کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

کوثرنامه

پایگاه اشعار مدح، مرثیه، سرود، و نوحه

تقدیم به شهید غلامحسین فتحی

کوثرنامه


مناجات با پروردگار

**************

مرا ببخش ای خدای من

تویی یگانه دوای من

تجلّی ِ غصه های من

توی همیشه نوای من

الهی الغوثُ الاَمان

به کوی عفوت نشسته ام

من از فراق تو خسته ام

به عشق مولای عارفان

دخیل حیدر ببسته ام

الهی الغوثُ الاَمان

تو آگهی از نهان من

که خانه ات شد جنان من

منم منم میهمان تو

تویی تویی میزبان من

الهی الغوثُ الاَمان

به رحمت واسعه حسین

به سوز و آوای زینبین

بیا و بگذر از این گدا

به مجتبا نور هر دو عین

الهی الغوثُ الاَمان

بیا و پاکم کن ای خدا

تو سینه چاکم کن ای خدا

ز غصه ی قصه فدک

مدینه خاکم کن ای خدا

الهی الغوثُ الاَمان

من آمدم رو سیه ولی

به سینه دارم غم علی

به عشق  پاک علی نما

دل  سیا هم تو منجلی

الهی الغوثُ الاَمان

الا به رویم گشوده در

مرا ببخش و مرا  ببر

در این غصه ی و غم علی

به جان زهرا مرا بخر

الهی الغوثُ الاَمان

به آن سری که زکین  شکست

به پهلویی که به خون نشست

به آن دو دستی که دشمنش

به ریسمان جفا ببست

به شاه بی غسل و بی کفن

به کودکان دور از وطن

بیا و حق علی دگر

نما قبولم خونین بدن

الهی العفو

*************************

شاکرم حضرت دلدار صدا کرده مرا

شاکرم بهر خودش یار جدا کرده مرا

 

از کجا لطف خدا شامل حالم شده است

گوییا یار سفر کرده دعا کرده مرا

 

من کجا  محفل ذکر سحر دل شدگان

سبب از چیست که حق اهل بکاء کرده مرا

 

از سیاهی گنه کیست نجاتم داده

آشنای حرم عشق خدا کرده مرا

 

روز پر معصیتم را چه کسی بخشیده

سائل نیمه شب خوان عطا کرده مرا

 

کیست ظلمت ز دلم برده و نورم داده

بین این سینه زنان جلوه نما کرده مرا

 

شکر حق هیئتیم سینه زنی پر شورم

کربلاییی شدم و یار صدا کرده مرا

 

خادم صحن و سرای پسر فاطمه ام

صاحب کرببلا کرببلا کرده مرا

 

*****************************

اگر سر را به زیر افکنده ام من

ز اعمال بدم شرمنده ام من

 

ز نیکی خالی اما پر گناهم

پناهم ده خدایا بی پناهم

 

خدایا خوب می دانم که پستم

نمک خوردم نمکدان راشکستم

 

خزانی گشته از عصیان بهارم

به بازارت به جز اشکم ندارم

 

گناهانم فزونتر از ستاره

شده چشمم همه شب پر شراره

 

ببین پرونده ام یا رب سیاه است

ورقهایش پر از جرم و گناه است

 

چو می خواهی بسوزانی خدایا

میان آتش دوزخ تنم را

 

عنایت کن مرا ای حی منّان

به پیش قاتل زهرا مسوزان

 

که او زخم همه ما را نمک زد

میان کوچه زهرا را کتک زد

 

همان کوچه که دستش را شکستند

دو دست شوهر او را ببستند

 

شراره می کشید از در زبانه

چهل نامرد بود و تازیانه

*************************

در این شب احیا فقط وردم همین است
ذکر امیرالمومنین حصن حصین است
دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش
امشب عزای مرتضی مولای دین است
من آمدم آلوده و با دست خالی
امّا خدایم رحمتٌ لِلعالمین است
در منجلاب معصیت افتاده ام من
ای چاره ساز من ببین شیطان کمین است
قرآن به سر کردم،مقرّب در سرایت
از بس خطا کردم دل آقا غمین است
با یاد روز واقعه اشکم چو زمزم
بر گونه هایم جاری و حکمت در این است
دیدم کنار علقمه دستی جدا شد
زهرا کنار پیکرش، مادر غمین است
یک لحظه یاد آورده ام در ظهر عاشور
عرش خدا گویی فتاده بر زمین است
وقتی که شمر روسیاه آمد به مقتل
در دل ز بغض مرتضی،دنیای کین است
دیدم غروب و خیمه و آتشفشانی
در هر طرف یک دامنی پر آتشین است
دیدم سه ساله در خرابه آرمیده
این زجر ملعون در پی طفل حزین است
سالار زینب را ببین شیب الخضیب است
افضل ترین ذکر شب قدرم همین است
بعد از تمام روضه ها ،عَجِّل فَرَج گو
زیرا اجابت در دعای آخرین است
محمدمهدی عبدالهی

************************

اگر دردم یکی بودی چه بودی

اگر غم اندکی بودی چه بودی

به بالینم حبیبی  یاطبیبی

از این هر دو یکی بودی چه بودی

 

برو دست از سرم بردار ای عشق

برو سر بر سرم مگذار ای عشق

بیا یابن الحسن دورت بگردم

بیا تا دست خالی بر نگردم

**************************

الـهی ای حــبیب اشـــک جــــاری                  بـــســـویت آمـــدم بــا بیـــقراری

در میخانه را بـر مـــــا گــــشودی                     بـــه لـــبیکی دل مـــا را ربــودی

نــمی دانم چه شد ما را نـــرانــدی              بـه مـهمانی خــود مـا را کـشاندی

نــگه بـر جـرم و عصیانم نـکردی                     جـــدا از ایـن رفــــیقانم نــــکردی

تــو بـهتر از هـمه فــــــکر گـدایی                  رئــوفی، مـهربانی، تــــو خــدایی

دل تـــــــاریک مــن بــنما مـــنور                     همین اول زجـــُرم مـن تـو بگذر

************************

مــــاه رحـــمت مــاه خـــدا بــاشد 2         مـــاه اســـتغفار و دعــــا بـــــاشد

یــا کـریم الـعفو 2

گــر بــدم مــولا گــر روم مـــولا 2       مــن بــه درگــاهت، آمـــدم مـــولا 2

یــا کـریم الـعفو 2

ای پـــناه مــن، بــی پـــناهـــم من2        غـــرق عصیان و رو ســیاهم مـن 2

یــا کـریم الـعفو 2

ای شــفا بــخش، ایــن دل و جـانم2       مــــــن بـه کــردار خــود پــشیمانم 2

یــا کـریم الـعفو 2

گـر چه صدها بار، توبه بشکستم2        دیـــده بــر عــفو رحــمتت بــــستم 2

یــا کـریم الـعفو 2

***************************

ســـحر بــــرخــیز و تجدید وضــو کـن              بـه آب تـــوبه خــــود را شــــتشو کـــن

اگر خــــواهی شـــوی پــــاک از پلیدی              به درگــاه خــــــــدای خـویش رو کـــن

بــه شــکر نـعمتش تـا مـــــــی تـــوانی              لـبت را آشـــــنا بـــــر ذکــــر او کــــن

در رحمت به رویت کـــــرده حــق باز              بــــه او رو اور و دفــع عـــــدو کـــــن

بـــه درگـــاهش ز بــهر رفع حــــاجت              دلا تـــا مــی توانی هـــای و هــــو کــن

گــــدای درگــه حـــق شـــو به عــــالم               ســحر بــا حـــق تــعالی گــفـتگو کــــن

اگـر  خـواهی تو فیض از محضر حق              از او تـــوفـــــیق طــــاعت آرزو کــــن

******************************

یا رب ز گناه خـویش شرمنده مـنم                   بـر هـر چـه عـقوبت است زیبنده منم

غـــفار تویی، غنی تویی، شاه تویی                 بــد کار مـــنم، گـــدا مــنم، بــنده منم

***********************

الــهی بــا تـــــــــو دارم گــفتگویی                     بـــــسویت آمــــده بـــی آبـــــرویـــی

مــن آن نــا خوانده مهمان تو هستم                هــمان کــه بــار هــا پـــیمان شکستم

چـــو مـــاه رحمت و بخشندگی شد                 گـــدا سـوی تـو بــا شـــرمندگی شـــد

ز عـــصیان ســینه من تــنگ باشد                     هـــــمه اعـــمال مـــن نـــیرنگ بـاشد

بــه دل حـــال مـــناجـــــاتم نــباشد                    قـــــبول تــــو عـــــــباداتــــم نــــباشد

نـماز و روزه من بی حضور است                         ز درگــاهت دلــم بـــسیار دور اســت

نـــبردم دست خـود یک بار سویت                        شــبی خـود را نــکردم رو بـــــرویت

سـر شک از دیدگان جاری نکردم                          بـــرای آخـــــــــــرت کـــــاری نکردم

ولی بــاز آمـــدم بــا سـر به زیری                       کــه یــک بــار دگـــر دســـتم بــگیری

***********************

غصه دارم که چرا سوز دعا نیست مرا

رمضان آمده و حال بکا نیست مرا

روزگاری به هوای همه کس بال زدم

پر پرواز به درگاه شما نیست مرا

معصیت عادت من گشته و حالم خوش نیست

لذتی در سحر نافله ها نیست مرا

من از این تیرگی باطن خود دلگیرم

روشنی بخش دل و دیده چرا نیست مرا

دست من خالی و هر بار تظاهر کردم

کوله باری به جز از کبر و ریا نیست مرا

چه کنم من که خدایا تو رهایم نکنی

بارللها به گمانم که بنا نیست مرا...

به حسین تو قسم قافیه را باخته ام

اقتدایی به طریق شهدا نیست مرا

مادرم فاطمه در حشر هوادار من است

پای میزان عمل هول و ولا نیست مرا

روزی ام کن سحری گوشه ی بین الحرمین

هوسی جز سفر کرببلا نیست مرا

علیرضا خاکساری

**************************

باز کن در که گدای سحرت برگشته

عبد عصیان زده و در به درت برگشته

بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته

سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته

 

اصلا انگار نه انگار گنه کارم من

به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من

 

گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم

طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم

دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم

دستِ پر هستم و با نام علی برگشتم

 

از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر

عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر

 

بنده وقتی که فرو رفت به مرداب گناه

خواست از چاله در آید ولی افتاد به چاه

وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه

من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه

 

حرف پرواز زد اما همه طنازی بود

دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازی بود

 

هیچ کس با دل من هم دل و همراز نشد

این در آن زدم اما گره ام باز نشد

این پر سوخته وقتی پرِ پرواز نشد

سدّ راه گنه خانه برانداز نشد

 

ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیا

گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیا

 

حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن

دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن

با چنین بنده که داری به مدارا سر کن

دم افطارم و مست می کوثر کن

 

کوثر از اشک حسین است خدا میداند

که علی ریخته و فاطمه میگریاند

 

گرچه اندازه ی یک کوه گنه سنگین است

آشتی با تو همیشه مزه اش شیرین است

سفره ای را که تو چیدی چقدر رنگین است

آخر کار هر آن کس که بیاید این است

 

اولین قطره ی اشکی که ز چشمت ریزد

بهر امداد به او فاطمه بر میخیزد

 

مثل آن دختر تنها که صدا زد بابا

به سر و صورت من  زجر چرا زد بابا

دهنش خیس عرق بود و مرا زد بابا

عوض اینکه یتیمی بنوازد بابا

 

آنقدر زد که از این دنده صدا در آمد

اینچنین شد که در آن معرکه مادر آمد

حسین قربانچه

*****************************

یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم

مهمان نامناسب ماه ضیافتم

دیدم که بار رحمت عام است آمدم

هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم

لطف تو بود این که مرا پرده در نمود

با عفو خویش بس که نمودی بد عادتم

رحمت اگر مرا نخرد وضع من بد است

دل خوش نمی شوم به همین خرده طاعتم

من در خور مقام تو کاری نکرده ام

پس بیشتر ز طاعت خود در خجالتم

گر همنشین من نشوی می روم ز دست

حالا که آمدم بِرَهان از ضلالتم

کار مرا مقایسه با اهل دل مکن

چون در خورِ قیاس نباشد عبادتم

یک سال منتظر شدی و من نیامدم

یک بار هم گله نکنی از رفاقتم

رحم است بر غلام چو تسلیم می شود

حاشا اگر کنی به گناهم عقوبتم

گفتم حسین توبۀ من هم قبول شد

مثل همیشه می کند آقا شفاعتم
شاعر :؟؟؟

*************************

ای بنده بیا ساکن میخانه ما باش

ما شمع تو گردیم وتو پروانه ما باش

تا چند خوری باده ز پیمانه اغیار

پیمان بشکن طالب پیمانه ما باش

از عشق مجازی نشود کام تو حاصل

از عشق بتان بگذر و دیوانه ما باش

بیگانه شو از دیده که نادیده ببینی

بیزار تو از دیده بیگانه ما باش

باز است در رحمت ما رحم به خود کن

در دام نیفتاده بیا دانه ما باش

این کهنه خرابات چرا می کنی آباد؟

بگذر تو ز آبادی و ویرانه ما باش

یک عمر شدی خانه به دوش هوس و آز

یک ماه بیا معتکف خانه ما باش

هر در که زدی دست رد آمد به جوابت

پس منتظر پاسخ جانانه ما باش

ژولیده مشو ریزه خور سفره اغیار

مهمان منی بر سر پیمانه ما باش

*******************************

ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر

مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر

از من تمام عمر گنه دیدی و گنه

شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر

از بس که تو ندیده گرفتی گناه من

بر معصیت نموده ام اصرار یا مجیر

دیگر بیا مرا ز حریمت جدا مکن

ناز مرا کشیده ای هر بار یا مجیر

می ترسم از قیامت و از دوری حسین

برگ امان به من بده از نار  یا مجیر

دستِ خودم که نیست، لبم تشنه می شود

هستم به یاد تشنگی یار یا مجیر

تا کربلای حضرت ارباب پر کشم

با یک سلام لحظۀ افطار یا مجیر

خواهم که بی حجاب تماشا کنم تو را

در تحت قبۀ حرم  یار یا مجیر

آیا شود فدای علی اکبرم کنی

پایین پای حضرت دلدار یا مجیر

امشب جواب سوز و نوای مرا بده

دیگر برات کرب و بلای مرا بده

قاسم نعمتی

******************************

یا رب دوباره وقت دعای سحر شده

این دل برای بزم دعا مفتخر شده

«اُدعونی استجب لکم» تو خدای من

بر من بشارتی است که وقت نظر شده

با این همه خطا و معاصیّ ام ای خدا

دیگر دعای نیمه شبم بی اثر شده

من در گناه کردن تو شهره گشته ام

جنس دلم به سختی جنس حجر شده

کاری برای قبر و قیامت نکرده ام

غفلت برای بنده ی تو دردسر شده

این روزه ها حریف جهنّم نمی شود!

یا رب ببین که بنده ی تو بی سپر شده!!!

رحمی نما و گر نه ز دست تو می روم

حالم شبیه حال دل محتضر شده

هر شب برای حال خودم گریه می کنم

تنها بهای من نم اشک بصر شده

با "یا حسین" به درگه تو رو نموده ام

یعنی که خوان رحمت تو پر ثمر شده

محمد فردوسی

**********************

آن دل که پر ز لقمه نان حرام نیست

در سر کشی نفس یقین بی لجام نیست

شب زنده دار زنده به عشق و محبت است

خواب خوش زمانه وگر نه حرام نیست

نان حلال مایه فیض سحر شود

کی گفته ارتباط در و اشک و طعام نیست

در محفلی که درک حضورش میسر است

این شان خاص ممکن درک عوام نیست

ای دل بیا و چاره نما ظرف کوچکت

این فیض دائم است، تو حالت مدام نیست

بدبخت آن که دل به مقامات بسته است

خوش بخت آن دلی که اسیر مقام نیست

افطار می دهند و یتیمان گرسنه اند

اهل سحر به جان علی بی مرام نیست

آن دل که جا به کوی ولایت گرفته است

با منکران رهبر خود هم کلام نیست

با این همه جهالت و درماندگیم شکر

دارم خدای خوبی و کارم تمام نیست

ای منتقم به خاطر حیدر ز ما گذر

در عفو لذتی است که در انتقام نیست

فرمان بده به آتش دوزخ فرو نشین

این شیعه علی بود و بی امام نیست

ای دل علی بگو، سفر کربلا طلب

جز بوی سیب وقت سحر در مشام نیست

سیدمحمد میر هاشمی

**********************

ببینید ببینید هلال رمضان را
برون ریزید از دل همه ظن و گمان را
بمویید و برویید، بجویید و بپویید
بشویید عیان را و ببویید نهان را
چرا درد دل خویش نگفتیم به دلدار
چرا چاره نکردیم پریشانی جان را
برون آورد ای کاش یکی واقعه ناگاه
از این وحشت اوهام جهان نگران را
کدورت بزداییم، تباهی بتکانیم
علاجی بتوانیم مگر زخم زبان را
ببین در به درانیم رها در شب بی ماه
اگر دست نگیرند من و گمشدگان را
عزیزا به هم آییم که سفیانی دوران
به هم ریخته امروز زمین را و زمان را
دگر نوبت مهدی ست درآییم به میدان
مگو لشکر دجال گرفته ست جهان را  
چرا این همه در خویش تنیدیم و دویدیم
چرا دور نکردیم ز خود نام و نشان را
نه شمسیم و نه عطار، نه خواندیم به یک بار
نه حلاج و نه شبلی، نه شیخ خرقان را
ندیدیم و نگفتیم حکایات الهی
نخواندیم یکی قصه ی موسی و شبان را
همه روح شگفت است همه گنج نهان است
بیا پاس بداریم چنین درّ گران را
دکانی بگشودیم به سرمایه ی جادو
اگر معجزتی نیست ببندیم دکان را
مقیمان حرم را مزن با دم شمشیر
مریز آبروی کس، مرنجان همگان را
منم طوطی ناچار مرا با خود مگذار
رها کن ز من این بار منِ آینه خوان را
منم طوطی و در من هر آیینه دم اوست
سخن های غریبی ست من هیچ مدان را
از این ظلمت یکریز جهان را به درآریم
سحر شد نشنیدید مگر بانگ اذان را؟
اگر عاشقی امروز به میدان عمل شو
اگر یوسفی امروز مرنجان اخوان را
مبندیم در نور به روی دل مستور
سحر شد بگشاییم مفاتیح جنان را
عزیزان منا کاش مبارک شود ایام
ببینید ببینید هلال رمضان را

*************************

ناله می‌زنم از دل، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِل
نیست بهر تو مشکل، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِل

غافر الذنوبی تو، ساتر العیوبی تو
گرچه نیستم قابل، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِل

بنده‌ای خطاکارم، عاصی و گرفتارم
شد گنه مرا حاصل، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِل

پای نفْس خود ماندم، از تو رویْ گرداندم
بوده‌ام ز تو غافل، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِل

گرچه خاطی و پستم، عاشق حسین هستم
یا کریم و یا عادل، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِل

غرق معصیت اما، آمدم به سویت با...
…ذکر یا ابوفاضل، فَارْحَمْ عَبْدَکَ الْجاهِل

علی صالحی

****************************

تو که در فضل و رحمت بی کرانی
عطا کن روزگاری آسمانی
مقدّر کن چنان امسال من را
که باشم تا ابد صاحب زمانی
***
عنایت کن دلی بیدار یا رب
که باشد محرم اسرار یا رب
مدد کن تا که باشم در همه عمر
برای مهدی تو یار یا رب
***
جهان را پر کن از آیات نورش
پر از آیات چشمان غیورش
چه تقدیری از این بهتر که امسال
خداوندا شود سال ظهورش

یوسف رحیمی

*******************

گر چه باشد گناهم از حد بیش

ناامیدم مکن ز رحمت خویش

پاى تا سر همه گناهم من

رحمتى کن که روسیاهم من

نیست فریاد رس به غیر تو کس

به تو امیدوار باشم و بس

به مقام چهارده معصوم

مکن از رحمتت مرا محروم

***********************

بس‌که به روی شانه‌ام کوه گنه کشیده‌ام

شکسته‌ام شکسته‌ام خمیـده‌ام خمیده‌ام

نوید لطف و رحمت و عفو تو را شنیده‌ام

این من و این عطای تو              این تو و این خطای من

خدای من خدای من

الـه من! الـه من! الـه من! الـه من!

نگه مکن نگه مکن بـه نامۀ سیاه من

دود گنه به سوی تو بسته ره نگاه من

دست عنایت تو گر           شود گره‌گشای من

خدای من خدای من

رفیق من تویی تویی حبیب من تویی تویی

قرار من تویی تویی شکیب من تویی تویی

دوای من تویی تویی طبیب من تویی تویی

ذکر خوشت بود دوا               به درد بی‌دوای من

خدای من خدای من

تو خالقی تو داوری تو اعظمی تو اکبری

تو از همـه کریم‌تـر تـو از همـه فراتری

گمان نمی‌کنم مرا به سوی دوزخت بری

مگر نه خلق کرده‌ای         بهشت را برای من

خدای من خدای من

به نـام تـو بـه ذکـر تـو همیشه ابتدا کنم

به هر نفس که می‌کشم خدا خدا خدا کنم

اگر بـری بـه دوزخـم باز تـو را صدا کنم

رود ز نـار قهر تو                    به آسمان صدای من

خدای من خدای من

اگر به دام معصیت هماره مبتلا شدم

اگر چه با معایبم اسیـر صد بلا شدم

با همه روسیـاهی‌ام زائر کربلا شدم

تو خود بگو چه می‌شود         ثواب کربلای من

خدای من خدای من

چه می‌شود چه می‌شود مرا ز من جدا کنی

فراری‌ام فراری‌ام خـودت مـرا صدا کنی

مـرا بـه راه کربـلا بخـوانی و صدا کنی

بـه درگـه اجـابتت                    همین بود دعای من

خدای من خدای من

غلامرضا سازگار

*************************

من کیم؟ عبد گنه کار الهی العفو
من کیم؟ بنده ی سربار الهی العفو
منم آن کس که نمک خورد و نمکدان بشکست
نه که یک مرتبه، بسیار الهی العفو
نفس من ول کُنِ من نیست! خدایا چه کنم؟
خسته ام زین همه آزار الهی العفو
با گناهی که ز من سر زده، بین من و تو ...
 
چیده شد این همه دیوار الهی العفو
من زمین خورده ام و آمده ام توبه کنم ...
...
با چنین وضع اسفبار الهی العفو
بزنی یا نزنی مال تواَم جان علی
پس بیا رحم کن این بار الهی العفو
چیزی از سوختن من که نصیبت نشود
پس نجاتم بده از نار الهی العفو
مهربانی کن و این بار مرا نیز ببخش
ذوالکرم! حضرت غفّار! الهی العفو 
زیر چتر کرمت آمده ام ربّ کریم
با علی ـ حیدر کرّار ـ الهی العفو
ای خدای علی و فاطمه! ای رحمت محض!
می زنم در همه جا جار الهی العفو
ذکر من بعد سلامی به حسین بن علی
می شود لحظه ی افطار: الهی العفو

محمد فردوسی

***********************

مناجات رمضان

الهی سائلی پشت در آمد

فقیر آمد فقیرِ حیدر آمد

باذن الله تا در می زنم من

دم از آقام حیدر می زنم من

علی مشکل گشای هر غم ما

علی در اصل اسم اعظم ما

علی آئینۀ ذات و صفات است

بَدَل گردان لوح سیئات است

علی با سائلانت همنشین است

علی با بی کَسان یار و معین است

صدایت می زنم یا حیِّ سرمد

بنام حیدر و نام محمد

شب تقدیر چون با نور آیم

تو گویی سوی کوه طور آیم

شب قدر تو چون بی نور باشم

من از آل پیمبر دور باشم

اگر با روسیاهی تمامم

رسد پرونده ام دست امامم

چه حالی می شود آقای خوبم

اَلا ای ربِ غفار الذّنوبم

اگر امشب مقدر شد بمیرم

چه خاکی بر سرم باید بریزم

به خاک کربلا سوگند یا رب

به احوال صبور قلب زینب

به حق مجتبی نور دو عینش

به جسم غرقه در خون حسینش

به اشک چشم بارانیِ عباس

به قلب پاک و نورانی عباس

به محراب علی و سجده گاهش

که در وقت سحر شد قتلگاهش

بحق کوثر قرآن الهی

به این پروندۀ ما کن نگاهی

مبادا آبروی ما بریزد

که اشک مهدی زهرا بریزد

به یک العفو درد ما دوا کن

بیا و خاک ما را کربلا کن

که شاید پاک قرآن سر بگیرم

پس از آن یار را در بر بگیرم

الهی دوست راضی گردد از ما

به لطفت بعد از این یاریم او را

ندای یا لثاراتش چو آید

نگاه تازه ای بر ما نماید

اگر مهدی قیامش راه افتد

بسیج انتقامش راه افتد

قیام کوچه را امداد سازیم

در و دیوار را آباد سازیم

اگر آلوده دامن پاک گردد

به زیر پای اکبر خاک گردد

***************************

منم بد منم بد    تو خوبی تو خوبی

منم عبد گنهکار    تو ستّار العُیوبی

ببین فرصت عمرم ، گذشته به تباهی

الهی الهی

******

تو و ، جود و کرامت     من و خواری و غفلت

تو و لطف و عنایت      من وشرم و خجالت

تو و خوبی و رحمت ، من و روی ِ سیاهی

الهی الهی

******

اگر چه همه ی عُمر     گنه شد هنر من

ولی دست نوازش    کشیدی به سر من

به درمانده اُمید و ، به مسکین تو پناهی

الهی الهی

******

کجا در ره تقوی            هم آهنگ تو بودم

ز رویت خجل هستم    که من ننگ تو بودم

ولی ناله زدم بر ، گل فاطمه گاهی

الهی الهی

******

همان که به ره دین       غریبانه فدا شد

سرش از تن پاکش    لب تشنه جدا شد

سؤالم فقط این است ، به چه جرم و گناهی

الهی الهی

*****************************

من آمدم با ، سوز دل و آه ، اغفِر ذُنوبی ، اَستغفر الله

اَستغفرالله

راه وصالت ، ای حیّ یکتا ، بر من نشان ده ، گم کرده ام راه

اَستغفرالله

من گرچه هر دم ، عصیان نمودم ، تو لطف کردی ، بر من به هر گاه

اَستغفرالله

نفس امّاره ، بیچاره ام کرد ، بده نجاتم ، از قعر این چاه

اَستغفرالله

هستم گدایت ، عبد سرایت ، ای نور لطفت ، بر شام دل ماه

اَستغفرالله

من را ببخشای ، حقّ حسینت ، او که بُوَد بر ، مُلک جهان شاه

اَستغفرالله

آن کس که شد در ، راه وصالت ، با زخم تیغ و ، سر نیزه همراه

اَستغفرالله

آنکه برایش ، زهرای اطهر ، نوحه بخواند ، با سوز جانکاه

اَستغفرالله

با کام تشنه ، با ضرب دشنه ، سر را جدا کرد ، آن شمر گمراه

اَستغفرالله

*******************************

دیگه فرصتی نمونده ، چشای پر ابر و بارون

دیگه مهمونی تمومه ، دوباره فراق و هجرون

 

لحظه ی سخت وداعه ، نفسا حبسه تو سینه

کی تا سال دیگه زنده‌س‌این شبا رو باز می‌بینه

 

ای خدا چه زود تموم شد، لحظه‌های ناب و روشن

شبای نور و مناجات ، سحرای دل سپردن

 

دوباره ندبه و ناله ، اشک و آه و بیقراری

دوباره یه سال غریبی، حسرت و چشم انتظاری

 

نکنه آروم بگیری ، گریه کن دل شکسته

التماس کنه به چشماش ، هر کی بارشو نبسته

****************************

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یک باره چو اوراق خزان رفت

شد زیر وزبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی قدری ما چون نشود فاش به عالم
ماهی که شب قدر در او بود نهان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

بر داشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد سبک آمد و چون کوه گران رفت

از رفتن یو سف نرود بر دل یعقوب
آن ها که به صائب ز وداع رمضان رفت

*************************

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان

هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا
هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان

سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر
آب شد زمزمه راز و نیاز رمضان

دیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا»ست
دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان

بیش از این ناز نخواهیم کشید از دنیا
بعد از این دست من و دامن ناز رمضان

نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک
نکند بسته شود دیده باز رمضان

صبح با باده شعبان و رجب آمده بود
آن که دیروز مرا داد جواز رمضان

شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع
خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان
علیرضا قروه

**************************

نغمه ریزید غیاب مه نو آخر شد
باده خرم عید است که در ساغر شد

روز عید است, سوی میکده آیید به شکر
که ببخشند هر آنکس که در این دفتر شد

ساقی از میمنت عید دهد باده صاف
جرعه گیرید چو معشوق به خم رهبر شد

مطربا نغمه عیدانه زن و دست فراز
که ز هر پرده نغزت هله ای دیگر شد

صد کنم شکر بر این عید که از عرش رسید
صد کشم رشک که ایام صیام آخر شد

فرصتی بود که این تیرۀ ِ دل صاف شود
نعمتی بود که بر تشنه لبان کوثر شد

آتشی بود که در سردی سوزان وجود
دم گرمی شد و در مجمر دل اخگر شد

وای بر ما که از این جام نگیریم لبی
حیف زان آتش اگر سوخت و خاکستر شد

حالیا عید شد و رونق می افزون گشت
مستی افزون کند این باده چو پر شکر شد

*************************

برگ تحویل می‌کند رمضان
بار تودیع بر دل اخوان
یار نادیده سیر، زود برفت
دیر ننشست نازنین مهمان
غادر الحب صحبةالاحباب
فارق‌الخل عشرة الخلان
ماه فرخنده، روی برپیچید
و علیک السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
مهر فرمان ایزدی بر لب
نفس در بند و دیو در زندان
تا دگر روزه با جهان آید
بس بگردد به گونه گونه جهان
بلبلی زار زار می‌نالید
بر فراق بهار وقت خزان
گفتم انده مبر که بازآید
روز نوروز و لاله و ریحان
گفت ترسم بقا وفا نکند
ورنه هر سال گل دهد بستان
روز بسیار و عید خواهد بود
تیر ماه و بهار و تابستان
تا که در منزل حیات بود
سال دیگر که در غریبستان
خاک چندان از آدمی بخورد
که شود خاک و آدمی یکسان
هردم از روزگار ما جزویست
که گذر می‌کند چو برق یمان
کوه اگر جزو جزو برگیرند
متلاشی شود به دور زمان
تاقیامت که دیگر آب حیات
بازگردد به جوی رفته روان
یارب آن دم که دم فرو بندد
ملک الموت واقف شیطان
کار جان پیش اهل دل سهلست
تو نگه دار جوهر ایمان

**************************

خداحافظ ای محفل وصل یار
خداحافظ ای ماه پروردگار
خداحافظ ای سر به سرشوروحال
خداحافظ ای لحظه های وصال

 

وداع اى ماه عشق و جوشش و شور
وداع ای ماه حق و تابش نور

وداع اى شافع مقبول درگاه
وداع اى استان عصمت الله

چه دلهاى فسرده شاد کردى
چه جانهاى گران ازاد کردى

چه دولتها به ارزانى که دادى
چه درهایى به رحمت برگشادى

چه افرادى ز تو سامان گرفتند
برات از آتش و شیطان گرفتند

شیاطین را همه در بند کردى
ولى الله را خرسند کردى

لقاى حق که بس می بود دشوار
رهش را یمن تو گردید هموار

تو خود نور خداى مهربانى
جمال حضرت ان دلستانى

در این مدت که مهمان تو بودیم
به دامان امان بخشت غنودیم

تقلایى اگر کردیم گه گاه
رضایت را به جان جستیم اى ماه

چو بر چینى به صد اعزاز دامان
شمار آور سراج از اهل ایمان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی