کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

اشعار وفات حضرت زینب سلام الله علیها۱

×××××××××××××××××××

دوبیتی و رباعی

 

تصویر تمام کربلا زینب بود

تفسیر پیام کربلا زینب بود

در عشق و فداکاری و ایمان و وفا

زهرای قیام کربلا زینب بود

مؤید
××
زیبایی گلشن علی زینب بود

پرورده دامن علی زینب بود

بر خصم شکست داد ولی خود نشکست

آیینه نشکن علی زینب بود

مؤید
××
در فضل، محیط بیکرانی زینب

در صبر، بسیط آسمانی زینب

ای خورده به سینه ات مدال عظمت

بانوی همیشه قهرمانی زینب

مؤید
××
زینب که به عشق جوشش آموخته است

ماه است و چو مهر رخ برافروخته است

کارآیی انقلاب خونین حسین

بر قامت صبر او نظر دوخته است

مؤید
××
زینب که به کار عاشقی غوغا کرد

صد بار شهادت به رخش در وا کرد

دو دسته گل یاس که در دامن داشت

تقدیم به باغبان عاشورا کرد

مؤید
××
من مظهر صبر، زینب کبرایم

هر جا که بود حسین، من آن جایم

هر چند که آفتاب بی سایه بود

من سایه آفتاب عاشورایم

مؤید
××
زینب که شکوه عشق پاینده از اوست

ماهی ست که نور صبر تابنده از اوست

اسلام ز کربلا بود زنده، ولی

تاریخ حیات کربلا، زنده از اوست

مؤید
××
زینب که دل و روح دلیری دارد

در یاری دین سهم کثیری دارد

همچون حسن و حسین و زهرا و علی

نیرویِ شکست ناپذیری دارد

مؤید
××
زینب که قیام کربلا زنده ازاوست

ایثارگری و صبر پاینده از اوست

از جلوه او چهارده قرن گذشت

امّا به خدا همیشه آینده از اوست

سازگار
××
با داغ و فراق، آشنایی زینب

با درد و غم و عشق، دوایی زینب

سوگند به مظلومی زهرای بتول

تو فاطمه کرب و بلایی زینب

وفائی
××
قیامت بر قیامت بوسه می زد

شهادت بر مرامت بوسه می زد

تو ان نوری که هفتاد دو خورشید

به بام احترامت بوسه میزد

محمود ژولیده

××

تو هجده سر به روی نیزه دیدی

لباس صبر را در بر کشیدی

به پاس احترام هیجده سر

شهادت را در عالم برگذیدی

محمود ژولیده

××

تو هستی ساقی جام شهادت

پرستوی عطش ، مظلومه زینب

کشیدی پر سوی بام شهادت

محمود ژولیده

××

حریم کعبه را مسجود زینب

غلام عشق را معبود زینب

حسین کربلا اری حسین است

حسین شام و کوفه بود زینب

محمود ژولیده

××

چون قافله عشق رسیدند ز راه

بر تربت شاه دین، به صد ناله و آه

زینب به سر قبر برادر می گفت

لا حول و لا قوه الاّ بالله

صفا تویسرکانی
××
از جوهر خلقت و ز انوار جلی

مجموعه علم و حلم و فیض ازلی

خلاّق ازل نهاد نامش زینب

وز راه کرم عطا نمودش به علی

صفا تویسرکانی
××
تسلیم و رضا نگر که آن دُخت بتول

در مقتل کشتگان چو فرمود نزول

شکرانه سرود، که ای خداوند جلیل

قربانی ما به پیشگاه تو قبول

فؤاد کرمانی
××
تسکین دل شکسته، آهم ندهد

بی هم نفسم کسی، پناهم ندهد

من زینب بی حسینم و برگشتم

جا دارد اگر مدینه راهم ندهد

موحدیان ـ امید
××
سر در بر امر حق فرود آوردم

شاهد به غمش، تن کبود آوردم

رفتم ز مدینه و پس از آن همه داغ

جز طفل سه ساله، هر چه بود آوردم

موحدیان – امید
××
بر حنجر خون، نوای عشقی زینب

دلداده و جان فدای عشقی زینب

در بهت سکوت کوفه، در ظلمت شام

پیغامبرِ خدای عشقی زینب

شفق
××
بر حنجر خون، نوای عشقی زینب

دلداده و جان فدای عشقی زینب

در بهت سکوت کوفه، در ظلمت شب

پیغامبر خدای عشقی زینب

شفق
××
زینب، تو که در حنجر حق، آوایی

تندیس علی، آیینه ی زهرایی

در مکتب عارفان و در دفتر عشق

گلواژه انقلاب عاشورایی

شفق
××
آن روز که خون عاشقان ریخت به دشت

دریای فرات، غرق در خون می گشت

دیدم که به دنبال حسینش، زینب

سر تا سر دشت کربلا را می گشت

حسن علی پور
××
مآل اندیش فردا بود زینب

در آن صحرا چه تنها بود زینب

به هنگام غروب تنگ آن روز

تمام غربت ما بود زینب

یدالله گودرزی
××
ای شمع شبستان وِلا، یا زینب

ای اختر صحرای بلا، یا زینب

دریاب که از کف نرود دامن صبر

سوگند به خون شهدا، یا زینب

سپیده کاشانی
×
ناموس خدا و دخت حیدر، زینب

پرورده آغوش پیمبر زینب

صابر چو حسن، شجاع مانند حسین

در حفظ بقاء دین داور زینب

سیفی شیرازی
××
در مسلخ عشق کرده غوغا زینب

در سنگر صبر، کرده مأوا زینب

همراه رقیّه رفته در شام بلا

برگشته ز شهر شام تنها زینب

ژولیده نیشابوری
××
ای پرچم کربلا به دوشت، زینب

قربان تو و خشم و خروشت زینب

تا موی سرت، سپید شد از غم دوست

شد کعبه ی دل، سیاه پوشت زینب

علی موسوی گرمارودی
××
می سوخت چو شمع و پایداری می کرد

دل از مژه جای اشک جاری می کرد

شب دختر شیر حقّ به جای عباس

از عترت عشق پاسداری می کرد

احد ده بزرگی
××
زان فتنه خونین که به بار آمده بود

خورشید ولا، بر سر دار آمده بود

با پای برهنه، دشت ها را زینب

دنبال حسین، سایه وار آمده بود

حسین اسرافیلی
××
زینب که مه برج کمال وادب است

در خلق به بهترین نسب منتسب است

در وصف و مقام او همین باشد بس

که این دخت علیّ مرتضی زین اب است

شکوهی
××
از داغ غمت خون جگر دارم من

وز یاد لبت دیده تر دارم من

تو از سر نی سایه فکندی به سرم

یا سایه خورشید به سر دارم من؟
شکوهی
××
ای واسطه رحمت رحمان زینب

وی عالمه علوم قرآن زینب

در نام گذاریت محـمد فرمود:

خوانده است ترا خدای سبحان زینب
قانع
××
در عشق علامتی به جز زینب نیست

در صبر قیامتی به جز زینب نیست

آن جامه عصمتی که زهرا پوشید

زیبنده قامتی به جز زینب نیست

موید
××
زینب که شکوه جاودانی دارد

هر جا حضور آسمانی دارد

ازدست حسین بن علی، خون خدا

برسینه مدال قهرمانی دارد

مؤید
××
ای تالی فاطمه به آئین و مرام

ای صبر تو و نطق تو همدوش قیام

ما دست طلب به سوی تو آوردیم

ای دخت امام و عمّه و اُخت امام

خسرو
×××××××××××××××××××××

 

جان و دلم فدای تو ای دلبرم ، حسین

دیگر رسیده است دم آخرم حسین

من رو به کربلای تو خوابیده ام اخا

دیدار من بیا ، پسر مادرم حسین

چیزی نماند از تو بجز کهنه پیرهن

این یادگار توست کنون در برم حسین

یک سال و نیم رفته ز عمر و نمی شود

درد نبودنت بخدا باورم حسین

یک سال و نیم مثل رباب تو می زدم

بر صورتم ، ز داغ علی اصغرم حسین

پیچیده است وقت اذان توی گوش من

" الله اکبر " علی اکبرم حسین

یادم نمی رود که صدای تو قطع شد

افتاد دلهره به میان حرم حسین

بالای تل دویدم و دیدم که ، می خوری...

...شمشیر و نیزه ، پیش دو چشم ترم حسین

غارت شروع شد همه در خیمه ریختند

بردند گوشوار من و زیورم حسین

خلخال من ربود یکی شان ز پای من

چنگی زد و کشید یکی معجرم حسین

چهره کبود بود شب غارت حرم

هر دختری که بود به دور و برم حسین

در کربلا زدند به پیشانی تو سنگ

در شام سنگ خورد همه پیکرم حسین

در شام من لباس درستی نداشتم

چیزی نبود تا بکشم بر سرم حسین

هر چه گذشت بین محل یهودیان

با خود به زیر خاک سیه می برم حسین

رضا رسول زاده

×××××××××××××××××××××

محسن حنیفی

وقت جان دادن من مادر من بود ای کاش

شاهد گریه و چشم تر من بود ای کاش

تا اذان وقت کمی مانده  که من جان بدهم

وقت مُردن، علیِ اکبر من بود ای کاش

شام از قبل گرفته همه ی جانم را

جان رسیده به لبم، دختر من بود ای کاش

بسترم را به سوی کرببلا پهن کنید

رو به قبله شده ام، سرور من بود ای کاش

دست و پا می زنم و یاد شما می افتم

زخمی خنجرشان حنجر من بود ای کاش

دفن کردند تو را با قدم مرکب ها

زیر مرکب پر من، پیکر من من بود ای کاش

تا کفن پوش کنم آن تن عریانت را

بوریا کهنه چرا؟... معجر من بود ای کاش

من زمینگیر شدم تا که زمین خورد سرت

روی نی جای سر تو سر من بود ای کاش

×××××××××××××××××××××

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی