کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

 شعر ولادت امام رضا علیه السلام

******************

عرصه گیتى ز نو،خرّم و زیبا شده 
ماه خراسان پدید، ز شهر بطحا شده 
خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس 
کرده به دلها جلوس، دافع غمها شده 
سیّد و سالار ما، مونس و غمخوار ما 
دلبر و دلدارما، جاذب دلها شده 
قبله ما روى او، چشم همه سوى او 
خاک سر کوى او، کُحل بصرها شده 
خلق ثناگوى او، زنده دل از بوى او 
منوّر از روى او، عالم بالا شده 
ماه ولایت رضا، مهر امامت رضا 
شمس هدایت رضا، شافع عقبى شده 
بحر کرامت رضا، گنج سخاوت رضا 
قُلزم رحمت رضا، ز لطف یکتا شده 
پادشه انس و جان، دادرس بى‏کسان 
به خلق کون و مکان، ملجأ و مأوى‏شده 
نظم « هنرور» قبول، کن توبه حقّ رسول 
مادح آل رسول، با دل شیدا شده 
هنرور 

**********************
به ولادت تو جانا شده آسمان مزّین 
به نظارت است گیتى که رسد ز راه ضامن 
تو امید خلق هستى به جهان عشق جانا 
که جهان ز کفر سازى به ولاى خویش ایمن 
به تن آى جان هستى که تشیع است واله 
بنموده است دل را چو براى دوست مأمن 
همه ز اشتیاق رویت به قرائت‏ اند قرآن 
که ز حق پیام گیرند و به عشق حق دمیدن 
چو به عرش پا نهادى که کنى جهان منوّر 
بنگر به خلق جانا سوى جشن کوى و برزن 
چو شکوفه بهاران به ترنم آر گیتى 
که ز عرش گسترانده به ولایت تو دامن 
تو بتاب نور رحمت به قلوب عاشقانت 
که به عشق سویت آید به شفاعتش برهمن 
چو ز عرش مژده آید که به گلستان درآیى 
بدهند عاشقان جان چو که جان فدا کنم من 
ز تو دست بر ندارد چو حکیم زنده باشد 
که تو خود ز نور باران به ولایتى مدون 
سید مهدی ایزدی

********************** 
من کیستم گداى تو یا ثامن ‏الحجج 
شرمنده عطاى تو یا ثامن الحجج 
باللَّه نمى‏روم بر بیگانگان به عجز 
تا هستم آشناى تو یا ثامن‏ الحجج 
از کار ما گره نگشاید کسى مگر 
دست گره گشاى تو یا ثامن الحجج 
تا آخرین نفس نکشم دست التجا 
از دامن ولاى تو یا ثامن الحجج 
خواهم ز بخت همت و از حق سعادتى 
تا سر نهم به پاى تو یا ثامن الحجج 
باشد صفاى صبح نیشابور یادگار 
ز انفاس جان فزاى تو یا ثامن‏ الحجج 
دارلشفاست کوى تو و خود تویى طبیب 
درد من و دواى تو یا ثامن ‏الحجج 
هستى چو پاره تن پیغمبر خدا 
جان جهان فداى تو یا ثامن‏ الحجج 
بنما عنایتى به مؤید که نسپرد 
راهى به جز رضاى تو یا ثامن ‏الحجج 

عباس براتی پور

*********************
ای مملــکت توس که قدر و شرف افزون 
از عــرش عــلا داده تـــو را قــادر بـــیچون 
تــو جنــتی و جـــوی ســناباد تـــو کــوثر 
خـــاک تــو بــود عنبر و سنگت دُر مکنون 
حق داری اگر بانگ اناالحق کشی از دل 
چــون مظهر حق آمده در خاک تو مدفون 
فرمــانده ی کـونین، رضا زاده ی موسی 
کـــش جــمله ی آفـاق بود چاکر و مفتون 
هشــتم در رخـــشنده ی دریــای امامت 
کاو راست، روان حکم، به نه گنبد گردون 
لیــلای جـمالش چـو کند جای به محمل 
عــاقل شـود از دیـدن او مـات چو مجنون 
بر خــویش بـــبالد چــو در حــشر ملائک 
فریــاد بـــر آیـــد که ایـــن الـــــرّضــــــویّون 
میرزا حبیب اختر توسی

************************

مـــن طــبیبی ســراغ دارم کـــه پول، دارو، دوا، نـمی خــــواهد 
در ازای شــفا از ایـــن مردم، جـــز دلـــی مـبتــلا نمی خــواهد 
بی پــناه و غـــریب هــم باشی، در لـطف و کرامتش بـاز است 
احــتیاجی به وقت قبلی نیست، واســطه، آشنا، نمی خواهد 
چــیست در ایـــن زمــین که فــواره، نیمه راه آسمان برگشت؟ 
آب هــم چــون کبـوتران اوجی غــیر از این خاک پا نمی خواهد 
چــه شــکر دارد ایــن گــندم کـه کبــوتر بـه سـجده می بــوسد 
هـر کــه طوقی او شــود جــایی جــز کــنار رضـــا نمــی خواهد 
پــای طـــومار درد ایــن مــردم، مــهری از التیام او خورده است 
مـهر مهری که تا جهان باقی است مهلت و انقضا نمی خواهد 
***********************


ای شه توس که سـرچشمه ی الطاف خدایی 
جـــان مــا بـــاد فـــدایت کــــه ولـــینعمت مــایی 
میـــــوه ی بـاغ رســــالت شــــه اقــلیم ولایت 
بـــحر مـــواج عـــلوم و کـــرم و لـــطف و رضـــایی 
ما ضعـــیفیم و پنـــاهنده بـــدیـن حـصن ولایت 
رحمتی کـــن به ضـــعیفان کــه مـعین الضّعفایی 
ما گداییم و تو سلطان چه شود کز ره احسان 
نــظر لــــطف و عنـــایت فـــکنی ســـوی گـــدایی 
زد به نـام تـو خــدا سـکّه ی تسـلیم و رضــا را 
که تو شایسته ی این سکّه ی تسلیم و رضایی 
گـــره از کـــار فـــرو بســته ی ما کـس نگشاید 
تـــو مـــگر عقـــده زدلــهای ریشـــان بگشــــایی 
کــوته از دامنت ای شــه منما دست "رسا" را 
که تــــواش ضـــــامن و فریـــــادرس روز جـــزایی 
دکتر قاسم رسا 

*************************
اشعار کتیبه پشت سر حضرت رضا (ع)


زهی به منزلت از عــــــرش برده، فرش تو رونق
زمین ز یمن تو محسـود هفت کاخ مطبّق 
تویــــــــــی که خاک تو با آب رحمت است مخمّر 
تویی که فیض تو با فرّ سرمد است ملفّق 
چو دیــــــن احــــمد مرســـل مبانـــــی تو مشیّد 
چو شرع حیدر صـــــــــفدر قواعد تو موفّق 
مگر تو روضه ی سلطان هشتمی؟ که به خاکت 
کند زبهر شرف، ســجده هفت طارم ارزق 
کدام مظهر بیــچون بــــود به خــــاک تــو مدفون؟ 
که از زمین تو خیزد هـمی خروش انالحق 
عـــــلیّ عـــــالی اعــــلی امــــام ثــــامن ضـامن 
که از طفیل وجـودش وجود گشته منشق 
سپــــهر عدل، مهــــین گوهــــر محیط خــــــلافت 
جهان جود، بهیـــــن زاده ی رسول مصدّق 
پــــس از ورود ســــرود از برای ســــال طــــــرازت 
زهی زمین تـــــو مسجود نه رواق معلّق

**********************
ای غریب ارض طوس و مظهر اسماء ذات 
مونس و یار غریبان در حیات و در ممات 
ما گرفتار غم و اندوه و بحر سیئات 
یا علی موسی الرضا حلال حل مشکلات 
کشتی بحر نجات 

 

ما که اینسان در خراسان چشم گریان آمدیم 
با دل بشکسته و قلب پریشان آمدیم 
همچنان سیاره گرد شمس تابان آمدیم 
در حضور کاشف اسرار اسماء صفات 
آن امام ممکنات 


ما که اینسان سوی معراج جلالت آمدیم 
عاصی شرمنده از روی خجالت آمدیم 
در حضور وارث تاج کرامت آمدیم 
راه دور و توشه می خواهیم از بحر نجات 
ای سلیل کائنات 


با دل بشکسته و محزون و با حال تباه 
آمدیم از بهر بخشش در حضور پادشاه 
شاه بنوازد گدایان را به یک تیر نگاه 
می دهد از خرمن حسنش به مهجوران زکات 
کاشف اسماء ذات 

ما به گرد شمع رویت همچنان پروانه ایم 
ذاکر و مداح ذات اقدس شاهانه ایم 
دست از جان شسته و خاک در این خانه ایم 
تا بنوشیم از لب جان پرورت آب حیات 
ای امام طیبات 

از جفا و ظلم مأمون ستمکار دغا 
قلب تو مجروح شد از کینه و زهر جفا 
روی طفلانت را ندیدی رفتی از دار فنا 
در عزایت شد پریشان و مشوش طیبات 
ای امام طیبات 

خواهرت معصومه از هجر تو محزون، دل کباب 
سیل اشکش خانمان صبر را کرده خراب 
یادم آمد از حسین و زینب مالک رقاب 
شد شهید عطشان حسینش بر لب آب فرات 
آن عزیز کائنات 

هر که گرید بر حسین و ماتمش دارد بپا 
یا کند بر پا لوای نوحه و بزم عزا 
توشه ی راهش شود تا صفحه ی روز جزا 
قطره آهش زد شرر بر مومنین و مومنات 
آن امام ممکنات 
مرحوم ابوالقاسم علی مدد

********************

ما زائر سلطان رضائیم رضا جان نظری کن 
ما قافله ی شمس ضحائیم رضا جان نظری کن 
تو آیینه ای دربر خورشید رخ دوست 
ما عاشق مرآت خدائیم رضا جان نظری کن 
تو خسرو طوسی و خداوند رعیت 
ما ریزه خور خوان شمائیم رضا جان نظری کن 
ای جان جهانی به فدای قدم تو 
در امر تو تسلیم و رضائیم رضا جان نظری کن 
چون خیمه زده مهر تو در کوی دل ما 
در صحن غریب الغربائیم رضا جان نظری کن 
ابروی تو محراب نماز است از آنرو 
ما روبروی قبله نمائیم رضا جان نظری کن 
ای قبله ی آمار خلایق به دم مرگ 
ما منتظر نرگس ایمای شمائیم رضا جان نظری کن 
کشتی تویی و نوح تو و بحر توئی تو 
ما غرق به طوفان بلائیم رضا جان نظری کن 
دست من و دامان تو ای مظهر علاّم 
با یاد تو در ذکر و ثنائیم رضا جان نظری کن 
ارواح عوالم ز طفیل تو شده حی 
ما مستحق لطف و عطائیم رضا جان نظری کن 
در کشور ایران که طلوع شمس قدم کرد 
ما ایمن و در تحت لوائیم رضا جان نظری کن 
مرحوم ابوالقاسم علی مدد

**********************
شعر معروف قاآنی

زگردون تیره ابری , تند گردی بر شد از دریا
جواهر خیز وگوهر بیز وگوهر ریز و گوهر زا
هـژبر بیشـۀ امکان نهنگ لجّـۀ ایمـان 
ولیّ ایـزد منّـا ن علی عـا لی اعـلا 
امام ثامن ضامن حریمش چون حرم آمن 
زمین از حزم او سا کن سپهر ازعزم او پویا 
نهـا ل باغ علّیین ، بهـار مرغـزار د یـن 
نسیم روضـۀ یا سین ، شمیـم دوحــۀ طـه 
سحاب عد ل را ژاله ، ریاض شرع را لاله 
خرد بر چهر او واله ، روان از مهر او شیدا 
رخش مهری فروزنده ، لبش یاقوتی ارزنده 
از ان جان خرد زنده و زین نطق سخن گویا 
زجودش قطره ای قلزم ،زرویش پرتوی انجم 
جنـا بش قبـلۀ مردم ، رواقـش کعبـۀ دلهـا 
بهشت ازخلق او بوئی ، محیط ازجود اوجوئی 
به جَنب حشمتش گوئی ، گرایا ن گنبد مینا 
ستـاره گوی میدانش ، هلال عیـد چوگا نش 
ز نعـل سمّ یکرانش غبـا ری تودۀ غبـرا 
قمررنگی زرخسارش، شکر طعمی زگفتارش 
بشر را مهرد یدارش،نهان چون روح در اعضا 
زمین اثاری ازحزمش، فلک معشاری ازعزمش 
اجـل در پهنۀ رزمـش ندارد دم زدن یـارا 
خـرد طفـل دبستا نش ، قمر شمع شبستا نش 
به مهر چهر رخشا نش ،ملک حیران ترازحربا 
نظـام عا لـم اکبـر ، قِـوام شــرع پیـغمبر 
فروغ د ید ۀ حـید ر، سـرور سینـۀ زهـرا 
اَبَد از هستیش آنی ، فلک درمجلسش خوانی 
به خوان همتش نانی فروزان بیضۀ بیضا 
وجودش با قضا توام ، زجودش ما سوی خرّم 
حد وثش با قِدم همد م ، حیا تش با ابد همتا 
قضا تیریست درشستش ،فنا تیغیست دردستش 
چو ماهی بستۀ شستش ، همه د نیا و ما فیها 
زمین گویست درمشتش،فلک مُهری درانگشتش 
دو تا چون اسمان پشتش ، به پیش ایزد یکتا 
به سا ئل بحرو کان بخشد ،خطا گفتم جهان بخشد 
گرفتم کو نهان بخشد ، ز بسیا ری شود پیدا 
ملک مست جما ل او ، فلک محو کما ل او 
ز دریـای نوا ل ا و ، حبـا بی لجّۀ خضرا 
زما ن را عد ل او زیور،جهان را ذات اومفخر 
زمان را او زمان پرور، جهان را اوجهان پیرا 
ز قدرش عرش مقداری ،زصنعش خاک اثاری 
به باغ شوکتش خاری ریا ض جنّت الماوی 
رضای او رضای حق ، قضای او قضای حق 
د لش از ما سوای حق گزید ه عزلت عنقا 
کواکب خشت ایوانش، فلک اُجری خورخوانش 
به زیر خط فرما نش چه بُلقا و چه جابُلسا 
رخش پیرایۀ هستی ، د لش سرما یۀ هستی 
وجودش دایۀ هستی ، چه درمقطع چه درمبدأ 
ملک را روی دل سویش، فلک را قبله ابرویش 
به گِرد کعبۀ کویش طواف مسجد الاقصی 
جهان را او بود آمر،چه درظاهر چه در باطن 
به امر او شود صا در ز دیوان قضـا طغرا 
کند از یک شکرخنده ، هزاران مرده را زنده 
چنا ن کز چهـر رخشند ه، جهان پیر را بـرنا 
رِدای قد س پوشیده ، به هضم نفس کوشیده 
به بزم ا نس نوشیده ، می وحدت ز جام لا 
مِی از مینای لا خورده ، سبق از ماسوا برده 
و ز ان پس سر بر اورده ، ز جَیب جامۀ الآ 
زُدوده زنگ امکانی ، شده در نورحق فانی 
چو مه در مهر نورانی چو آب دجله در دریا 
ده د ر دشت لا خرگه ، که لا معبود الا الله 
ز کـاخ نفی جسته ره به خلوتگاه استثنـا 
شده از بس به یاد حق به بحرنفی مستغرق 
چنان با حق شده ملحق که استثنا به مستثنی 
هی یزدان ثنا خوانت،دوگیتی خوان احسا نت 
خمی فتراک فرما نت جهان را عروة الوثقی 
ستاره میخ درگاهت ، زحل هندوی درگاهت 
ز بیـم خشـم جا نکاهت ، فلک را رنج استـرخا 
به سرازلطف حق تاجت،طریق شرع منهاجت 
بسا ط قرب معراجت فسبحا ن الذی اسری 
مهین نـو باوۀ آدم ، بهین پیـرایۀ عـا لم 
چو خیر المرسلین مَحرم به خلو تگاه اُو ادنی 
توئی غا لب توئی قاهر،توئی با طن توئی ظاهر 
تو ئی نا هی توئی آمر، تو ئی داورتوئی دارا 
تو درمعمورۀ امکان ، خداوندی پس ازیزدان 
چودررگ خون چودرتن جان روان حکم تودراشیا 
توئی برنفع وضرقادر، توئی برخیرو شرقادر 
توئی بر د یو و دَد آمر، توئی بر نیک وبد دانا 
تو جسم شرع را جانی ، تو دُرّ عقل را کانی 
تو گنج کا ن یزدانی تو د ا نی سرّ ما اوحی 
تو دانا ئی حقا یق را ، تو بینا ئی دقا ئق را 
تو رویا نی شقا یق را ز نا ف صخرۀ صمّا 
ترا از ماه تـا ماهی، ز حق پروانـه شاهی 
گر افزائی و گر کاهی ، نباشد از کست پروا 
سخن تخم است واودهقان ثنا مزرع امل باران 
فشاند دانه در میزان که چیند خوشه درجوزا 
دراوصاف تـو« قـا آنی» دهد دادِ سخنـدانی 
کنـد امروزدهقا نی که تا حا صل بَرَد فردا

***********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی