کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت حضرت امام جواد علیه السلام ۳

×××××××××××××××××××

امشب همه جا حرف نگار است، دگر هیچ
امشب همه جا صحبت یار است، دگر هیچ

در محفل اهل سحر و اهل مناجات
صحبت ز سر زلف نگار است، دگر هیچ

تابیده به عالم رخ چون بدر محــمد
پایان شب تیره و تار است، دگر هیچ

امشب همه جا صحبت جود است و جواد است
نامش همه جا ذکر و شعار است، دگر هیچ

از یمن عطا و کرم و جود و سخایش
دارا شده هر کس که ندار است، دگر هیچ

امشب همه مشمول کرامات جوادند
در پشت درش خیل گدایان همه شادند

×××

گردیده درِ جود خدا بار دگر باز
میخانه ی عشق رضوی تا به سحر باز

به به چه خبر گشته شب شهر مدینه
پابوسی او آمده خورشید و قمر باز

بر گرد رخش خیل ملائک همه جمعند
ریزند به پایش همه دم دُرّ و گهر باز

رو در روی هم آینه در آینه وقتی
چشمان پسر گشته سوی چشم پدر باز

خندان شده لعل پدر پیر مدینه
وقتی به سویش گشته لبِ نازِ پسر باز

امشب سخنم شامل صد رحمت او شد
روی سخن و حرف دلم حضرت او شد

×××

ای معتکف کوی تو مهتابِ شبانه
ای خیل گدایان به سویت گشته روانه

هر جا سخن از جود و عطا در وسط آید
سوی تو بچرخد سر انگشت نشانه

خورشید خجالت کشد و ماه بلرزد
تا که سخن از روی تو آید به میانه

آن قدر کرامات تو گردیده زبان زد
همیشه گدا هست به پشت در خانه

ای وارث علم رضوی، زاده ی زهرا
یحیی” شده با علم تو رسوای زمانه

آری تو جوادی که شدی عشق موید
هم حیدر و هم آینه ی روی محــمد
ناصر شهریاری

 ×××××××××××××××××××

با حضورت ستاره ها گفتند
نور در خانه ی امام رضاست

کهکشان ها شبیه تسبیحی
دستِ دُردانه ی امام رضاست
××
مثل باران همیشه دستانت
رزق و روزی برای مردم داشت

برکت در مدینه بود از بس
چهره ات رنگ و بوی گندم داشت
××
زیر پایت همیشه جاری بود
موج در موج دشتی از دریا

به خدا با خداتر از موسی
بی عصا می گذشتی از دریا
××
با خداوند هم کلام شدی
علت بُهت خاص و عام شدی

«کودکی هایتان بزرگی بود»
در همان کودکی امام شدی
××
رزق و روزی شعر دست شماست
تا نفس هست زیر دِیْن توایم

تا جهان هست و تا نفس باقی است
ما فقط محو کاظمین توایم
××
من به لطف نگاهت ای باران
سوی مشهد زیاد می آیم

دست بر روی سینه هر بار از
سمت باب الجواد می آیم
سید حمیدرضا برقعی

×××××××××××××××××××

مینویسم سر خط نام خداوند رضا
شعر امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟
از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟

آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد
” 
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد “

آسمان! از سر خورشید تو خواب افتاده؟
یا که از چهره ی این طفل نقاب افتاده؟

بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود
” 
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود “

آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت
روزی شعر مرا حضرت معصومه (س) نوشت

عدد سائل این خانه زیاد است امروز
شعر وارد شده از باب جواد است امروز

باز با لطف رضا (ع) کار من آسان شده است
کاظمین دلم امروز خراسان شده است

دوست دارم که بگردم حرم مولا را
بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را

بنویسید که تقویم بهاری بشود
روز او روز پسر نام گذاری بشود

خالق از دفتر توحید جناس آورده
جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟

شک ندارم که از این حیله ی ابتر مانده
رو سپیدیست که بر چهره ی کوثر مانده

به رضا (ع) طعنه زدن جای تأسف دارد
گر چه یعقوب شده، مژده ی یوسف دارد

این جوان کیست که معنای قیامت شده است
سند محکم اثبات امامت شده است

گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است
با پیمبر (ص) صفت مشترکش بیشتر است

این جوان کیست که سیمای پیمبر (ص) دارد
بنویسید رضا (ع) هم علی اکبر (ع) دارد

اهلبیت آینه ی بی مثل قرآن اند
این جوان کیست که از خطبه ی او حیرانند؟

نسل در نسل، شما مایه ی ایمان منید
من نفس می کشم از اینکه شما جان منید

نزند دشمنت از روی حسادت نظرت
چند روزیست پریشان شدم آقا! پسرت

غصه ای نیست اگر این همه دشمن دارد
پسرت حرز تو را تا که به گردن دارد

پسرت مثل علی(ع) بوده، امیر است امیر
پسرت چشمه ی جوشان غدیر است غدیر

آخر شعر من از قلب هدف می گذرد
کاظمین تو هم از راه نجف می گذرد

تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست
چون که بی نام علی (ع) ماه رجب کامل نیست

یا علی (ع) یا اسد الله عنان دست تو است
جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است
مجید تال

×××××××××××××××××××

حس باران در نگاه ساده ات
شوق رفتن در مسیر جاده ات

مبدا مشهد، مقصد من کاظمین
نقشه راهم گل سجاده ات

می روم از سنگلاخ عاشقی
تا نهایت های دور افتاده ات

رفتن و رفتن بدون وقفه ای
شیوه شب گردی دلداده ات

می رسم یک روز بر دروازه ی
چشم های مهربان و ساده ات

جا گرفته کهکشانی از غزل
در مدار زلف پیچ افتاده ات

در تفرج گاه صبح شعر من
دب اکبر می شود کباده ات

حضرت والا، امام عالمین
یوسف زهرای شهر کاظمین

ساحل دریای جودت بیکران
هفت دریا قطره ای از فضلتان

سفره ی احسانتان گسترده است
حاتم طائی نشسته پای آن

من گدای اهل بیتم، ای امیر
باب حاجات من است این آستان

روزی من را خدا دست تو داد
کاسه ای آب و کمی خرما و نان

قرص نان ها دست پخت فاطمه ست
شک ندارم ای کریم مهربان

گندمش را از بهشت آورده ای
از زمین های خودت در آسمان

خانه ات آباد باشد تا ابد
کوری چشم حسودان زمان

حضرت والا، امام عالمین
یوسف زهرای شهر کاظمین

آینه در آینه پیغمبرید
ساقیانِ گرد حوض کوثرید

سوره کوثر جواب محکمِ
آنکه می گوید شماها ابترید

چارده نورید، نور لایزال
بر سریر کبریایی زیورید

عرشیان را درس ایمان داده اید
در دو عالم اهل وعظ و منبرید

هر سحر بعد از نماز صبح تان
روضه خوان روضه های مادرید

در قیامت جان پناه شیعیان
بر تمام عرش، سایه گسترید

شک ندارم که مرا همراه تان
روز محشر سمت جنت می برید

حضرت والا، امام عالمین
یوسف زهرای شهر کاظمین
وحید قاسمی

 ×××××××××××××××××××

آسمان اشک شوق می بارید
عشق روی زمین قدم می زد

دست باران به شانه ها می خورد
خلوت باغ را بهم می زد
×××
اسکله بر افق تبسم کرد
موج و ساحل کنار هم ماندند

جزر ومد کف زدند و رقصیدند
وصدفها ترانه می خواندند
×××
پر و بال کبوتران واشد
دل خود را به آسمان دادند

ماتشان برده بود و از بالا
خانه ای را بهم نشان دادند
×××
خانه ی آیه ها و آینه ها
کعبه تنها رفیق و همگامش

قعر زیر بنای آن خورشید
پاتوق هر فرشته ای بامش
×××
ناگهان عرش بر زمین افتاد
فرش تعظیم کرده و پا شد

وملائک به چشم خود دیدند
سرزمین مدینه زیبا شد
×××
ازدحام گدا چنان پشتِ
در خانه هجوم آوردند

به گمانم که روزی ِخود را
تا نگیرند بر نمی گردند
×××
همه مست اند مستِ این خانه
پس نه ، این خانه نیست میکده است

چه قدر شاد شد امام رضا
که جوادش ز راه آمده است
×××
نهمین نور خانواده ی عشق
هشتمین طفل مادر دنیا

پسر ماهِ حضرت خورشید
پدر جود و مهربانی ها
×××
هنر یک نگاه او حاتم
بسکه از رتبه ی کرم رد شد

باعث قحطی گدا شده است
دست و دل بازی اش زبانزد شد
×××
السلام ای امام سائلها
حضرت عشق همجوار خدا

دامنت رابه دست ما برسان
لطف حق، ای خزانه دار خدا
×××
جود تو علت وجود من است
سوره ی کوثر امام رضا

تو جوانی جوانی ام به فدات
ای علی اکبر امام رضا
×××
تو بهاری وسبزی و سروی
ماخمیده درخت پائیزیم

گریه ی تو ز ماتم زهراست
مابرای تو اشک می ریزیم
×××
گرچه بی ارزشیم و سرباریم
ماخریده شدیم گریه کنیم

خنده اصلاً به ما نمی آید
آفریده شدیم گریه کنیم
×××حامد خاکی×××

 ×××××××××××××××××××

باز دلها همه خدایی شد

صحبت از صبح آشنایی شد

باز یاد الست می افتیم

آن زمانی که دل ولایی شد

از جمالی که در ازل تابید

روح ما محو روشنایی شد

از جلال «نفحت من روحی»

هرکه دریافت مصطفایی شد

شیعه از آب و گل برون آمد

هرکه دل داشت مرتضایی شد

برقی از صحنه ازل رخشید

لیله القدر ، رونمایی شد

همه دیدیم آل زهرا را

تازه آغاز آشنایی شد

حسنی و حسینی و علوی

هرکه یک جور هل اتایی شد

بس به غایت خدا خدایی کرد

جان عشاق کربلایی شد

همه آل عشق را دیدیم

نوبت جلوه رضایی شد

تا که ابن الرضا نمایان گشت

لطف و جود و کرم تداعی شد

بس که جود جواد سرشار است

کارمان از ازل گدایی شد

از همان روز ، نوکرش ماندیم

وَه چه اربابِ با وفایی شد

تا قیامت رها نمی سازد

هرکه را اهل پارسایی شد

از ازل ذکر ما به لطف خدا

یا جواد الائمه ادرکنا

×××

ای خوش آنانکه مونست باشند

عبد کوی مقدست باشند

ای خوش آنانکه در غلامی تو

سینه چاک تو ، عابست باشند

ای خوش آنانکه در جوانیِ خود

با تو فکر مُجالست باشند

در شبستان علم و دانش تو

علما طفل مدرست باشند

پر و بال فرشته ها اینجا

فرش زرین مجلست باشند

بی خبر آنکه بی کَسَت خواند

علی و فاطمه کَسَت باشند

نسل تو جمله هادی دینند

گرچه یک طفل نورَسَت باشند

تا تویی سفره دار آل الله

حاتمان عبد مفلست باشند

کی تو تسلیم حکم مأمونی

دین ستیزان به مَحبَسَت باشند

از ازل ذکر ما به لطف خدا

یا جواد الائمه ادرکنا

×××

از تو باید چشید جامت را

وز تو باید گرفت کامت را

لعل لبهای سرخ و زیبایت

می رساند به ما سلامت را

ای که پیچیده حوری ات به حریر

داده چشمت نشان کرامت را

بسکه شیرین زبان سخن گفتی

اَشهَدت می دهد پیامت را

طفل ، اما نشان دهد سخنت

یک امام تمام قامت را

از تو باید شناخت در عالم

مبدأ و مقصد و قیامت را

کتب آسمانیِ سبحان

همه یک یک نوشته نامت را

پس چه شد باز هم جفا کردند

آشنایان تو امامت را

عده ای باز دیده می بستند

معجزات علی الدوامت را

عده ای هم بهانه می کردند

کودکی و چنین مقامت را

با وجودیکه باز می دیدند

شیوه قدسیِ کلامت را

مثل بابا مناظرات شما

درس می داد استقامت را

نشنیدند بی بصیرت ها

سوره و آیه مُدامت را

پشت کردند بر ولایت تو

غصه دادند صبح و شامت را

من چگونه غمت کنم ترسیم

غربت نعش روی بامت را

باز چندین کبوتر آنجا بود!

سایه گیرند روی قامت را

کربلا سایبانی از نیزه

داد می زد همه قیامت را

پیش چشمان اهل بیت حسین

سر بریدند ، سر ، امامت را

از ازل ذکر ما به لطف خدا

یا جواد الائمه ادرکنا

محمود ژولیده

  ×××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی