کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار شهادت حضرت امیرالمومنین علیه السلام

**************

علی اکبر لطیفیان

 

سخت است پیش پای مردم با سر افتادن

و سخت تر از آن به پیش دختر افتادن

 

ما که تو را با لافتایت می شناسیمت

اصلاً نمی آید به تو در بستر افتادن

 

داری سفارش می کنی ما را به عباست

خیلی خیالم جمع شد از معجر افتادن

 

گفتی اسیرم می کنند اما نگفتی تو

از خنجر کندی به روی حنجر افتادن

 

اما نگفتی از روی مرکب زمین خوردن

اما نگفتی از بلندی با سر افتادن

 

خیلی برای دخترت سخت است هنگام

با نیزه ای بر نیزه های دیگر افتادن

 

ای وای از پیراهن غارت شده، بعدش

دنبال غارت کردن انگشتر افتادن

 

فرمود: آب، اما به پهلویش لگد می زد

ای داد بیداد از به جان پیکر افتادن

 

انصاف نیست این گونه پیش چشم خواهرها

با چکمه روی بوسه پیغمبر افتادن

 

ای وای از شام غریبان و بیابان و...

در زیر پاها چادر یک دختر افتادن

 

علی اکبر لطیفیان

*********************************

ضربت خوردن حضرت علی(ع) - مهدی نظری

 

وقتی که با نان و نمک افطار می کرد

انگار که با فاطمه دیدار می کرد

 

هی شیر را از پیش خود می زد کنار و

هی دخترش با چشم تر اصرار می کرد

 

در آسمان انگار چیزی تازه می دید

با اشک دیده چشم را خونبار می کرد

 

درخاطرش پیراهنی پر ماجرا داشت

که این جهان را برسرش آوار می کرد

 

امشب ز شبهای دگر مظلوم تر بود

این را اذان، وقت سحر اقرار می کرد

 

دنیا برایش صحنه ای پر زغم داشت

که هر سحر را مثل شام تار می کرد

 

این پیرمردی که غرورش را شکستند

انا الیه راجعون تکرار می کرد

 

دلتنگ محسن بود این شبهای آخر

گریه به پهلو و در و دیوار می کرد

 

قلاب در وقتی که بوسه زد به شالش

یاد غلاف و زخم دست یار می کرد

 

از بسکه دلتنگ نگاه همسرش بود

او ابن ملجم را خودش بیدار می کرد

 

همراه زینب دخترش محراب کوفه

گریه برای حیدر کرار می کرد

مهدی نظری

*********************************

ضربت خوردن حضرت علی(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

از سر شانه ی در حال نماز سحرش

چقدر بال ملک ریخته تا دور و برش

 

او بزرگ است و در این خاک نمی گیرد جا

آسمان است و رسیده است زمان سفرش

 

همه ی شصت و سه سالش به غریبی طی شد

می رود تا که خدایش نکند بیشترش

 

یاد شرمندگی از فاطمه می اندازد

بخداوند قسم دیدن چشمان ترش

 

ایستاده است کسی پشت در خانه ی او

جبرئیل آمده انگار به مسجد ببرش

 

سحر نوزدهم خانه ی دختر برود

آنکه دلسوز ترین است برای پدرش

 

دخترش نیز یقین داشت شب آخر اوست

کاسه ی آب نپاشید اگر پشت سرش

 

همه مبهوت و همه محو نمازش بودند

کاش این منبر و محراب نمی زد نظرش

 

این طرف دست توسل به عبایش که بمان

آن طرف حضرت صدیقه بود منتظرش

علی اکبر لطیفیان

*******************************

ضربت خوردن حضرت علی(ع) - مسعود اصلانی

 

در شب بهت چشم عرش خدا

پدری میهمان دختر بود

مثل هر شب دوباره نان و نمک

وقت افطار سهم حیدر بود

**

در گلویی که استخوان مانده

بغض دلتنگی اش ترک برداشت

با تماشای اشک و آه پدر

چقدر اضطراب دختر داشت

**

اضطراب زمان کودکی اش

متولد شد از دو چشم ترش

در نگاهش تجسم مادر

خیره مانده به رفتن پدرش

**

مرد بی فاطمه به روی لبش

آیه های وداع می خواند

آسمان را نگاه می کند و

درد او را کسی نمی داند

**

دلش از دست زندگی پر بود

سمت مسجد روانه شد بابا

عزم خود جزم کرد و راه افتاد

زیر لب گفت آه یا زهرا

**

ناگهان آسمان به خود لرزید

به سرش ضربه ای فرود آمد

صورتش روی جانماز افتاد

مرتضی باز به سجود آمد

**

عاقبت همنشین دلتنگی

راحت از بغض بی کسی ها شد

استخوان سرش شکافی خورد

زخم سربسته ی علی وا شد

**

وقت برگشت سمت خانه علی

گریه می کرد و اشک غم می ریخت

خوب شد دستمال آوردند

ورنه از زخم ، سر به هم می ریخت

**

شانه ای که بلند تر شده است

بار دیگر عصای درد شده

کوچه آن کوچه نیست و آه

کودک آن کودک است و مرد شده

**

گوییا مجتبی غریبانه

مادرش را به خانه برگرداند

دردهای مدینه را حس کرد

زیر لب روضه ای ز مادر خواند

**

مرتضی خانه آمد و زینب

ناگهان دید زخم بابا را

به سرش زد کنار او افتاد

تیره شد در نگاه او دنیا

**

تازه این سومین غم او بود

مانده دلتنگی غم فردا

الأمان از غم برادرها

وای دل از غریب عاشورا

**

تشنه ای روی خاک افتاده

تشنه ای را که سر جدا کردند

بدنش را مقابل زینب

با سر نیزه جا به جا کردند

**

کاکلش دست یک نفر افتاد

زره اش دست یک کس دیگر

نا نجیبان به جانش افتادند

همه با تیغ و نیزه و خنجر

مسعود اصلانی

********************************

ضربت خوردن حضرت علی(ع) - سیدحمید رضا برقعی

 

وقت پرواز آسمان شده بود

گوئیا آخر جهان شده بود

 

کعبه می رفت در دل محراب

لحظه ی گریه ی اذان شده بود

 

کوفه لبریز از مصیبت بود

باد در کوچه نوحه خوان شده بود

 

شور افتاد در دل زینب

پی بابا دلش روان شده بود

 

در و دیوار التماسش کرد

در و دیوار مهربان شده بود

 

شوق دیدار حضرت زهرا

در نگاه علی عیان شده بود

 

خار در چشم و تیغ بین گلو

زخم ،مهمان استخوان شده بود

 

سایه ای شوم پشت هر دیوار

در کمین علی نهان شده بود

 

ناگهان آسمان ترک برداشت

فرق خورشید خون فشان شده بود

 

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت "لا یمکن الفرار" از عشق

سیدحمیدرضا برقعی

*****************************

شهادت حضرت امام علی(ع)

 

شکسته بالی و با دخترت سخن گفتی

کمی ز غربت خود را برای من گفتی

 

چقدر طعنه شنیدی چقدر دم نزدی

چقدر حرف خدا را به مرد و زن گفتی

 

چقدر حرف دلت را به چاه میبردی

چقدر درد و دلت را به خویشتن گفتی

 

دم غروب سلامی به همسرت دادی

گمان کنم که به زهرا ز آمدن گفتی

 

دلت گرفت پدر یاد مادر افتادی

ز شعله های در و از لگد زدن گفتی

 

یتیم ها که برای تو شیر آوردند

ز بی وفایی این کوفیان به من گفتی

 

تو از شلوغی و ترس از ربودن اطفال

ز سنگ خوردن و سختی رد شدن گفتی

 

سحر به رسم سفارش کنار عباست

فقط حسین حسین و حسن حسن گفتی

 

نوشت بر کفنت جوشنی حسین غریب

تو از وصیت زهرا و پیرهن گفتی

 

ز کشتن نوه هایت ز کشتن پسرت

ز قتلگاه و بدن های بی کفن گفتی

*************************

شهادت امیرالمومنین(ع) - رحمان نوازنی


اگر نگاه کنی پیش پای چشمانت

یتیم پُر شده در کوفه های چشمانت

 

مگر چه دیده ای از شهر کوفه ی من که

گرفته باز دوباره هوای چشمانت

 

به غیر اشک خجالت نداشتم آقا

نداشتم که بیارم برای چشمانت

 

و در قبال تمام جفای چشمانم

ندیده ام بخدا جز وفای چشمانت

 

نشسته ام که کمیل نگاه تو باشم

که مستجاب شوم با دعای چشمانت

 

تو مُهر سجده من ؛ تو ابوتراب منی

رواست اینکه بیفتم به پای چشمانت

 

و یطعمون علی حُبّه شما هستید

منم اسیر و یتیم و گدای چشمانت

 

بخوان دو آیه برایم ؛ دو آیه از چشمت

سپس مرا بنشان در حرای چشمانت

 

چه دیده ای که دو چشمت دو کاسه ی خون شد

چه دیده ای به مدینه ، فدای چشمانت

 

به پیش چشم تو یاس تو را چقدر زدند

چقدر صبر نموده خدای چشمانت

 

و میخ قصه ی تلخیست در نگاه شما

که سالهاست گرفته عزای چشمانت....

رحمان نوازنی

***********

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی