کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

*******

زینب چو دید سبط نبی را ، به دشت کین

مظلوم و دل شکسته و بی یار و بی معین

آورد دو ذبیح ، چو حاجر سوی منی

تا که فدا کند ، به ره مکتب یقین

گفت ای غریب مانده سلیمان بی حشم

ران ملخ ، قبول کن از خواهر حزین

عون و محمد من دل خسته آمدند

بهر فدای اکبر و اصغر ، در این زمین

ای نازنین برادرم ، از بهر خواهرت

مقدور نیست در قدمت هدیه بیش از این

فرمود کی ، ز مادر غم دیده یادگار

کی دل به اختیار کند ، کار اینچنین

اندام این دو طفل ، که نازک تر از گل است

دارد چگونه ، طاقت شمشیر مشرکین

زینب چو کرد خواهش بسیار ، از حسین

او اذن جنگ داد ، به طفلان نازنین

چون بخت خود ، ز سرمه سیه کرد چشمشان

عازم به قتلگاه شدند آن دو مه جبین

بهر دریدن تن دو یوسف عزیز

گرگان کوفه ، حمله نمودند از کمین

تیر و سنان و خنجر خون ریز ، از یسار

شمشیر و تیغ و نیزه ی بیداد  ، از یمین

جسم دو لاله ی جمن عشق ، غرق خون

شد از جفای اهل ستم ، نقش بر زمین

محمد باقر صامت بروجردی

***********************************

دو سرو

شد چون شه دین ، در صف کین ، بی کس و یاور

بر حالت او سوخت دل زینب اطهر

آمد به برش کای گل بستان ولایت

از بی کس اینگونه مشو زار و مکدر

دو سرو مرا هست برومند که دانم

همچون قد ایشان نبود سرو ، به کشمر

دو اختر تابنده مرا هست که گردون

این گونه ندیده است که طالع شود اختر

دو گوهر رخشنده مرا هست که خورشید

از پرتو ایشان بدهد جلو ه به گوهر

دو خسرو راد است مرا کز لب شیرین

 بخشند حلاوت گه و بیگاه به شکّر

دو گرد دلاور ، بودم کش صف پیکار

آن ثانی جعفر بود این تالی حیدر

دو جعفر طیار مرا هست که از جان

پرورده به جانبازی ات عبدالله جعفر

دو شیر مرا هست که بیرون نگذارد

ز اندیشه ی ایشان قدم از بیشه غضنفر

دارم دو دلاور ، که به مردی و به گردی

بندند ره جنگ به مردان دلاور

دارم دو نهنگ یم هیجا که فشانند

آتش به صف معرکه از تیغ ، چو اژدر

دارم دو هژبر افکن ناورد که بهرام

از سطوت ایشان نکند دست به خنجر

آن هر دو کفن پوش کنم پیش تو آرم

قربانی اکبر کن کن و قربانی اصغر

این گفت و ز جا خاست کفن بر تن ایشان

پوشاند و بیاورد و سخن کرد مکرر

کاورد یکی ران ملخ پیش سلیمان

موری که بود تحفه ، به درگاه تو ایدر

ده اذن که بر یاری تو در صف پیکار

بندند ره جنگ بر این قوم بد اختر

داد اذن صف جنگ شه و آن دو مبارز

در عرصه ی پیکار جهاندند تکاور

کردند رجز خوانی آنگونه به پیکار

کارام و توان شد ز تن مومن و کافر

این گفت که عبدالله جعفر بودم باب

آن گفت که زینب بودم غمزده مادر

این گفت منم نور دل دختر زهرا

آن گفت منم نو گل گلزار پیمبر

این گفت مرا نسبت با زاده ی زهراست

آن گفت نسب دارم از حیدر صفدر

این گفت که عباس مرا آمده مولا

آن گفت حسین است مرا سید و سرور

این گفت که من هستم شبل اسدالله

آن گفت که من هستم ریحانه ی حیدر

شمشیر کشیدند بر آن قوم جفا جو

در یاری شاه شهدا آن دو برادر

از آن دو برادر ، به صف معرکه گردید

بر لشگر کفار عیان شورش محشر

هر سوی نهادند به هنگام غزا روی

گشتند گریزان سپه از ایمن و ایسر

نخل قد ایشان زدم تیشه ی بیداد

افتاده به خاک آخر چون شاخ صنوبر

زد طایر روح از قفس پیکر آن دو

از کینه شهباز اجل سوی جنان پر

زینب یه عزای دو پسر ، بر سر زانو

بنهاد ز بیداد فلک مویه کنان سر

((چاووش)) بود مجرم اگر چشم شفاعت

در روز جزا دارد از آن دو برادر

محمد کاظم قالب تراش

دو فرزند

زینب گرفت دست دو فرزند نازنین

می سود روی خویش به پای امام خویش

گفت ای فدای اکبر تو ، جان صد چو آن

گفت ای نثار اصغر تو ، جان صد چو این

عون و محمد آمده از بهر عون تو

فرمای تا روند به میدان اهل کین

فرمود : کودکند و ندارند حرب را

طاقت ، علی الخصوص با لشگری چنین

طفلان زبیم جان نسپردن به راه شاه

گه ، سر بر آسمان و گهی چشم بر زمین

گشت التماس مادرشان عاقیت ، قبول

پوشیدشان سلاح و نشانیدشان به زین

این یک ، پی قتال ، دوانید از یسار

و آن یک ، پی جدال ، برانگیخت بر یمین

بر این یکی ، ز حیدر کرار ، مرحبا

بر آن دگر ، ز جعفر طیار ، آفرین

گشتند کشته هر دو برادر به زیر تیغ

شه را نماند ، جز علی اکبر کسی معین

سروش اصفحانی

************************************
طفلان زینب(س)

زینب آمد دست طفلانش به دست

کز تواَم ، با آنچه ام در دست ، هست

این دو از بهر فدا آماده اند

دو غلام تو ، نه خواهر زاده اند

من چه گویم ، من اینجا ،مندک است

هرچه هست از تو فزون یا اندک است

میوه از تو ، باغ از تو ، اصل و شخ

ای سلیمان ، از تو مور و هم ملخ

خود نمی گویم فدای اکبرند

کوچک اما ، میوه های نوبرند

شاه ، آه آتشین از دل کشید

آب چشمش ، نقش دل ، در گل کشید

هر دو تن را بوسه بر گلبرگ داد

پس جواز جنگ و خط مرگ داد

کودکان را نیز بد میدان رزم

در هوای شاه دین ، ایوان بزم

بد شجاعت ارثشان از چار سوی

شیر را بچه همی ماند بدوی

شیر ، گر سالش فزون ، یا کم بود

گرگها ، را از نهیبش رم بود

ریزه ی الماس ، برَّد شیشه را

ذره ای آتش ، بسوزد بیشه را

آن دو طفل هفت سال و ، هشت سال

لاجرم ، کشتند جمعی در قتال

عاقبت ،‌ گرگان صحرای فتن

پاره کردند آن دو یوسف را ، بدن

دستشان ،  از کار چون کوتاه شد

ناله شان ، تیری به قلب شاه شد

در بر ،‌ آن دو بی روان پیکر ، گرفت

و آن دو بی جان را چو جان در بر گرفت

در حرم آورد و ، بنهاد و ، نشست

هر که بُد از مرد و زن ، از جای جست

غیر زینب، کز مصیبت صبر کرد

مُرد ، اما خیمه بر خود قبر کرد

نآمد از خیمه در آن ساعت برون

تا نگردد محنت آن شه فزون 

*******************************

طفلان زینب(س)

آنکه بُد گوهر دریای حیا زینب بود

در حیا نایبه خیر نساء زینب بود

آنکه دانشگده سینه زهرا پیمود

گشت علامه شد انگشت نما زینب بود

دختری که بجهان زین ابش نام آمد

دختر شاه عرب شیر خدا زینب بود

تالی حضرت صدیقه و اخت الحسنین

سینه‌اش آینه صدق و صفا زینب بود

آنکه پیمود ره مهر و وفا شد نامی

زیب دیباچه دیوان وفا زینب بود

آنکه مبهوت زصبرش شده ایوب صبور

معدن صبر به صحرای بلا زینب بود

آنکه بعد از شه لب تشنه بهنگام بلا

قد علم کرد بمیدان وفا زینب بود

آنکه در جای حسینش ز وفاداری شد

ملجأ و دادرس آل عبا زینب بود

آنکه با شرکت اطفال یتیمان حسین

بست در قتلگه اش عقد عزا زینب بود

آنکه افراشت پس از قتل حسین رایت دین

کرد در کرب و بلا شقه گشا زینب بود

آنکه با شوق بیاری برادر برخاست

پیروی کرد از او پای بپا زینب بود

آنکه همدست حسین گشته و بر خلق رساند

صورت و معنی قرآن خدا زینب بود

آنکه بر اهل جهان موی به مو کرد اعلان

اصل منظور شه کرب و بلا زینب بود

آنکه در حال اسیریش به نهضت پرداخت

شت خاتون ظفر با اسرا زینب بود

هرکجا بر سر نی رفت سر پاک حسین

بروی ناقه عریان ز قفات زینب بود

آنکه نشکست وقارش باسارت اما

با سکینت به شکست اهل جفا زینب بود

آنکه در ناقه عریان بدیار کوفه

حق را کرد ز ناحق جدا زینب بود

آنکه با منطق شیرین و بگفتار فصیح

محشری کرد در آن شهر بپا زینب بود

آنکه از کثرت احساس به محمل زده سر

گیسویش کرد مخصب به دما زینب بود

آنکه در بارگه زاده مرجانه پست

تنگ کرد عرصه بر آن شوم و ذغا زینب بود

آنکه در مجلس شامات به میر شامات

گفت با طعنه که ابن الطلقا زینب بود

آنکه بی باک و دلیرانه به ارکان یزید

لرزه افکند در آن دار جفا زینب بود

آنکه نام امویها به فضاحت ها برد

کرد رسوازده ، با بانگ رسا زینب بود

آنکه وارونه شد از همت او تخت یزید

کند آن سلطنت از بیخ و بنا زینب بود

ثائبا آنکه بویرانه شام اندر شام

نصب یا نام حسین کرد لوا زینب بود

*********************************

سید عبدالرضا هاشمی

از همان صبح ازل راهم فقط راه شماست
هر چه سوز ناله دارم من ز یک آه شماست
سید الاذکار عالم چیست جز نام حسین؟
این اصول مکتب عشاق درگاه شماست
ماه مهمانی حق با آن فیوضات عظیم
سائل یک شب عزاداری در ماه شماست
بر غلامی حریمت کی لیاقت داشتم
این نشانی از عنایات سحرگاه شماست
ناز چشمان تو عالم را وهب سیرت کند
تازه این یک گوشه از فیض گذرگاه شماست
این جهان ظرف تجلیات ذاتت را نداشت
عرصه محشر نمایشگاهی از جاه شماست
واقعاً من آن غلامی که تو خواهی نیستم
در مقامی که شهید، آن یار دلخواه شماست
واجب العین است سر دادن برای حفظ دین
این شعار عاشقان و عبد آگاه شماست
کاملاً در کربلا تصویر شد معراج خون
با تنی بی سر ز جان سیر الی ا… شماست
در کنار گودی مقتل « اله الحامدین»
محو در تفسیری از الحمدالله شماست

قاسم نعمتی

*************************************

به نام نامی زینب که آیت العظمی است

قسم به نام عقیله که علم الاسماست

بلند مرتبه بانوی فاطمی علی

تمامی وجناتش تمامی مولاست

غلامزادۀ ایلش قبیلۀ مجنون

کنیزه خادمه‌هایش عشیرۀ لیلاست

نفس نفس نفهاتش چکامه‌ای شیوا

وحرف حرف کلامش قصیدۀ غراست

قلم چگونه نویسد که خامی محض است

کلام پختهٔ عمان بخوان که روح افزاست

زنی که دست خدا را در آستین دارد

زنی که یک تنه مرد آفرین کرببلاست

برای آل عبا بوده واجب التعظیم

حسین فاطمه احمد حسن علی زهراست

عقیله‌ای که عقول از مقام او حیران

فهیمه‌ای که فقاهت ز فهم او رسواست

ندیده سایۀ او را نگاه همسایه

اگرچه مدت سی سال پیش این دریاست

ندیده سایۀ او را مدینه یا مکه

که شهر در قرق چند حضرت سقاست

نسیم هم نوزد سمت چادرش حتی

که این حریم حریم فرشته‌های خداست

نه خاک بر دهنم رخصتی فرشته نداشت

مقام چادر خاتون فاطمه بالاست

هزار مرتبه شوید دهان به مشک جبریل

هنوز بردن نامش برای او رویاست

ز مادحین بزرگی این سرا مریم

ز واصفین بلندی این حرم عیسی ست

رکاب ناقه که سر قفلی علمدار است

ستون خیمه که قلب خیام عاشوراست

پناهگاه تپش‌های خستۀ سجاد

امام هاشمیان و شفیعه فرداست

اگر حسین در اعماق سینه‌ها جاریست

اگر حسینیه‌ای در تمامی دلهاست

حسن لطفی

************************

خالق آزادگی اسیر نگردد

آینة فاطمی حقیر نگردد

همچو حسینم کسی امیر نگردد

کس چو پسرهای من دلیر نگردد

یاد شما باشد ای دو آیة توحید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

من به شما درسهای میمنه دادم

شیوة جنگی فنون میسره دادم

درس دفاع از حریم فاطمه دادم

دست شما از شجاعت آینه دادم

هرچه که دارید خرج یار نمائید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

حال مهیّا کنید حمایل و سربند

محضر مولا روید با دل خرسند

گاه به گریه روید گاه به لبخند

سرورتان را دهم به فاطمه سوگند

تا برسید از سوی امام به تایید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

دایی محبوبتان امیر جهان است

همچو حسن نام او کلید جنان است

لنگر عرش و ستون کون و مکان است

حب ولای حسین مایة جان است

لحظه ای از این امام دست مدارید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

کاش که یاری کنم برادر خود را

چون ببرم باز نام مادر خود را

کی بکند رد متاع خواهر خود را

دست ببوسید و پای رهبر خود را

یکسره دست ادب به سینه گذارید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

نسل شما هست نسل حیدر کرار

صلب شما می رسد به جعفر طیار

نام یکی تان ز نام احمد مختار

نام نکوی یکی ز خالق دادار

باید امان از سپاه کوفه بگیرید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

کم نگذارید پس برادر من را

نشر دهید این سپاه و لشگر من را

دور شوید این دو دیدة تر من را

تا که نبینید پاره معجر من را

جبهه روید و به خیمه باز نگردید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

هستی زینب فدای جان حسینم

عون بقربان این جوان حسینم

داغ محمد مرا امان حسینم

تا که به سینه زنم نشان حسینم

ای دو جوانم روید و باده بنوشید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

جان شما هدیه بر امام زمانم

بعد شهادت میان خیمه بمانم

خجلت روی حسین قاتل جانم

نعش شما را کجا به خیمه کشانم

پس به شجاعت روید در صف توحید

که نوه های امیر خیبر و بدرید

این دل من طاقت و قرار ندارد

خواهر تو تاب انتظار ندارد

نشنوم از کس حسین یار ندارد

زندگیِ بی تو اعتبار ندارد

*************************************

دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر

دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر

دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه

دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر

دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیۀ قرآن

دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر

کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک

گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر

به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش

به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر

منای کربلا گردیده محو این دو قربانی

نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر

گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری

که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر

بگفت‌ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت

تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل‌ای سرور

دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی

قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر

اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم

دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر

امید زینب است‌ای آفتاب دامن زهرا 

که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر

سفارش کرده عبدالله جعفر بر من‌ای مولا

که این دو شاخۀ گل را کنم در مقدمت پرپر

محمود ژولیده

**************************************

‌ای فدای دل منوّرتان

ای به قربان چشم کوثرتان 

وای بر حال جبرئیل او را

گر برانید روزی از درتان 

ای سلیمان موری آمده است

تا مشرف شود به محضرتان

من کیم دوره گرد چشمانت

زینبم من‌‌ همان کبوترتان 

کودکانم چه ارزشی دارند؟ 

جان عالم تصدق سرتان 

کرده‌ام یا اخا دو آئینه 

نذر چشم علی اصغرتان 

ظهر دیدی چگونه خوش بودند

در صفوف نماز آخرتان 

به امیدی بزرگشان کردم

تا به دستم شوند پرپرتان 

گر بگویی بمیر می‌میرند

دست بر سینه‌اند و نوکرتان 

پای تفسیر شیرشان دادم

پای تفسیر گریه آورتان 

پای تفسیر سوره مریم

سور زخمهای پیکرتان 

تا که راضی شوی و اذن دهی

پر بگیرند در برابرتان 

یادشان داده‌ام قسم بدهند

بر ضریح کبود مادرتان 

بگذار اینکه ذبحشان سازم

پای رگهای سرخ حنجرتان

علی اکبر لطیفیان

*************************************

روز اول چه خوب یادم هست

سهم من بی تو بیقراری بود

عید من دیدن نگاه تو

دوری‌ات اوج سوگواری بود

 

بی تو جنت برای من دوزخ

روز روشن برای من شب بود

تا همیشه کنار تو بودن

همه‌ی آرزوی زینب بود

 

لحظه لحظه دلم گره می‌خورد

به ضریح مجعّد مویت

دل من را به باد می دادی

می گشودی گره ز گیسویت

 

ولی این روزها چه دلگیر است

چقدر این زمانه بد تا کرد

آنقدر بی کسی و غربت داشت

تا که ما را به کربلا آورد

 

کربلا کربلا پریشانی

غربت از چشم هات می بارد

ندبه ندبه فراق و دلتنگی

از غروب نگات می بارد

 

دست من خالی است اما باز

دو فدایی برایت آوردم

از منا تا منا دو حاجیِّ

کربلایی برایت آوردم

 

رد مکن هدیه های خواهر را

گرچه ناقابلند، ناچیزند

سپر کوچکی مقابل تو

در هجوم کبود پائیزند

 

با ولای تو پروریدمشان

درس آموز مکتبت هستند

عاشق جانفشانی اند آقا

پیشکش های زینبت هستند

 

هر دو با شور حیدری امروز

از تو إذن قتال می خواهند

خون جعفر میان رگ هاشان

این دو عاشق، دو بال می خواهند

 

گره از ابروان خورشید و

گره از کار ماه وا می شد

چشم های حسین راضی شد

نذر زینب دگر ادا می شد

 

بین خیمه نشسته بود اما

در دلش اضطراب و ولوله بود

پرده‌ی خیمه را که بالا زد

دو گل و یک سپاه حرمله بود

 

دو فدایی، دو تا ذبیح الله

که به سوی منای خون رفتند

در طواف سنان و سر نیزه

تا دل کربلای خون رفتند

 

دید از بین خیمه، جان هایش

دلشان را به آسمان دادند

سر سپردند در هوای حسین

چقَدَر عاشقانه جان دادند

 

دلش از درد و غم لبالب بود

شاهدش دیده های پر ابرش

بر دلش داغ دو جگر گوشه

عقل مبهوت مانده از صبرش

 

دید پرپر شدند، اما باز

جز تب بندگی عشق نداشت

پای از خیمه ها برون ننهاد

تاب شرمندگی عشق نداشت

 

این همه جانفشانی و ایثار

خط اول ز شرح مطلب بود

کربلا ـ کوفه ، شام تا یثرب

سِرّی از معجزات زینب بود

*********************************

ببین در چشمشان اشک محن را

ببین بر پیکر آن ها کفن را

برای جان فشانی در منایت

بده رخصت دو اسماعیل من را

دو تا پرواز پیشه مثل جعفر

بگو دو شیر بیشه عین حیدر

برای پر زدن سبقت گرفته

خداوندا برادر از برادر

تمام هستی ام ارزانی تو

تمام اهل عالم فانی تو

دو اسماعیل من سهل است ای کاش

خود زینب شود قربانی تو

 ******************************

هر دوتا گل فدای یک مویت

خم نیاید دمی به ابرویت

زینبت را ببخش که نگرفت

بیش از این زیر هر دو بازویت

نیزه ها روی پهلوی این دو

بخورد کاش جای پهلویت

مویشان میشود پریشان تا

نرود چنگ بین گیسویت

این دو عطر جوانی ام دادم

نفسی بیشتر کنم بویت

گوشه ی خیمه مانده ام زیرا

خلق و خویم کشیده بر خویت

هر دو قربانی ام نثار حق

ندبه ام نذر وصل دلجویت

حسین ایمانی

**********************************

گوشه ی خیمه بی صدا روضه

دور از چشم دلربا روضه

میچکد اشک دیده ها روضه

نفس بانوی وفا روضه

بی صدا روضه چون حسن میخواند

روضه ی بی پسر شدن میخواند

روضه ها مثل روضه های بقیع

بغضها مثل مجتبای بقیع

کوچه ی کربلا به جای بقیع

ضربه ها ضرب بی هوای بقیع

زخم نیزه شبیه میخ در

سینه ها مثل سینه ی مادر

ضربه ها مثل کوچه سنگین و

مثل کوثر دو سینه خونین و

شد شهادت دعای آئین و

مادری گفت آه آمین و

زینبی ها فدای کرب و بلا

بهترین جایگاه سر نی ها

با وفا زینب است واللهه

کربلا زینب است واللهه

شاه با زینب است واللهه

ذکر یا زینب است واللهه

ندبه خوان ظهور دلدارم

بی قرار وصال این یارم

حسین ایمانی

**********************************

از غریبی نگو که خواهر هست

گوشه ی خیمه ام دو لشکر هست

این طرف را اگر نگاه کنی

دو پسر بچه نه دو حیدر هست

شیر من خورده اند و شیر شدند

اسد الله بدر و خیبر هست

قسم معجرم اگر رد شد

قسم چادریّه مادر هست

پسرانم به جای فرزندت

در حریمت علی اکبر هست

شکر لله عصر عاشورا

روی نیزه دو سهم دیگر هست

غیرتی ها نمیشود باشند

آن غروبی که حرف معجر هست

حسین ایمانی

*******************************

نقش زن در عصرعاشورا ، پیام زینب است

پاسداری از عفاف زن ، مرام زینب است

درس آموز ولایت را، جزاین اندیشه نیست

حق پرستی،فکروذکرصبح وشام زینب است

آیه آیه خطبه ی زهراست ، اما زین دهان

خطبه زهرای اطهر باکلام زینب است

قهرمان کربلا ، بعداز حسین ابن علی

عامل پویائی مکتب، قیام زینب است

صبررابرگو:ززینب یادگیرد،رسم صبر

بردباری درمصائب اهتمام زینب است

اوبه جز زیبائی مطلق، نمی بیند زدوست

می شودمعلوم،عرفان نیز رام زینب است

کار و ا نسا لار عشق و ، پاسبان کودکان

یک تسلی دراسارت هست نام زینب است

حجت حق را ، پرستاری از او نیکو نبود

چونکه زین العابدین،جان وامام زینب است

عامل جورووجنایت را،به رسوائی کشاند

جنگ باطاغوتیان ، رسم ونظام زینب است

شیعه تاجان دربدن دارد،حسینی می شود

زن شود گر متقی ، در التزام زینب است

کاشکی،یک گوشه چشمی به این محفل کند

این همه شعر و غزل ، دراحترام زینب است

برفلک ساید فرائی سر ، در این ایام عمر

افتخاری بیش از این نبود ،غلام زینب است

عبدالمجیدفرائی

**********************************

من زینبم، که دار و ندارم فدای توست

جانم، تنم، دلم، به فدای ولای توست

ابنِ علی شدی و سه دیوان: ابوالعلی

این خانواده زیر و بمی از صدای توست

گلزارِ یاس، گرمِ طوافت شدند و بس

در این مطاف، ایدۀ حق، اعتلای توست

ای جانِ مادرم! به فدای گلوی تو

إنّا إلَیه معتبر از شرحِ نای توست

با سربلندیِ تو، مُعَلّی شد إرجِعی

معنا شده رضای خدا: در رضای توست

ازعرشِ حق برای تو لشکر کشیده اند

هیهات اگر کسی بری از اعتنای توست

دستِ دلم بگیر و رهایش مکن، حسین!

بال و پرِعقیله، به بندِ سخای توست

جانا! قبول کن، سه برابر بخواهدت :

از خواهری که در همه دم مبتلای توست

این لشکری که حیدری آمد به پایِ کار

با غیرت از مرامِ بلندِ نیای توست

این رعدِ زینبی نسب و برقِ پرشرار

پروَردۀ امیرِ یلِ با وفای توست

چشمم به خاکِ صورتشان بوسه می زند

شرحِ بصیرت از مددِ توتیای توست

آمد سپاهِ زینبیَت، با علی مدد

پس یا علی مدد، که دو عالم سرای توست

حکمِ جهاد و حکمِ خُذینی جدا که نیست

تفسیرِ رافِعُ الدّرَجاتِ مِنای توست

شکرِ خدا که جوهرِ طفلانِ زینبت

بیتی اصیل، درغزلِ کربلای توست

حمیدرضا کسرایی

*********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی