیتی نامرد بود

از غم ویرانه رفتن اشک ریخت

پایکوبی کرد دشمن اشک ریخت

لحظۀ معجر گرفتن اشک ریخت

مرد ها دنبال یک زن...اشک ریخت

هم زیارتنامه اش آتش گرفت

هم سر و عمامه اش آتش گرفت

باورش میشد که غم پیرش کند؟

خواهرش را زجر زنجیرش کند

زادۀ مرجانه تکفیرش کند

حرمله اینقدر تحقیرش کند

نانجیب پست با یک مشک آب

پرسه میزد پیش چشمان رباب

کوچه های شام خیلی سخت بود

سنگ های بام خیلی سخت بود

طعنه و دشنام خیلی سخت بود

جام و بزم عام خیلی سخت بود

حرفهای تند و تیزی میشنید

واژه ای مثل کنیزی میشنید

خنده های شمر یادش مانده است

ماجرای شمر یادش مانده است

چکمه های شمر یادش مانده است

جای پای شمر یادش مانده است

کندی خنجر عذابش میدهد

ضربۀ آخر عذابش میدهد

آمد و بال و پرش را جمع کرد

دست بی انگشترش را جمع کرد

با حصیری پیکرش را جمع کرد

روی دستش حنجرش را جمع کرد

صورت خود را به روی خاک زد

یاد عریانی گریبان چاک زد

**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی