کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

************************

وحید قاسمی

دیدی چه زود فرصت مهمانی ام گذشت
ای دل زمان ناله ی بارانی ام گذشت
تا خواستم شبیه شما مردمان شوم
آخر بساط سفره مهمانی ام گذشت
افطار من به ذکر لک صمت وا نشد
واحسرتا که عید مسلمانی ام گذشت
با ناله های خسته ی الغوث و ربنا
آرامشم که رفت پریشانی ام گذشت
باران گرفته بود که قرآن به سر شدم
ای وای سایه ی سر رحمانی ام گذشت
حالا خدا کند که دگر در بساط عشق
آدم شوم که وقت پشیمانی ام گذشت
ما را برای بندگی ات انتخاب کن
ما را الی الابد خدم بوتراب کن
آدم شدم که میل به گندم نمی کنم
ابلیس را رضا به تبسم نمی کنم
پا را برای بندگی از بند می کشم
دیگر مسیر کوی تو را گم نمی کنم
مهر سکوت عشق به لب هام خورده است
دیگر به غیر دوست تکلم نمی کنم
در راه دوست گر چه گریبان دریده ام
در پیش خلق هیچ تلاطم نمی کنم
چون خواهری که همسفر نیزه تا به شام
هیچ اعتنا به خنده مردم نمی کنم
پا در مسیر ناله عجّل فرج دگر
جز چهارشنبه های ره قم نمی کنم
ما را برای صبح فرج انتخاب کن
ما را الی الابد خدم بوتراب کن

اشعار وداع با ماه رمضان

*********************

عمرم به سر رسید نشد یارتان شوم

آقا نشد که لایق دیدارتان شوم

غفلت بساط کرد سر راه طفل دل

وایَم نشد که راهیِ بازارتان شوم

واصل اگر به عَرضه حسن تو می شدم

چیزی نداشتم که خریدارتان شوم

باری ز دوش حضرتتان بر نداشتم

شرمنده ام که تا به کجا بارتان شوم

ای حیدر زمانه غریبت گذاشتیم

در روز غم ولی نشد عمارتان شوم

با آنکه سر شکسته و سر خورده مانده ام

اذنم بده فدایی و سردارتان شوم

ماه خدا گذشت دلم آرزو نمود

مهمان کنار سفره افطارتان شوم

در روز انتقام شهیدان کربلا

آقا اجازه هست ز انصارتان شوم

علیرضا مهدوی

***************************

رفت از دست من اخر رمضان 
من نفهمیدم و او رفت چسان
سپری شد سحر و افطارش 
نرود از دل من اثارش
اه ماه رمضان یادت خوش
نشوی در دلم هرگز خامش
کاش هرشب شب زیبایت بود
لحظه لحظه به دلم جایت بود
کاش دائم تو کنارم بودی 
در همه عمر تو یارم بودی
کاش بودی همه ی زندگیم
عزّت و ابرو و بندگیم
بهترین ماه تو در دل بودی
در بر دوست تو منزل بودی
می روی و دل من می گیرد
ماه من بی تو دلم می میرد
پیش معبود وساطت کردی 
پهن تو خوان عبادت کردی
با تو اوقات خوشی داشت دلم 
بذر خوبی ز تو می کاشت دلم
رمضان بی تو دلم تنگ شود 
می روی و دل من سنگ شود
رمضان جای تو خالیست مرو 
بی تو در دل چه ملالیست مرو
سحر و روزه و افطارت کو؟ 
خود بگو با دل من یارت کو؟
رمضان با گل نرگس رفتی؟! 
ماندم و بی کسی و بدبختی!
رمضان این دل من می سوزد 
دل من دیده به در می دوزد
رمضان یک خبر از یار بده 
بر دلم مژده ی دلدار بده
رمضان صاحبم از من راضیست؟ 
یا که از روزه ی من ناراضیست؟
خدمت یار سلامم برسان 
درد و دلها و کلامم برسان
گو به مهدی دل من قابل کن 
فیض دیدار رخت شامل کن

**********************

خداحافظ ای بهار دلم، ای دعای سحر، ای ابو حمزه

خداحافظ ای رفیق دلم، می روی ز برم، با چنین غمزه

خداحافظ افتتاح سحر، ای مجیر سحر، گریۀ شب ها

خداحافظ جوشن تقوی، مونس دلها هدیۀ زهرا

همه هستم رفته از دستم، امید دل را به تو بستم

ای خدا العفو، ای خدا العفو

*******************

رمضان گذشت از من چه کنم که بینوایم
دل من ز حبّ دنیا نگذشت اى خدایم

تبعات هر گناهم شده بود سدّ راهم
تو به من عطا نمودى که نباشد ادعایم

چو شدم گداى کویت شده ‏ام خجل ز رویت
تو نشسته‏ اى کنارم که روا کنى دعایم

متزلزل است بارم به کجا کشیده کارم
چه وداع اشکبارى ، شده آتشین بکایم

به کجا روم خدایا پس از این سحر ، سحرها
شب جمعه‏ اى بیاید که به سوى تو بیایم

بفداى میزبانى که به وقت میهمانى
به بر گدا نشست و بر خویش داد جایم

چه دعاى باصفایى ، چه رفیق باوفایى
چه خداى آشنایى که نمود آشنایم

چه دعاى افتتاحى چه دو چشم پر صلاحى
چه توسلى چه ذکرى چه بگویم اى خدایم

چه دمى چه نوحه خوانى چه شبى چه گریه ‏هایى
چه غمى چه روضه ‏هایى که تو کرده ‏اى عطایم

به صفاى لیلة القدر به جمال نیمه بدر
تو خریدى آبرویم که گداى هل اتایم

تو از این خمارخانه بنمودى ‏ام روانه
دل شب مدینه بردى که غلام مجتبایم

به شب نزول قرآن ، به شکاف فرق فرقان
به دلم نشست قرآن چو نمود على صدایم

به على و زینبینش به محبت حسینش
بنویس جان زهرا که شهید کربلایم

بنویس جان مهدى که منم از آن مهدى
به خدا قسم خدایا که نشان دهم وفایم

 *********************

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز
دهه آخر ماه اول راه سحر است
بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز
عیب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه...
سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز
کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم
یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز
گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز
گریه ام صرف تهی بودن اشکم نیست
دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز
وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت
باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز
یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد
کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز
هر قدر این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی
دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز
تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است
رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز
هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی
همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز
علی اکبر لطیفیان
 
***************************

وقت جدایی من و ماه صیام شد
      
یعنی غروب طلعت این بار عام شد
دارد بساط ماه خدا جمع می شود
آه درون سینه ی ما مستدام شد
توشه برای روز جزا برنداشتم!
فرصت گذشت و خوشه ی عمرم تمام شد
یادش به خیر ... سوز مناجات نیمه شب
وقتی که با خدا دل ما هم کلام شد
     
یادش به خیر ... لحظه ی افطار ... تشنگی
نام حسین گفتن ما التزام شد

      دست ادب به سینه نهادم به سوی او
      
اشکم روان و ذکر لبم اَلسَّلام شد ...
وای از دمی که خنده ی کوفی جماعتان 
بر زخم بی شمار تنش التیام شد
      
هر کس به نوبه ی خودش از او بها گرفت
وقتی میان قتلگهش ازدحام شد

محمد فردوسی

*************************

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

 

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود

دارد ز دست های گدا جمع می شود

 

فرصت گذشت؛ این رمضان هم تمام شد

زیباترین بهانه ما جمع می شود

 

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید

اما چه زود حال و هوا جمع می شود

 

نزد طبیب حال دلم خوب می شود

وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

 

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو

ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

 

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما

دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود

 

مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا

لحظه های لطف و صفا جمع می شود

 

امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من

دریای رحمت تو کجا جمع می شود

 

این بار من که ریخته در راه آخرش

با رحمت امام رضا جمع می شود

 

امشب که رفت وعده ما در محرم است

در صحن ارگ اهل عزا جمع می شود

 

آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا

در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود

 *************************

دیگه فرصتی نمونده ، چشای پر ابر و بارون

دیگه مهمونی تمومه ، دوباره فراق و هجرون

 

لحظه ی سخت وداعه ، نفسا حبسه تو سینه

کی تا سال دیگه زنده‌س‌این شبا رو باز می‌بینه

 

ای خدا چه زود تموم شد، لحظه‌های ناب و روشن

شبای نور و مناجات ، سحرای دل سپردن

 

دوباره ندبه و ناله ، اشک و آه و بیقراری

دوباره یه سال غریبی، حسرت و چشم انتظاری

 

نکنه آروم بگیری ، گریه کن دل شکسته

التماس کنه به چشماش ، هر کی بارشو نبسته

************************

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان

هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان

سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر
آب شد زمزمه راز و نیاز رمضان

دیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا»ست
دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان

بیش از این ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این دست من و دامن ناز رمضان

نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیده باز رمضان

صبح با باده شعبان و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضان

شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان
علیرضا قروه

********************

من عاجزم بیا و کمک کن به بینوا 
این ماه را برای من امضا کن ای خدا
در ماه پر شکوه کریمانه خودت 
من را ببخش بعد ببر سمت کربلا
امیرفرخنده

**********************

مانند طفل در به دری گریه میکنم
مثل گدای پشت دری گریه میکنم
اشک مرا زمان گدایی ندیده اند
این بار چون تو میگذری گریه میکنم
حالا که بین این همه مردم زیادیم
از این به بعد یک نفری گریه میکنم
حتی اگر مرا بزنی قول میدهم
با آب و تاب بیشتری گریه میکنم
تنبیه تو حواس مرا جمع میکند
من سالها ز خیره سری گریه میکنم
بار مرا کسی نخریده...تو می خری؟!
بار مرا بخر, نخری گریه میکنم
از چند جا شکسته پرم..ای شکسته بند!
از غصه شکسته پری گریه میکنم
این روزه ها به درد قیامت نمیخورد
دارم برای بی سپری گریه میکنم
آقا نیامد و دل ما همچنان شکست
پس پای سفره سحری گریه میکنم
جان همان که زائر بابا نشد مرا
یک کربلا ببر , نبری گریه میکنم

استاد لطیفیان

*****************************

الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
دل ناباورم صدا می زد:
میهمانی مگر تمام شده است؟

***
گفته بودند آخر این ماه
عاشقش سر به زیر خواهد شد
گفته بودند با دلم هر شب
توبه کن! توبه، دیر خواهد شد

***
رمضان­های بی شمار رسید
همه شب­ها گذشت پی در پی
با خودم گفتم ای دل بی درد
فرصت توبه می­رود، پس کی؟

***
فکر این باش سال دیگر هم
رمضان می­رسد ز راه اما
تو مگر می­شوی عوض؟ هرگز
تو مگر توبه می­کنی اصلا!

***
تو فقط فکر آمدن، رفتن
فکر در مسجدِ خدا بودن
فکر با اشک خود غریبه شدن
با همه شهر آشنا بودن

***
چیست دیگر بگو که قلب تو را
به تامل، به فکر وا دارد؟
تو گمان می­کنی به راه آیی؟
مرگ باید تو را به راه آرد

***
ای دل، از حال خود مشو غافل
چهره با اشک خود معطر کن
فرصت گفت و گو کمی باقی است 
خیز و فریاد توبه­ای سر کن

محمد جواد زمانی

**************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی