کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله-1

********************

زبـــانحال پــیامبر اکرم(ص) با حضرت علی(ع)

ز داغ من بــــــــبر رَخـــت عـــزا کـــن ای عــلی جـــان

خــدا حــافظ برای مــن دعــا کــن ای عـــــلی جــان

پس از من زخـــــــم های کــینه ســروا مـــی کند بَــهرت

بـــرو خـــود را مــهیای بـــلا کن ای عــــــلی جان

بــدستت مـی سپارم هـستی خـود را گـــل خــــــــــود را

ز جـــان و دل، غــم او را دوا کـــن ای عـــلی جان

بــگو آیــد حـــسن تــا من زنــم بــوسه بــه لـــــــبهایش

تــو پــاک اشــک از عذرا مجتبی کــن ای علی جان

نـــهد بر ســـینه ام تـــا ســر بــگیرم بــوسه از حــنجر

تـــو عــشقم را حسینم را صــدا کــن ای عــلی جان

بـــرای مــاندن نهضت پس از خــون حـــــــسین مـــن

تـــو زینب را ســفیر کــربلا کـــن ای عــــلی جــان

مـــقرر گــشته بـر تو صـبر و غـربـت، ور نه می گفتم

کــه اول میــخ را از در جـــدا کن ای عـــــلی جــان

****************************

محمدجوادغفورزاده
شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که سر بسپارد ملک، کم است

شهر مدینه، آینه دار پیمبری است
     
کز خیل انبیا به فضیلت مقدم است

شهر مدینه، مهبط  وحی و نبوت است
     
چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است

شهر مدینه، منظره هایی که دیده است
     
بعد از هزار سال حدیث مجسم است

شهر مدینه، سنگ صبور است در حجاز
     
هم ترجمان زمرمه، هم روح زمزم است

شهر مدینه، شاهد راز شب علی است
     
با چاه های کوفه،هم آواز و همدم است

شهر مدینه سوخنه از داغ مجتبی
     
برگ و برش ملال و گلش حسرت و غم است

شهر مدینه، انس گرفته است با حسین
     
بعد از حسین آینه گردان ماتم است

شهر مدینه،گریه سجاد را که دید
     
چشم انتظار ریزش باران نم نم است

شهر مدینه، شاهد برگشت زینب است
     
گویا هنوز برلب او، خیر مقدم است

شهر مدینه،هدیه فرستد به قدسیان
     
از تربت بقیع، که اکسیر اعظم است

شهر مدینه، رنگ شفق یافت از ملال
     
گیسوی نخل هاش پریشان و در هم است

شهر مدینه، شاهد غم های فاطمه است
     
این خاک پاک جای قدم های فاطمه است

**********************

سید محمد رستگار
 
ماتم گرفت حال و هوای مدینه را
پوشید کعبه رخت عزای مدینه را

خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت
وز پا فکند نخل رسای مدینه را

رکن علی شکست ز فقدان مصطفی
     
در برگرفت خاک، صفای مدینه را

زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است
     
ابر عزا گرفت فضای مدینه را

ای دل بیا چو(شاخه حنانه) ناله کن
     
بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را

آدم گریست تا که ملائک به روی دست
     
بردند سوی سدره همای مدینه را

جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان
     
سایه فکند کرب و بلای مدینه را

بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر
     
از دود درب خانه لوای مدینه را

دردا که جای تسلیت از کین عدو شکست
     
آیینه رسول نمای مدینه را

دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه
     
بستند دست عقده گشای مدینه را

تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا
     
بسرود(رستگار) عزای مدینه را

*******************************

امت نامهربان

رو در جنان چو خاتم پیغمبران گذاشت
داغی گران به سینه ی اهل جهان گذاشت
او بُد همای قدسی و عالم بر او قفس
بگشود بال و روی برآن آشیان گذاشت
در راه سر بلندی دین و رضای حق
کوشید تا که بر سر این کار جان گذاشت
راحت بشد از شماتت و آزار دشمنان
رفت و غمش به سینه ی عالم نشان گذاشت
رفت از میان امت و در بین مسلمین
از خود به یادگار دو شیء گران گذاشت
هست آن دو شیء عترت و قرآن که امتش
نه حد این شناخت و نه حرمت بر آن گذاشت
او در گذشت و فاطمه ی دل شکسته را
تنها میان امت نا مهربان گذاشت
زهرا مگر نبود ز عترت که خصم دون
بس درد و داغ بر دل آن نوجوان گذاشت
شیر خدا امام زمان بود و فاطمه
جان را به راه حفظ امام زمان گذاشت

*******************************

خورشید به سوگ مصطفی می گرید

خورشید به سوگ مصطفی می گرید    مهتاب به حال مجتبی می گیرید

در مشهد دل چه کربلایی برپاست          قومی به شهادت رضا می گرید

**************************

مصیبت عظمی)

رسد نوای افزا مرا به گوش امشب           پیام غم رسد از نغمه سروش امشب

چه روی داد خدایا که این چنین در عرش              بر آورند ملایک ز دل خروش امشب

شب عزای پیمبر بود گمان دارم           علی زداغ نبی می رود ز هموش امشب

علی که لنگر عرش خداست می لرزد           که جسم جان جهان را کشد بدوش امشب

***********************

شعر در فراق رسول اکرم(ص)

شــــــب هــــــجر رسـول الله آمــد           شب قـــــطع نــزول وحـــــی آمــد

فــــــــلک را رُکن آرامش شکسته           زمــین از اشک غم، در گِل نشسته

ملائک جمله در جوش و خروشند           خـــــلایق جمله از مــاتم خـمـوشند

کــــنار بـــــستر باباست، زهــــرا           ز غم دامانش، چون دریاست زهرا

***********************

شعر در فراق رسول اکرم(ص)

چـراغ و مـسجد و مـحراب شـد خـموش امـشب

فــــتاد چـــــشمـه فــیض ابـــد ز جــوش امــشب

گــــذشت از ســر گــردون فـــغان اهــل زمـین

رســد بـه گـوش زمـین نــــــــاله سـروش امـشب

بـه بـست دیـده حـــــــــق بـین، پـیمبر رحـمت

کــه مــــی زنند مــلائک، ز دل خـــروش امــشب

چــــــرا صــــدای مـــناجــات او نـــــمی آیـــد

ز شوق وصـل، مــگر رفــته او ز هــــوش امشب

بــجای نـــــــغمه تـــکبیر، رهـــبر اســـلام

رسد سروش غم، از دخــترش بـــگوش امـشب

روان فـــــاطمه از قَـــطع وَحـــی می سوزد

در یــغ و درد، کـه این شعله شد خَموش امشب

*******************

سـفر مـرگ

دخترم روشنی چشم تَـرَم زهـــــرا جـ‌ـان         پـیشتر آی و بـبـــین بــــیشترم زهـرا جان

سفر مرگ به پیش آمده و بــــــــاید رفت         زین جهان رو بــه جهان دگرم زهرا جان

جــان سپارم من و از فـــــتنه ایـام تــــرا         بخداوند جهــان می سپرم زهــــــــرا جان

دخـترم اینهمه در ماتم من گـــــریه مکن         آتش از اشــک مزن بر جگرم زهرا جـان

بعد من عمر تو کم باشد و از عترت من          زودتـر از همه آئی به بـرم زهـرا جــــان

ناگزیرم که در این امت بــی مهر تو را          می گذارم من و خود می گذرم زهرا جان

*****************

در سوگ نبی جهان سیه می پوشد               در سینه دل از داغ حسن می جوشد

از مــــاتم هــــشتمین امام معصوم               هــر شیعه ز درد، جام غم می نوشد

********************

آسمان گشته سیه پوش و عزادار امشب         از غــم ختم رسل احمد مختار امشب

دیــده از دار جـــهان بست رسول مدنی         کز غمش ماه نتابد به شب تار امشب

******************

مـــــدینه شهر رسالت محیط غــم ها بود       بـکوچه کوچه آن ناله بود و غوغا بود

حکایت از غم هجران مصطفی می کرد       قـــــــیامتی که به شهر مدینه بر پا بود

نَفَس نَفَس زدنش بود پیک رحــــــلت او        که از وجود وی، آثار ضعف پیدا بود

به خانه اشک عزا، در سقیفه طرح نفاق      به خانه شور غم و در سقیفه شورا بود

بناله امت اسلام، جــــــمع گـــــشته ولی       مـــــــیان جمع علی بود، آنکه تنها بود

تـــمام بـــر ســر یک حرف متفق گشتند       کـــه آن گــرفتن حق علی و زهرا بود

*******************

مــــــــــدینه مــدفن پــیغمبر مــــاست             کــه خــاکش سـرمه چــشم تر ماست

مــدینه مَــهبط جـــبرئیل بــــوده است             مـــدینه مـــَرقد چــار اخــتر مــاست

مـــدینه ســـر فــراز و سـر بلند است             مـــــدینه داغـدار و دردمــــند اســت

ز دیــوار و زمین و کــــــوچه هایش             صـــدای نـــاله زهــــرا بـــلند اســت

بـــقیع دل خــراش مــــا در اینجاست             قــــبور اولــیای مــا در ایـــــنجاست

درونـــش قــبر بی نام و نشانی است             که مـی گویند آنــجا قــبر زهـــراست

مـــــدینه شـــهر ایــثار و رشـــــادت             مــــدینه مــدفن  زهـــــــرای اطـــهر

مـــــــــدینه شــــــهر زیـــبای پــیمبر             مــــدینه مــدفن زهــــــــرای اطـــهر

مــــدینه گشــته ای از ظــلم و انــدوه             بــه مــثل کــربلا در روز عـــاشورا

مـــدینه شــهر خــون، شــهر قــیامی             مــــدینه مـــــــدفن چـــندین امــــامی

مــــدینه کـی شــــــــود مـهدی بیـاید              بـــــیاید قـــــبر زهـــــرا را بـــــیابد

*****************************

وفات رسول اکرم(ص(
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی
فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی
یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی
یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی
بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین
دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی
می خواستی سفارش حقِ علی کنی
امّا چه فایده که تو یاور نداشتی
عمری برای این که هدایت شوند خلق
در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی
وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم
در عرش می شنیدی و باور نداشتی
رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس
تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی
مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت
آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی
پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا
از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی
وقتی عدو محاسن او را گرفته بود
ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی
زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو
زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی
قاسم نعمتی

***********************

بروی داغ بدی بر جگرم می ماند

اشک در حلقه چشمان ترم می ماند

من گل یاس بهشتم بروی می سوزم

تو بمانی به برم برگ و برم می ماند

بودن محسن من در گرو بودن توست

پدرم تو که بمانی پسرم می ماند

خنده ام خنده وصل است ولی ای بابا

بعد من ناله ی در پشت درم می ماند

چادرم می ماند پیرهنم می ماند

بین کوچه اثر بال و پرم می ماند

سرخی بوسه میخ در و سیلی روی

گرمی بوسه تو ای پدرم می ماند

غصه از بابت حیدر نخوری بعد از من

زینبم پشت سر همسفرم می ماند

زینبم هست که در کرب و بلا بعد حسین

سر پناه همه اطفال حرم می ماند

محمد بیابانى

**************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی