کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه

شعر ولادت امام رضا علیه السلام

******************

 یوسف رحیمی

حس می‌کنم در مرقدت عطر دعا را

عطر توسل های در باران رها را

غرق اجابت می شود دست نیازش

هر کس که می خواند در این مرقد خدا را

ای مظهر رأفت برای تو چه سخت است

خالی ببینی دست محتاج  و گدا را

آهم کبوتر می‌شود تا گنبد تو

می‌آورد فریادهای یا رضا را

آئینه های لطف تو تکثیر کردند

در چشمة دل اشک های بی صدا را

آقا کنار پنجره فولادت آخر

می‌گیرم از دستت برات کربلا را

ای زائران اینجا دخیل غم ببندید

بر آستانش ندبه‌ی «آقا بیا» را

پائین پای تو غباری می سراید

شعر کرامات نگاه کیمیا را

***********************

یوسف رحیمی

صحن تو پر از تب عبوری سبز است

                    لبـریز تبـسم حضـوری سبز اسـت

مـن تـوشـة کـربلام را مـی گـیرم

                   از پنجره ای که غرق نوری سبز است

***********************

 یوسف رحیمی

  سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت ، هم از فضائل گفت

شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت

نه چند مثنوی و قطعه و غزل ، باید
که شرح قصة حسن تو در رسائل گفت

عبا ، نه ... اینکه گدای شما شدم کافیست
حدیث حسن تو کی می توان چو دعبل گفت

تفضلی ! که فقط از تو خوانده ام یک عمر
و من نگفته ام و هر چه بود این دل گفت

زلال اشک مرا از تبار کوثر کن
در آسمان دو دستت مرا کبوتر کن
***

به قفل بسته کلید اجابت است اینجا
که آستانة جود و کرامت است اینجا

به دلنوازی جان در رواق او بنشین
چرا که قبر مسیحای عترت است اینجا

بکوش تا پرِ پروانه اش شوی ،‌ زیرا
پر از تلأ لؤ شمع هدایت است اینجا

زلال اشک تو از چشمة خلوص دل
همیشه إذن دخولِ زیارت است اینجا

نه دیدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقیقی حضرت است اینجا

دوباره کسبِ ثواب هزار حج کردم
طواف قبرِ تو یا ثامن الحجج کردم
***

ببین که حال و هوای حرم چه عرفانیست
پر از بلور و کبوتر پر از چراغانیست

به لطف گنبد و گلدسته های زر پوشش‌
همیشه صحن حرم پر فروغ و نورانیست

کجاست روضة رضوان به غیر از این مرقد
کجاست جنت الأعلی اگر که اینجا نیست

صدای پر زدن بال جبرئیل است این
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانیست

حدیث سلسله از یادمان نخواهد رفت
ولایتت به خدا شرطی از مسلمانیست

هزار مرتبه شکر خدا که نور تو
چراغ زندگی مردمان ایرانیست

کتاب رأفت و مهرت پر از حکایتها
نظیرِ قصة آن پیر مرد سلمانیست

ز یادِ مردمِ سایه نشین ایوانت
نرفته خاطره های نماز بارانت
***

سلام مظهر یکتای « لیس إلا هو »

سلام حضرت خورشید ! ماهِ یوسف رو

مقام عصمتتان « إنما یرید الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو

شبی نشان بده از باب « یطمئن قلوب »
به چشم خسته­ مان گوشه ای از آن ابرو

دخیل گریه ببندید زائران اینجا
به حلقه های ضریح مطهر از هر سو

چگونه ضامن دلهای ما نخواهد شد
رئوف شهر که کرده ضمانت آهو

خوشا به حال کسی که شبیه اهل نظر
به خدمت حرمش گیرد از مژه جارو

غباری از اثر رفت و آمدش شاید
شبیه فرش حرم بر روی سرش باشد
***

همیشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
که خنده با لب نورانیش تفاهم داشت

تمام عمر شریفش ، مکارم الأخلاق
به لحظه لحظة  اوقات او تجسم داشت

اگر امام رئوف است ، بسکه همواره
به سینه دغدغة مشکلات مردم داشت

برای رزق تمامِ کبوتران شهر
حیاط خانة آقا همیشه گندم داشت

هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید
سری به خاک قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته برای تبرک بالش
به خاک راه امامِ رضا تیمم داشت

برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست

***
تویی که این همه دارالشفایِ دل داری
نرفته از حرمت نا امید بیماری

دوباره نغمة نقّاره خانه می آید
شفا گرفته کسی با تفضّلت ! آری

کجاست گوش دلی تا که بشنود هر روز
از این ترنم نقاره بانگ بیداری

دو بال پر زدنت را قنوت اشکت کن
ببین برای پریدن عجب سبکباری

دوباره پنجره فولاد و إذن کرب و بلا
میان صحن حرم شد چه گریه بازاری

دوباره روضه گرفتند زائران اینجا
بیاد مشک عطش نوش و خشک سرداری

رهاست در نفس این حرم شمیم یاس
به یاد علقمه و قبر حضرت عباس

*********************

 یوسف رحیمی

در کمند نگاه تو قلبم
مثل آهو به دام افتاده
یا شبیه کبوتری خسته
که به پای امام افتاده


من اسیرم اسیر این مرقد
خاک من با غمت سرشته شده
من کبوتر کبوتر مشهد
رزق من در حرم نوشته شده

 
با کرامات چشم تو دیگر
کی گرفتار درد و غم هستم
جزء عمرم نمی شود محسوب
لحظاتی که در حرم هستم
 

دم به دم عطر یاس می بارد
از قدمهات از عبوری سبز
 دل خود را دخیل می بندم
به ضریحی که غرق نوری سبز


با تمام شکوه خود خورشید
در کنارت چقدر کم جلوه‌ست
حج مقبول مستمندانی
کعبه با مرقد تو هم جلوه‌ست


شاعر چشمهای تو هستم
با نگاهی کمیت می سازی
من قلم را به دست می گیرم
این تویی بیت بیت می سازی


 قیمتم نیست آنقدر آقا
دعبل آستان تو باشم
همه افتخار من این است
سائل آستان تو باشم
 

مهر تو شرط عاشقی کردن 
عشق تو ابتدای ایمان است
تو انیس النفوس دلهایی
قیمت خاک بوسی ات جان است


عشق، بی تو چقدر نامفهوم
عشق بی تو چقدر مکتوم است
مستم از باده های چشمانت
مستی این شراب معصوم است
 

چشمهایت محول الاحوال
قصه سرنوشت را دیدم
با نگاهی شدم اسیر تو
من تمام بهشت را دیدم
 

من کویرم کویر لب تشنه
تشنه آیه های بارانت 
چشمهایت تمامْ توحید است
قبله من! منم مسلمانت
 

مظهر رأفت خداوندی
به کسی نه نگفته ای آقا
ای امام رئوف قسمت کن
یک شب جمعه صحن کرب و بلا


یک سحر پای پنجره فولاد
مست عطر ملیح سیبم کن
خاک بوسیِ تربت پاک
قبر شش گوشه را نصیبم کن
 

عشق را تو برایم آوردی
بانی روضه های ما هستی
همه هستی ام فدای تو
تو خودت کربلای ما هستی

*******************

یوسف رحیمی

ای کـاش کـبوتر حریمـت باشم

                        یا هم نفس صبح و نسیمت باشم

از چشـم دلم بیا و بردار حـجاب

                        تا زائر چشـمان رحیمـت باشـم

********************

علیرضا قزوه

السلام ای موسی طوس تجلّی السلام

یوسف افتاده در چاه خلافت ای امام

از مدینه تا خراسان کعبه دنبال تو بود

مرو را کردی مدینه، طوس را بیت الحرام

ای شبستان همیشه، ای نماز دائمی

ای خمستان مداوم، ای بهشت مستدام

باد و باران اند فرّاشان صحن ات روز و شب

ماه و خورشیدند دربانان کویت صبح و شام

در خراسان خور اگر آسان برآید لطف توست

ماه با شوق تماشای تو می آید به بام

خانه ات دارالسرور و قبله ات دارالقرار

کعبه ات دارالخلود و مشهدت دارالسلام

هر که خاکت را نبوید امن عیش او تباه

هر که صحن ات را نبوسد زندگی بر او حرام

سعی در صحن صفایت نیست کم از هروله

بوسه بر صحن شهیدت نیست کم از استلام

در حقیقت جمله عالم از رضا دم می زنند

صوفیان با هوی هوی و هندوان با رام رام

هر کجا هر سلسله بی نام تو یک مشت ننگ

هر کجا هر هروله بی شور تو یک مشت نام

اسوۀ عشقی و اسطوره سلامت می کند

زایر کوی تو فردوسی و رستم- پور سام-

این طرف مست کلامت ساقیان حیدری

آن طرف از تربت پاک تو می سازند جام

ای نماز ابرها در معبد چشمان تو

ای که باران های عاشق از تو دارند احترام

آسمان صبح نیشابور از انفاس توست

ای که در منظومۀ مشرق تویی ماه تمام

از خلافت ها خلافی ماند و خلف وعده ای

کو معاویه؟ کجا رفتند مامون و هشام؟

کس نمی گوید که بغدادا کجا شد معتضد

کس نمی پرسد هشامی داشتی ای شهر شام

قرن ها بگذشت و جمع عاشقان اینجاست جمع

روز و شب برپاست اینجا بار خاص و بار عام

نسل آهوهای تنها نیست جز مدیون تو

در سناباد غریبی صید آهو شد حرام 

پابرهنه چون علی (ع) رفتی به صحرایی غریب

تا نماز ناتمام جمعه را کردی تمام

آن نماز کامل کامل، نماز اعتراض

آن نماز حرکت و شور و قیامت، آن قیام

دیدی آن بازیگران هیچ اند پیش معجزت

دیدی آن جادوگران را شیرحق بردی به کام

ای که تو روح کلام اللهی و جان کتاب

ای که موسای کلیم اللهی و اصل کلام

از تو باید با تو گفتن، از تو و از درد تو

وقت شرح درد می مانم بگویم از کدام

آه ای خورشید بطحا، شوکران نوش غریب!

آفریدی کربلای دیگری در طوس شام

آن شبی که سرکشیدی شوکران درد  را

بال و پر دادی به عشق و عقل را بستی لگام

یاد آن شب های عاشق آن سحرگاهان سِحر

صبحگاهان نیایش، شام های گریه فام

هر که شب را با تو قسمت کرد پاداشش بهشت

هر که روزش با تو سر شد باد ایامش به کام

کیستم من تا شهیدان تو را باشم مرید؟

کیستم من تا غلامان تو را باشم غلام؟

جمعه ها جمع اند در جان جهان، ای جان جان

 جمعه های انتظار و جمعه های انتقام

یا علی موسی الرضا دست من و دامان تو

ما تو را داریم تنها السلام و والسلام

********************** 

حمیدرضا برقعی

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس 
خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس 
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان 
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس 
آنجا که خادمینش از روی زائرینش 
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس 
خورشید آسمان ها در پیش گنبد او 
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس 
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود 
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس 
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا 
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس... 

***********************

نگاهت اسمانی صاف و زیباست 
دلت شفاف تر از رنگ دریاست 
ندیدم از تو بالاتر کسی را 
که از هر دست دستان تو بالاست 
بهاری لیک پائیزی نداری 
همیشه سبز پوشی تو برجاست 
رئوفی میچکد از چشمانت 
نجابت از سراپای تو پیداست 
کرامت خسته شد از دست لطفت 
شفا در محضرت دائم هویداست 
خراسان گر شود صحنت،بود کم 
که شآنت ماورای عقل دنیاست 
یکی با پنجره فولاد میگفت 
ببین دارالشفای خلق اینجاست 
******************

دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم 
کنار سقاخونت، با زائرات بشینم 
سقاخونت آقاجون، به یاد مشک سقاست 
اونجا فقط برای شادی قلب زهراست 
یه کفتر غریبم، تو صحن سقاخونه 
بیا بده با دستت، لقمه و آب و دونه 
قبله قلب عاشق، جز تو آقا نمیشه 
می خوام آقا بدونی ، دوسِت دارم همیشه 
شبای بارگاهت ، صفای عالمینه 
صحن و سرات برا من، کربلای حسینه 
دلم می خواد آقا جون، ضریحتُ ببوسم 
لباس نوکریتُ، تو حرمت بپوشم 
از کوچیکی تا حالا، عاشق و مبتلاتم 
بذار همه بدونن، تا جون دارم گداتم 
دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم 
کنار سقاخونت، با زائرات بشینم 
گدای بی پناهم، جز تو کسی ندارم 
رونده عالمینم، تویی همه قرارم 
دل تو حرم همیشه، مست یه اسم نابه 
ذکر آقام ابالفضل، دعای مستجابه 
آروم نمیشه این دل، توی حرم ای آقا 
تا روضه ای نخونم، از دوتا دست سقا 
کفتر دل کنارت، هی می ره بالا بالا 
پر می کشه تا یثرب، کنار قبر زهرا 
دست گدائی من به سوی تو درازه 
پیش تموم مردم، به گدائیش می نازه 
بعد نماز همیشه، اسم تو رو میآرم 
وای اگه روزی آقا، اسم تو رو نیارم 
دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم 
کنار سقاخونت، با زائرات بشینم 
سروده کمال مومنی 
**********************

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی