کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت امام رضا علیه السلام

******************

باز در عرش خدا ولوله بر پا شده است

دری از عرش به سمت دل ما وا شده است

ازدحام است درِ بیت امام هفتم

جن و انس و ملک آنجاست چه غوغا شده است

همگی با دلتان راهی آنجا بشوید

همه تبریک بگویید که بابا شده است

آنکه عالم همگی محو جمالش هستند

به رخ گل پسرش محو تماشا شده است

آمده آنکه نوشتند شبیه زهرا

پارۀ جان و تن حضرت طاها شده است

پسر حضرت موسی به جهان آمده و

پا رکابش همه جا حضرت عیسی شده است

السلام ای همه جا حضرت خورشید شده

روز میلاد تو در هر دو جهان عید شده

با تو هر روز خراسان به خودش می بالد

نه خراسان همه ایران به خودش می بالد

نه خراسان و نه ایران به خداوند قسم

همۀ عالم امکان به خودش می بالد

چونکه روی لب تو لحظه به لحظه جاریست

ثانیه ثانیه قرآن به خودش می بالد

منتصب بر تو شده گنبد و ایوان طلا

این شده گنبد تابان به خودش می بالد

من قسم می خورم این واژه برازندۀ توست

با شما واژۀ سلطان به خودش می بالد

چونکه در گوشۀ ایوان تو جا خوش کرده

بر سر خوان تو مهمان به خودش می بالد

یوسفان در دو سرا محو رخ ماه توأند

پادشاهان جهان بندۀ درگاه توأند

سجده در گوشۀ ایوان طلایی عشق است

نوکری بر سر کوی تو خدایی عشق است

هر کسی عاشق پابوسی لیلای خود است

در دم مرگ کنارم تو بیایی عشق است

ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش

اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است

تا ابد قبله نمای دل من سمت شماست

اینکه در کشور ما قبله نمایی عشق است

همۀ عرش و زمین را به گدایی بدهند!

باز می گوید از این خانه گدایی عشق است

کعبه و کرببلا هر یکشان عرش خداست

اینکه هم کعبه و هم کرببلایی عشق است

ای که در کشور ما عرش معلا داری

آنچه خوبان همه  دارند تو یک جا داری

ای که در چهرۀ خود شمس منور داری

در شجرنامۀ خود نام پیمبر داری

نوۀ صادقی و ذریۀ شیر خدا

خوش به حال تو که چون فاطمه مادر داری

فرصت جنگ نشد تا که بفهمند همه

تو به بازوی خودت قدرت حیدر داری

همه در صحن تو مشغول به کاری هستند

چقدر دور و برت خادم و نوکر داری

چه بزرگان که میان حرمت خاک شدند

تو خودت ماهی و دور و برت اختر داری

با جوادت برو در سوریه زینب تنهاست

تو حسین ابن علی هستی و اکبر داری

تیغ بردار و پناه حرم زینب شو

ما سپاهیم و تو صاحب علم زینب شو

تو خودت بر سر دوشت علمش را داری

در دلت روضۀ آن قد خمش را داری

گرچه در کشور ما از حرم او دوری

از همین دور هوای حرمش را داری

بارها سوریه رفتی به طواف حرمش

حتم دارم که غبار قدمش را داری

بار آخر که رسیدم حرمت، محزون بود

به گمانم که تو در سینه غمش را داری

بکش آهی که پلیدان همگی دق بکنند

مطمئنم که تو در سینه دمش را داری

بنویس عمۀ من خود سپر مولا بود

بنویس از ته دل، تو قلمش را داری

بنویس عمۀ ما مثل دری در صدف است

هر که توهین بکند با خود مولا طرف است

مهدی نظری

***********

شعار میلاد امام رضا (ع) 5

  ۱۶۲ نمایش

اشعار میلاد حضرت رضا علیه السلام

********

مهرت نشسته بر دل من ایهاالرئوف

هستی تمام حاصل من ایهاالرئوف

عشق تو گشته قاتل من ایهاالرئوف

نامت علاج مشکل من ایهاالرئوف

 

امشب دوباره سائل تو یااباالحسن

می گوید از فضائل تو یا اباالحسن

 

اصلا تمام شعر و غزل ها برای توست

بر روی سینه ام اثر رد پای توست

صدها هزار حاتم طایی گدای توست

صدها هزار حضرت یحیی فدای توست

 

"پیغمبران عرش خدا در تحیرند

بر ساحت مقام شما غبطه میخورند"

 

در امتداد نسل طهورای کوثری

محبوب قلب حضرت زهرای اطهری

آقا تویی که عالم آل پیمبری

اصلا تمام هستی موسی بن جعفری

 

مژده رسیده سمت زمین با ظهور تو

بال ملائکه شده فرش عبور تو

 

پیچیده است در همه جا لطف بی حدت

بالاتر از تمامی افلاک گنبدت

قبله نمای اهل سماوات مرقدت

زیباتر از بهشت خداوند مشهدت

 

این سینه می تپد به تمنای یاد تو

باب المراد ما شده باب الجواد تو

 

مبهوت روی ماه شما ماه و آفتاب

دیوانه ی حریم توام یابن بوتراب

چون یاکریم بام بلند تو باشتاب

پر میزنم صبح و مسا صحن انقلاب

 

دل میبرد همیشه ز مجنون شب رو ات

چون کوچه باغ های بهشت " خسروی نو " ات

 

ای پادشاه کشور دل شاه بی بدیل

هستی تو حیدری نسب و فاطمی اصیل

دل بسته از ازل به عبای شما دخیل

آئینه کاری حرمت کار جبرئیل "

 

بر پای تو عرب و عجم بوسه میزنند

بر سنگ فرش های حرم بوسه میزنند

 

شکر خدا که روز وشبم محضر توام

ممنون لطف و مرحمت مادر توام

شکر خدا ز روز ازل نوکر توام

نه نوکر تو نوکر "شیخ جعفر " توام

ای آن که خاک را به نظر کیمیا کنی

آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنی ؟؟ "

در ساحل نگاه ترم جذرومد مکن

ای بهترین منجم عالم رصد مکن

من زیر خط صفرم و صحبت ز صد مکن

یا ایهالرئوف خدا خوب و بد مکن

آهویی از قبیله ی عجمت میشوم که من

آهو نشد سگ حرمت میشوم که من

از من مرا بگیر و مرا تا خدا ببر

با خود مرا به جاده ی بی انتها ببر

هم مکه و مدینه و هم سامرا ببر

هم کاظمین و هم نجف و کربلا ببر

مانند طفل دربه دری گریه میکنم "

آقا مرا حرم نبری گریه میکنم

پیچیده است زمزمه های عجیب تو

پیچیده است حرف و حدیث غریب تو

پیچیده است ناله ی امن یجیب تو

پیچیده است روضه ی یابن الشبیب تو

ای روضه خوان روضه بخوان گریه ای کنیم

نوحه بخوان لطمه زنان گریه ای کنیم

 

آقا بگو که لشگرشان تار و مار شد

آقا بگو سنان حرام زاده هار شد

آقا بگو که حرمله هم دست به کار شد

وقتی سه شعبه ای به کمانی سوار شد

 

دشداشه رفت کنار کثیفی اشاره کرد

قلب عزیز فاطمه را پاره پاره کرد

 

اقا بگو که حیله و نیرنگ می زدند

با تیر و تیغ و نیزه هماهنگ می زدند

اقا بگو به صورت او سنگ می زدند

آقا بگو به پیرهنش چنگ می زدند

 

حیوان صفت به قتل حسین تیغ میکشید

بالای تل خواهر او جیغ میکشید

علیرضاخاکساری

**********************

 

طلوع شمس ندیدی ز نجم اگر محسوس‏

ببین ز نجمه به عالم طلوع شمس شموس‏

نموده انفس و آفاق را قرین سرور

شهی که نفس نفیسش بود انیس نفوس‏

تبارک الله از این روز اسعد میمون‏

که هست مولد شاه حجاز خسرو طوس‏

خدیو خطه‏ی طوس آن که عارفان ندهند

گدائی در او را به حشمت کاووس‏

امام جن و بشر کش بر آستانه‏ی قدس‏

ملایک‏اند دمادم به ذکر یا قدوس‏

مه سپهر ولایت شهی که در هر صبح‏

زند به خاک درش آفتاب گردون بوس‏

ز رشک خادم کویش رواست خازن خلد

همی گزد لب و بر هم زند کف افسوس‏

عجب نباشد اگر فایق آمد از هر باب‏

گه مباحثه با عالم یهود و مجوس

چه جلوه ذره کند در مقابل خورشید

چه صرفه قطره برد در کنار اقیانوس‏

چه شد دنائت مأمون و کینه‏توزی او

کجاست آن همه تزویر و حیله و سالوس؟!

بگو بیا و ببین حشمت خدائی وی‏

که آن به دیده‏ی خلق خدا بود محسوس‏

همیشه بر سر بام جهان به کوری خصم‏

به نام نامی آن شه فلک نوازد کوس

درون جسم گدازد دل حسودانش‏

چنان که شمع گدازد میانه‏ی فانوس‏

شهی که وحش بیابان از او گرفته مراد

«صغیر» کی شود از لطف و رحمتش مأیوس‏

*********************

علی صالحی

با این که پر شده قلم از واژه های تو

طبعم نمی کشد چه بگویم برای تو

لکنت گرفته است زبان قصیده ام

ماندم چگونه شعر بریزم به پای تو!

جا مانده از شتاب تو این پای ناتوان

دستم نمی رسد به غبار عبای تو

این بار کرم کن و مضمون نو بده

تا یک غزل شوم، بپرم در هوای تو

از آن سوی ضریح به سویم اشاره کن

شب های تار شعر مرا پر ستاره کن

امشب دوباره شور تغزل گرفته ام

حس شروع نغمه بلبل گرفته ام

مثل نسیم روی چمن ها دویده ام

هر جا رسیده ام خبر از گل گرفته ام

بر دامن همیشه بهاری و سبز تو

با نور اشک دست توسل گرفته ام

از آسمان برای همه ناز می کنم

تا گنبد طلای تو پرواز می کنم 

نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند

مردم صدای آمدنت را شنیده اند

این زائران خسته، به عشق ولادتت

با عرض تهنیت به حضورت رسیده اند

زیباتر از همیشه شده آستان تو

آقا چه قدر ریسه برایت کشیده اند!

بوی غذای حضرتی و این همه گدا

مهمان نوازهای حرم سفره چیده اند

ای کاش در ضیافت تو دعوتم کند

امشب خدا نگاه تو را قسمتم کند

من با تو از حصار غم آزاد می شوم

با خواندن سرود تو دل شاد می شوم

یک بار از خرابه ی دل بگذر و ببین

از برکت قدوم تو آباد می شوم

تا آن زمان که بیشه پر از رد پای توست

آهوی دل سپرده ی صیاد می شوم

از سنگ هم گذشتم و آهن شدم ولی!

دارم ز جنس پنجره فولاد می شوم!

عمریست زیر سایه ی دستت نشسته ام

جز تو رضا به هیچ کسی دل نبسته ام

هرگز ز عشق خویش جدایم نمی کنی

محتاج بنده های خدایم نمی کنی

گفتی سه بار دیدن زوار می رسی

یا ایها الرئوف رهایم نمی کنی

دل تنگ روضه های حسین و محرمم

راهی خاک کرب و بلایم نمی کنی؟

این حرف آخریست که من با تو می زنم

مهمان سفرۀ شهدایم نمی کنی؟

خورشید من بتاب و دلم را سفید کن

وقت زیارت است مرا هم شهید کن

 

*********************

محسن عرب خالقی

باید به قد عرش خدا قابلم کنند

شاید به خاک پای شما نازلم کنند

دل می کنم از آن که دل از تو بریده است

دل می دهم به دست تو تا بی دلم کنند

امشب کمیت شعرم اگر لنگ می زند

فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند

ایمان راستین هزاران رسول را

آمیخته اگر که در آب و گلم کنند...

...شاید خدا بخواهد و با گوشه چشم تان

بر رتبه ی غلامی تان نائلم کنند

وقتی سرشت آب و گلم را ازل خدا

بر آن نوشت رعیت سلطان ارتضا

در هشتمین دمی که خدا بر زمین دمید

بوی بهشت هفتم او ناگهان وزید

از شش جهت نسیم خبر داد و بعد از آن

از پنجره صدای اذان خدا رسید

چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند

یعنی زمین به یمن وجودش نفس کشید

از صلب سومین گل سرخ خدا حسین

ایران گرفته بوی دو آلاله ی سپید

از هشت بی خود این همه پایین نیامدم

یک حرف بیشتر چه کسی از خدا شنید

توحید، حرف محوری دین انبیاست

شرط رضا  به حکم أنا مِن شروطهاست 

از برکتت نبود اگر، نان نداشتیم

باران نبود غیر بیابان نداشتیم

سوگند بر تو ای سر و سامان زندگی

بی تو نه سر که این همه سامان نداشتیم

این حوزه ها نفس به هوای تو می کشند

لطفت اگر نبود، مسلمان نداشتیم

ای آرزوی هر سفر دل از ابتدا

ما قبله ای به غیر خراسان نداشتیم

ما رعیت ری ایم که سلطان به جز رضا

ارباب جز حسین در ایران نداشتیم

خون حسین در رگ و در ریشه ی من است

  علم رضا معّلم اندیشه ی من است

بالا بلند گفته که طوبی تر از تو نیست

یوسف به حرف آمده زیباتر از تو نیست

گفتند پاره ی تن پیغمبر منی

انگار بعد فاطمه زهراتر از تو نیست

برگ درخت کاشته ی دست های تو

باشد گواه ما، که مسیحاتر از تو نیست

این قطره ها به سمت شما رود می شوند

آخر در این دیار که دریاتر از تو نیست

ما تشنه ایم، تشنه دست نوازشت

آبی در این سراچه گواراتر از تو نیست

این کوه ها به عشق شما هشت می شوند

یادآوران نام تو در دشت می شوند

آرامشی اگر چه سراسر تلاطمی

دریای بیکرانه ی امید مردمی

بند آورد زبان مرا بارگاه تو

ای آن که رستخیر عظیم تکلمی

هر بار نام مادرتان را می آورم

گل می کند کنارهٔاشکتتبسمی

شاعر کنار حُسن لب تو سروده است

روییده لاله در دل این سبز گندمی

من چون غبار گرم طوافم به دور تو

تو قبله گاه هفتم و خورشید هشتمی

در هفت شهر عشق به جز تو که ثامنی

آهو ی چشم های مرا نیست ضامنی

چشم امید بر در لطف تو بسته است

هر زائری که گوشه ی صحنت نشسته است

بارانی است حال و هوای دو دیده ام

این جا همیشه کاسه ی چشمم شکسته است

از باب جبرئیل به پا بوست آمدن

از آسمان رسیده و رسمی خجسته است

آن پیرمرد تشنه در آن گوشه ی حرم

از راه دور آمده و سخت خسته است

با صد امید حاجت این بار خویش را

با پارچه به پنجره فولاد بسته است

وا شد گره ز پارچه، حاجت روا شده است

یعنی که زائر حرم کربلا شده است

با یاد خاطرات سفر با عشیره ام

بر عکس یادگاری با صحن، خیره ام

از بس دلم شکسته برای زیارتت

با اشک شوق گرم وضوی جبیره ام

یاد غروب های زیارت هنوز هم

گاهی پی دو جرعه ی جامع کبیره ام

یا "قادةَ الهُداة وَ یا سادةَ الوُلاة"

مُستَبصِرٌ بِشأنِکم، این است سیره ام

فرموده اید؛ فِعلُکم الخَیر یا رضا

ای هشتمین کلامُکم النُّور، تیره ام

از بس گناه دور و برم را گرفته است

چون تک درخت خشک میان جزیره ام

ما هم شنیده ایم که فرموده ای شما

هستم در انتظار ظهور نبیره ام

دعبل کجاست تا بنویسد در این فراز

عجل علی ظهورک یا فارس الحجاز

*********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی