کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار عید مبعث رسول الله(ص)۲۱

*******************

قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم

نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم

حروف شمسی خود با ستاره بنویسم

توان گرفته ام از یک عصاره بنویسم

عصاره ای که زمین و زمان به نامش بود

بطور قطع و یقین ،عرش، مست جامش بود

در آن زمان که بشر محو بت پرستی بود

تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود

بقای نسل به تدریج رو به پستی بود

بنای بتکده ها حُکم چیره دستی بود

یکی رسید که توحید ، کوله بارش بود

«بگو خداست احد» این فقط شعارش بود

بگوش باش خداوندگار گمراهی

رسیده است سحر در پسِ شب واهی

وزیده است نسیم خوش سحرگاهی

به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی

خبر رسیده که موسی به نیل آمده است

بزن کنار دوباره خلیل آمده است

خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید

به خلق جاذبه ی روی عشق می نازید

خجالت از نَفَس سرد ماه می بارید

به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید

خدا به چهره ی او دین راستین می گفت

به آفرینش خود ، باز آفرین می گفت

به سردی نَفَس آدمی حرارت داد

زمین خشک هوس باز را طراوت داد

به ذات گمشده ی عاشقی کرامت داد

به مادّیّت این خاک ، معنویّت داد

برای کسب شرابش زمین سبو می شد

جهان به یُمن قدم هاش زیر و رو می شد

دو دست آمنه امشب ستاره باران بود

به دور مهد نگاهش نگاه جانان بود

شکست خورده ی این روزگار، شیطان بود

و جبرییل ز عرش خدا رجزخوان بود :

دوباره بر همه حجّت ، تمام خواهد شد

چرا که حضرت احمد ، امام خواهد شد

حمید رمی

 *******************

سیدهاشم وفائی

به به که چه روز خرم آمد

مبعوث نبى اکرم آمد

بس عید فرا رسید بى شک

عیدى نبود چنین مبارک

از بعثت او جهان جوان شد

گیتى چو بهشت جاودان شد

این عید به اهل دین مبارک

بر جمله مسلمین مبارک

از غیب ندا رسید او را

آن ذات خجسته نکو را

کاى ذات نکو پیمبرى کن

برخیز و به خلق رهبرى کن

چون قدر و مقام رهبرى یافت

در کوه «حرى» پیمبرى یافت

بشنید چو این ندا محــمد (ص)

شد خاتم انبیا  محــمد (ص)

هر روح که دور از بدى شد

با آمدنش محــمدى شد

قانون حیات و هستى آورد

آیین خدا پرستى آورد

پیدا چو شد آن جمال هستى

بشکست اساس بت پرستى

با بعثت آن نبى مرسل

بتخانه به کعبه شد مبدل

هر دم صلوات بر جمالش

بر احمد و بر على و آلش

صد شکر به دین آن جنابم

قرآن مقدسش کتابم

خوشبخت کسى که امت اوست

در سایه دین و رحمت اوست

از عرش ملک دهد سلامش

شد ختم پیمبرى به نامش

اى داده ز ماه تا به ماهى

بر پاکى ذات تو گواهى

در شأن تو گفت ایزدپاک

لولاک لما خلقت الافلاک

اى بر سر هر پیمبرى تاج

یک قصه توست شام معراج‏

قرآن کریم حجت توست

خوشبخت کسى کز امت توست

گر زانکه تو بت نمى‏شکستى

اسلام نبود و حق پرستى

توحید به ما تو یاد دادى

بتخانه و بت به باد دادى

اى معنى ممکنات دریاب

اى خواجه کائنات در یاب

ما غیر تو دادرس نداریم

دریاب که هیچ کس نداریم

اى آنکه تو یار بینوائى

فریاد رس و گرهگشائى

دریاب که ما گناهکاریم

امید شفاعت از تو داریم

تنها نه منم به غم گرفتار

غم از دل هر که هست بردار

اى جان جهان فداى جانت

«شهرى» است غلام آستانت

**********************

غلامرضا سازگار

شکر ایزد که پی زلف پریشان شده ام

در شب بعثتتان حوریه باران شده ام

تا که از محضر عرفانی حق بازایی

پای این کوه حراء سر به گریبان شده ام

آیه ای عرضه کن ای معتکف غار حراء

قلباً آماده بشنیدن قرآن شده ام

به حدیثی نبوی روح مرا تصفیه کن

که سرا پا همه بازیچه شیطان شده ام

تهنیت باد پیمبر شدنت مرد امین

که در آمیخته با سیل مریدان شده ام

منم آن گمشده در وادی سرگردانی

که به دستان کریم تو مسلمان شده ام

نبی الله ترین ای سبب خلقت انس

تازه از بعد تو حس میکنم انسان شده ام

برکه بی رمق و مرده دلی بودم و حال

از عنایات تو چون رود خروشان شده ام

بودم آن بتکده ی مملوءِ از لات و هبل

که به دستان پسر عَمِّ تو ویران شده ام

حمدلله به نمایندگی از قوم عجم

روزبه بودم و از عشق تو سلمان شده ام

 **********************

ژولیده نیشابوری

شب گشت و تیرگى همه جا را فراگرفت

وز نور ماه دامن گیتى ضیاء گرفت

در هفده ربیع به شوق وصال حق

جا در درون غار حرا مصطفى گرفت
مهد صفا به غار حرا تا نهاد پاى

غار حرا ز یمن قدومش صفا گرفت
پاسى ز شب گذشت که از ماوراى عرش

نورى جهید و جلوه‌اش ارض و سماء گرفت
روح الامین به غار حرا آمد و بگفت

این آیه را بخوان که دل از او جلا گرفت
«
اقرأ باسم ربک» یا ایها الرسول

کز خواندنش سزاست ره هر خطا گرفت
باید براى کُشتَن نمرودیان دَهر

جا در درون آتش عشق خدا گرفت
تا بگسلى ز پاى تو زنجیر بردگى

باید به دست خویش چو موسى عصا گرفت
بهر نجات خلق ز گرداب هَمُّ و غم

باید ره از جنایت و ظلم و جفا گرفت
محکم ببند دامن همت که ز امر حق

باید به دست خود عَلَم اقتدار گرفت
کاخ بتان خراب کن و کاخ معدلت

آباد کن که دست تو را کبریا گرفت
تاج رسالتى که به فرقت نهاده حق

ارض و سماء ز قدر و بهایش بها گرفت
برخیز گو به خلق جهان این کلام نغز

باید براى درد خود از حق دوا گرفت
بانگى برآر از دل و برگو خدا یکى است

آن خالقى که خلق ز وجودش نوا گرفت
«ژولیده» شاد زى که براى نجات خلق

احمد به دست خویش کتاب خدا گرفت

 ***************************

رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محــمد می دهد
گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روح القدس دارد لبم
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من 
ای بتان کعبه در هم بشکنید
بامن امشب از محــمد دم زنید
گوش تا آوای احمد بشنوید
بانگ اقرأ یا محــمد بشنوید
از حرا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
دوست می خواند شما را بشنوید
بشنوید اینک خدا را بشنوید
این صدای من نه آوای خداست
آی انسانها ، محــمد مقتداست
یا محــمد منجی عالم توئی
این مبارک نامه را خاتم توئی
یا محــمد تو به خلقت رهبری
اولین نور،آخرین پیغمبری
خاتم توحید در انگشت توست
حق به پیش روی و حیدر پشت توست
ما تو را زهرا ی اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه یک علی یک فاطمه
تا قیامت جاودان آئین توست
فاطمه رمز بقای دین توست
ای زمام آسمان در مشت تو
مه دو نیمه از سر انگشت تو
منجی عالم تو می باشی و بس
ای همه فریاد رس ، فریاد رس
ما کویر تشنه ، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات
عترت و قرآن چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست
شیعه قرآن از حسین آموخته
شیعه پای این چراغ افروخته
شیعه را باخود برابر ساختند
شیعه را از مهر حیدر ساختند
شیعه تا بار ولایت برده است
مثل زهرا تازیانه خورده است
گر ز پیکر دست ما گردد جدا
نیست ممکن کز شما گردد جدا
(میثم) از اعماق جان گوید همی
مدحتان را با زبان میثمی

 غلامرضا سازگار

************************ 

مهدی مقیمی

با نگاه خدای محــمد

کبریا شد حرای محــمد

جامهء سبز پیغمبری شد

تا قیامت ردای محــمد

خاکسارش نه تنها حرا شد

مکه شد خاک پای محــمد

تا رسالت بر او گشت ابلاغ

نام حق شد نوای محــمد

در تمام جهان گسترش یافت

وسعت ماجرای محــمد

عزت نفس انسان فزون شد

تا که شد مبتلای محــمد

آبرو از درش کسب کردیم

در مقام گدای محــمد

فکر من بیشتر قد نمی داد

کل خلقت فدای محــمد

از همان اولش مرتضی بود

هر کجا پا به پای محــمد

مصطفی مصطفای علی شد

مرتضی مرتضای محــمد

شیعه مردانه تا پای جانش

مانده زیر لوای محــمد

او امین رفت و پیغمبر آمد

بهر بیعت علی حیدر آمد

سر زد از کوه نور آفتابش

داد آخر خدایش جوابش

مکتبش اعتلای بشر بود

جان به قربان اسلام نابش

انقلابی به پا کرد و عالم

زیر و رو گشته با انقلابش

چشم عالم دگر تا قیامت

مثل او را نبیند به خوابش

مصحف دیگر ادیان عالم

آیهء کوچکی از کتابش

کل پیغمبران الهی

مثل روح الامین در رکابش

حافظ دین اسلام او شد

دست پر قدرت بوترابش

قسمت شیعیان علی کن

از دعای شب مستجابش

گر بگویی سلام و درودش

بیشمار است قدر و ثوابش

در قیامت سرش هست بالا

هر که بر او بود انتصابش

هر که با خاندانش در افتاد

با خدای تعالی حسابش

دورهء جاهلیت سر آمد

بهر بیعت علی حیدر آمد

عالم انگشتر و او نگین است

حضرت خاتم المرسلین است

پیشوایی برازندهء اوست

پیشوای همه مسلمین است

اولین است در هر چه خوبی

گرچه پیغمبر آخرین است

شک ندارم که حیدر برایش

دست الله ، در آستین است

گنبدش پرچم سبز صلح است

بین خلق خدا بهترین است

مهربان و خوش اخلاق و محبوب

با وقار و صبور و متین است

دشمن او زمین خوردهء اوست

بس که مصداق فتح المبین است

رحمتش منحصر بر کسی نیست

رحمت عام ، للعالمین است

کار ما شد گدایی ز دستش

دستهایش چه کارآفرین است

هر کجا عاشقی دارد اما

مرکزش خاک ایران زمین است

لطف او شامل حال عالم

دستگیرندهء آن و این است

آری احمد به این باور آمد

بهر بیعت علی حیدر آمد

از طریق تو روشنگری شد

کامل آیین پیغمبری شد

کاروان هدایتگری دها

وارد راه روشن تری شد

عرصهء عالم از بعد آن روز

بستر مکتب بهتری شد

تا که اسلام را عرضه کردی

مرتضی آمد و مشتری شد

مرتضی تا که اسلام آورد

شخص اسلام هم حیدری شد

پرچم کفر وقتی زمین خورد

وقت اسلام و نوآوری شد

دورهء سرکشی ها تمام و

دورهء از تو فرمانبری شد

اعتقادات اگر ارتقا یافت

با بیانات تو رهبری شد

دین خود را که صادر نمودی

دین اسلام سرتاسری شد

در جهان ، عشق ، تزریق کردی

این جهان عالم دیگری شد

سرنوشت دو عالم عوض شد

روز مبعث عجب محشری شد

عشق را روح در پیکر آمد

بهر بیعت علی حیدر آمد

سینه ها پر ز رمز است و راز است

شیعه در زندگی سرفراز است

ای محــمد دوباره به پا خیز

یک تلنگر به عالم نیاز است

در کجای مرام محــمد

کشتن یک مسلمان مجاز است

کار یک عده ظلم و تجاوز

کار یک عده سوز و گداز است

نوبر است این مسلمان نمایی

این که خواندید آیا نماز است

باز ابو جهل ها پا گرفتند

مرکز فتنه ها در حجاز است

بولهب ها کمی خدعه کردند

باز "تبت یدا" چاره ساز است

شیعه باید به پا خیزد امروز

گرچه این راه دور و دراز است

نسل وهابیت ور می افتد

دست الله ، شیعه نواز است

داعشی در سرازیری افتاد

پرچم شیعه در احتزاز است

ظاهرا  راه ، بسته شد اما

از مدینه به دل راه باز است

چشم دشمن ز کاسه در آمد

بهر بیعت علی حیدر آمد

********************


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی