کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار ولادت امام حسین علیه السلام۲۴

************

ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی

در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی

ای العطش ترانه ی قبل از ولادتت

مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی

ای تشنه! شیر مادرت از غصه خشک شد

از بس که بود صوت تو سوزان خوش آمدی

گریه مکن که کشته اشک خدا شدی

خون خدا ! به جمع شهیدان خوش آمدی

اشک تو از تلاطم دریاست بیشتر

ای آشنای ابر بهاران خوش آمدی

میلت لبن زدست پیمبر مکیدن است ؟

ای جرعه نوش ختم رسولان خوش آمدی

اینجا مدینه است سر آغاز کربلا

شش ماهه ! آمدی ؟ چه شتابان ؟ خوش آمدی

اینگونه که تو سر زده از ره رسیده ای

گویا حدیث غربت مادر شنیده ای

دریای رحمتی که به آیات گفته اند

چشمان تست جان روایات گفته اند

طوفان ترنُمی ز نفسهای گرم تست

این را یکی زخیل کرامات گفته اند

چشم طمع به دست کریم تو بسته اند

آنانکه از بضاعت مزجات گفته اند

صدها هزار حور و ملک مدحت ترا

با صد هزار فخر و مباهات گفته اند

آئینه را مقابل بابا گذاشتی

وقتی سخن زمومن و مرآت گفته اند

پیش از فَیاسُیوف خُذینی به محضرت

شمشیرها سلام ملاقات گفته اند

آنانکه با نوای تو پیمان گذاشتند

لبیک تو به نغمه ی هیهات گفته اند

ای عالمی فدای تو لبیک یا حسین

گوید به تو خدای تو لبیک یا حسین

تو کوه نور را به تماشا کشیده ای

موسی و طور را به تماشا کشیده ای

باید حدیث عشق تو فهمید و جان سپرد

درک و شعور را به تماشا کشیده ای

از بس نبی به غبغب تو بوسه بوسه زد

جشن و سرور را به تماشا کشیده ای

استادگی کوه ز اوج وقارتت

مجد و غرور را به تماشا کشیده ای

با استقامتی که تو داری به راه عشق

قلب صبور را به تماشا کشیده ای

هر کس تو را شناخت خدا را شناخته

درک و حضور را به تماشا کشیده ای

بعد از پدر وجود امامان ز نسل تست

صبح ظهور را به تماشا کشیده ای

تو با شفای فطرس بشکسته بال وپر

غلمان و حور را به تماشا کشیده ای

با قطره های آب ز دست مبارکت

چشمان کور را به تماشا کشیده ای

نجوایت از حبیب مسیحی دوباره ساخت

تا نفخ و صور را به تماشا کشیده ای

بی خود نبود محرم اسرار شد زهیر

رمز عبور را به تماشا کشیده ای

با روضه ات قیامت کبرا بپا مکن

شور و نشور را به تماشا کشیده ای

ای هم اراده ی تو خدا یابن بوتراب

توحید نیست از تو جدا یابن بوتراب

ای آبشار چشم غزل یا اباالعطش

وی اعتبار صبح ازل یا اباالعطش

نو شانده ای به لشکر خود روز تشنگی

شیرین تر از شراب عسل یا اباالعطش

حبَ تو هم پیاله ی حبَ خدا حسین

ای تشنه ات تمام ملل یا اباالعطش

شش ماهه ی تو ساقی آب حیات شد

وقتی چشید طعم بغل یا اباالعطش

طفل رضیع سخت تر از ذوالفقار شد

وقتی رسید روز عمل یا ابا العطش

 سقَای تو به تیغ امان نامه کشته شد

 این شرم داشت هُرم اجل یا ابالعطش

آخر به روی ماه امان نامه می زنند؟

ماه حرم کجا و دغل یا ابالعطش

ای اکبرت پیمبر اعظم به کربلا

احمد نداشت این همه یل یا اباالعطش

گر زینب تو آینه ی فاطمی نبود

بودی تو بی شبیه و بدل یا اباالعطش

بی پنج تن مباهله ات با صفا نبود

آورده ای مثل به مثل یا اباالعطش

این کوفیان همان سپه نهروانی اند

دارند بغض روز جمل یا اباالعطش

ای دجله و فرات عطشناک حنجرت

آب حیات مانده ز امساک حنجرت

زیبا ترین ترانه دم نینوای تو

قالوا بلی همان شرف کربلای تو

نجوای استغاثه ات آهنگ نوحه داشت

وقتی رسید سینه زن خیمه های تو

تو یک تنه تمام طنین ولایتی

قرآن نشسته با همه عترت به پای تو

بی عشق تو بهشت خدا فلسفه نداشت

احیا گر ولای علی شد ولای تو

دین خدا بدون تو بی سرنوشت بود

ای تا بهشت دین خدا مبتلای تو

دین خدا که تکیه گهش نیزه ی تو بود

احیا شد از غریب ترین روضه های تو

از ساربان ناقه ی بی ساربان مپرس

شد تازیانه قاتل نام و صدای تو

بی خود نبود بر همه اعضات بوسه رفت

تکثیر شد به کرب و بلا  دست و پای تو

تیغ ستم گلوی تو را شرحه می کند

جاری است در گلوی تو خون خدای تو

در خون خویش غسل شهادت کنی حسین

ای بی کفن  فدای تو و بوریای تو

روز ولادتت به تن تو حریر بود

روز شهادتت کفن تو حصیر بود

محمود ژولیده

*******************

وقتش رسیده تا به بیانم توان دهید
این حرفهای مانده به دل را زبان دهید
وقتش رسیده روی پر جبرئیل ها
شعری به قلب این قلم از آسمان دهید
تامیوه ی رسیده مضمون به ما رسد
قدری درخت واژه تان را تکان دهید
ارزانی ستاره بود ماه آسمان
ماه مدینه را به من امشب نشان دهید
من از شما به غیر شما را نخواستم
هرچه ثواب هست به این و به آن دهید
امشب که ساقی آمده از مشک عشق او
یک کاسه آب دست من نیمه جان دهید
در برکه نگاه علی خوش دمیده است
ماهی که ماه هم مثلش را ندیده است

حالا که ماه آمده پیدا ترین شده ست
یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست
منصوب گشته است به باب الحوائجی
پیغمبری ندیده مسیحاترین شده ست
ابروی او نیامده محراب عاشقی
گیسوی او نیامده یلداترین شده ست
بین قبیله ای که همه سرو قامتند
قامت کشیده خوش قد و بالاترین شده ست
لیلا میان شهر مجانین نه… این پسر
در شهر لیلی آمده لیلاترین شده ست
ساقی زیاد بوده در این خاندان ولی
سردار کربلاست که سقا ترین شده ست
عباس روح جاری از نیل تا فرات
عباس راهِ رفتنِ در کشتی نجات

شعبان برای ماست گواراتر از رجب
شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب
امشب شب تولد روح دلاوری ست
امشب شب وفاست شب غیرت و ادب
باید به پیش ابروی او سجده آوریم
چون واجب است محضر او امر مستحب
امشب شب چهارم ماه است آمده
ماه شب چهارده از قلب نیمه شب
نامش پر از کنایه پر از استعاره است
شب ماه و روز مهر و سحرها ستاره است

عرض ارادتم به اباالفضل بارها
برده مرا به جرگه ی بی اختیارها
چون موج، سر به سینه ی هر صخره می زنم
آثار عاشقی ست از این گونه کارها
محدود ما یکی دو قبیله نمی شود
عشقش دوانده ریشه به ایل و تبارها
مانند او نیامده دیگر به روزگار
مانند من گدای نگاهش هزارها
دلداده اند در ره او صاحبان دل
سر داده اند در قدم او سوارها
از او ندیده ام به خدا دادرس تری
آقا تری، کریم تری، هم نفس تری

با این که با اصالت و ارباب زاده بود
یک عمر چون رعیّت این خانواده بود
بذر ارادتی که به دل کاشت مادرش
حالا چو سرو، قامت او ایستاده بود
در پیش فاطمی نسبان سر به زیر بود
انگار این ارادت او بی اراده بود
در آخرین سجود نمازِ محبتش
در پیش پای فاطمه از زین فتاده بود
آن ها که دیده اند نوشتند عاقبت
سر روی پای حضرت زهرا نهاده بود
زهرا کنارش آهِ نفس گیر می کشد
با دست خود ز دیده ی او تیر می کشد

ما جز خدا به غیر توکل نمی کنیم
ما جز به اهل بیت توسل نمی کنیم
باید در این زمانه ولایت مدار بود
ور نه به هیچ جای جهان گُل نمی کنیم
ما ذاکریم؟ نه، همه سرباز رهبریم
وقتی که امر کرد تأمل نمی کنیم
گوید اگر روید در آتش به سر رویم
سر هم اگر که خواست تعلل نمی کنیم
هرکس که در مقابل آقا بایستد
در هر لباس و پُست، تحمل نمی کنیم
عباس ماند چون که مطیع امام بود
در او «چرا» به حرف امامش حرام بود!
محسن عرب خالقی

 *******************

تیغ دوابروی تو رونق بازار شد

مشتری چشم تو واله وبیمار شد

عطر تنت مانده در خاطره هر نسیم

زلف پریشان تو زینت گلزار شد

طرز نگاهت زبس برده دل از دلبران

عاشق لعل لبت احمد مختار شد

آمدی وکعبه شد آینه گردان تو

سرخی اقبال تو مرکز پرگار شد

نعمت افزون تویی در رگ حق خون تویی

هر ورق دفترت معرفت یار شد

هر که برد نام تو یاد خدا می کند
گنبد و گلدسته را غرق دعا می کند

نیست کسی جای تو در دل ما جانشین

لیلی عالم تویی غرب به شرق زمین

خنجر مژگان تو، ریخته ما را بهم

چشم گشا لشکر غرق به خون را ببین

جن و ملک آمده طوف سرت می کند

یک نخ قنداقه ات بال ملک آفرین

بس که قیامت کند بارگهت در جهان

طعنه زند کعبه را زایر تو اربعین

بذل کنم یکسره نعمت فردوس را

گر تو بسوزانی ام با نگهی آتشین

گر که نصیبم شود معجزه ی آفتاب
سرکه ی بی فایده تازه شود چون شراب

حلقه ی دام بلا سلسله ی موی تو

معجزه ها می شود در خم ابروی تو

حال که از چشم تو شوق خدا می چکد

قبله ی عشاق شد نرگس جادوی تو

ای حرمت قبله ی دوم توحیدیان

میل خدا می کند هر که رود سوی تو

شعله ی داغت گرفت غصه ز دلهای ما

می رسد از کربلا مرحم و داروی تو

شاه دو عالم شود هر که ز لطفت گداست
گر درم ما مس است لطف شما کیمیاست

قاسم احمدی

*******************

ای علت قداست و تکثیر گریه ها
بالاترین تنزل قدسی ،ای آشنا

خمیازه ایم،،نشئه ی ما هم‌خمار توست
افتاده است پرده خدا هم دچار توست

 

ما بار کینه ایم بیا و به دل بگیر
در صحبتت دهان مرا نیز گل بگیر

بی حرمتی است نام تو را ذکر می کنیم
ما لاابالیان که به تو فکر می کنیم

ای برتر از خیال و قیاس و گمان ما
بند آمده به حیطه ی جبرت زبان ما

لم داده است عرش الهی به گنبدت
پیشت نشسته است خدا بین مرقدت

این قبه خوود و وسعت دامان تو ضریح
یک گوشه است دست به دامان تو‌مسیح

ای نام شادی آور از دست رفتگان
ای عزم راسخ همه ی مست رفتگان

ذرات،،شأن اهل کسا را ستوده اند
اهل کسا ز گریه کنان تو بوده اند

روشن ز نور ذات تو شد وجه فاطمه
ای گوشه ای ز صنعت دستان تو،،همه

در شرح نور آل عبا هم سر آمدی
بنیان گذار کشتی آلمحَمدی

لب تشنه ی شمیم تو آغوش مصطفی
وی منبر خطابه ی تو‌ دوش مصطفی

ای سرنوشت دولت پاینده ی علی
ای کاروان قهقهه در خنده ی علی

نوری،که وقت جلوه مکلف به تن شدی
با یک نگه مراد و مرید حسن شدی

لرزید پای کعبه زمان حلول تو
تا عرش برد فطرس جان را نزول تو

تو آمدی و وجه خداوند دیده شد
از شاخسار باغ تو توحید چیده شد

ذات خداست،فارغ رویت،جدا ز فهم
روحی که در ضریح تن‌ تو دمیده شد

ای حنجرت به وقت سخن موضع خدا
در عصر تو صدای خدا هم شنیده شد

بیرون زدی ز صفحه ی شرح مفسران
شرحت به خاک‌گرم بیابان کشیده شد

ای نیزه زار،،زلف غمت را مهار کن
در سایه ی سرت جگرم سر بریده شد

غصه کجا برم که تو را می شناختند
بر پیکر شریف تو با اسب تاختند

حسین واعظی

*******************

تا پَرِ سوخته اش را سوی گهواره کشید

و پر و بال گرفت و به سوی عرش پرید

و ملائک همه دیدند که ممتاز شده است

این سرافکندهٔ دیروز سرافراز شده است

آرزوشان همه این شد که غلامش بشوند

یا کمی مونس یک لحظه کلامش بشوند

آرزوشان همه این شد که به او رو بزنند

تا پر خود به تبرک به پر او بزنند

آرزوشان همه این شد که گنهکار شوند

مدتی هم که شده راندهٔ دربار شوند

بعد با بال شکسته به لیاقت برسند

و سپس با پر فطرس به شفاعت برسند

چشم جبریل به گهواره ولی دوخته است

اشک می ریزد ، انگار دلش سوخته است

زیر لب با خودش انگار سخن می گوید

فیضی از جانب گهوارهٔ او می جوید

این که پرسوخته از آن به شفایی برسد

شود این سوخته دل هم به نوایی برسد؟

ناگهان منَّتی از محضر یزدان آمد

حسرتِ فیضِ از این خانه به پایان آمد

با اجازه برو و بال بیفشان گاهی

کمک فاطمه گهواره بجنبان گاهی

سید علی احمدی

*******************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی