کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها-۱۲
************************

علی اکبر لطیفیان
نشسته ام بنویسم که بال یعنی تو
عروج کردن سمت کمال یعنی تو
نشسته ام بنویسم تصورت، هیهات
فراتراز جریان خیال یعنی تو
محبت تو همان آیینه است و مهرت آه
تو آب و آیینه پس زلال یعنی تو
ز برگ های تو بوی رسول می آید
گل محـمدی بی مثال یعنی تو
مسیر رد شدنت را کسی نگاه نکرد
جمال زیر نقاب جلال یعنی تو
تو نور و نورٌ علی نور و خالق النوری
تو از تصور خاکی نشین ما دوری
تو آن دعای رسولی که مستجاب شدی
برای خانه ی خورشید آفتاب شدی
یگانه دختر احمد شدن مراد نبود
برای ام ابیهایی انتخاب شدی
تو مرتضی نشده این همه صدا کردی
تو مصطفی نشده صاحب کتاب شدی
علی به پای تو شد ذره ذره آب و سپس
تو هم به پای علی ذره ذره آب شدی
تو عادلانه ترین فیضی و دوتا نه سال
نصیب روح نبی و ابو تراب شدی
تو آفتاب رسولی و آسمان علی
تو روح سینه ی پیغمبری و جان علی
شب سیاه بگیرد تمام دنیا را
اگر ز خلق بگیرند نام زهرا را
هزار سال به جز آستانه ی کرمت
نبرده ایم در خانه ای تمنا را
ز روی عاطفه خوابت نمی برد شبها
اگر روا نکنی حاجت گداها را
قرار نیست به نان مدینه لب بزنی
ز سفره ات نگرفتند رزق بالا را
برای آنکه مقام تورا نشان بدهند
نموده اند فراهم بساط فردا را
دل رسول خدا را اسیر درد مکن
مگیر از سخن خویش لفظ «بابا» را
بگو پدر که نبی را حیات میبخشی
ز درد و غصه دلش را نجات میبخشی
زمین بدون نگاهت تب بهار نداشت
شبیه کوه بلندی که آبشار نداشت
بعید نیست ببخشی همه قیامت را
نمیشود ز تو اینگونه انتظار نداشت
دعای پشت سر تو مراد مولا بود
وگرنه هیچ نیازی به ذوالفقار نداشت
بهشت،منزل توست این همه طلب دارد
وگرنه هیچ کسی با بهشت کار نداشت
دوازده نخ وصله به چادرت دیدند
به ساده زیستیت عمر روزگار نداشت
همه جهیزیه ات بود چند ظرف گلین
تجملات برای تو اعتبار نداشت
شب عروسی خود یاد قبر افتادی
شکوه رخت نو ات را به سائلی دادی
بهشت هستی و عطر معطری داری
همیشه آب و هوای مطهری داری
به نیمی از نفست انبیا بزرگ شدند
تو از قدیم دم ذره پروری داری
صحیفه ی تو تماما تنزل وحی است
از این لحاظ تو قرآن دیگری داری
یتیم مکه بدهکار مهربانی توست
تو گردن پدرت حق مادری داری
یگانه علت غایی خلقتی زین رو
تو با تمامی خلقت برابری داری
ظهور ظاهرت انسان و باطنت حوراست
ولایتی که تو داری ولایت کبراست
نبینم از نفست آه آه میریزی
شبیه برگ گلی گاه گاه میریزی
تو دست و سینه و پهلو می آوری داری...
به پای شیر خدایت سپاه میریزی
میان اینهمه درگیری ای شکسته غرور
به دست بسته ی مولا نگاه میریزی
چقدر فکر حسینی به فکر گودالی
چقدر اشک بر این بی پناه میریزی
صدای کشته ی گودال را بلند مکن
به گیسویی که کف قتلگاه میریزی

****************

 

*********************

دنیاست چو قطره اى و، دریا، زهرا

کى فرصت جلوه دارد اینجا، زهرا

قدرش بود امروز نهان چون دیروز

هنگامه کند و لیک فردا، زهرا

خالق چو کتاب خلقت انشا فرمود

عالم جو الفبا شد و معنى ، زهرا

احمد که خدا گفت به مدحش : لولاک

کى میشدى آفریده ، لولا، زهرا

طاها و على  دو پیکران دریایند

و آن برزخ مابین دو دریا، زهرا

او سر خدا و لیلة القدر نبى است

خیر دو سرا، درخت طوبى ، زهرا

بر تخت جلال ، از همه والاتر

بر مسند افتخار، یکتا، زهرا

در «آل کسا» محور شخصیتهاست

مابین اب  و بعل  و بنیها  زهرا

سر سلسله نسل پیمبر کوثر

سرچشمه نور چشم طاها، زهرا

تنها نه همین مادر سبطین است او

فرمود نبى : ام ابیها زهرا

آن پایه که دیروز پیمبر بنهاد

امروز نگهداشته برپا، زهرا

از احمد و مرتضى  چه باقى ماند

از مجمعشان ، شود چو منها، زهرا

حرمت بنگر که در صفوف محشر

یک زن نبود سواره الا زهرا

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا

کافى است براى شیعه ، تنها، زهرا

حیف است (حسانا) که در آتش بسوزد

آن شیعه که ورد اوست : زهرا، زهرا

حسان

*********************

مهدی زراعتی

خوشا دلی که به بند است و صاحبی دارد
کند حساب خود آنکس محاسبی دارد
ز فرط دل دلت این دل به روی دستت ماند
تو بشکنش که ببینی چه طالبی دارد
وصال حق سفر آسمان نمی خواهد
همین زمین خدا شهر یثربی دارد
زکید روبهیان ایمنی در آن وادی 
که بیشه اش اسدالله غالبی دارد
به فکر سیر و سلوک از مسیر سلمان باش
که عبد فاطمه(س)گشتن مراتبی دارد

تو هم به درگه او چون فرشتگان و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری
***
ملک تبلور نوری ز طلعت زهراست 
فلک تمام و کمال ، تحت خدمت زهراست
نزول سوره کوثر سرود خلقت اوست 
رموز کن فیکون در اشارت زهراست
زچادرش که مسلمان بپرورد پیداست
تمام دین خدا شرح عصمت زهراست
قرار اشک غریبی ذوالفقار صبور 
بدون شک سپر  استقامت زهراست
به کفن و دفن شبش بر عدو شبیخون زد
و این جدای وصیت ، سیاست زهراست

چسان نبی نکند میل دست بوسی او

ببین به دست گدا جامه ی عروسی او
***

شکوه فاطمی او برون ز حد مدیح 
سجیه و کرمش غیر قابل تشریح 
ستاره و مه و مهر علی (ع) به سجاده
که حب او درجات است و ذکر او تسبیح
کنیز مفتخر زینبین او مریم 
به هر دم حسنینش دخیل ، جان مسیح
چه کرده کاین همه زائر به ساحتش پیداست
بدون گنبد و صحن و رواق و قبر و ضریح 
کسی که جان ولایت به جان او بسته ست 
چه شد که داده اجل را به زندگی ترجیح

مگر چه واقعه ای اتفاق افتاده؟

که  در بهشت نبی احتراق افتاده
***
به صحن قدسی آن بیت وحی دود اندود 
چه سیل جمعیتی ، با کدام اذن ورود؟
چه شد که دست خدا بسته شیاطین است؟
دوباره صحنه ی بت هاست کعبه ی مقصود
چه وحشیانه پلیدان به شاه می خندند
میان هق هق شهزادگان کل وجود
در آن کشاکش هیزم کشان قوم طناب 
علی (ع)به حال رکوع است و فاطمه(س) به سجود
ز نهر خون حوالی درب بشکسته ست 
که صحن ، پر شده از ردپای خون آلود

کجاست فضه انیس همیشه زهرا؟

گمان شکسته عدو بار شیشه زهرا
***
بگو که امر نبی را خلاف ، یعنی چه؟
پس از غدیر خمش اختلاف یعنی چه؟
مگر نه چنگ به حبل المتین بباید زد
جدا نمودن آن با قلاف یعنی چه؟
به پیش اشک غرور شه جوانمردان
قریب یک به چهل در مصاف یعنی چه؟
امید دختر ژولیده مو ز مادر چیست؟
تورا به حق قنوتت نباف یعنی چه؟
کسی که دعوی الجار ثم دارش بود 
زاشک منزل خود شد معاف یعنی چه؟

کسی کجاست به سنگ صبوری اشکش

نمک به زخم کبود است شوری اشکش
***
به سینه اش غم گهواره ی خیالی بود
همان که حالت تابوت او هلالی بود
شنو ز گفت و شنود خلیفه با قنفذ 
زمالیات معاف گشته ای که عالی بود
دمی که فاطمه غش کرد پای سجاده 
اذان مأذنه با لهجه ی بلالی بود
ز ناله ی شه دین وقت غسل شد معلوم
چرا همه غم زهرا(س) غم وبالی بود 
واستخوان گلوی علی(ع) همانی شد 
که بین سینه صدیقه جاش خالی بود

چه گفته ای ؟ چه بگویی ؟ کجا بدین سرعت؟

بس است اشک خدا هم در آمده «تربت»

**********************

دریا غریق مرحمت بی کران تو

هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو

خورشید ناز می کشد از ذره های خاک

آنجا که صبح می گذرد کاروان تو

صدها فرشته بال نهادند بر زمین

تا دامن خدیجه شود میزبان تو

بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند

حوا و مریم اند پرستار جان تو

بر قلبهای خسته ما هم نزول کن

ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو

یک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیم

تنها به احترام مزار نهان تو

در بارش است رحمت بی حد ابر تو

پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو

***

تسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشت

در سینه اش شمیم دعاهای ناب داشت

از کور نیز وقت سخن رو گرفته ای

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

در شکر روزه ا ی که در سه افطار با تو بود

دستت برای خواهش سائل جواب داشت

جسمت نخواست رخت عروسی به تن کند

از بسکه از بساط جهان اجتناب داشت

با عطر یازده سحر این باغ آشنا ست

هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت

بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است

آن شاعری که طبع روان همچو آب داشت

» چون صبح زندگانی روشندلان دمی است

آن هم دمی که باعث احیای عالمی است »

***

ای جلوه شکوه و جلال پیمبری

تو حجت همیشه به آل پیمبری

قد راست کرده بود و تنومند مانده بود

از آب چشمه ی تو نهال پیمبری

آنجا که بحث کیفیت عرش می شود

جز سینه ی تو نیست مثال پیمبری

مرهم به زخم های احد بیشتر بنه

تو با خبر همیشه ز حال پیمبری

کمتر به سینه جای بده بوسه ی نبی

جاری شده است اشک زلال پیمبری

این لحظه های اخر از احمد جدا مباش

آسوده نیست بی تو خیال پیمبری

قدری صبور باش بهشت دل نبی

تو زود می رسی به وصال پیمبری

چون تو تمام آینه خلق احمدی

هر روز روز توست به سال پیمبری

ایام شادمانی و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

***

در مصحف خدای تعالی نوشته بود

این نور با طهور ولایت سرشته بود

پیش از شروع خلقت این خاک و آسمان

این دانه را به مزرعه عرش کشته بود

از بسکه بود دست توسل به سمت تو

هر گوشه ای ز چادر تو رشته رشته بود

چندی به التماس زمین کرده ای نزول

این آخرین مسافرت یک فرشته بود

عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت

حب تو در صحیفه مومن نوشته بود

ما را ببخش مدح تو کوثر نداشتیم

ما غیر چند واژه ابتر نداشتیم

***

هر دختری که ام امامت نمی شود

یا مادر پیمبر رحمت نمی شود

در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است

این وحدت است شامل کثرت نمی شود

آنجا که پای کفو علی هست در میان

هر دختری که لایق وصلت نمی شود

از اینکه آب مهریه ات بود روشن است

هر خانه ای که خانه رحمت نمی شود

فردا بیا که باز قیامت بپا کنی

ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود

ا اشتیاق سمت صراط آورید رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود

این سینه باز حال و هوای مدینه خواست

یا رب دعای کیست اجابت نمی شود

آخر مدینه راز پس پرده داشته است

آخر مدینه یار سفر کرده داشته است

***

لطف مدام حضرت یاسین به دست توست

آری دعا به دست تو آمین به دست توست

آنجا که سینه در تب اندوه سوخته است

آرامش دوباره و تسکین به دست توست

پیر خمین جلوه ی فرزندی ی تو داشت

یعنی که عزت و شرف دین به دست توست

آنجا که ابر فتنه گری سایه گسترد

نابودی تمام شیاطین به دست توست

سلام با دعای تو پیروز می شود

آری کلید فتح فلسطین به دست توست

این انقلاب جلوه ای از کوثر تو بود

بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

جواد محـمد زمانی

****************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی