کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت حضرت امام باقر علیه السلام-۱

**************

السلام ای دلیل کَرَّمنا

ای به عالم امام، آمَنّا

به مسلمانیِ خودت سوگند

طاعتت واجب است، سَلَّمنا

این عبارت نوشته بر قلبم

از ازل بوده ام تُو را مِنّا

از ازل تا ابد به این سخنیم

ما همه بنده ایم، اِرحَمنا

شاهد این که در رکاب توأم

و هُوَ «آیهُ لَهُم اَنّا»

«و خَلَقنا لَهُم» به ما خواندی

«و مَتاعاً، و رحمةً مِنّا»

مرده بودیم، زندهِ مان کردی

و لبت گفت ذکر «اَحیَینا»

شیعۀ فاطمه تویی _ و منم

شیعۀ تو قسم به «انزلنا»

حجةُ اللهِ ما تویی آقا!

حجة الله علی الحجج، زهرا

سوره های فصیح رحمانی

آیه های بلیغ سبحانی

تویی و آل پاک و اطهارت

کلمات کریم قرآنی

عَلَّم الآدم از تو می گوید

ای به اسماءِ نور، نورانی

اُذکروا نعمتی تویی آقا!

وَه چه زیبا نماز می خوانی

و اَقیموا الصلوت را مظهر

اَمرِ آتو الزکوت را بانی

خاشعین را عبادتت مَظهر

خاضعین را چراغ رضوانی

هر سحر از میان سجّاده

آسمان را کنی چراغانی

نیمه شب تا طلوع فجر و فلق

تویی و سجده های طولانی

پدر و مادرم فدای شما

ای مرا والدین ایمانی

با شما بودنم خدا داند

بهترین لحظه های روحانی

مثل عمّه شبیه بابایت

می کنی خطبه های طوفانی

آخرین یادگار کرب و بلا!

اوّلین یادگار ایرانی

حتم دارم برای ما تا حشر

تا قیامت شفیع میمانی

حجةُ اللهِ ما تویی آقا!

حجة الله علی الحجج، زهرا

ای به قربان برق چشمانت

آمدی با سرود جانانت

اَشهدت شهدی از شهادتت داشت

اوّلت هست مثل پایانت

بر لبت آیه های قرآنی ست

ای فدای صدای قرآنت

حال، وقت امامتِ تو شده

عالَمی هست زیر دستانت

ما مسلمان دست های توئیم

کن اشاره شویم سلمانت

آری ای ماه! خوش درخشیدی

در شب تیره بر محبانت

خندۀ مادرت به بابا گفت

می بَرد دل، لبان خندانت

می درخشد شبیه مروارید

گونه ات چانه ات گریبانت

این چه نوری ست می شود ساطع

تا بهشتِ برین ز رضوانت

خوانِ نعمت بگستران که هنوز

انبیایند تازه مهمانت

باقر العلمی و معلّم خلق

عالمان طفلک دبستانت

قلّه های علوم انسانی

بی گمان فتح شد به دورانت

مکتب وحی را تویی حافظ

دشمنان مانده اند حیرانت

درد اسلام و مسلمین امروز

هست محتاجِ مُهر درمانت

شیعیان غریب را دریاب

به دل نرم و آه سوزانت

حجةُ اللهِ ما تویی آقا!

حجة الله علی الحجج، زهرا

فیض سرمد حکایت باقر

راه احمد هدایت باقر

در همه دردهای بی درمان

مرهمِ دل ولایت باقر

همۀ کائنات می دانند

زنده اَند از عنایت باقر

به خدا زنده می کند دل را

نکته های روایت باقر

حافظ پرچم ذَوِی القرباست

هر که شد تحت رایت باقر

بشریّت به امر حق باشد

زیر چتر حمایت باقر

دور طاغوت، سَر نمی گردد

جز به دست درایت باقر

سدّ راه منافقین باشد

روشِ با کفایت باقر

هر کجا انحراف می بینیم

چشم ما و هدایت باقر

شیعه بودن نشانه ای دارد

شیعه نوری ز آیت باقر

بر مجاهد ز غیب می آید

مددِ بی نهایت باقر

طاعتِ بی غرور، گر خواهیم

اشک ما و رضایت باقر

در ره دوست بندگی باید

بندگی چیست؟ غایت باقر

حجهُ اللهِ ما تویی آقا!

حجه اللهَ علی الحجج، زهرا

******************************

آیینه صفات الهی

موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

 

این بالها شبیه وبالند، ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

 

این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند

بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

 

تا بی کرانه های حضور خدائی ات

پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم

 

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان

حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم

 

این حرف ها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست

حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

***

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!

از مرز عقلهای زمینی فراتری

 

ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو

آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو

 

مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها

کی می رسد به درک کمال تو بیت ها

 

ای باشکوه از تو سرودن سعادت است

این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است

 

هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد

خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد

 

محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی

جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد

 

چشم مدینه مات سلوک دمادمت

بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت

 

محو خودت تمام سماوات می کنی

از بسکه عاشقانه مناجات می کنی

 

آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد

دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد

 

مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم

با چهره‌ی محـمدی ات آشنا شدیم

 

ای مظهر فضائل پیغمبر خدا

آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا

 

شایسته‌ی سلام و تحیّات احمدی

احیا کننده‌ی کلمات محـمدی

 

نور علی و فاطمه در تار و پود توست

شور حسین و حلم حسن در وجود توست

 

قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست

تفسیر بی کران معانی حدیث توست

 

قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است

هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است

 

روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات

وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات

 

هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود

علمش به جز زیان و تباهی نمی شود

 

هر قطره که به محضر دریا نمی رسد

سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود

 

بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات

اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود

 

جابر شدن زراره شدن با نگاه توست

آقای من اگر تو نخواهی نمی شود

 

کون و مکان اداره شود با اراده ات

عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات

 

فردوس دل اسیر خیال تو می شود

آئینه محو حسن جمال تو می شود

 

دریاب با نگاه رحیمت دل مرا

وقتی که بی قرار وصال تو می شود

 

یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا

تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا

 

سائل کنار ساحل لطفت چگونه است

دستان با سخاوت دریا نمونه است

 

من را که مبتلای خودت می کنی بس است

اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است

 

قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد

دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است

 

در خلوت نماز شبت مثل فاطمه

شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است

 

شبهای جمعه سمت مدینه که می بری

دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است

***

امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو

از کاروان خسته و چشمان تر بگو

 

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

 

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

 

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

 

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

 

در موج خیز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

 

گلزخم های سلسله یادت نمی رود

هرگز غروب قافله یادت نمی رود

 

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی

یوسف رحیمی

****************************

مِهر واجب

مهر تو خار نخل هایم را رطب کرد

ما را گدای اول ماه رجب کرد

آقای من مهر تو را واجب نوشتند

یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتند

سال هزار و سیصد و اندی گدایی است

روزی ماها از همین چندی گدایی است

من چهارده قرن است دنبال شمایم

مال خودم هم نیستم مال شمایم

ماه رجب تا که به تو آغوش وا کرد

با آبرو شد، خویش را ماه خدا کرد

تو موسی دریای علم بی کرانی

تو آسمان در زمین، فوق زمانی

نام تو را همواره با مد می نویسم

تا می نویسم یا محـمد می نویسم

ای گریه ی سجاده های نیمه شب ها

اذن دخول اول ماه رجب ها

ای سالها شهر خدا دنبال نورت

ای که برای مقدمت قبل از ظهورت...

...عرش الهی احترامش را فرستاد

پیغمبر اکرم سلامش را فرستاد

فرمود پیغمبر بزرگ عالمینم

آری حسین از من و من هم از حسینم

آن کس که دارای تمام حُسن من بود

آنکس حسن بود و حسن بود و حسن بود

حالا حسین و مجتبی وصلت گزیدند

با وصلتِ باهم محـمد آفریدند

تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست

مانند  او حتی در اولاد حسن نیست

او همره بابای تو کرب و بلائی ست

در عهد تو در منصب خیر النسائی ست

در هر زمان مشغول تبلیغ خدایی

با درد هم ترویج یاد هل اتایی

شب می کنی تا سیدی مولا بگویی

تب می کنی تا ذکر یا زهرا بگویی

آنچه که زهرا مادرت دارد تو داری

روز قیامت هم تو صاحب اختیاری

تو مثل رأس جد خود اعجاز کردی

بابی زحکمت بر نصاری باز کردی

قربان اعجاز تو ای فرزند زهرا

آخر مسلمان تو شد پیر نصارا

تو آبرو بخشی به ما ای آبرو دار

حاجت روامان کن که هستیم آرزودار

نابودی وهابیت امید شیعه است

روز سقوط کفر تنها عید شیعه است

باید که بر این آرزوی خود بنازیم

بهر تو و اجداد تو مرقد بسازیم

همراه بابایت چهل سال و پس از آن

بودی به یاد گودی گودال گریان

تا زنده بودی آب دیدی گریه کردی

تا کودکی بی تاب دیدی گریه کردی

تو روضه خوان روضه ویرانه هستی

تو داغدار عمه دردانه هستی

تو علم خود را از همه گودال داری

تو تا ابد بر خیزران اشکال داری

جواد حیدری

******************

نظرات  (۱)

۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۲۳ علیرضا دولت آبادی
سلام .احسنت به حسن انتخاب شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی