کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


شعر ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام۸

*******************

محــمدجواد شیرازی

باید که از زمین و زمان دلبری کنی

نامت نهاده اند علی ، سروری کنی

پروانه ی دلم به تمنای شعله ات

بالش گشوده است که خاکستری کنی

بد نیست ای نگار بیایی و لحظه ای

فکری به تنگدستی این مشتری کنی

خاتم اگر نبود محــمد به انبیاء

جا داشت بین خلق که پیغمبری کنی

از مأذنه صدای اذانت رسیده است

تحریر میزنی ز پدر دلبری کنی

مفتاح بندگی است اذانی که گفته ای

‌"الله اکبری" که "علی اکبری" کنی

فریاد کن به مأذنه "حق مرتضی علی است"‌

تا اهل شهر را همگی حیدری کنی

امشب بیا به حال دلم یک نظاره کن

امشب بیا که باز گدا پروری کنی

از کودکی همیشه به من گفته مادرم :‌

باید برای آل علی نوکری کنی

شرمنده ام که خار ، ثناگوی گل شده است

رسمِ شماست این که گدا را جَری کنی

**************************

محــمد قاسمی

قبل هر چیزی در عالم نور طاها خلق شد

نور او تا شد دو قسمت ، نور مولا خلق شد

آفرینش غرق ظلمت بود و مثل شب سیاه

صبح سر زد آن زمان که نور زهرا خلق شد

پلک بر هم زد محــمد ، از طفیلِ هستِ او

آسمان ها گشت پیدا و زمین ها خلق شد

کرسی و لوح و قلم این را شهادت داده اند

نور حیدر جلوه کرد و عرش اعلا خلق شد

این فضیلت بر حسین و بر حسن کافی ست که

نورشان از باطنِ أمّ ابیها خلق شد

خواست خطّاطی که مشق نام مولا را کند

ناگهان آمد به خود ، خطّ معلّی خلق شد

هر که از آل علی بر فرق دنیا پا گذاشت

چون محــمد با ملاحت گشت و زیبا خلق شد

هر کجا خورشید عشق از مشرق خود جلوه کرد

از شعاع نوری اش ماهی دل آرا خلق شد

پای تا سر مظهر الله اکبر هست و بس

آن که با دست خداوند تعالی خلق شد

تا برای شاه ، علی اکبر به دنیا آوَرَد

با تمنّایِ وصالش ، امّ لیلا خلق شد

مادر عیسی کنیز امّ لیلا شد که دید

آیه ی "إنّ اصطفا" را باز معنا خلق شد

کودکی آورد این بانو برای شاه دین

کز نفس های دمِ صُبحش مسیحا خلق شد

قطره ای افتاد در دریای لطف حضرتش

شاهدان دیدند ، از آن قطره موسی خلق شد

خواست تا طعم لبش را روزه داران حس کنند

دست خود را سمت نخلی بُرد ، خرما خلق شد

او نه تنها از لحاظ ظاهری چون مصطفاست

بلکه از هر حیث چون پیغمبر ما خلق شد

بر محــمد ، بر علی ، بر مجتبی و بر حسین

اَشبه النّاس و قرین و مثل و همتا خلق شد

تا که تمثیلی شود از قامت رعنای او

در بهشت عدن ، پیش سدره طوبی خلق شد

چشم های شور کوفه ، نرگسش را چشم زد

بس که چشم مست شهزاده فریبا خلق شد

دور او یک بار هنگام وداعش از حرم

بار دیگر از هجوم خصم ، غوغا خلق شد

روزِ پیریِ حسینش را خدا هم دید ، آه

او عصایی بود و بهر دست بابا خلق شد

اشک چشم پیرمردی ریخت دورش آن قَدَر

کز خروش گریه هایش ، موج دریا خلق شد

تا کمی شرح پریشانیِ جسمش را دهند

واژه ای سنگین به نام ارباً اربا خلق شد

*************************

گیسو به باد می دهی و دلبری علی
پا در رکاب می زنی و محشری علی
ابرو نهان کن از نظر خیرهٔ حسود
آیینه دار صورت پیغمبری علی
قامت مگو قیامت زهراست قامتت
از بس که قد کشیده ای و محشری علی
گرم طواف روی تو آل ابوتراب
غرق عبادتی و خدا منظری علی
وصفت همین بس است که در کوی رب عشق
شه زاده حرم، علی اکبری علی
وجه غیور هر غضبت وقت حمله ها
گاه رجز تو منتسب از حیدری علی
بین خطوط روی جبینت پر از خداست
ابن الحسین لیلی لیلای کربلاست
نور خدا ز صورت تو دیده می شود
پیغمبرانه بر همه تابیده می شود
شمشاد قامتی و به شمشیر کوفیان
گلبرگ ها ز ساقه تو چیده می شود
مثل بلور شیشه ای سنگ خورده ای
با بوسه ای وجود تو پاشیده می شود
مقراض اهل کوفه چه آورده بر سرت
هر گوشه ای ز دشت تنت دیده می شود
در زیر سم اسب تنت مثل زعفران
بر روی سنگ ها همه سابیده می شود
جسمی که زیر ضربه به هم ریخته چه سان
هر تکه ای به روی عبا چیده می شود
بر ناله های ممتد بابا کنار تو
از سوی لشگری همه خندیده می شود
قلبی که از تمام تنت پاره تر شده
با هر صدای قهقه رنجیده می شود
دنبال زینب آمده سقای عالمین
فریاد می زنند که وای از دل حسین
قاسم نعمتی
**********************

ارباب زاده ای که خود ارباب عالم است
در چهره اش جمال پیمبر مجسم است
نور است نور محض ز جنس پیامبر
هر چه بگویم از منش و منطقش کم است
نامش علی نهاده به کوری دشمنان
ارباب ما حسین که ارباب عالم است
اعمال امشب است در مفاتیح عاشقی
مستی کنید، جام و می اش هم فراهم است
مجنون خویش کرده و لیلای ما شده
از شوق اوست دیده اگر پر ز شبنم است
حالا خبر دهید گدایان شهر را
پایان مستمندی و فرجام ماتم است
اصلاً نه جای شک و شبه اَست و سوال
پر می کنند کیسه های تهی را – مسلّم است
اَین المَفَر لشگریان می رسد به گوش
غرش که می کند و چهره درهم است
اما چرا در شب میلاد حضرتش
حال و هوای این غزلم چون محرم است ؟
در بین روضه های غمش آتشم زدند
آن روضه ای که در لهوف و مقرم است
آن روضه ای که خواند قطعه قطعه اش
با دیدنش قامت بابای او خم است
می چید قطعه های بدن را کنار هم
می گفت علی بعد تو دنیا جهنم است
یاسر مسافر
**************************

یـازده روز گـذشت از مـه شعبـان معظـم
که عیان گشت دوباره رخ پیغمبر اکرم
ذات حق- جلّ جلاله- پسری داد به لیلا
کـه سـراپــای بــود آینــۀ جــد مُکــرّم
نه عجب اینکه به یوسف بدهد وام ز حُسنش
یـا دهـد از نفسش روح بـه ریحانـۀ مریـم
مگـر اوصـاف ورا شـرح دهـد یوسف زهرا
ورنه آرند به وصفش ملک و جن و بشر کم
می‌سزد تا که شود گوش همه عالم هستی
تـا ز وصفش زنـد آقـای رسـولان خدا دم
یوسف فاطمه در منطق و در خصلت و خُلقت
اشبه‌النـاس ورا خوانــد بـه پیغمبـر خـاتم
صلواتـی کـه خداوند فرستد به محــمد
به جمال و به کمال و به جلالش همه با هم
ابرویش خیـل ملک را شده محراب عبادت
صــورتش قبلــۀ جــان و دل ذرّیــۀ آدم
اگر از جـام تـولاش یکـی جرعــه بنـوشد
پسـر هاجـر تـا حشــر کنـد نـاز بـه زمـزم
دشمنش گفت که او راست همان شأن امامت
تا بـه وصفش چـه بگوینـد دگـر مردم عالم
ما کـم از ذرّه و او بیشتـر از مهـر درخشـان
ما یکـی قطـره ولی وسعت او بیشتـر از یم
یوسفِ یوسف زهراست که از حضرت یوسف
به جمـال و به کمال و به جلال است مقدم
هدفش یـاری بابا شرفش حیدر و زهـرا
سخنش آیت عظما قـدمش ثـابت و محکم
گویـی از دامــن گهـواره و آغــوش ولایت
در ره دوست بـه بـذل سر و جان بود مصمم
بایـد او را بــه رسـول مدنـی کـرد شبیهش
او کـه ســر تـا بـه قـدم آمـده پیغمبر خاتم
هر طرف چشم بر آن مرقد شش‌گوشه گشودم
تــن صدپـارۀ او در نظــرم گشـت مجسم
من و توصیف جوانی که ولی خوانده امامش
چه به یادم؟ چه نویسم؟ چه بخوانم؟ چه بگویم؟
پسر خون خدا خون خـدا خون محــمد
که بـود زنـده ز خـویش مـه پرشور محرم
نام نامیش علـی بـود که شد در پـی قتلش
در صف کـرب‌و‌بـلا ایـن همه جلّاد، فراهم
سنگ‌هـا بر سـر او بـود به از لاله و ریحان
زخم بـر زخـم تنش بود به از دارو و مـرهم
بس‌که چشمش به ره تیـر بلا بود به هرسو
بس‌که فرقش سپـر تیر بلا گشت به هر دم
او که سر تا به قدم رشک جنان بود جمالش
غـرق خـون شد بدنش از ستم اهـل جهنم
آسمـان! دور مـزارش ز بصـر اشک بیفشان
که شود غرقه به خون جگرت دفتر “میثم

سازگار
*********************
شب ولادت تو عید سیدالشهداست

دلم خوش است که میلاد اکبر لیلاست

تو آمدی که بگویی حسین تنها نیست

و تا قیام قیامت حسین پا برجاست

همین که چشم تو وا شد مدینه روشن شد

به یمن خاک کف پای تو که عرش خداست

مسیح خانهٔ اربابمان تویی آقا

چرا که در رگ تو خون حیدر و زهراست

ستاره ها همه امشب به خاک می ریزند

و مقصد همه پایین پای کرببلاست

خدا به روی تو امشب گلاب می ریزد

برای این که لبت مشک حضرت سقاست

برای مادر تو کعبه ای بنا کرده

دو چشم زمزم این گونه ها که سعی و صفاست

شب ولادت تو بوی یاس می آید

یقین بدان تو که مادر بزرگ تو این جاست

تودر حوالی بالاترین دنیایی

چرا که مهد تو آغوش زینب کبراست

تویی که راه نجات از نگات معلوم است

و تار موی تو تا روز حشر پرچم ماست

تو هم شبیه علی افتخار میکده ای

علیِّ خانه اربابمان خوش آمده ای

***

لب تو وا شد و تاریخ را مصفا کرد

تو را خدای تو تقدیم دست لیلا کرد

تو را برای حسین آفرید و ‌کرببلا

و بعد صحنه جنگ تو را مهیا کرد

برای این که تو عین پیامبر باشی

تو را شبیه پیمبر امیر دل ها کرد

رخ تو را ز رخ مصطفی کشید خدا

و بازوان تو را بازوان مولا کرد

اذان که گفت درِ گوش تو امیر عرب

تو را هوائی دیدار روی زهرا کرد

به روی سینۀ تو تا که بوسه زد زینب

فضای قلب تو را مثل طور سینا کرد

به بازوان تو وقتی نظر نمود حسین

دلاوری تو را هم تراز سقا کرد

همین که روی تو واشد از آسمان، خورشید

نشست روی قشنگ تو را تماشا کرد

تویی که در نفست یک جهان غزل داری

به روی باغ لبت کوهی از عسل داری  

***

کسی مثال تو آئینۀ پیمبر نیست

و یا شبیه تو مثل علی دلاور نیست

تو آمدی و شبیه ولادت زهرا

خدا نوشت به دل ها حسین ابتر نیست

تمام عرش اگر روی کفه ای باشند

به تار موی گدای درت برابر نیست

همیشه تیغ تو چون رعد و ‌برق می برید

چرا که تیغ تو از ذوالفقار کمتر نیست

هزار لشگر جنگی هزار فرمانده

حریف ضربۀ دست علیِ اکبر نیست

مرا به خاک درت نوکری ست اربابی

چرا که خاک درت کمتر از ابوذر نیست

ز خاک پای تو جوشید چشمۀ کوثر

مقام حضرت لیلا که مثل هاجر نیست

تو آمدی که اذان نمازها باشی

تو آمدی که گل یاس کربلا باشی

***

منم گدای قدیمی دست های شما

من آفریده شدم تا شوم گدای شما

تو بوتراب حسینی پیمبر لیلا

مسیر سبز بهشت است چشم های شما

ز روی مأذنه امشب اذان بگو آقا

که خلق بیمه شوند از دم صدای شما

اگر مقام تو گویم به خلق می میرند

هزار یوسف مصری نشسته پای شما

کرامت تو شبیه امام دوم بود

مدینه سیر شد از نان سفره های شما

معلمان ادب راویان مکتب عشق

گرفته اند همه یک نخ از عبای شما

بیا مرا برسان مثل حضرت فطرس

پری بده بپرم باز در هوای شما

به جان مادرت آقا صداقت است اگر

شبی مرا برسانند کربلای شما

وضو گرفته و ذکر حسین می گیرم

به سر زنان وسط گریه هام می میرم

مهدی نظری

 *****************************

می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو

دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو

نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو

یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو

هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی

باز، ای محــمد! می‌رسی، این بار با نام علی

***

یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق باده‌ات

از مستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات

یک دم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات

یک دم محــمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات

می‌آید از در مصطفی امشب که مستم با علی

حالا که تو هر دو شدی پس یا محــمد! یا علی

***

تسبیح زیبایت دل روح الامین را می‌برد

آن قد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد

ناز قدم هایت دل سلطان دین را می‌برد

موج نگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد
غرقند قایق‌های ما در بهت اقیانوس تو

بال ملک می‌سوزد از« یا نورویا قدوس» تو

***

وقتی رجز خوان می‌شوی، انگار حیدر می‌رسد

یک لافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد

ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد ـ

پیش تو می‌لرزد زمین، گویی که محشر می‌رسد

صف می‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند

مه می‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند

***

شهزاده! دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب

ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی،  یا للعجب!

چشم انتظارت کوچه‌ها، ای ماه زیبای عرب

صبح یتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب

دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی

اصلاً تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا

***

تا پرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی

هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی

با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی

از او چه می‌خواهی؟ چرا این پا و آن پا می‌کنی؟

ای کربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو

ای شیر مست هاشمی این جاست جولانگاه تو

***

می‌خواستت در خاک و خون اصلاً خدای کربلا

اصلاً سرشتت از گِلی خونین برای کربلا

تا باز باشی بهترین، در روضه‌های کربلا

اما در این توفان امان از ناخدای کربلا

با خواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد

با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان می‌دهد

قاسم صرافان

 ********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی