کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


اشعار مناجات ماه رمضان - 13
*************************

رضا اسماعیلی

باز هم باران بسم الله الرحمن الرحیم


سفره ی احسان بسم الله الرحمن الرحیم


خواندن آیات سرخ گل ز قرآن چمن


در بهارستان بسم الله الرحمن الرحیم


لقمه ای نان و نیایش در حضور آسمان


بر لب ایوان ِ بسم الله الرحمن الرحیم


خوردن سیبی بهشتی از درخت باغ نور


با لب و دندان ِ بسم الله الرحمن الرحیم


شب نشینی با ملائک در شبستان دعا


خواندن قرآن ِ بسم الله الرحمن الرحیم


همنشینی با خدا در زیر نور ماه عشق


در شب چشمان ِ بسم الله الرحمن الرحیم


مثل مولانا شقایق ، سوختن از داغ عشق


از تب سوزان ِ بسم الله الرحمن الرحیم


تو شب قدری و شیطان می شناسد قدر تو


بندگی کن ، جان بسم الله الرحمن الرحیم


بندگی کن تا بمیرد در تو شیطان رجیم


تا شوی انسان ِ بسم الله الرحمن الرحیم


 ****************************
محـمد جواد پرچمی


آغاز می کنم سخنم را به یا حسین


در می زنم به خانه ی معبود با حسین


کاری به خاطر رمضانم نکرده ام


اما گرفت دست تهیِ مرا حسین


ما روزه دارها همه یاد لب توییم


ای تشنه لب تر از همه ی تشنه ها حسین


آخر مرا برای خودش می خرد شبی


من می شوم مسافر کرب و بلا حسین


****************************
 رضا اسماعیلی


بوی ملکوت، بوی عرفان آمد


گلبانگ خوش رحیم و رحمان آمد


گلعطر فرشته منتشر شد در خاک


ای دل شدگان! بهار قرآن آمد


***


آمد رمضان و حال خوبی دارم


سرسبزم و اعتدال خوبی دارم


پرواز ، پرنده ، بال و پر ، آزادی ...


من مطمئنم ، خیال خوبی دارم


***


ماه رمضان و شوق شب بیداری


از بودنِ بی تو، هر نَفس بیزاری


تنگ است دلم برای «یارب! العفو»


تنگ است خدا دلم برایت، آری


***


آمد رمضان، مُفسّرِ «احسان» باش


همسایه ی غربت تهیدستان باش


در شهر بساط عشق را برپا کن


در فکر دل شکسته ی انسان باش


***


آمد رمضان ، هَلا ! ز عادت برخیز


گل کرد سپیده ی سعادت ، برخیز


همپای سحر، به سمت بیداری رو


ای بنده ی تن! ز خواب غفلت برخیز


***


آمد رمضان و سفره ها رنگین تر


دنیا به مذاق ما و من شیرین تر


از کوچه صدای سائلی می آید


انگار شدست گوش مان سنگین تر !


***


یک ماه اگرچه آب و نان شد تعطیل


بر سفره، ضیافت دهان شد تعطیل


تعطیل نشد بساط دنیاداری


هر چند که دکه ی جهان شد تعطیل !


***


در مکتب روزه ، روی من پا بگذار


بر جلوه فروشی بدن ، پا بگذار


از خواهش َنفس خود بزن بیرون تو


بر فرصت اهرمن شدن پا بگذار


***


هر چند که روزه معرفت آواز است


آیینه ی فطرت است و انسان ساز است


شک نیست ، فقط ریاضتی جسمانی ست


وقتی که دهان نفسِ انسان باز است


***


ماه رمضان و سفره ی افطاری


هنگام سحر ، َنفَس َنفَس ، بیداری


از روزه اگر همین َقدَر می فهمی


مصداق ریاضت است و خود آزاری !


***


آمد رمضان و دست بابا خالی ست


از شادی روزه ، قلب سارا خالی ست


شرم ست نصیب سفره ی ما ، زیرا


افطار و سحر ، ز نان و خرما خالی ست !


***


ای کاش به راز عشق پی می بردیم


در بندگی خدا، مَحَک می خوردیم


ماه رمضان به شیوه ی حیدر ما


اندوه دلِ گرسنه را می خوردیم !


***


ما شیعه ی حیدریم و غافل از او


بر سیره ی دیگریم و غافل از او


دنیا َنسبیم و عافیت آبادیم


با َنفس برادریم و غافل از او !


***


حال دل خویش را کمی بهتر کن


ماه رمضان ، به نان و خرما سر کن


با غربت سفره‌های خالی بنشین


افطار و سحر، به شیوه ی حیدر کن


***


ماه رمضان ، شروع « حّوِل حال » ست


روی دل ما ، تبسمی از بال ست


همبال فرشته ها شدن آسان ست


در ماه خدا ، که سیب شیطان کال ست


***


در فصل سحر نشسته ام، خوشحالم


از ظلمت تن گسسته ام، خوشحالم


آمد رمضان و همنشین نورم


از فتنه ی َنفس رسته ام، خوشحالم


***


بی روی تو، ماه رمضانم ...؟ هرگز


وارستگی از هر دو جهانم ...؟ هرگز


بی جلوه ی آفتاب روی ماهت


یک روز به روزه می توانم ؟ هرگز !


***


ماه رمضان ، فروغ یک آغاز ست


در آبی آسمان ، پر پروازست


درهای زمین به روی شیطان بسته ست


درهای بهشت ، باز ِ باز ِ بازست


***


آمد رمضان و آسمان آبی شد


شب های زمین ، دوباره مهتابی شد


هستی ، به نماز عاشقی قامت بست


عالَم ، غزل خجسته ی نابی شد


***


ماه رمضان و بندگی یعنی این


آیینگی و پرندگی ، یعنی این


افطار و سحر کلاس آدم سازی ست


برنامه و سبک زندگی ، یعنی این


***


در پرتو روزه ، بیکران را دیدیم


تصویر حیات جاودان را دیدیم


از پیله ی تن چو سر برون آوردیم


از روزن روزه ، آسمان را دیدیم


***


بر مرکب روزه ، تا فراسو رفتیم


با بار گناه ، «رَبَنا» گو رفتیم


در لیله ی قدر ، روسیاه و تائب


سمت ملکوت رحمت او رفتیم


***


ماه رمضان، شوق سبکباری را ...


از لذت نَفسِ فتنه، بیزاری را ...


ای حضرت عشق! قسمت روحم کن


شب های قشنگ قدر، بیداری را


****************************
قاسم نعمتی


سفره تا باز شود زود گدا می آید


مثل هر بار به دنبال عطا می آید


آمد از عرش نوایی که بیایید همه


راه گم کرده به دنبال صدا می آید


همه سرمایه ی یک ساله ی خود باخته ام


بنده ی باخته ی بی سر و پا می آید


یک نفر نیست بگوید که میان پاکان


این گنه کار زمین خورده کجا می آید


آن کسی که همه جا رفته و طردش کردند


تا تعارف بزنی اَش که بیا ، می آید


به من و کاسه ی خالی تمنا کردن


به تو و دست کریم تو سخا می آید


هر دلی می شکند خانه ی تو می گردد


دل که از غیر تهی گشت خدا می آید


وا شود گوشِ دل ما اگر ای اهل سحر


بینمان زمزمه های شهدا می آید


هر چه خیر است درِ خانه ی زهرا باشد


مادر ما صف محشر پِیِ ما می آید


تا که گفتیم حسین مجلسمان ریخت بهم


بوی سیب حرم کرب و بلا می آید


بی قرارم چه کنم من نجفم دیر شده


عطر زهراست ز ایوان طلا می آید


****************************
مهدی مقیمی


خدا به روز قیامت به دادِ ما برسد


ز روی لطف و کرامت به دادِ ما برسد


گناه پشت گناه و حرام پشت حرام


مگر که اشک ندامت به دادِ ما برسد


مگر به برکت این سفره های افطاری


به لحظه های اجابت به دادِ ما برسد


خدا به دید عدالت نظر کند ، ... زاریم !


مگر به دیدِ عنایت به دادِ ما برسد


به مرگ داخل بستر نمی شود دل بست


خدا کند که شهادت به دادِ ما برسد


نه روزه ای نه نماز ِ درست ودرمانی


مگر دو وعده زیارت به دادِ ما برسد


ولایتِ علی و آل اوست هستیِ ما


امید ماست ولایت به دادِ ما برسد


به لطف و یاریِ حق در مجالس ارباب


خودِ حسین ، نهایت به دادِ ما برسد


**


سری به نیزه بلند است و دخترش بی تاب


خدا به بندِ اسارت به دادِ ما برسد


به گریه گفت ، روی نیزه با علمدارش


نگاه کن .... که نگاهت به دادِ ما برسد


 ****************************


 سید رضا موید خراسانی


آن روز که چشم اشک ریزم دادند


از  داغ  تو  آه شعله خیزم  دادند


من هیچ نداشتم به کف، شکر خدا


از عشق محـمد همه چیزم دادند


****************************
محـمد جواد پرچمی


با درد آمدیم امان را طلب کنیم


مهمان نوازی رمضان را طلب کنیم


ما سالهاست قسمتمان خشکسالی است


دریا کجاست اشک روان را طلب کنیم


موسی و شیوۀ سخنش مال ما نبود


پس بهتر آنکه درس شبان را طلب کنیم


موسی به یمن ضعف تکلم ، کلیم شد


باید که از سکوت ، بیان را طلب کنیم


در های و هوی ما به خدا که خدا نبود


دیگر بس است که هیجان را طلب کنیم


جرمش کم است و جرم گناهش بزرگ، آه


بگذار اختیار زبان را طلب کنیم


حاجات ما به درد تقرب نمی خورد


اصلا خودت بگو که همان را طلب کنیم


وقتی کنار رحمت دریا نشسته ایم


حیف است آب قطره چکان را طلب کنیم


حیف است جای درد و دل و هم جواری اش


هی از کریم لقمۀ نان را طلب کنیم


حاجت روا شویم، بیا امتحان کنیم


یکبار حاجت دگران را طلب کنیم


یکبار هم برای رضای خدا نشد


که حاجت امام زمان را طلب کنیم


از دستهای ضامن آهو خدا کند


تضمین این رفاقتمان را طلب کنیم


حاجات نوکرت رمضان هم محرم است


بودن،کنار سینه زنان را طلب کنیم


گمنامی شهید به ما درس می دهد


بازنده ایم ، نام و نشان را طلب کنیم


از دستهای بسته طفل سه ساله اش


با دست بسته دادن جان را طلب کنیم


 ****************************
امیر عظیمی


وقتی هلال ماه خدا آشکار شد


ماه خدا، امام زمان روزه دار شد


طوبای خیر و برکت شعبان به گل نشست


قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد


ماه ضیافت است بیایید بندگان


امروز سمت بنده خدا بیقرار شد


فرمود مصطفی که در این ماه بندگی


شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد


دست کریم، در رمضان عبد می خرد


سی روز روزه ضامنت از دست نار شد


خمس عشر، دعای ابوحمزه و سحر


بنده چقدر محرم پروردگار شد


با ذکر یاعلی و عظیم پس از نماز


ذکر علی علی دلم بیشمار شد


شکر خدا به سفره ی افطار شیعیان


وقت غروب دست حسن نان بیار شد


داغ حسین با عطش روزه گر گرفت


عطشان شدیم، سینه ی ما داغدار شد


لب تشنه بود از فرس افتاد و بعد از او


زینب به روی ناقه ی عریان سوار شد


 *****************************


سیدرضا مؤید


ای نام تو شَهد سخنم یا الله


آرام دل و جان و تنم یا الله


ای لطف تو چاره‌ساز هر بیچاره


بیچاره‌تر از همه منم یا الله


****************************
محـمد جواد شیرازی


گناه، پشتِ گناه و گناه، پشت گناه


چه توبه ای؟! که فقط هست آه، پشت گناه


جوانی است زمان رسیدن به خدا


جوانی ام همه اش شد تباه، پشت گناه


رجب گذشت... یکی هم به داد من برسد


چرا که نیست دلم رو به راه، پشت گناه


رسید سوی من آقا و رفت از دستم


دوباره روزی دیدار ماه، پشت گناه


حکایتی است پر از دردِ خنده عاشقی ام


دو چشم خیسِ نشسته به راه... پشت گناه!


دلیل دارد اگر سر به زیر و غمگینم


به پیش یار شدم رو سیاه، پشت گناه


گناه هیچ کسی نیست، با خودم قهرم


همیشه رفته سر من کلاه، پشت گناه


چقدر گفتمت ای دل برو به کرب و بلا


حرم نرفته شدی بی پناه پشت گناه


 ****************************


محـمد جواد شیرازی


از دلم زنجیر عشق این و آن را باز کن


من به پایان آمده کارم، خودت آغاز کن


شوق وصل تو مرا کشته است بس کن ای حبیب


با دلم بازی نکن این قدر... در را باز کن


بی نیازِ مطلقی اما ز باب عاشقی


گفته ای: "من می خرم... بنده برایم ناز کن"


من صدایم در نمی آید... خجالت می کشم


در مناجاتت مرا داوود خوش آواز کن


هر شبم بی ذکر و یادت طی شد و عمرم گذشت


تو بیا و امشبم را یک شب ممتاز کن


من جوانی کرده ام آخر سرم خورده به سنگ


با دو دست رحمتت قدری سرم را ناز کن


معجزه می خواهد آخر این دل آلوده ام


با ولای مرتضی در سینه ام اعجاز کن


یا قدیمَ المَنِّ وَ الرَّحْمَة بِمَولانا الحُسَین 


جلوه ی رحمانی ات را باز هم ابراز کن


سینه زن! گیرم که بالت را شکسته معصیت


یک حسین امشب بگو تا کربلا پرواز کن


فاطمه روضه گرفته، ای خدا لطفی کن و...


...بهر یاری کردنش چشم مرا سرباز کن


"سنگ هم خوردی عزیزم پیرهن بالا نزن


چاره ای بر تیر آن ملعون تیر انداز کن


دستبافم را به غارت برده اند، ای بی کفن


چادر من را بگیر و زود رو انداز کن"


 ****************************


محـمد جواد پرچمی


فقط اجازه بده پای شمع بنشینم


اگر نسوختم امشب ادب کنید مرا


حرام باد به چشمم شب جدایی خواب


گدای فیض سحر شب به شب کنید مرا


بتاب ، خامی این روسیاه پخته شود


بد است کال بمانم رطب کنید مرا


قدو قواره ام اندازه لجاجت نیست


اگر قبول نداری وجب کنید مرا


بنا نبود که اینقدر زابراه شوم


بنا نبود همش جان به لب کنید مرا


ترا بجان عزیزت معطلم نکنید


سحر نیامده امشب طلب کنید مرا


عبادتی که بلد نیستم به غیر حسین


فقیر کرببلای رجب کنید مرا


****************************
محـمد جواد شیرازی


خواب بودم، در میانِ خواب دستم را گرفت


وقت غفلت "حضرت توّاب" دستم را گرفت


قبلِ توبه کردنم دل را به سوی خود کشید


من نگفتم که مرا دریاب، دستم را گرفت!


سر به زیر و دل شکسته، از همه رانده شدم


دید تنهایم خودش بی تاب دستم را گرفت


روز... نه... می خواست شرمنده نباشم پیش خلق


صبر کرد و در شبِ مهتاب دستم را گرفت


معصیت کردم... قساوت در دلم آمد ولی


اشک، این سرمایه ی نایاب دستم را گرفت


وقتِ معصیت عبایش را به دورِ من گرفت


آبرویم را خرید ارباب... دستم را گرفت


گفتنِ یک بار ذکر دلربای "یاحسین"


بیشتر از سجده در محراب دستم را گرفت


تشنه بودم، بالب تشنه به سویم آمد و...


... قبل از آنی که بگویم آب دستم را گرفت


روضه خوان بالای منبر از سر بر نیزه خواند


روضه ی خورشید عالم تاب دستم را گرفت


 ****************************


غلامرضا سازگار


اگر درد، داری دوا می کنم


بیا حاجتت را روا می کنم


تو از من گریزیانی و باز من


تو را بنده ی خود صدا می کنم


اگر چه ز کار تو ناراضی ام


تو را باز از خود رضا می کنم


تو با من کنی قهر و من آشتی


تو کردی خطا من عطا می کنم


تو را خواندم اکنون که باز آمدی


کجا دست خالی رها می کنم


به کارت زدی بس گره های کور


مخور غم من از لطف وا می کنم


تو از من جدا گشته ای ورنه من


کجا از تو خود را جدا می کنم


تو مستوجب آتش دوزخی


من از اشک چشم ات حیا می کنم


مرنج از بلاها که من گاه گاه


نوازش تو را با بلا می کنم


زآلودگی تا که پاک ات کنم


تو را عاشق کربلا می کنم


به یک یا حسین و به یک قطره اشک


تو را پاک از هر خطا می کنم


جواب تو را گر نگویم جفاست


کجا من به عبدم جفا می کنم


طبیب و دوای تو «میثم» منم


مداوات با یک دعا می کنم


****************************


 سید محـمد میر هاشمی


جای آن است درِ رحمت تو باز شود


بنده ی غرق گناه تو سرافراز شود


این پرستوی به دامان گنه افتاده


پر و بالی زده آماده ی پرواز شود


ملک و حور به فرمان تو هورا بکشند


تا خجالت زده ای توبه ش احراز شود


آخر فصل گنه کاری این دل برسد


عشق بازی تو با بنده ات آغاز شود


مثل خورشید ، به روشندلی اش می بالد


آنکه با پرتویی از نور تو دمساز شود


معجز آسا دل حق در گرو توّاب است


چه عجب تائب اگر صاحب اعجاز شود


دم گرم و نفس پاک مسیحا گیرد


با منادی سحر هر که هم آواز شود


ای خوشا آنکه شهید غم دلدار شود


صاحب مرتبه ی عالی و ممتاز شود


سوره ی فتح چو از مکّه تلاوت گردد


در رکاب پسر فاطمه جانباز شود


ای خوشا آنکه دلش وقف دعای فرج است


با گل عشق خدا همدم و همراز شود


 ****************************
غلامرضا سازگار


گنه کردی بیا می بخشمت گفتم که غفارم


تو با خود دشمنی کردی ولی من دوستت دارم


اگر من با تو بد بودم تو را دعوت نمیکردم


گشودم در که بر گردی ببینی لطف بسیارم


تو مهمان عزیزی بر من و من میزبان تو


چگونه میهمان نومید برگردد ز دربارم


ز بستر نیمه شب برخیز و اشکی ریز بر دامن


که با اشک شبت خاموش گردد شعلۀ نارم


تو آن عبدی که در گرداب جرم و معصیت غرقی


من آن ربم که باشد دم به دم لطف و کرم کارم


به جز نومیدی از عفوم ببخشم هر گناهی را


امید آور امید آور که من از یأس بیزام


عذاب و عفو باشد هر دو تحت اختیار من


توان سوزانمت اما به بخشیدن سزاوارم


تو دائم غافل و من آنی از تو نیستم غافل


تو خواب و من زلطف و مرحمت پیوسته بیدارم


به بازار محبت اشک باشد بهترین کالا


که هر یک قطره را با یک یم رحمت خریدارم


اگر فردا بپرسند از تو ای (میثم) چه آوردی


بگو دستم تهی اما محّب آل اطهارم


 ****************************
غلامرضا سازگار


گر عذابم کنی، تو می‌دانی


ور عقابم کنی، تو می‌دانی


گر جوابم دهی، کرم کردی


ور جوابم کنی، تو می‌دانی


همه جا سایه‌ات بوَد به سرم


آفتابم کنی، تو می‌دانی


اگر آتش زنی تو و کرمت


وگر آبم کنی، تو می‌دانی


آب آلوده‌ام، خداوندا


گر گلابم کنی، تو می‌دانی


ریگ افتاده در ته جویم


دُرِّ نابم کنی، تو می‌دانی


ناامیدم کنی، امید منی


کامیابم کنی، تو می‌دانی


بپسندی کرامتت نازم


انتخابم کنی، تو می‌دانی


به سپهرم بری، تراب توام


یا ترابم کنی، تو می‌دانی


"میثمم" گر بسوزی‌ام، سوزم


ور کبـابم کنـی، تـو می‌دانـی


****************************
موسی علیمرادی


آه ای پناه هر دو عالم بی پناهم


آیینه ام اما اسیر دست آهم


چون بی ستون هر خانه شد, آوار گردد


بی یادتو خوردم زمین ای تکیه گاهم


گفتم درستش میکنم شد بدتر از قبل


در آمدم از چاله افتاده به چاهم


من بنده نفسم هر آنچه نفس خواهد


لافم شده هرچه خدا خواهد بخواهم


وقت گرفتاری فقط سوی تو آیم


شرمنده از این بندگی گاه گاهم


پیدا کن این گم گشته ی در آرزو را


چون سوزنی  افتاده در انبار کاهم


با نفس غارت شد دلم , آقا کمک کن


بیچاره و درمانده ای در بین راهم


گر سائل لطف تو باشم روسپیدم


گر پادشاهی بی تو باشم روسیاهم


دستم بگیر ای منتهای آرزوها


یا رب بده در خانه ارباب راهم


حتما درستش میکند  او بنده ات را


گر کربلا قسمت کنی بر این گدا هم


 ****************************
سید هاشم وفایی


یارب دل اگر سیر در افلاک کند


جان را صدف گوهر لولاک کند


مگذار که آلوده بمانم، بگذار


باران محبتت مرا پــاک کند


****************************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی