کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

نوحه شهادت  حضرت فاطمه سلام الله علیها

*************

شبیه چشمات دل من ، رنگ و بوی غم میگیره

تو قفس دلواپسی ، زینبـت آخر می میـره
مادر سادات ، اکثر اوقات ، ابریه چشمات

گرد پیری رو سرت نشسته هرچند جوونی

تو می خوای شونه کنی موی منو نمی تونی

چند روزه که میری پشت در خونه می شینی

آروم آروم برا محـسنت لالایی می خونی
ماتم می گیره دور و برتو ، غم می ریزه از چشم تر تو

زخمیه چرا بال و پر تو

***

شکسته آتیش بلا ، حریـم بال و پـرتو

الهی زینب بمـیره ، خاکی شده معجر تو

سورة مریم ، مادر عالم ، ملیکة غم

هرم نـاله مـی ریزه از آسمون نفسـات

ابری و بارونیه تو این روزا حال و هوات

خوب می دونم چرا آروم و قرار نداری تو

درد پهلو این شبا گرفته خوابو از چشات
***
با ناله و اشک باز خو می گیری

 دستاتو روی پهلو می گیری

از زینبت هم تو رو می گیری

**************************

سنگینی درد و غمش ، رو قلب دستاس می مونه

داغ نگاه کبودش ، رو چهرة یاس می مونه
قدش کمونه ، دلش چه خونه ، چه نیمه جونه

ابرای نیلی غم که روی پلکاش می شینه

یه جوری راه میره که انگار چشاش نمی بینه

حیف اون چادری که پناه عالمینه نیسـت

که حالا خاکـی شـده تو کوچه هـای مدینه
ذکر لب من أمن یجیبه ، بی طاقتم و دل بی شکیبه

آخه مادرم خیلی غریبه

گریه های نیمه شبش ، آتیش به جونم میزنه

چند روزه که مادر من ، همش به فکر کفنه
چه بیقراره ، آروم نداره ، چشاش می باره

یکی می گفت بدترین غم درد بی مادریه

مادر مـن هم که گوشـة خونه بسـتریه

وقتی که بالا نمی یاد نفسش جا می خورم

نکـنه خـدای مـن این نفـس آخـریه
روی دل من غم پا می ذاره ، مادر ما ها رو تنها می ذاره

داغی رو دل بابا می ذاره

***

چشماشو بسته فاطمه ، دیگه برای همیشه
هر چی میگم من علیم ، بازم چشاش وا نمیشه

در تب و تابم ، در التهابم ، خونه خرابم

چادر خاکـی و سجـاده ش یه گوشـة خـونه

زنـده می کنـه یـاد نگاهـهای مبهوتشـو

بسکه غم ریخته توی قلب شکسته ش به خدا

رو شونه م حس می کنم سنگینی تابوتشو
غربت به خدا روزیّ منه ، داغش دلمو آتیش می زنه

وقتی می بینم گلگون کفنه

یوسف رحیمی

**********************

سه ماه توی بستر غم ، که دست به پهلو می گرفت

حالا می فهمم براچی ، از علی هم رو می گرفت
به غم اسیرم ، آتیش می گیرم ، دارم می میرم

باغ ناله داغ لاله بـود دل خون جگـرش

گلای بنفـشه جا دارن رو پلکای ترش

چه طوری داد نزنم چه جوری آروم بگیرم

وقتی دارم می بینم هنوز کبوده پیکرش


رو شونة من تابوت غمش ، دق می کنم از این عمر کمش

مخفی می مونه ، قبر و حرمش

***********************
این روزا که ، غربت و غم

با شمیم یاس پرپر ، می پیچه تو صحن قلبم

 

پا می گیره ناله هامون ، هم نوای فاطمیه

می سوزیم لحظه به لحظه ،‌ پا به پای فاطمیه

آخر حاجت می گیریم   وای وای

که از داغش بمیریـم   وای وای

***

رو دلامون ، غم می شینه

بعضیها هم مثه مادر ، نگاهاشون نمی بینه

 

بسکه با گریه و شیون ، می کوبند سرو  به دیوار

بسکه می زنند تو روضه ، لطمه و سیلی به رخسار
دل عـالم گرفـته   وای وای

خدا هم دم گرفته   وای وای

***

روزیمونه ، دل پر خون

سه ماهه در اعتکافِ ، غم مادره چشامون

توی روضه مثه مادر ، پشت در آتیش میگیریم

توی کوچه های خاکی ، صد هزار دفعه میمیریم

چشامون غرق ناله ست   وای وای

دلامـون بـاغ لاله ست   وای وای

***

کشته من رو ، شیون تو

می زنه آتیش به جونم ، حتی فکر رفتن تو

 

لاله لاله اشک غربت ، تو نگاه تو نشسته

خوابو از چشات گرفته ، درد پهلوی شکسته
دیگه آروم نداری   وای وای

سه ماهه بیقراری   وای وای

***

رسید از راه ، نیمة شب

شده وقت غسل مادر ، به پیش چشای زینب

 

نالـة بابـا بلـنده ، از کـنار تـن مادر

آخه دم به دم می شینه ، لاله رو پیرهن مادر
می بیـنه یـار خـسته   وای وای

چطور پهلوش شکسته   وای وای

***

بچه ها با ، چشمی مبهوت

میبینند از خونه مادر ، میره روی دست تابوت

 

می ریزه از توی چشما ، پارة دل لخته لخته

جدایی از مادر آخه ، به خدا که خیلی سخته
دارن می شن هلاکـش   وای وای

سر می ذارن رو خاکش   وای وای

 یوسف رحیمی

*************************
هر کی تو دنیا سیاپوش عزای فاطمه می شه

خدا می دونه رو سپید محشر واهمه می شه
توی هیئت ، زیر سایه ت ، عمریه که برا تو سینه زنم

توی محشر ، می شه مادر ، پیرهن مشکی عزات کفنم

نذر نگاه تو کرده مادر ، خدا هم آیات کوثرش رو

داده به دست تو ای شفیعه ، شفاعت روز محشرش رو

***

دست خودم نیست بیقرارم قبرشو آخر ببینم

یا که پائین پای صحن حرم خاکیش بشینم
دلم خونه ، پریشونه ، بسکه غربت می باره از حرمش

چه دلگیرم ، که می میرم، آخر از درد و داغ عمر کمش

کبوتر خسـتة دل من ، تو آسمونا رهائه امشب

یه پای دل گیره تو مدینه ، یه پای دل کربلائه امشب

***

شوق زیارت تو رواقت دلمو آتیش می زنه

شش گوشة تو تا قیامت تا ابد قبلة منه
دلم خونه ، پریشونه تا یه روزی ضریحتو ببینم

گرفتـاره ، بیقـراره تا دوباره پائین پات بشینم

صدای ناله صدای شیون ، از توی صحن دلم بلنده

شبای جمعه به پرچم تو ، دل دیوونم دخیل می بنده

***

مادر سادات تو مناجات غمتو تو دل میذاره

حس عجیبی بوی سیبی منو تا هیئت میاره

اگه نورت، شوق و شورت ، قیامت تو دلم به پا می کنه

حضـور تو ، عبـور تو ، دل من رو کـرب و بلا می کـنه

اونقده گریه به پات می ریزم، که بشه چشمام چشمة زمزم

زائر قبرت می شم ایشالا ، یه روزی زیـر سـایة پرچـم

یوسف رحیمی

*************************

نه شمع و چراغ نه صحن و رواق نه گلدسته و گنبد

نه ایوون طلا نه صحن و سرا چقدر خاکیه مرقد

قربون اون کبـوتری کـه خـاکیه بال و پرش تو بقیع

هر زائری اونجا میره غصه می شه همسفرش تو بقیع

هنوزم داره خاکش ، تب نالة مادر
که می شد گل اشکش ، کنار بقیع پرپر
***

نه یک سایه بون داره تربتش نه حتی یه سنگ قبر

غریب بوده و غریب می مونه چیه چاره غیر از صبر

اون آقـای غریبی که خاکی ترین مرقده صحن و سراش

خدا گواست که یه روزی می کشیدند سجاده از زیر پاش

شهادت میده این خاک، با چشمایی غرق خون
که شد پیکر لاله ، یه روز اینجا تیر بارون

یوسف رحیمی

سبک واحد

**********************
مظلوم زهرا

بـا قـبــر زهـــرا بــا دیـده ی تر
گـفــتـا بـا فـغـان غـمـدیـده حیدر
مظلومه زهرا
زهـرا ز دنـیــا نــاکــام رفـتـــی
راز دلــت را بـــا مــن نـگـفـتی
در خـاک تـیـره دردا کـه خـفتی
 
افـکـنـده داغــت بــر جـانــم آذر
مظلومه زهرا

یـکـجـا ز مرگت کلثوم محزون
از دیــدگـانــش جاری بود خون
زیـنـب چـسـازد با داغت اکنون
ای نـامـــرادم زهـــرای اطـهــر
مظلومه زهرا
یـکـجــا حـسـیـنت با حال خسته
بـا دیـده تـر یـکــســو نـشـسـته
تــار امـیـدش از هـم گـســسـته
حــال حـسـیـنـت بـرخیز و بنگر
مظلومه زهرا
زهرا ز داغت در سوز و سازم
بودی تو محرم بر جمـله رازم
از حـضـرت حـق بـاشـد نـیــازم
بـعـد از تـو مـرگـم گردد مـیسر
مظلومه زهرا
ای مـــونـس مــن ام ابــیــهــــا
بعـد از تـو مـانــدم تـنهای تـنها
چـون بـر مـزارت آیم به شـبها
 
چـشـمم بداغت باشد ز خون تر
مظلومه زهرا
مــن از فــراقــت دارم بـــدل آه
کاندر جهان بود عمر تو کوتاه
بـعــد از تـو دارم آه سـحــرگـاه
زیـن شرح جانسوز باشم مکدر
 
مظلومه زهرا
در سوگ زهرا با آه و افـغــان
گـفـتا «حیاتی» با چشم گریان
ای یــــادگـــار خـتـم رســـولان
بـنـگـر بـحـالـم فـردای مـحـشر
مظلومه زهرا

**********************

از تیغ تیز باد خزون

می ریزه گلبرگای یاسمون

چشمای زهرا از روی علی

مثل ابر سرخ تو آسمون

ناله ناله صدای مادر بین آتیش بین دوده

شاخه شاخه گل شکسته یا سیاه یا کبوده

 

طناب روی دستای علی

طوفان و موج دریای علی

همه خوشی دنیای علی

ماه تموم شبای علی

به روی خاک به پای علی

مادر ما و زهرای علی

کاسه ی خون چشمای علی

ضربه ضربه غلاف تیغ و روی و پهلو دست و بازو

دسته دسته فرشته ها در زیر دست و پای بانو

ناله ناله صدای مادر...

دشمنا علی رو بردند

تو کوچه ها علی رو بردند

به پیش چشمای غریب و آشنا علی رو بردند

از توی شعله ها علی رو بردند

تو اشک و ناله ها علی رو بردند

میون خنده ها علی رو بردند

جلوی چشمای بارونی بچه ها علی رو بردند

یکی نزد صدا میون کوچه ها که چرا علی رو بردند

یکی جونش به لب اومده

به زیر دست و پا علی رو بردند

گریه گریه چشای زینب ابر اشک عالمینه

پاره پاره دلای گریون غصه هاشون از حسینه

دریافت سبک

************************

خداحافظ خدا حافظ

سراپا دردم و، جان کندن دائم بود کارم 
نهادم چشم بر در، تا اجل آید به دیدارم 

قدمهایم چنان لرزند به هنگام خرامیدن 
که دستی بر سرِ زانو بود، دستی به دیوارم 
خداحافظ خدا حافظ


برو ای عُمر، از دستم که من با مرگ، مأنوسم 
بیا ای مرگ، یاری کن که من از عُمر، بیزارم 

طرفدار علی بودم که بین آن همه دشمن 
نشد جز شعله آتش در آنجا، کس طرفدارم 
خداحافظ خدا حافظ


گهی در خانه، گه بین در و دیوار، گه کوچه 
خدا داند چه آمد بر سرم! کشتند صدبارم 

دلم بهر علی می سوخت چون قنفذ مرا می زد 
نگاه غربت او بیشتر می داد آزارم 
خداحافظ خدا حافظ


نگفتم راز خود با هیچکس، اما خدا داند 
نمی آید به هم از درد، یک شب چشم بیدارم 

به بازار محبت نقد جان بگرفته ام بر کف 
که غم های دل مظلوم عالم را خریدارم 
خداحافظ خدا حافظ


از آن فخرست شعر و شاعری بر «میثمت» زهرا 
که از روز ازل وقف شما گردیده، اشعارم 
حاج غلامرضا سازگار

**********************

ای بهشت آرزویم پر نکش
سایه ات را از سر حیدر نکش
آفتابم شب مکن روز مرا
خیز بنگر حال امروز مرا
آتش افتاده به هست سینه ام
زنگ کینه خورده برآیینه ام
ای بهشت آرزویم پر نکش
سایه ات را از سر حیدر مکش


آن چنان افتادم از چشم همه
که سلامم بی جواب است فاطمه
می روی تنهای تنها می شود
همنشین درد غم ها می شود
ای بهشت آرزویم پر نکش
سایه ات را از سر حیدر مکش


بی گل رویت ز جان سیرم نرو
جان من من بی تو میمیرم مرو
خیبری از پا فکنده ام من ولی
خیبر داغ تو شد مرگ علی
بی ستونم بعد تو چو آسمان
 
التماست می کنم پیشم بمان
ای امیدم بر دوام زندگی
هر نفس میمیرم از شرمندگی
ای حیات من به لبخن تو بند
التماست می کنم یک دم بخند
ای بهشت آرزویم پر نکش
سایه ات را از سر حیدر مکش

******

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی