کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار ولادت امام حسین علیه السلام۲۱

************

جواد حیدری

اگر همت کنیم آیینه دار کربلا باشیم

میان خلق باید سفره دار کربلا باشیم

 

شبیه گنبد و گلدسته اش باید نشان گردیم

خلایق در کنار ما، کنار کربلا باشیم

 

به هرجا می رویم آن جا علمدار غمش گردیم

شرف بر هر مکان بخشیم و یار کربلا باشیم

 

بگیرد هر چه ما داریم و بخشد هر چه را خواهد

که در این شکل انسانی دیار کربلا باشیم

 

مبادا از مرام او که آقایی است دور افتیم

که در فصل خزان حتی بهار کربلا باشیم

 

دو چشم ما فرات علقمه شد از عطای او

که هر چه اشک می باریم می ریزیم پای او

 

حسینی بودن ما بوده لطف حضرت زینب

به هر جا روضه ای برپاست باشد هیئت زینب

 

عزاداری او خالصترین روضه ها باشد

ز نم بر سینه و بر سر که باشد سنت زینب

 

اگر شد غیرت الله مجسم حضرت عباس

خدا داند که بوده ریزه خوار غیرت زینب

 

اگر چشم حسین بن علی بر این جهان افتد

بود از زحمت و رنج و تلاش و همت زینب

 

اگر چشم حسین بن علی در این جهان وا شد

فقط امید دارد تا ببیند صورت زینب

 

همین خواهر، برادر، آبروی دین و قرآنند

برای یکدگر جانند و معشوقند و جانانند

 

الا ای نوکران حضرت ارباب برخیزید

برای یک نگه بر صورت ارباب برخیزید

 

بگیر از حضرت زهرا هر آن چه دوست می داری

گدا باشید سوی رحمت ارباب برخیزید

 

الهی مهدی اش آید بگوید ای حسینیان

دگر آمد زمان دولت ارباب برخیزید

 

اگر در نیمه ی شعبان نشد کرب و بلا باشیم

سحرگه بهر درک خدمت ارباب برخیزید

 

به فکر بانی و دلواپس این روضه ها باشید

به پای پرچم هر هیئت ارباب برخیزید

 

اگر امنیت و آرامشی داریم از اینجاست

که هیئت باعث دفع بلا از شیعه ی مولاست

 

حسینٌ مِنّی پیغمبر اینجا خوب معنا شد

که ماه حضرت خاتم از او پاک و مصفا شد

 

" الم نشرح لک صدرک" از این مولود شد تفسیر

که شرح صدر پیغمبر این نوزاد زیبا شد

 

خدا "لا تقنطوا" گفته به جمع ما گنه کاران

که باب توبه ی ما در میان روضه ها وا شد

 

هر آن که دور شد از هیئت او خوار و بی دین شد

هر آن که ماند پای روضه ها والله آقا شد

 

صفا و بندگی، رحمت، مروت، عاشقی اینجاست

که هیئت مورد لطف و عطای خاص زهرا شد

 

شب میلاد او چون روز عاشورا عزاداریم

به سر شور و هوای قتلگاه کربلا داریم

 

نبی بوسید حلقومش که دارد بوسه این حنجر

ولی زینب زند بوسه به این حنجر پس از خنجر

 

نبی بوسید لب هایش که زیبا و عسل ریز است

ولی زینب ببیند خون این را روی خیزر

 

نبی می گفت از کرب و بلا با حیدر و زهرا

ولی زینب خودش در کربلا گردد چه بی یاور

 

نبی فرمود از لب تشنگی حضرت ارباب

ولی زینب علی اصغر ببیند تشنه و مضطر

 

نبی بر دوش خود بنشاند این نور دو عینش را

ولی زینب به زیر دست و پا بیند تن بی سر

 

یکایک تیر ها را از بدن بیرون کشید اما

نشد کس همنوای او به غیر مادرش زهرا

جواد حیدری

*********************

هاشم طوسی

پای قلم دوباره رسیده سر قرار

ای آسمان به دفتر شعرم غزل ببار

 

تندیس دلربائی و ای منتهای عشق

لطفی کن و به خانه ی چشمم قدم گذار

 

امشب برای بوسه به جای قدوم تو

قلب فرشته ها همه بی تاب و بیقرار

 

در پای گاهواره ی تو فطرس ملک

دل در دلش نبود و نگاهش به انتظار

 

بالی شکسته دارد و چشمان ملتمس

گشته دخیل روی تو ای یار گلعذار

 

آنقدر بال و پر روی قنداقه ات کشید

آخر شفا گرفت ز دستانت ای نگار

 

بنگر چگونه دور تو پرواز می کند

آری خدا به خلقت تو ناز می کند

 

در پیش ماه بس که زلال و منوری

شایسته تر به گفتن الله اکبری

 

در برق چشمهای شما هیبت علی است

پیوستگی بین دو ابروت حیدری

 

خیره شده به سمت شما چشم عرشیان

وقتی به خواب ناز در آغوش مادری

 

باید پدر عقیقه کند هرچه زودتر

از ترس چشم زخم و نظر بس که محشری

 

هر چند این قبیله همه نور واحدند

اما حسین فاطمه تو چیز دیگری

 

گاهی تو دلبری کنی و لحظه ای حسن

خورده به پای نام شما مهر دلبری

 

مادر همیشه همدم تنهائی تو بود

سرگرم در سرودن لالائی تو بود

 

هر دم در آستانه ی عشقت گدا شدم

از معصیت رها شدم و با خدا شدم

 

معجون شیر مادر و اشک عزایتان

بر جان من نشست و به تو مبتلا شدم

 

آندم که تربت تو به کامم گذاشتند

دلداده ی تو و غم کرب و بلا شدم

 

با واژه های بر لب خشکیده ات سلام

با ماجرای تشنگی ات آشنا شدم

 

هر دفعه بر در تو زمین خورده آمدم

در زیر پرچم و علمت باز پا شدم

 

دیدم که بسته شد در رحمت بر روی من

وقتی بقدر یک نفس از تو جدا شدم

 

رویای بیکرانه و شیرین هر شبی

آقای ذره پرور و سالار زینبی

 

برروی برگ برگ غزل جای شبنم است

اشکت به زخمهای دلم مثل مرهم است

 

زهرا نگاه کرده به من نوکرت شدم

جنس دل و تراشه ی این سینه از غم است

 

دار و ندارتان همگی خرج من شده

گر جان دهیم پای عزاداریت کم است

 

اینجا چه خوب باشی و بد راه می دهند

طرز خرید کردن ارباب درهم است

 

هر ساله شال و بیرق و پیراهن سیاه

چشم انتظار دیدن ماه محرم است

 

نقش است بر کتیبه ی دل شهر محتشم

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 

(مسلم)بگو به فاطمه دل زیر دین توست

 این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

هاشم طوسی

*********************

محسن عرب خالقی

روز الست ، روز ازل ، لحظه های عشق

روزی که آفریده شد عالم برای عشق

 

روزی که آفرینش گیتی تمام شد

آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق

 

بودیم گرچه در دل سر گشتگان ولی

کم کم شدیم بین همه آشنای عشق

 

چشمی میان آن همه ما را سوا نمود

دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق

 

دستی به روی شانه مان خورد و ناگهان

ما را صدا نمود کسی با صدای عشق

 

روز الست لحظه ی آغاز عاشقی

ما را خدا نمود اسیر خدای عشق

 

عکس خدا نشسته بر آیینه هایمان

روز ازل حسینیه شد سینه هایمان

 

هستی بهانه بود که سِرّی بیان شود

مستی بهانه بود که ساقی عیان شود

 

خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد

تا معنی وجود زمین و زمان شود

 

با دست غیب وق ظهورت نوشت عشق

وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود

 

 قلب مدینه میطپد از خاک پای تو

جاروکش همیشه ی این آستان شود

 

حتی بهشت با سر مژگان رسیده است

تا قبله گاهِ وسعت هفت آسمان شود

 

تو حیدری ، تو فاطمه ای ، تو پیمبری

سوگند بر خدا که خداییش محشری

 

بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت

اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت

 

گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود

چنگی به دل نمیزد اگر کربلا نداشت

 

حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود

مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت

 

به تو هوای خانه ی زهرا گرفته بود

اینقدر جلوه جاذبه ی مرتضا نداشت

 

شکر خدا که خانه تان هست روی خاک

ور نه زمین ِتیره که دارالشفا نداشت

 

مجموعه ی خصائل بی انتها شدی

یک جا تمام سلسله ی انبیا شدی

 

گیرم بهار نیست دمی جان فزا که هست

گیرم بهشت نیست غبار شما که هست

 

بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا

گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست

 

در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است

تشریف آورید دو چشمان ما که هست

 

جایی اگر نبود خدا را صدا کنید

باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست

 

کوتاه است سقف عالم اگر وقت پر زدن

غم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هست

 

خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود

هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود

 

تو آمدی و قیامت کبری رقم زدی

بر تارُک همیشه ی عالم علم زدی

 

میخواستی که رَشک بَرَند دیگران به من

زلف مرا گره به نسیم حرم زدی

 

حس می کنم میان دلم بوی سیب را

از آن زمان که در حرم دل قدم زدی

 

می خواستی که شعله بگیریم بی امان

آتش به جان هر غزل محتشم زدی

 

با شیر ، طعم روضه تان را چشیده ام

وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی

 

مجنون کچه های غمم دست من بگیر

دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر

 

تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه

تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه

 

در زیر نیزه های شکسته نهان شدی

با زخم های تازه تر و بی حساب، آه

 

یک سوی صدای العطش آرام میرسید

یک سو صدای هلهله ها در شتاب، آه

 

یک سو صدای ضجه ی زینب بلند بود

یک سو صدای مادرت اما کباب، آه

 

یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون

یک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه

 

کم کم نگاه بر بدنت سخت میشود

کم کم نفس زدنت سخت میشود

محسن عرب خالقی

 *******************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی