کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت امام جواد علیه السلام ۹

×××××××××××××××××××

چشمم به چشم یار فتاد و جـــوان شدم

ققنوس عشق قـلـه هفت آسمان شدم

هر کس در این دیار به جائی رسیده است

از نعمـت شـــریف گــدائی رسیده است

از بس که جــود می کنی و ذره پـروری

اثبات شد، ز مـادرمــان مهـــربان تـری

از هر دری ز خانه ات از جـــود پر شدم

پس، می روم دوباره زنم باب دیگری

هستی گرفته رنگ و لعابی ز لعــل تو

تصـویـــر اشک توســت زلالـی رودها

با نبض پلک هات، هم آهنگ می شود

آواز بلبــــــــلان به فـــــراز  و  فــــرودها

وقتی نسیـــم می وزد از زلف دلبریت

سرمست می شوند ز عطر تو عودها

حرفی بزن کلام تو از شهد خوش تر است

ما تشنه ایم، تشنــۀ گفـت و شنــودهـا

×××

چشـمی مسیر راه تماشــا گرفته است

قنداقه ای قـــرار رضـــا  را گرفته است

پنجــاه ســالِ منـتـظـر و …  اضطــراب را

وقتــش رسیـــده پس بزند این نقــاب را

هر کس در این طریق به جائی رسیده است

آری؛ قسم به یُمن گـــدائـی رســیده است

ای دست جود و لطف و عطای خدا جواد..!

دست مــــــــرا بگیـــــــر رضـای خــدا جواد

افتاده کـــارم از کــــرم دوست با جـواد

ختم بخیر می شوم از - ختم یا جواد

یاسرلاحوتی

××××××××××××××××

ماهی ولی به چشم همه رو نمی شوی

عطری ولی روانه به هر سو نمی شوی

آهوی روسیاه و هوس ران رسیده است

یابن الرضا! تو ضامن آهو نمی شوی؟

جایی نه گفته اند نه اینکه نوشته اند

آقای بندگان سیه رو نمی شوی

از کودکی به فکر تقاس مدینه ای

تو بی خیال قصۀ پهلو نمی شوی

باشد میان خون و رگت شور انتقام

راضی به گریه در غم بانو نمی شوی

سلطان سپرده دل به غضب های حیدری ات

ارثیۀ رضاست به تو قلب مادری ات

محــمدحسین رحیمیان

 ×××××××××××××××××××

یک کوزه ی بی آب ، از دریا چه میداند

یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند

یک سائل بیچاره از آقا چه میداند

از چهارده خورشید عقل ما چه میداند

 

ما دور از "قدریم" " اِنّا " را نمیفهمیم

«الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم»

 

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست

کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست

از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست

جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست

 

این روزها باید رضا آباد ساکن بود

یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

 

نه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد

نه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد

نه بار میسازیم راهی تا شما و بعد

نه بار می آییم تا عرش خدا و بعد

 

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد

اولادنا اکبادنا امروز معنا شد

 

گفتم جواد ، از بند بند شعر رحمت ریخت

از چشمهای سائلم اشک خجالت ریخت

گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت

آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت

 

گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد

بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد

 

ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو

رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو

بوی علی دارد سحرها ربنای تو

توحید میگیریم ما ، با ربنای تو

 

آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن

یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن

 

یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من

ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من

شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من

چه کرده این عشق کریمان داشتن با من

 

که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز

در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز

 

دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد

ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد

بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد

یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد

 

این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن

ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن

 

همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه

و یک علی دارد دوباره میرسد از راه

بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه

شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه

 

این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب

بی بی رباب ما پسردارست از امشب

 

این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ

شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ

اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ

مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ

 

گهواره را معراج خواهد کرد این آقا

دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا

 

بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی

با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی

قد سپاهی را کمانی میکند روزی

از سنگر دین پاسبانی میکند روزی

 

شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت

تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت

 

تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم

یکجور می آید سرش را میزند بر هم

اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم

در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم

 

از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد

لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد

 

رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید

کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید

یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید

صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید

 

دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست

یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست

 

سید پوریا هاشمی

×××××××××××××××××××××

هرکس که تاج مهر تو بر سر ندارد

از سجده ی گمراهیش سر بر ندارد

 

سرمایه ی عشق شما راه نجات است

بیچاره هر کس عشق تو در سر ندارد

 

لازم نکرده که مرا فردا بخوانند

جنت اگر از نامتان سردر ندارد

 

باب الجوادی مطمئنا هست آن جا

محشر از این در هیچ بالاتر ندارد

 

گشتم ولی دنیای شیعه از تو آقا

مولود پر خیر و مبارک تر ندارد

 

کوری چشم دشمنان إبنُ الرضایی

کی گفته سلطانم علی اکبر ندارد؟

 

دردانه ی سلطان طوسی یا محــمد

والیِ ما غیر از شما دلبر ندارد

 

عطری که از ذکر لبت در شهر پیچید

عود و گلاب و نافه و عنبر ندارد

 

در کودکی در قله های علم بودی

علم تو را عیسای پیغمبر ندارد

 

گشتم ولی هم ارزش خاک عبایت

در ارض و در افلاک سرتاسر ندارد

 

فهمیده ام از نامه ی سلطان، که عالم

کُنْیه نکوتر از اباجعفر ندارد

 

در کاظمینت هر کسی آمد دلش ماند

راهی بجز این راه تا آخر ندارد

 

"وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَهً ..." عیدی همین بس

عالم بجز چشم شما محور ندارد

 

می دوزد آخر چشم خود را بر دو دستت

مرغی که در وقت پریدن پر ندارد

 

محشر بفهمد جایگاهِ عصمتت را

هرکس تو را در این جهان باور ندارد

 

محــمد جواد شیرازی

 ××××××××××××××××××××××××××

همینکه حاصل یک عمر لبخند رضا هستی

محــمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی

 

میان بهترین هایی چه تفضیلی ازاین برتر

که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی

 

به مشهد که به جای خود دلم در کاظمینت هم

بگوید یارضا ازبس همانند رضا هستی

 

قسم خوردن به نامت میدهد حاجت به قدری که

به محشر هم گمانم ذکر سربند رضا هستی

 

خدا میخواست تا معنای بخشیدن عیان گردد

جواد آمد که این معنا برای ما روان گردد

 

رضا که صاحب فرزند میشد آخرش، اما؛

خدا میخواست تا این فیض، سهم خیزران گردد

 

پسرگشتن ازاین سو و امام شیعه از آن سو

جواد آمد که این گردد جواد آمد که آن گردد

 

حکایت ها فراوان است از هرلحظه ی این طفل

چنانکه صدگلستان ضرب در صدبوستان گردد

 

علی هرچند فرزند محــمد بود، ایندفعه

محــمد از علی آمد که فخر شیعیان گردد

 

دراین وادی اگر سودی ست با درویش خرسند است

تجارت جز درِاین خانه سودش هم زیان گردد

 

پدر با داغ فرزندش، پدر با داغ دلبندش

ولی اینجا پسر باداغ بابا امتحان گردد

 

شب میلاد فرزندش همینکه تشنه لب باشد

گمانم «خیزران» هم اشک ریز خیزران گردد

 

مهدی رحیمی

×××××××××××××××××××××××

سائل ، شبی که زائر باب الـمُراد شد

تسبیح وار ، گرمِ دَمِ "یاجواد" شد

 

در کربلا نیافت مَـجالِ گریستن

در کاظمین روزیِ اشکش زیاد شد

 

حتّی غمی که کُـنج دلش جا گرفته بود

وقتِ بغل گرفتنِ این کعبه ، شاد شد

 

گَرد گُـناه را ز رویِ شانه اش تکاند

وقتی نسیمِ صحن مُبدّل به باد شد

 

شد با سواد گیسوی دلبر سپیدبخت

تا بر سواد آینه بی اعتماد شد

 

حتّی نصیب حور و ملک هم نشد به عُمْر

خیری که سهم زائر خَیرُالعِباد شد

 

هرکس نداشت مِـهر جوادالائمه را

واللهِ روسیاه تر از قوم عاد شد

هرکس که "یاامام رضا"گفت و جان سپرد

سوگند بر جوادِ رضا "زنده یاد"شد

 

در اوّلین قدم به مُراد دلش رسید

سائل ،دمی که ساجدِ"بابُ الجواد"شد

 

محــمد قاسمی

×××××××××××××××××××××××

باران زده بر کوچه ی احساس من انگار

سرشار طراوت شده این جان و تن انگار

مبهوت شده آینه در خویشتن انگار

خورشید به وصفت شده گرم سخن انگار

از شوق تماشای تو عالم هیجانی ست

حتا به سر پیر خرد شور جوانی ست

در آرزوی وا شدن غنچه ی دلدار

لبخند به روی همه - آزاد و گرفتار-

خوشبختی یاران شده در آینه تکرار

کم نیست غم دل، ولی انگار نه انگار

این جام برای نهمین مرتبه پر شد

کشکول قلندر صفتان یکشبه پر شد

مولای من! ای گرمی بازار جوان ها

ای شیفته ی سروری تو دل و جان ها

در طول زمان، طول زمان، طول زمان ها

هی زخم زبان، زخم زبان، زخم زبان ها...

گفتند که مقطوع شده نسل امامت

اما لقب "شمس نهم" خورد به نامت

ای آینه ی عاشقی ضامن آهو

برده دل و دین از همه آن طاق دو ابرو

گلنغمه ی محراب تو "یا مبدئ" و "یا هو"

برپای تو افتاده دل خلق ز هر سو

علم و کرم و فضل تو ره یافتنی نیست

در بخشش و احسان تو حرف و سخنی نیست

آتشکده ی عشق منی ای نهمین نور

با تو بدهد بر همه افلاک، زمین نور

خورشید فرو رفته در اندیشه ی این نور

نامیده تو را آینه "خوش جلوه ترین نور"

عنوان ولیعهدی سلطان فقط از توست

بر تخت سخن، کام درافشان فقط از توست

ما شیعه و چون موج به دریات خروشان

در تشنگی چشمه ی چشمان تو جوشان

در گوشه ی میخانه ز ما چشم مپوشان

از باده ی عرفان قدحی چند بنوشان

گشتیم و ندیدیم شبیه تو مرادی

حقا چه کریمی، چه امامی، چه جوادی!

از تیره ی سلمانم و از نسل غدیرم

کُشته ست مرا شوق حریمت، بپذیرم

بگذار تو را سخت در آغوش بگیرم

در شعله ات ای شمع چو پروانه بمیرم

ای مایه ی آرامش خورشید خراسان

امشب شب عشق است ز ما چشم مپوشان

 

سید محــمد بابامیری

 ×××××××××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی