کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار ولادت امام حسین علیه السلام۱۴

************

علی اکبر لطیفیان

خورشید شب فاطمه بالا آمد

شکل دگر علی و زهرا آمد

مشتاق زیارت حسن بود، حسین

این بود که شش ماهه به دنیا آمد

*******************

حسین ایزدی

تو را آفریده برای خودش

تو را برده تا ابتدای خودش

تو محو خدایی و او محو تو

شده غرق در جلوه های خودش

هر آن جا خدا بوده تو بوده ای

تو را برده او پا به پای خودش

تو را می پرستم اگر میل اوست

به تن کرده بر تو ردای خودش

تو رازق، تو غافر، تو نعم الامیر

نشانده تو را پس بجای خودش

نمازی بخوان تا خدا بشنود

ز لب های سرخت صدای خودش

نه اینکه خدا خون بهایت شده

شد اصلا خودش خون بهای خودش

نه تنها مسیحی که حتی مسیح

بگیرد ز دستت شفای خودش

نگاهت به هر کس که افتاده است

نوشته دلش را گدای خودش

**********************

حسین ایزدی

آیات عاشقی است که تنزیل می شود

یس و مریم است که ترتیل می شود

کوثر و مُلک بوده و والفجر هم رسید

قرآن فاطمه است که تکمیل می شود

سبِّح بحمد ربِّک یا مرتضی علی...

با این پسر ز شأن تو تجلیل می شود

کشتی عشق او که دلش را به آب زد

دوزخ یقین نمود که تعطیل می شود

بسم خدای فجر و قسم بر لیال عشر

کانون عاشقی است که تشکیل می شود

إنی أنا الغریب زمان ولادتت...

با سرخی گلوی تو تاویل می شود

*****************

حسین ایزدی

تا میان عاشقان ما هم سری پیدا کنیم

باید از خوبان عالم دلبری پیدا کنیم

در مسیر قرب لحظه لحظه باید پیش رفت

باید از این حال، حال بهتری پیدا کنیم

راه هایی رفته ایم و یک به یک بن بست بود

وقت آن گردیده راه دیگری پیدا کینم

چشمه ی جوشان همیشه مایه ی آبادی است

پس سحر باید که چشمان تری پیدا کنیم

فطرس آمد پر گرفت از تو به ما هم یاد داد

باید از دست شما بال و پری پیدا کنیم

هفت شهر عشق را گشتیم و اینجا آمدیم

ما کجا بهتر ز تو تاج سری پیدا کنیم؟

ما برای چشم و قلبی که در آن عشق تو نیست

عاقبت یک روز باید خنجری پیدا کنیم

*************************

حسین ایزدی

تو را آفریده که خود را ببیند

تجلی أسمای حسنی ببیند

خودش از ازل خیره ات بود و حالا

زمانش رسیده که دنیا ببیند...

تو آن کنز مخفی بالا نشینی

که تنها تو را ذات أعلی ببیند

تحیر فتاده به جان ملائک...

خدا را ببیند؟ شما را ببیند؟

بدون سبب نیست بر ساق عرشی

تو را دوست دارد که بالا ببیند

دلش تنگ عرش است زهرا و هر شب

میان جمال تو أسماء ببیند

به هر کس نگاهت بیفتد، یقینا

اگر کور باشد چو بینا ببیند

**********************

سید هاشم وفایی

بر عرش دوباره زیب و زین آمده است

محبوب رسول ثقلین آمده است

از کنگرۀ عرش به ذکر صلوات

گفتند حسینیان حسین آمده است

***********************

 

************************

فقیر روی حسینم که قبله ام عشق است

گدای کوی حسینم که قبله ام عشق است

به لطف دوست منم از تبار احبابش

محب کوی حسینم که قبله ام عشق است

به رسم عشق دعا گوی جمع عشاقم

که راه پوی حسینم که قبله ام عشق است

چو پرچمی که نشان از طریقتی دارد

رهی به سوی حسینم که قبله ام عشق است

سر قنوت نمازم هر آنچه می گویم

به گفتگوی حسینم که قبله ام عشق است

من از سبوی ولایت شراب می نوشم

خراب خوی حسینم که قبله ام عشق است

مرا پناه به جز کشتی نجاتش نیست

پناه جوی حسیننم که قبله ام عشق است

حسین کیست که در هر بلا هوَالتسلیم

همان در صف قالو بلا هوَالتسلیم

من از دیار حبیبم که مست دلدارم

هزار بار برای حسین جان دارم

من آن غلام سیاهم که رو سفید شوم

چو سر به خاک قدوم حسین بگذارم

ز جان نثاری عابس گرفته ام الهام

که در جهاد شجاعانه راه بسپارم

منم که فطرس پر سوخته به محضردوست

همیشه وقت سلامش گرفته آمارم

قسم به بوسه احمد به زیر غبغب او

برای بوسه ای از گرد پاش بیمارم

به زلف باد صبا آشیانه می سازم

که هست حامل انفاس قدسی یارم

دخیل باده ی سقَای تشنه می بندم

چنانچه تشنه ی صهبای آن علمدارم

خوشم که بر سر خود تاج انَّما دارم

ز آل فاطمه ارباب انبیا دارم

زکوی دوست خوشم هر بلا بگیرم من

دلی دهم جگری مبتلا بگیرم من

هزار سر شوم و روی نیزه بنشینم

پیاله‌ای چو ز جام بلا بگیرم من

به اعتبار چهل سال نوکری اینک

سزاست تذکره ی کربلا بگیرم من

خدا نیاورد آندم که در همه عمرم

به غیر راه شهیدِ ولا بگیرم من

نه در خوشی بشوم گم نه در بلا ناشکر

پیام لطف زهر ابتلا بگیرم من

پل صراط که مشکل ترین گذرگاه است

به سادگی ز حبیبم صلا بگیرم من

چوداد  فاطمه هم وزن موی او نقره

نشسته ام ز قدومش طلا بگیرم من

سئوال رزق خدا هم سلیقه می خواهد

گدا زلقمه از آن عقیقه می خواهد

میان خانه ی زهرا عجب صفایی بود

سرور و شور و شعف ورد آشنایی بود

ز طاق عرش معلَی ستاره می بارید

هبوط نور در آن بیت روشنایی بود

ز آسمان به زمین نه که از زمین به سما

شعاع تابش خورشید ماجرایی بود

قدوم عرشی سلطان عشق در یثرب

به روی بال ملائک عجب خدایی بود

چوپای روضه درآنجا گذاشت پیغمبر

که بوسه زد به گلویش چه روضه هایی بود

به سینه می فشرد مصطفی حسینش را

که روی سینه ی احمد چه کربلایی بود

چه مایعی زسر انگشت جد خود نوشید!

زرنگ آن می الوان لبش حنایی بود

ولادت پسر فاطمه تماشایی است

شهادت پسر بوتراب غوغایی است

محمود ژولیده

**********************

ای اتصال نوری ما تا خدا حسین

بی تو نبود خلقت ما کیمیا حسین

ای نور تو امانت اصلاب شامخه

گشتی شهود خلق وعیان شدخدا حسین

دنیا و آخرت به جمالت جلا گرفت

عالم حجاب محض و تو بدر الدجا حسین

روشن تر از درخشش خورشید مشرقین

در جان ماست نور جمال شما حسین

تسلیم عشق هول قیامت نمی چشد

ای سایه ی ولای تو تایید ما حسین

بی تو بشر که قابل ذکر و ثنا نبود

تو آمدی و شد گل ما بر ملا حسین

خیل ملک به طینت ما سجده کرد وگفت

مسجود ماست آیه ای از هل اتا حسین

هر جا که هست نور خدا سجده واجب است

آری به پیشگاه خدا سجده واجب است

بی تو اله نور پرستش نمی شود

رب جلی بدون تو کرنش نمی شود

ای باطن حقایق واسرار لو کشف

در ذات دین بجز تو سفارش نمی شود

دستی نمی رسد به تو الا المطهرون

بی دست تو تکامل و جوشش نمی شود

عشق حقیقی دل مومن ولای تست

با تو خیال عشق مشوش نمی شود

ای صورت گذشته و آینده دست تو

بی پاسخت ز نزد تو پرسش نمی شود

هرگز پیمبری به مقام پیمبری

بی اشک روضه ی تو پذیرش نمی شود

ای ساقی سبوی شهادت اراده کن

جان را اراده کن که به کوشش نمی شود

آن ساغری که پرده ی پندار می درد

ما را ز خویش تا به سر دار می برد

دل را شعاع جلوه ی جانان عوض کند

غم را نگاه مست طبیبان عوض کند

مستی کجا و باده ی هجده عیار عشق

جان را پی امام شهیدان عوض کند

عشقت چو پیش دوزخیان عرضه میشود

صدها زهیر خیمه به رضوان عوض کند

ای از  نسیم یکدم تو نو بهار ها

نامت مسیر گردش طوفان عوض کند

ما از ره تراجمه الوحی می رویم

دل را صدای ناطق قرآن عوض کند

آن را که از مسیر تو بیرون نهد قدم

هر روز رنگ چهره ی ایمان عوض کند

باور نمی کنیم به جز بِر والدین

نیکی به تو مسیر گناهان عوض کند

رفتار تو معلم رفتار انبیاست

گفتار تو ملین دلهای اولیاست

ای گاهواره ی تو همان کشتی نجات

ما را رسان به ساحل سرخابی فرات

جبریل در ترنم لالایی تو دید

مادر گرفته بود به نجوای کربلات

قامت بلند از چه به کوته ترین زمان

طاقت نداشتی به رحم مادرت فدات

از بس نوای العطش تو بلند بود

خشکیده شیر مادر مظلومه ات برات

گفتا مرا به تشنه جگر حاجتی نبود

گفتند این گلوست همان چشمه ی حیات

گفتا مگر که گریه کنی دارد این پسر

گفتند تا قیام قیامت چو امهات

گویا ز راز سینه ی مادر شنیده ای

سازم نثار، کودک شش ماهه ای به پات

مهدی بیاید و تو خطاب از حرم کنی

رجعت بیاید و تو علی را علم کنی

ای خوی تو به نرمی احساس فاطمه

وی لهجه ات ز گرمی انفاس فاطمه

ای وارث شجاعت وجود پیمبری

دست کرامتت گل احساس فاطمه

آن صورتت که صورت تمثیلی خداست

یک جلوه است از دل حساس فاطمه

ای سرو ناز باغ علی زودتر ببال

شاید کمک شوی تو به دستاس فاطمه

چندان مجال نیست به این روز های خوش

وای از هجوم دشمن خناس فاطمه

بعد از عروج فاطمه نیلی شوند باز

باغ شکوفه های گل یاس فاطمه

روز ی که خون زاده ای ام البنین چکد

عباس اوست حضرت عباس فاطمه

با عاشقان سخن زجدایی ملال نیست

تا عصر کوفه فاصله بیش از هلال نیست

محمود ژولیده

**************************

محمدعلی بیابانی

می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون

هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون

می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین

عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون

این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا

سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون

صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست

باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون

پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد

باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون

گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست

پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست

گرچه خیلی ها به ظاهر کربلا هستند لیک

باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست

چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره اند

در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست

خنده گریه خنده گریه خنده گریه خنده اشک

بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست

شیر از انگشت های وحی می نوشد حسین

سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست

عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت

می توان فهمید این را از کلام اهل بیت

ساغر لب های هر معصوم می گوید حسین

بسکه لبریز است نام او ز جام اهل بیت

هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر

کشتی اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت

در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین

سفره ای که پهن می گردد به نام اهل بیت

روز و شب بر او درود حق درود اهل بیت

روز و شب بر او سلام حق سلام اهل بیت

تا که می خوانم تو را هر دیده می بارد تو را

از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را

در روایت هست هر که دوستش دارد خدا

در دلش چون داغی از یک لاله می کارد تو را

عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده ام

از گریبانش چنان خورشید می آرد تو را

ما نه؛ فرزند پیمبر می شود قربانی ات

هستی اش را می دهد تا که نگه دارد تو را

جامه ات را آسمانی ها عوض کردند تا

سختی رخت زمینی ها نیازارد تو را

زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو

سینه ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو

اشک می ریزیم و با ذکرت عبادت می کنیم

باز هم از راه دور عرض ارادت می کنیم

ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم

بین هیئت ها ز یکدیگر عیادت می کنیم

زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را

ما به این دوری مپنداری که عادت می کنیم

عالم نوزادی ما فرق دارد با همه

ما برایت گریه از وقت ولادت می کنیم

هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین

بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می کنیم

دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین

آذری می خوانمت: "جانیم سنه قربان حسین"

******************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی