کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)12

************************

در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را

لطف تو گرفت از من بیچاره امان را

شد دشمن تو معترف انگار خداوند

در گوش تو گفته همه اسرار جهان را

با رایحۀ خطۀ سرسبز عبایت

کوتاه کن از باغ دلم دست خزان را

با امر تو هر چند در آتش ندویدم

هر چند فدای تو نکردم سر و جان را

هر چند مرید تو شدن  شأن زراره است

ای کاش که این عاشق بی نام و نشان را

بگذار که تا ظل بنی ساعده یکبار

من جای تو بر دوش کشم کیسۀ نان را

ماندم که در خانه ات آن روز چرا سوخت

آتش که نسوزاند تن خادمتان را

با لحن حجازی شبی از حضرت موعود

خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را

حسین عباسپور

********************

با  آمدن     محمــد   آن     ختم       رسل
جبریل    به  امر   آفریننده ی          کل
بر   هر   نفسش    دمید   انفاس    مسیح
در   هر   قدمش  نشاند صد شاخه ی  گل
***
با  آمدن     محمــد    آن   شمس     هدی
دلها   شده    آشیانه ی   نور  و     صفا
تردید   مکن که  گفت  با    خلقت     او
تبریک  به    آفرینش   خویش       خدا
***
آمد  به   جهان    رسول       آگاهی ها
کوبنده ی     جهل ها    و   گمراهی ها
مستند و  ترانه  خوان غزالان در دشت
دریاست   به   کام  تشنه ی   ماهی ها
***
در   مقدمت  ای    یگانه ی ملک وجود
خورشید و مه و ستاره آمد به     سجود
میلاد  تو    پشت     جاهلیت  بشکست
تا  پنجره  رو  به  باغ توحید     گشود
***
ای  مسند   علم  و  حلم  را لایق   تو
چون  نور  به   ظلمت قرون فایق  تو
معشوق تو دل  تو   عشق  توعاشق تو
مفهوم   خوش  سپیده ی     صادق تو
***
الهی   تا  به   محشر    عاشقم    کن
پریشانتر    ز   قیس  و  وامقم    کن
ز   مژگان   خاکروب  حضرت عشق
به  درگاه      امام       صادقم   کن.

************************

برای گفتن ِ از ماه حال ِ من خوب است
مدینه می پرم ! انگار...بال من خوب است
اگر برای تو شعری بگویم آقا جان....
برای حال ِ غزل های کال من خوب است
تو صادقی و به تو صادقانه می گویم...
به برکت نفس ات ماه و سال من خوب است
چه ساده می شود از صبح چشمهایت گفت
چقدر روز طلوع تو فال من خوب است
حدیث مستند ِ چشمهایتان آقا.....
برای طی طریق کمال ِ من خوب است
برای گفتن از تو همیشه فرصت نیست
ز فرط عاشقی امشب، مجال من خوب است
************************

 

شدم به صحبت شب های ارغوانی خوش

چنان که چای شد از رنگ زعفرانی خوش

بلای جان منی و خریدمت یک جا

رقیب تا شود از این بلای جانی خوش

ز خویش رفت ز شوق تکلم دلبر

کلیم بس که شد از ذوق «لن ترانی» خوش

دمد ز پیرهن تو هزار یوسف مصر

اگر گسیل کنی یک دو کاروانی خوش

چو پیر شد دو لبش آستان میکده است

کسی که بوده به پیمانه در جوانی خوش

خوشی کجاست به جز عشق بازی ازلی

نگه به صورت احمد فقط به عشق علی

اسیر صادقم و مستمند پیغمبر

به دست جعفرم و پای بند پیغمبر

بریده اند به جسمم قبای غم ها را

نوشته اند دلم را نژند پیغمبر

ز بند بند وجودم فقط علی خیزد

چنان که می رسد از بند بند پیغمبر

ز پای جعفر، دستم نمی شود کوتاه

قسم به قامت و قدّ بلند پیغمبر

شراب فقه ششم را به میل می نوشم

برای بوسه ز لب های قند پیغمبر

مرا به دشت معاصی کسی شکار نکرد

ولی گرفت دلم را کمند پیغمبر

ز مرتضی به نبی و ز مصطفی به علی

پناه می برم امشب به حکم لم یزلی

ستایش دو جهان بهر حضرت صادق

دمیده است فلک چون ز دولت صادق

علی جمال و خدا طینت و  بتول صفات

سرشته اند ملک را ز طلعت صادق

ز چاک پیرهنش صبح محشر است عیان

چه سینه ای است در آن پاک خلعت صادق

امیر معرکه ی روضه های عاشوراست

به هیئت است مقرّ حکومت صادق

ز خاک کرببلا مُهر کرد طاعت را

حسین را بنِگر در ارادت صادق

به یمن معنی احمد ز فیض پیر فلک

ملک به رقص در آمد، دو تا دو تا تک تک

************************

امشب که شب خجستۀ دلبری است

دل ها ز غم و غصه و ماتم بری است

شاد است دل آل محمــد، زیرا

میلاد رئیس مذهب جعفری است

***

امشب که سرود عشق زیب لب ماست

میلاد رئیس مکتب و مذهب ماست

در این شب و روز غرق نور امید

ذکر صلوات ذکر روز و شب ماست

***

با آمدنت قرار دل ها آمد

محبوبترین نگار دل ها آمد

این نور محمــد است و فجر صادق

با عطر دو گل بهار دل ها آمد

*****************************

امام صادق(ع)

 

جشن خدا بـه وسعت دنیا مبـارک است

تکرار عیـد دیگـر «طاهـا» مبـارک است

در لیلـــۀ ولادت پیغمبــــر عظیــــم

میـلاد علـم و دانش و تقوا مبارک است

بـر «باقـرالعلـوم» کـه آیینـۀ خـداست

دیــدار روی حـیِّ تعالـی مبـارک است

عیــدِ ولادتِ ششمیـن حجّــت خــدا

بر احمد و به حیدر و زهرا مبارک است

آییـن مـاست جعفـری از لطـف کبـریا

این عید عید ماست که بر ما مبارک است

ما در پناه عترت و قرآن و احمدیم

زیـر لـوای صــادق آل محمــدیم

یا باقـرالعلـوم! الهــی امــام علـم

تابید روی دست تو امشب تمام علم

بر این پسر که صادق آل محمــد است

تـا بامـداد روز قیـامت، سـلامِ علم

وقتـی زبان او به سخن باز می‌شود

پر می‌کشد به اوج سماوات، نام علم

بـر سینـ، مقـدس نــورانیَش درود

آن سینه‌ای که آمده بیت‌الحرامِ علم

می‌جوشد از عقیق لبش گوهر کمال

در می‌شود به درج دهانش کلام علم

توحیــد زنــده از سخــن دلربـای او

قــرآن، نیـازمند لــب جــان‌فـزای او

گویـی رسول سر دهد آوای "تفلحوا"

وقتی رسد بـه گوش ز منبر، صدای او

هر کس به پای کرسی درسش کند جلوس

بر بـال جبرییل امیـن اسـت، جای او

جبریل نـه، ملائکه نه، جن و انس نه

بایــد کننــد آل محمــد ثنــای او

گر شاعری به شأن خدا بوَد گفتمی

بایــد خــدا قصیـده بگوید برای او

مدحش بـه لـوح، بـا قلم وحیِ کبریاست

فرقان و نور و کوثر و تطهیر و «هل اتی»ست

ای جبرییـل، تشنـۀ دریــای نــور تـو

زانــو زدنـد خیـل مـلک در حضـور تو

صدهـا مسیـح سایه‌نشینت در آفتـاب

صدهـا کلیم، پـای برهنـه بـه طـور تو

هر جا سخن ز دانش و تقوا و حکمت است

احسـاس می‌شـود همگـان را ظهور تو

دانـش همیشه سیـر کنـد در مسیر تو

عرفـان همـاره شـور نـوازد بـه شور تو

عیسی مسیح، موسیِ عمران، خلیل، نوح

خـورده شـراب نـور ز جـام طهـور تو

هر چند قدر و مرتبه‌ات را ندیده‌ایم

بیش از ائمه، از تو روایت شنیده‌ایم

فضل و کمـال را سنــدِ معتبــر تویی

نخـل قیـام کـرب و بـلا را ثمـر تویی

دریای شش دُری و سپهرِ شش آفتاب

یا پنج بحرِ فضل و شرف را گهـر تویی

صدیـقِ اکبـرنــد امـامـان مــا همـه

اما بـه صـدق، از همه مشهورتـر تویی

میزان: تو و حساب: تو، حشر و صراط: تو

قاضـی تویی، شفیع تویی، دادگر تویی

مهر تـو، روح در تـنِ پاکِ عبادت است

شب زنـده‌دارهـای خـدا را سحـر تویی

حجّت در این مقام، تمام است بر همه

بی‌مهـر تـو نمـاز، حـرام است بر همه

تــو وارث تمــام علـــوم پیمبــری

قــرآنِ ناطقــی، ولــی‌اللهِ اکبـــری

جز حق که گفته وصف تو را با زبان وحی

از هر چه گفته‌انـد و نگفتنـد برتـری

بـر روی دستِ حجّت حق، باقرالعلوم

قرآنِ ناطـق استی و فرقـان دیگـری

گر جانمـاز بـاز کنی، زین‌‌العابدین

ور سوی ذوالفقار بری دست، حیدری

تو یـک امـام نه، تـو تمـامِ ائمه‌ای

تو چارده جمال خداونـد منظـری

شکر خـدا کـه در کنفِ چـارده ولی

نه مالکی نه شافعی استم، نه حنبلی

ای در کمنـد عـزم تـو لیل و نهـارها

دادی بـه چـار فصـل ولایـت، بهارها

قرآن زده است بوسه به لب‌هات، بارها

دادی بـه علـم بــا نفست، اعتبـارها

نـام خـوشت، قــرار دل بـی‌قـرارهـا

هر جا که نیست پرتو علم تو تیرگی است

روشن ز تـوست چشمِ همه روزگارها

آن گل که رنگ و بوی تواَش نیست در بساط

صد حیف از اینکه آب خورد دورِ خارها

"میثم" که خار توست، به گل ناز می‌کند

تنهـا زبـان بـه مـدح شمـا باز می‌کند

غلامرضا سازگار

***************************

بلغ العلی بکماله،کشف الدجی بجماله
حَسُنت جمیع خصاله،صلو علیه و آله
همه هستیَم به ره ِ خدا،وَ به عشق خاتمُ الانبیا
وَ به لطف آن شه لافتی،وَ دعای عصمت کبریا
به فدای جلوه ی احمدی،به فدای نور محمــدی
بلغ العلی بکماله...
تو تمام ِ مظهر ِ یا ربی،تو شُکوه ِ باور ِ مذهبی
تو فروغ ِ انجم ِ مکتبی،همه زیر ِ دِین ِ تو یا نبی
ز جهانیان تو سرآمدی،به فدای نور محمــدی
بلغ العلی بکماله...
مَلَک ِ سما سائل ِ درت،سائل ِ در و خاک محضرت
به فدای عترت اطهرت،اهل بیت و سوره ی کوثرت
تو رسول و مصطفیَ الاَمجدی،به فدای نور محمــدی
بلغ العلی بکماله...
سینه ی تو مَهبط ِ وحی ِ حق،وَ به اذن تو فلق و شفق
نور ِ حمد و واقعه و عَلَق،وَ نثار ِ روی تو صد طبق
گل باغ خالق ِ سرمدی،به فدای نور محمــدی
بلغ العلی بکماله...

************************

رسول داور آمد، به غرب و خاور آمد
نخست و آخر آمد، به انبیا سر آمد
به رخ فتاد بتها، به پیش ماه بطحی
شکست طاق کسری، شه مظفر آمد
ز جلوه گاه قرآن، دمید نور یزدان
که نور طور و فاران، بکوی دیگر آمد
نگار ماه منظر، جهان از او منور
به فرق عشق افسر، به عرش زیور آمد
بپوش چهره ماها، ز شرم روی طاها
که بین دلرباها، ز جمله بهتر آمد
به انبیاست استاد، کند به عشق ارشاد
جهان ز مهر او شاد، حبیب داور آمد
شد از افق هویدا، جمال ماه بطحی
به شام تار یلدا، عجب مهی در آمد
به گمرهان بگوئید ، که دل زغم بشوئید
ز شاهراه توحید، شفیع محشر آمد
ز روی اوست پیدا، تجلیات زهرا (س)
به شوره زار دنیا، گلی معطر آمد
گذشت شام حسرت، رسید صبح عشرت
به عاشقان بشارت، که می به ساغر آمد
شنو کلام او را، صدای عام او را
نگر مقام او را، که فوق حیدر آمد
دمی چو هست باقی، کرم نمای ساقی
که شاه ملک باقی، صفای کوثر آمد
گلی به این وجاهت، رخی به این ملاحت
به کارگاه خلقت نه بار دیگر آمد

" دیوان حسان "

 ********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی